گنجور

بخش ۳۶ - فصل (بیخ خشم هرگز از باطن کنده نیاید)

بدان که خشم اندر آدمی آفریده اند تا سلاح وی باشد تا آنچه وی را زیان دارد از وی بازدارد از خود، چنان که شهوت آفریده اند تا آلت وی باشد تا هرچه مرد را سودمند است به خویشتن کشد. و وی را از این هردو چاره نیست، ولیکن چون به افراط بود زیانکار باشد و مثل آتشی بود که بر دل زند و دود بر دماغ رود و جایگاه عقل و اندیشه را تاریک کند تا فردا وجه صواب نبیند، چون دودی که اندر غاری افتد و تاریک شود که فرا هیچ جای نتواند دید و این سخن مذموم بود. و از این گفته اند که خشم غول دل است. و باشد که این خشم ضعیف بود و این نیز مذموم بود که حمیت بر حرم و حمیت بر دین با کفار از خشم خیزد. و خدای سبحانه و تعالی رسول (ص) را گفت، «جاهد کفار و اغلظ علیهم» و صحابه را رحمهم الله ثنا گفت و گفت، «اشداء علی الکفار» و این همه نتیجه خشم بود، پس باید که قوت خشم به افراط بود و نه ضعیف، بلکه معتدل بود و به اشارت عقل و دین بود.

و گروهی پنداشتند که مقصود از ریاضت، اصل خشم بیرون بردن است و این خطاست. که خشم سلاح است و از وی چاره نیست. اصل خشم باطل شدن تا آدمی زنده باشد ممکن نیست، چنان که باطل شدن اصل شهوت ممکن نیست، لیکن روا باشد که اندر بعضی کارها و بعضی اوقات پوشیده شود، اصلا چنان که پندارند که خشم نیست گشت. و تفضیل این آن است که خشم از چیزی خیزد که بدان حاجت باشد که کسی قصد آن کند تا ببرد، اما آنچه حاجت نبود مثلا کسی را سگی باشد که از آن مستغنی است، اگر کسی وی را بزند یا بکشد روا باشد که خشمگین نشود، اما قوت و مسکن و جامه و تندرستی و مثل این، حاجت بدین هرگز منقطع نشود. پس کسی که وی را جراحت کنند تا سلامت وی فوت شود یا خفته شود و جامه و قوت وی بستانند، لابد خشم پدیدار آید؛ لکن هرکه را حاجت بیش بود خشم بیشتر بود و وی بیچاره تر و درمانده تر بود. چون کسی به منع آن مشغول شود خشم از آن خیزد و هرچند به حاجت محتاج تر به بازستدن آن خشم زیادتر که آزادی اندر بی حاجتی است هرچند حاجت بیشتر به بندگی نزدیکتر و ممکن باشد که به ریاضت خویشتن را چنان سازد که حاجت وی با قدر ضرورت افتد و حاجت جاه و مال بسیار و زیادتهای دنیا از پیش وی برخیزد و لاجرم خشم که تبع آن حاجت است برخیزد.

و تفاوت میان خلق اندر این بسیار است که بیشتر خشمها از سبب زیادت مال و جاه بود و اگر کس کارهای خسیس کند چون نرد و شطرنج و کبوتربازی و مثل این، اگر کسی گوید نیک نبازد یا شراب بسیار نخورد فلان خشمگین شود و شک نیست که هرچه از این جنس است به ریاضت از وی بتوان رستن، لیکن آنچه لابد آدمی است، اصل خشم در آن باطل نشود و خود نباید که شود که محمود نباشد، لیکن چنان نباید که اختیار از وی بستاند و به فرمان شرع و عقل نباشد و به ریاضت خشم را با این درجه توان آورد. و دلیل بر آن که اصل این خشم بنشود و نباید که شود آن است که رسول (ص) از این خالی نبودی و گفتی که من بشرام. اغضب کما یغضب البشر خشمگین شوم چنان که آدمی خشمگین شود، و هر آدمی که لعنت کنم یا سخن درشت گویم در خشم یا بزنم، بارخدایا آن از من سبب رحمت گردان بر وی.

و عبدالله به عمروبن العاص گفت، «هرچیز که گویی بنویسم یا رسول الله اگر در خشم بود؟» گفت، بنویس که بدان خدایی که مرا به حق خلق فرستاد که اگرچه خشم باشد بر زبان من جز حق نرود. پس نگفت که مرا خشم نیست، ولکن گفت خشم مرا از حق بیرون نبرد. و عایشه رضی الله عنه یک روز خشمگین شد. رسول (ص) گفت، «شیطان آمد». گفت، «و تو را شیطان نیست؟» گفت، «هست ولکن مرا بر وی نصرت کرد تا وی زیردست من شد و جز بخیر نفرماید». و نگفت مرا شیطان غضب نیست.

بخش ۳۵ - اصل چهار: بدان که خشم چون غالب بود صفتی مذموم است و اصل وی از آتش است که زخم وی بر دل بود و نسب آن با شیطان است، چنان که گفت، «خلقتنی من نار و خلقته من طین» و کار آتش حرکت است و آرام ناگرفتن و کار گل سکینت و آرام است و هرکه را خشم بر وی غالب است نسب وی با شیطان ظاهرتر از آن است که با آدم و از آن بود که ابن عمر رسول (ص) را گفت که آن چه چیز است که مرا از خشم خدای تعالی دور کند؟ گفت، «آن که خشمناک نشوی». رسول (ص) را گفت، «مرا کاری فرما مختصر و امیدوار». گفت، «خشمگین مشو». و هرچند پرسید همین و رسول (ص) گفت، «خشم ایمان را همچنان تباه کند که آلو انگبین را». و عیسی با یحیی (ع) گفت، «خشمگین مشو». گفت، «نتوانم که من خشمگین نشوم». گفت، «مال جمع مکن». گفت، «این توانم».بخش ۳۷ - فصل (غلبه توحید خشم را بپوشاند): بدان که اگرچه بیخ خشم هرگز از باطن کنده نیاید، ولکن روا باشد که کسی در بعضی احوال یا در بیشتر احوال توحید بر وی غالب شود و هرچه بیند از حق تعالی بیند، پس خشم بدین توحید پوشیده شود و از وی هیچ چیز پیدا نیاید، چنان که اگر سنگی بر کسی زنند به هیچ حال بر سنگ خشم نگیرد، اگرچه بیخ خشم در باطن وی بر جای خویش است که آن جنایت از سنگ نبیند، از آن کس بیند که انداخت. و اگر سلطانی توقیع کند که کسی را بکشند، بر قلم خشمگین نشود که توقیع به وی کرد، زیرا که داند که قلم مسخر است و حرکت از وی نیست، اگرچه در وی است. همچنین کسی که توحید بر وی غالب بوَد، به ضرورت بشناسند که خلق مضطرند در آن که برایشان می‌رود، چه حرکت اگرچه در بند قدرت است، لکن قدرت در بند ارادت است و ارادت به اختیار آدمی نیست، ولکن داعیه‌ای بر وی مسلط کرده‌اند اگر خواهی و اگرنه، چون داعیه فرستادند و قدرت دادند، فعل به ضرورت حاصل آید پس مثل وی همچون سنگ است که در وی اندازند و از سنگ درد و رنج حاصل آید، اما با وی خشم نبود، پس اگر قوت این کس از گوسفندی بود و گوسفند بمیرد، رنجور شود، ولکن خشمگین نشود. و چون کسی آن را بکشد باید که همچنین باشد اگر نور توحید غالب بود.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که خشم اندر آدمی آفریده اند تا سلاح وی باشد تا آنچه وی را زیان دارد از وی بازدارد از خود، چنان که شهوت آفریده اند تا آلت وی باشد تا هرچه مرد را سودمند است به خویشتن کشد. و وی را از این هردو چاره نیست، ولیکن چون به افراط بود زیانکار باشد و مثل آتشی بود که بر دل زند و دود بر دماغ رود و جایگاه عقل و اندیشه را تاریک کند تا فردا وجه صواب نبیند، چون دودی که اندر غاری افتد و تاریک شود که فرا هیچ جای نتواند دید و این سخن مذموم بود. و از این گفته اند که خشم غول دل است. و باشد که این خشم ضعیف بود و این نیز مذموم بود که حمیت بر حرم و حمیت بر دین با کفار از خشم خیزد. و خدای سبحانه و تعالی رسول (ص) را گفت، «جاهد کفار و اغلظ علیهم» و صحابه را رحمهم الله ثنا گفت و گفت، «اشداء علی الکفار» و این همه نتیجه خشم بود، پس باید که قوت خشم به افراط بود و نه ضعیف، بلکه معتدل بود و به اشارت عقل و دین بود.
هوش مصنوعی: خشم به عنوان یک حس در انسان ایجاد شده تا از او در برابر چیزهایی که به او آسیب می‌زنند، محافظت کند. همچنین شهوت به منظور جذب چیزهایی که برای انسان سودمند است، به وجود آمده است. انسان نمی‌تواند از این دو حس فرار کند، اما اگر این حس‌ها به طور افراطی بروز کنند، می‌توانند مضر باشند و مانند آتش در دل عمل کنند، به طوری که عقل و فهم را تاریک می‌کنند و فرد را در رسیدن به حقیقت و درک صحیح مشکلاتش ناتوان می‌سازند. این موضوع به گونه‌ای مطرح شده که خشم به عنوان یک غول در دل انسان شناخته می‌شود. اگر خشم ضعیف باشد، آن هم قبیح است، چرا که می‌تواند به دفاع از حرم و دین علیه دشمنان منجر شود. خداوند به پیامبر (ص) دستور داد که با کافران بجنگد و بر آن‌ها سخت بگیرد و درباره صحابه‌اش نیز به ستایش پرداخت. بنابراین، خشم باید در حد تعادل باشد، نه ضعیف و نه افراطی، و باید تحت هدایت عقل و دین قرار گیرد.
و گروهی پنداشتند که مقصود از ریاضت، اصل خشم بیرون بردن است و این خطاست. که خشم سلاح است و از وی چاره نیست. اصل خشم باطل شدن تا آدمی زنده باشد ممکن نیست، چنان که باطل شدن اصل شهوت ممکن نیست، لیکن روا باشد که اندر بعضی کارها و بعضی اوقات پوشیده شود، اصلا چنان که پندارند که خشم نیست گشت. و تفضیل این آن است که خشم از چیزی خیزد که بدان حاجت باشد که کسی قصد آن کند تا ببرد، اما آنچه حاجت نبود مثلا کسی را سگی باشد که از آن مستغنی است، اگر کسی وی را بزند یا بکشد روا باشد که خشمگین نشود، اما قوت و مسکن و جامه و تندرستی و مثل این، حاجت بدین هرگز منقطع نشود. پس کسی که وی را جراحت کنند تا سلامت وی فوت شود یا خفته شود و جامه و قوت وی بستانند، لابد خشم پدیدار آید؛ لکن هرکه را حاجت بیش بود خشم بیشتر بود و وی بیچاره تر و درمانده تر بود. چون کسی به منع آن مشغول شود خشم از آن خیزد و هرچند به حاجت محتاج تر به بازستدن آن خشم زیادتر که آزادی اندر بی حاجتی است هرچند حاجت بیشتر به بندگی نزدیکتر و ممکن باشد که به ریاضت خویشتن را چنان سازد که حاجت وی با قدر ضرورت افتد و حاجت جاه و مال بسیار و زیادتهای دنیا از پیش وی برخیزد و لاجرم خشم که تبع آن حاجت است برخیزد.
هوش مصنوعی: برخی بر این باورند که هدف از ریاضت، رهایی از خشم است، اما این نگرش اشتباه است. خشم یک سلاح است و نمی‌توان به کلی آن را نادیده گرفت. به‌نوعی، خشم به‌عنوان یک احساس طبیعی تا زمانی‌که انسان زنده است، از بین نمی‌رود، همان‌طور که اشتیاق و شهوت نیز هم‌چنین‌اند. ممکن است در برخی شرایط و زمان‌ها، خشم به‌طور موقت پنهان شود، اما وجود دارد. خشم به‌طور طبیعی از نیاز به چیزی ناشی می‌شود؛ یعنی زمانی که فردی به چیزی نیاز دارد و کسی مانع او می‌شود، خشم بروز می‌کند. در مقابل، اگر شخصی به چیزی نیازی نداشته باشد، مثلاً اگر کسی صاحب سگی باشد که از آن بی‌نیاز است، اگر کسی به آن سگ آسیب بزند، نباید خشمگین شود. اما ضرورتی مانند غذا، لباس، سلامت و مسائل مشابه هیچ‌گاه از بین نمی‌روند. بنابراین، اگر کسی به کسی آسیب بزند که باعث از بین رفتن سلامت او یا بر طرف شدن نیازهای اساسی‌اش شود، طبیعتاً خشم ایجاد خواهد کرد. افرادی که نیازهای بیشتری دارند، بیشتر خشمگین می‌شوند. هنگامی که کسی در تلاش برای جلوگیری از نرسیدن به خواسته‌ها و نیازهایش باشد، خشم او بیشتر می‌شود. اگر فرد بتواند با خودسازی و تمرین، نیازهایش را به حداقل ممکن کاهش دهد و از خواسته‌های غیرضروری دوری کند، خشم ناشی از آن نیازها نیز کاهش خواهد یافت.
و تفاوت میان خلق اندر این بسیار است که بیشتر خشمها از سبب زیادت مال و جاه بود و اگر کس کارهای خسیس کند چون نرد و شطرنج و کبوتربازی و مثل این، اگر کسی گوید نیک نبازد یا شراب بسیار نخورد فلان خشمگین شود و شک نیست که هرچه از این جنس است به ریاضت از وی بتوان رستن، لیکن آنچه لابد آدمی است، اصل خشم در آن باطل نشود و خود نباید که شود که محمود نباشد، لیکن چنان نباید که اختیار از وی بستاند و به فرمان شرع و عقل نباشد و به ریاضت خشم را با این درجه توان آورد. و دلیل بر آن که اصل این خشم بنشود و نباید که شود آن است که رسول (ص) از این خالی نبودی و گفتی که من بشرام. اغضب کما یغضب البشر خشمگین شوم چنان که آدمی خشمگین شود، و هر آدمی که لعنت کنم یا سخن درشت گویم در خشم یا بزنم، بارخدایا آن از من سبب رحمت گردان بر وی.
هوش مصنوعی: تفاوت‌های زیادی در خشم انسان‌ها وجود دارد و بیشتر خشم‌ها ناشی از افزایش ثروت و مقام است. اگر کسی به کارهای ناچیز مانند بازی‌های نرد و شطرنج یا کبوتر بازی بپردازد، ممکن است خشمگین شود اگر ببیند که دیگران خوب بازی نمی‌کنند یا شراب زیاد می‌نوشند. البته می‌توان با تمرین و خودسازی از این نوع خشم‌ها فاصله گرفت، اما اصل خشم و احساسات طبیعی انسان نمی‌تواند به طور کامل از بین برود و نباید نیز که از بین برود، زیرا این خواسته برای انسان مطلوب نیست. با این حال، باید به گونه‌ای تربیت شود که اختیار انسان از بین نرود و بر اساس دستورات دینی و عقلانی باشد. پیامبر نیز از این احساسات خالی نبوده و بیان کرده که او هم مانند دیگر انسان‌ها خشمگین می‌شود. اگر زمانی در خشم کسی را لعنت یا به او صحبت تند کنم، از خداوند می‌خواهم که آن واقعه را به رحمت تبدیل کند.
و عبدالله به عمروبن العاص گفت، «هرچیز که گویی بنویسم یا رسول الله اگر در خشم بود؟» گفت، بنویس که بدان خدایی که مرا به حق خلق فرستاد که اگرچه خشم باشد بر زبان من جز حق نرود. پس نگفت که مرا خشم نیست، ولکن گفت خشم مرا از حق بیرون نبرد. و عایشه رضی الله عنه یک روز خشمگین شد. رسول (ص) گفت، «شیطان آمد». گفت، «و تو را شیطان نیست؟» گفت، «هست ولکن مرا بر وی نصرت کرد تا وی زیردست من شد و جز بخیر نفرماید». و نگفت مرا شیطان غضب نیست.
هوش مصنوعی: عبدالله به عمرو بن العاص گفت: «اگر چیزی بگویم، آیا باید آن را بنویسم یا نه، به خصوص اگر رسول الله خشمگین باشد؟» عمرو پاسخ داد: «بنویس، به خداوندی که مرا با حق فرستاده است، اگرچه در خشم باشم، ولی بر زبانم جز حق نمی‌آید.» او نگفت که هیچ خشم ندارد، بلکه گفت که خشمش او را از حق دور نمی‌کند. همچنین، یک روز عایشه خشمگین شد و رسول الله فرمود: «شیطان آمد.» عایشه پرسید: «آیا تو هم شیطانی نداری؟» رسول الله پاسخ داد: «بلی، اما خداوند به من قدرت داده است تا بر او غلبه کنم، به طوری که او زیر دست من قرار گیرد و جز خیر نگوید.» او نگفت که شیطان بر او اثری نداشته باشد.