گنجور

بخش ۱۷ - پیدا کردن سر این مجاهدت و اختلاف پیر و مرید

بدان که مقصود از گرسنگی آن است تا نفس شکسته شود و زیر دست گردد و به ادب شود و راست بایستد و از این بندها مستغنی شود و برای این است که پیر مرید را این همه بفرماید و خود نکند که مقصود گرسنگی نیست. مقصود آن است که چندان خورد که معده گران نشود و نیز حس گرسنگی نیابد که هردو شاغل بود و کمال اندر این آن است که نصیب ملایکه بود که ایشان را نه رنج گرسنگی بود و نه گرانی طعام، ولیکن نفس این اعتدال نیابد الا بدان که اندر ابتدا بر وی نیرو کنند. آنگاه گروهی از بزرگان همیشه به خویشتن بدگمان بوده اند و راه حزم گرفته اند و این نگاه داشته اند و آن که کاملتر بوده است بر حد اعتدال بایستاده است و دلیل بر این آن است که رسول (ص) گاه بودی که روزه داشتی تا گفتندی که نیز نگشاید و گاه بودی که همی گشادی تا گفتندی که نیز ندارد و چون از خانه چیزی طلب کردی، اگر بودی بخوردی و اگر نبودی گفتی روزه دارم و انگبین دوست داشتی و گوشت دوست داشتی.

و معروف کرخی را طعام خوش بردندی، بخوردی و بشر حافی نخوردی. از معروف سوال کردند، گفت، «برادر من بشر ورع بگرفته است و مرا معرفت گشاده کرده است. من مهمانم اندر سرای مولای خویش. چون دهد همی خورم و چون ندهد صبر همی کنم. مرا هیچ تصرف نمانده است و هیچ اعتراضی نی».و این جای غرور احمقان باشد که هرکه طاقت مجاهدت ندارد گوید من عارفم چون معروف کرخی. پس دست از مجاهدت ندارد الا دو کس، اما صدیقی که بر کار راست ایستاده باشد و اما احمقی که پندارد که راست بایستاده است و معروف کرخی را تصرف پرسیده بود، اگر در وی خیانتی کردندی به دست و زبان اندر وی هیچ خشم حرکت نکردی و از حق تعالی دیدی. این سخن از چون اویی درست آید و چون بشر حافی و سری سقطی و مالک دینار، این طبقه از نفس خود ایمن نبوده باشند و ایشان مجاهدت بازنگرفته باشند. محال بود که کسی به خویشتن این گمان برد.

بخش ۱۶ - پیدا کردن ادب مرید اندر اندک خوردن: بدان که در طعام پس از آن که حلال بود، بر مرید فریضه بود که سه احتیاط نگاه دارد.بخش ۱۸ - پیدا کردن آفات دست به داشتن از شهوات: بدان که از این دو آفت تولید کند، یکی آن که بر ترک بعضی از شهوات قادر نباشد و نخواهد که بدانند، اندر خلوت بخورد و برملا نخورد. و این عین نفاق باشد و بود که شیطان وی را غرور دهد که این مصلحت مردمان باشد تا به تو اقتدا کنند و این غرور محض است. و کس باشد که شهوت بخرد و به خانه برد تا ببینند، آنگاه پنهان به صدقه دهد و این نهایت صدقه است و کار صدیقان است و عظیم دشوار بود این بر نفس. و شرط اخلاص آن است که این آسان دشوار شود. اگر دشوار بود هنوز اندر دل ریای خفی مانده است، طاعت خود همی دارد نه طاعت حق. و هرکه از شهوت طعام بگریزد و اندر شهوت و ریا افتد چنان باشد که از یاران حذر کند و در زیر ناودان نشیند، پس باید که چون اندر نفس وی این تقاضا پدید آید، اندر پیش مردمان از آن اندک بخورد و همه نخورد تا هم ریا شکسته شود و هم شهوت.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که مقصود از گرسنگی آن است تا نفس شکسته شود و زیر دست گردد و به ادب شود و راست بایستد و از این بندها مستغنی شود و برای این است که پیر مرید را این همه بفرماید و خود نکند که مقصود گرسنگی نیست. مقصود آن است که چندان خورد که معده گران نشود و نیز حس گرسنگی نیابد که هردو شاغل بود و کمال اندر این آن است که نصیب ملایکه بود که ایشان را نه رنج گرسنگی بود و نه گرانی طعام، ولیکن نفس این اعتدال نیابد الا بدان که اندر ابتدا بر وی نیرو کنند. آنگاه گروهی از بزرگان همیشه به خویشتن بدگمان بوده اند و راه حزم گرفته اند و این نگاه داشته اند و آن که کاملتر بوده است بر حد اعتدال بایستاده است و دلیل بر این آن است که رسول (ص) گاه بودی که روزه داشتی تا گفتندی که نیز نگشاید و گاه بودی که همی گشادی تا گفتندی که نیز ندارد و چون از خانه چیزی طلب کردی، اگر بودی بخوردی و اگر نبودی گفتی روزه دارم و انگبین دوست داشتی و گوشت دوست داشتی.
هوش مصنوعی: مقصود از گرسنگی این است که انسان به نوعی خود را رام کند و در برابر این احساس تسلیم شود تا به آرامش و ادب دست یابد. هدف این است که انسان از وابستگی به غذا رهایی یابد و در واقع از قید و بندهای آن آزاد شود. به همین دلیل، پیران همواره به مریدان توصیه می‌کنند که در خوردن افراط نکنند و به حدی غذا بخورند که معده‌شان سنگین نشود و حس گرسنگی نیز نداشته باشند. بهترین حالت، وضعیتی است که فرشتگان در آن قرار دارند، زیرا آن‌ها نه دچار گرسنگی هستند و نه از غذا سیر می‌شوند. اما برای رسیدن به چنین اعتدالی، در ابتدا نیاز است که به نفس خود فضیلت و تقوا بیاموزند. بسیاری از بزرگان همواره به خود سختی می‌زنند و احتیاط می‌کنند. افرادی که از این نظر کامل‌تر هستند، به تعادل در خوردن و آشامیدن پایبند بوده‌اند. نمونه‌ای از این رفتار را می‌توان در زندگی پیامبر (ص) مشاهده کرد، که گاهی روزه می‌گرفتند و گاهی نیز غذا می‌خوردند و اگر غذایی در دسترس بود، آن را تناول می‌کردند و در غیر این صورت، به روزه خود ادامه می‌دادند و به شیرین‌کاری و گوشت علاقه داشتند.
و معروف کرخی را طعام خوش بردندی، بخوردی و بشر حافی نخوردی. از معروف سوال کردند، گفت، «برادر من بشر ورع بگرفته است و مرا معرفت گشاده کرده است. من مهمانم اندر سرای مولای خویش. چون دهد همی خورم و چون ندهد صبر همی کنم. مرا هیچ تصرف نمانده است و هیچ اعتراضی نی».و این جای غرور احمقان باشد که هرکه طاقت مجاهدت ندارد گوید من عارفم چون معروف کرخی. پس دست از مجاهدت ندارد الا دو کس، اما صدیقی که بر کار راست ایستاده باشد و اما احمقی که پندارد که راست بایستاده است و معروف کرخی را تصرف پرسیده بود، اگر در وی خیانتی کردندی به دست و زبان اندر وی هیچ خشم حرکت نکردی و از حق تعالی دیدی. این سخن از چون اویی درست آید و چون بشر حافی و سری سقطی و مالک دینار، این طبقه از نفس خود ایمن نبوده باشند و ایشان مجاهدت بازنگرفته باشند. محال بود که کسی به خویشتن این گمان برد.
هوش مصنوعی: معروف کرخی غذایی خوشمزه خورد و بشر حافی از آن نخورده بود. از معروف سوال کردند که چرا بشر غذا نخورد، او پاسخ داد که "برادر من بشر از تقوی و ورع برخوردار است و مرا به معرفت و آگاهی رسانده است. من مهمان خالق خودم هستم و هرگاه او روزی‌ام را بدهد می‌خورم و اگر ندهد صبر می‌کنم. هیچ تسلطی بر چیزی ندارم و هیچ اعتراضی نمی‌کنم." اینجا نشان‌دهنده غرور افراد نادان است که هرکسی که توان تحمل زحمت را ندارد، می‌گوید من عارف هستم مانند معروف کرخی. اما در واقع تنها دو نوع شخص دست از مجاهدت برمی‌دارند: یکی صدیق که به انجام کار درست پایبند است و دیگری احمق که گمان می‌کند به راه راست رفته است. معروف کرخی به این خاطر که در او خیانتی وجود ندارد، هیچ خشم و عصبانیتی نشان نمی‌دهد و همه چیز را به اراده خداوند واگذار می‌کند. این نوع سخنان تنها از افرادی چون او برمی‌آید و از افرادی مثل بشر حافی و دیگران که از نفس خود در امان نیستند و زحمتی نمی‌کشند، دور از ذهن است که به خود چنین تصوری ببرند.