گنجور

بخش ۱۲ - پیدا کردن شرایط مرید اندر مجاهدت و چگونگی رفتن راه دین به ریاضت

بدان که هرکه به حق نرسید از آن بود که راه نرفت و هرکه راه نرفت از آن بود که طلب نکرد. و هرکه طلب نکرد از آن بود که ندانست و ایمان وی تمام نبود و هرکه بداند که دنیا منغص است و روزی چند است و آخرت صافی است و جاوید است، ارادت زاد آخرت اندر وی پدید آید و بر وی دشوار نبود که چیزی حقیر اندر عوض چیزی نفیس دهد که امروز کوزه سفالین بگذاشتن تا فردا کوزه زرین فراستاند، بس دشوار نبود.

پس سبب همه تقصیرهای خلق ضعف ایمان است و سبب ضعف ایمان ناپرسیدن راهبان است که دلیل راه است. و دلیل بر راه دین علما و پرهیزکارانند. و این معنی امروزه پوشیده است. پس چون راهبر و دلیل نیست، راه خالی نماید و خلق از سعادت خویش بازمانده است که دوستی دنیا بر علما غالب شده است و چون ایشان اندر طلب دنیا باشند، خلق را از دنیا به آخرت چون خوانند؟ و راه دنیا جز ضد راه آخرت نیست که دنیا و آخرت چون مشرق و مغرب است که به هرکدام که نزدیکتر می شود، از آن دیگر دورتر همی شود.

پس اگر کسی را ارادت حق عزوجل پدید آید و از آن جمله باشد که حق تعالی همی گوید، «و من اراد الاخره و سعی لها سعیها» باید بداند که آن سعی چیست و آن سعی رفتن راه است و رونده را اول شرایط آن است که باید به جای آورد و آنگاه دستاویزی که به وی اعتصام کند و آنگاه حصنی و حصاری که پناه با وی دهد.

اما شرط اول آن است که حجاب میان حق و خود بردارد تا از آن قوم نباشد که حق تعالی همی گوید، «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا» و حجاب چهار است: مال و جاه و تقلید و معصیت.

اما مال از آن حجاب است که دل مشغول می دارد و راه نتوان رفت الا به فارغ دلی، باید که مال از پیش برگیرد مگر به مقدار حاجت که انرد آن مشغله نباشد. اگر کسی باشد که هیچ چیز ندارد و تیمار وی دیگری می دارد، راه وی زودتر انجام کند.

اما حجاب جاه و حشمت بدان برخیزد که بگریزد و جایی شود که وی را نشناسند که چون نامدار شد همیشه به خلق و به لذت و قبول خلق مشغول باشد و هرکه از خلق لذت یابد به حق نرسد.

و ما تقلید حجاب است که چون مذهب کسی اعتقاد گیرد و بر سبیل جدل سخن وی بشنود، هیچ چیز دیگر را اندر دل وی جای نماند. باید که آن همه فراموش کند و به معنی لااله الاالله ایمان آورد و تحقیق این آن بود که وی را هیچ معبود نماند که وی را طاعت دارد و جز خدای تعالی. و هرکه هوا بر وی غالب شد، هوا معبود وی بود. چون این حال حقیقت شود، باید که کشف کارها را از مجاهدت جوید نه از مجادلت.

اما معصیت حجاب مهین است که هرکه بر معصیتی مصر باشد، دل وی تاریک بود، حق وی را چگونه منکشف شود؟ خاصه قوت حرام که آن اثر که قوت حلال اندر نور دل کند، هیچ دیگر نکند. اصل آن است که از قوت و لقمه حرام حذر کند و قوت جز حلال نخورد.

و هرکه خواهد که اسرار دین و شریعت وی را منکشف شود پیش از آن که ظاهر شرع بداند و همه معامله به جای آورد، همچون کسی بود که خواهد که تفسیر قرآن بخواند پیش از آن که تازی بیاموزد. و چون این حجابها برگرفت، مثل وی چون کسی بود که طهارت کرد و شایسته نماز گردید. اکنون وی را به امام حاجت بود که وی اقتدا کند. و این پیر است که بی پیر راه رفتن راست نیاید که راه پوشیده است و راه شیطان به راه حق آمیخته است و راه حق یکی است و راه باطل هزار. بی دلیل چگونه ممکن گردد راه بردن؟ و چون پیر به دست آورد، اگر خویش جمله با وی بگذارد و تصرف خود در باقی کند و بداند که منفعت وی در خطای پیر بیش از آن است که در صواب خویش. و هرچه از پیر بشنود که وجه آن نداند، باید که از قصه موسی و خضر علیهما السلام یاد آورد که آن حکایت برای پیر و مرید است که مشایخ چیزها بدانسته اند که به عقل فراسر آن نتوان شد.

اندر روزگار جالینوس یکی را انگشت راست درد خاست. طبیبان ناقص دارو بر انگشت وی می نهادند و هیچ سودی نداشت. جالینوس دارو بر آن انگشت ننهاد. بر کتف چپ وی نهاد. گفتند، «چه ابلهی است؟ درد اینجا و دارو آنجا چه سود دارد؟» انگشت بهتر شد. و سبب آن بود که وی دانسته بود که خلل اندر اصل عصب افتاده است و دانسته بود که اعصاب از دماغ و پشت است و آن که از چپ خیزد به جانب راست رود و آن که از راست آید به جانب چپ رود. و مقصود از این مثالی است تا بدانند که اندر باطن مرید هیچ تصرفی نباید که بود.

از خواجه بوعلی فارمدی شنیدم که گفت، «یک راه با شیخ ابوالقاسم گرگانی خوابی حکایت کردم. با من خشم گرفت و یک ماه با من سخن نگفت. هیچ سبب ندانستم تا آنگاه که بگفت که اندر حکایت خواب چنین گفتی که تو که شیخی، در خواب با من سخنی گفتی اندر آن خواب. من گفتم، «چرا؟» گفت، «اگر اندر باطن تو چرا را جای نبودی اندر خواب بر زبان تو نرفتی».

چون کار به پیر تفویض کرد، اول کار پیر باید که وی را اندر حصار کند که هیچ آفت گرد وی نگردد و آن حصار چهار دیوار دارد: یکی خلوت و یکی خاموشی و یکی گرسنگی و یکی بی خوابی که گرسنگی راه شیطان بسته دارد و بی خوابی دل را روشن گرداند و خاموشی پراکندگی سخن از دل وی بازدارد و خلوت ظلمت خلق از دل بگرداند و راه چشم و گوش وی بسته گرداند.

سهل تستری گوید که ابد الان که ابدال شدند، به عزلت و گرسنگی و خامشی و بی خوابی شدند. و چون از راه مشغله بیرونی برخاست، آن گاه راه رفتن گیرد و اول راه آن بود که عقبات راه پیشتر بریدن گیرد. و عقبات راه صفات مذموم است اندر دل و آن بیخ آن کارهاست که از آن بباید گریخت، چون شره مال و جاه و شره تنعم و تکبر و ریا و غیران تا مادت مشغله از باطن قلع افتد و دل خالی شود. و باشد که کسی از این همه خالی باشد و به یک چیزی بیش آلوده نباشد، پس جهد قطع آن کند، به طریقی که شیخ صواب بیند و به وی لایق تر داند که این به احوال بگردد.

اکنون چون زمین خالی کرد، تخم پاشیدن گیرد و تخم ذکر حق تعالی است. چون از غیر حق تعالی خالی باشد، در زاویه بنشیند و الله الله می گوید و بر دوام بر دل و زبان تا آنگاه که به زبان خاموش شود و به دل همی گوید بر دوام آنگه دل نیز از گفتن باز ایستد و معنی کلمه بر دل غالب شود، آن معنی که حروف نبود، و تازی و پارسی نبود که گفتن به دل حدیث بود و حدیث غلاف و پوست آن تخم است نه عین تخم. پس آن معنی باید که اندر دل متمکن و مستولی شود و غالب گردد، چنان که تکلفی نباید دل را بر آن دارد، بلکه چنان عاشق شود که دل را به تکلف از آن باز نتوان داشت.

شبلی رحمهم الله با مرید خویش حصری گفت که اگر از جمعه تا جمعه که به نزدیک من آیی و جز حق تعالی بر دل تو گذرد، حرام بود بر تو به نزدیک من آمدن.

پس چون دل از خار وسواس دنیا خالی کرد و این تخم در وی بنهاد، هیچ چیز نماند که به اختیار تعلق دارد. و اختیار تا اینجا بود، پس از این منتظر بود همی باشد تا چه رویه و چه پیدا آید. و غالب آن بود که این تخم ضایع نشود که حق تعالی همی گوید، «من کان یزید حرث الاخره نزدله فی حرثه» می گوید، «هرکه به کار آخرت پردازد، و تخم بپاشد، ما وی را زیادت ارزانی داریم».

و از این جا احوال مریدان مختلف باشد که کس باشد که وی را اندر معنی این کلمه اشکال پدید آمدن گیرد و خیالهای باطل پیش وی آید و کس باشد که از این رسته باشد، ولیکن جواهر ملایکه و انبیا (ع) وی را به صورتهای نیکو نمودن گیرد، چنان که اندر خواب بود یا چشم باز کرده بود که آن همی بیند.

و پس از این احوال دیگر بود که شرح آن دراز است و اندر آن فایده ای نبوده که آن راه رفتن است نه راه گفتن و هر کسی را چیزی دیگر پدید آید و آن که راه خواهد رفت، آن اولیتر که از آن هیچ نشنیده باشد که انتظار آن دل وی را مشغول نکند و حجاب گردد.

آن مقدار که تصرف علم را به آن راه است تا اینجاست و از گفتن مقصود آن است تا بدین ایمان پدیدار آید که بیشتر علما این را منکرند و هر چه از تعلم عادتی اندر گذشت باور نکنند.

بخش ۱۱ - پروردن و ادب کردن کودکان: بدان که فرزند امانتی است اندر دست مادر و پدر و دل وی پاک است چون جوهر نفیس و نقش پذیر چون موم و از همه نقشها خالی است و چون زمین پاک است که هر تخم که اندر وی افکنی بروید، اگر تخم افکنی به سعادت دین و دنیا رسد و مادر و پدر و معلم اندر ثواب شریک باشند و اگر به خلاف این بود بدبخت باشد و ایشان بر هرچه رود شریک باشند که حق تعالی همی گوید، «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» و کودک را از آتش دنیا نگاه داشتن اولیتر که از آتش دوزخ نگاه دارند و نگاهداشتن وی آن بود که وی را به ادب دارد و اخلاق نیکو به وی آموزد و از قرین بد نگاه دارد که اصل همه فسادها از قرین بد خیزد و او را اندر تنعم و جامه نیکو آراستن خو نکند که آنگاه از آن صبر نتواند کردن و همه عمر اندر طلب آن ضایع کند، بلکه پاکی او اندر ابتدا جهد کند تا آن که وی را شیر دهد، به صلاح و نیکوخو و حلال خوار بود که خوی بد از دایه سرایت کند و شیر که از حرام آید پلید بود و چون گوشت و پوست کودک از آن بروید، طبع وی را با آن مناسبتی پدید آید که پس از بلوغ ظاهر شود. و چون زبان وی گشاده گردد، باید که سخن وی الله باشد و این وی را تلقین می کنند. و چون چنان شود که از بعضی چیزها شرم دارد، این بشارتی بود و دلیل آن بود که هر که نور عقل بر وی افتاد، از شرم شحنه ای سازد که وی را بر هر چه زشت باشد تشویر همی دهد.بخش ۱۳ - اصل دوم: بدان که معده چون حوض تن است و عروق که از وی همی شود به هفت اندام چون جویهاست و منبع همه شهوتها معده است و این غالبترین شهوتی است بر آدمی، چه آدم (ع) که از بهشت بیفتاد به سبب این شهوت بیفتاد. و این شهوت اصل شهوتهای دیگر است که چون شکم سیر شد شهوت نکاح جنبیدن گیرد و به شهوت فرج قیام نتوان کرد الا به مال. پس شره مال پدید آید و مال به دست نتوان آورد الا به جاه، و جاه نگاه نتوان داشت الا به خصومت با خلق و از آن حسد و تعصب و عداوت و کبر و ریا پدید آید.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که هرکه به حق نرسید از آن بود که راه نرفت و هرکه راه نرفت از آن بود که طلب نکرد. و هرکه طلب نکرد از آن بود که ندانست و ایمان وی تمام نبود و هرکه بداند که دنیا منغص است و روزی چند است و آخرت صافی است و جاوید است، ارادت زاد آخرت اندر وی پدید آید و بر وی دشوار نبود که چیزی حقیر اندر عوض چیزی نفیس دهد که امروز کوزه سفالین بگذاشتن تا فردا کوزه زرین فراستاند، بس دشوار نبود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت نرسید به این دلیل است که راه را نپیمود و هر کسی که راه را نپیمود به این دلیل است که نخواست و هر کسی که نخواست به این دلیل است که آگاه نبود و ایمانش کامل نبود. کسی که بداند دنیا پست و روزی‌اش اندک است و آخرت روشن و ابدی است، در دلش اراده به آخرت شکل می‌گیرد و برایش سخت نیست که چیزی کم‌ارزش را در عوض چیزی با ارزش بدهد، زیرا که در این دنیا، گذاشتن یک کوزه سفالی برای به دست آوردن یک کوزه زرین در فردا چندان مشکل نیست.
پس سبب همه تقصیرهای خلق ضعف ایمان است و سبب ضعف ایمان ناپرسیدن راهبان است که دلیل راه است. و دلیل بر راه دین علما و پرهیزکارانند. و این معنی امروزه پوشیده است. پس چون راهبر و دلیل نیست، راه خالی نماید و خلق از سعادت خویش بازمانده است که دوستی دنیا بر علما غالب شده است و چون ایشان اندر طلب دنیا باشند، خلق را از دنیا به آخرت چون خوانند؟ و راه دنیا جز ضد راه آخرت نیست که دنیا و آخرت چون مشرق و مغرب است که به هرکدام که نزدیکتر می شود، از آن دیگر دورتر همی شود.
هوش مصنوعی: علت اصلی اشتباهات مردم، کمبود ایمان است و این ضعف ایمان ناشی از بی‌توجهی به نظرات و راهنمایی‌های عالمان دین است که می‌توانند به عنوان راهنمای درست عمل کنند. پیدا کردن این راهنماها در دنیای امروز دشوار شده است. با نبود یک راهنما، افراد از مسیر درست منحرف می‌شوند و به خوشبختی که باید، نمی‌رسند. علاقه به دنیا بر عالمان سایه افکنده است و وقتی آن‌ها به دنبال دنیا هستند، چگونه می‌توانند مردم را به سمت آخرت هدایت کنند؟ در واقع، مسیر دنیا به طور طبیعی با مسیر آخرت در تضاد است، به طوری که هرچه بیشتر به یکی نزدیک شویم، از دیگری دورتر می‌شویم.
پس اگر کسی را ارادت حق عزوجل پدید آید و از آن جمله باشد که حق تعالی همی گوید، «و من اراد الاخره و سعی لها سعیها» باید بداند که آن سعی چیست و آن سعی رفتن راه است و رونده را اول شرایط آن است که باید به جای آورد و آنگاه دستاویزی که به وی اعتصام کند و آنگاه حصنی و حصاری که پناه با وی دهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی محبت و ارادت خداوند را در وجود خود احساس کند و از جمله کسانی باشد که خداوند در قرآن می‌فرماید: «و هر کس آخرت را بخواهد و برای آن تلاش کند»، بایستی بداند که این تلاش چه نوع تلاشی است. این تلاش، رفتن به سمت هدف است و برای آغاز این مسیر، اولین شرط برای فرد این است که باید اقداماتی را انجام دهد. در مرحله بعد، فرد نیاز دارد به وسیله‌ای متکی شود و سپس به پناهی احتیاج دارد که او را در برابر چالش‌ها حفاظت کند.
اما شرط اول آن است که حجاب میان حق و خود بردارد تا از آن قوم نباشد که حق تعالی همی گوید، «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا» و حجاب چهار است: مال و جاه و تقلید و معصیت.
هوش مصنوعی: اما نخستین شرط این است که انسان باید از موانع میان خود و حقیقت عبور کند تا جزو آن گروهی نباشد که خداوند درباره‌شان می‌فرماید: «ما میان آنان و حق پرده‌ای قرار دادیم». این موانع چهار دسته هستند: مال، مقام و ثروت، تقلید از دیگران و معصیت.
اما مال از آن حجاب است که دل مشغول می دارد و راه نتوان رفت الا به فارغ دلی، باید که مال از پیش برگیرد مگر به مقدار حاجت که انرد آن مشغله نباشد. اگر کسی باشد که هیچ چیز ندارد و تیمار وی دیگری می دارد، راه وی زودتر انجام کند.
هوش مصنوعی: مال و ثروت می‌توانند باعث حواس‌پرتی و نگرانی شوند و برای رسیدن به هدف‌های واقعی، نیاز است که دل انسان از این مسائل آزاد باشد. بنابراین، باید که فرد به اندازه نیازش از مال و ثروت استفاده کند و از گرفتار شدن به آن پرهیز کند. اگر کسی هیچ دارایی نداشته باشد و دیگران به او رسیدگی کنند، مسیر دستیابی به مقاصد او آسان‌تر خواهد بود.
اما حجاب جاه و حشمت بدان برخیزد که بگریزد و جایی شود که وی را نشناسند که چون نامدار شد همیشه به خلق و به لذت و قبول خلق مشغول باشد و هرکه از خلق لذت یابد به حق نرسد.
هوش مصنوعی: اما مقام و اعتبار به گونه‌ای است که ممکن است از آن دور شود و به جایی برود که دیگران او را نشناسند. زیرا زمانی که فرد به شهرت می‌رسد، غالباً به مسایل اجتماعی و لذت از تحسین دیگران مشغول می‌شود و هر کس که به این لذات توجه کند، نمی‌تواند به حقیقت دست یابد.
و ما تقلید حجاب است که چون مذهب کسی اعتقاد گیرد و بر سبیل جدل سخن وی بشنود، هیچ چیز دیگر را اندر دل وی جای نماند. باید که آن همه فراموش کند و به معنی لااله الاالله ایمان آورد و تحقیق این آن بود که وی را هیچ معبود نماند که وی را طاعت دارد و جز خدای تعالی. و هرکه هوا بر وی غالب شد، هوا معبود وی بود. چون این حال حقیقت شود، باید که کشف کارها را از مجاهدت جوید نه از مجادلت.
هوش مصنوعی: تقلید در مورد حجاب به این معناست که وقتی کسی به یک مذهب اعتقاد پیدا کند و به جدل درباره آن صحبت کند، دیگر جایی برای چیزهای دیگر در دل او باقی نمی‌ماند. او باید تمام آنچه را که داشته فراموش کند و فقط به معنای «لا اله الا الله» ایمان بیاورد. در این حالت، دیگر هیچ معبودی جز خدای بزرگ وجود نخواهد داشت که او را اطاعت کند. اگر هوای نفس بر او غلبه کند، در واقع همان هوا، معبود او خواهد بود. زمانی که این حقیقت در وجود انسان جاری شود، باید برای کشف واقعیت‌ها تلاش کند و آن را از طریق مجاهدت به دست آورد، نه از طریق جدل.
اما معصیت حجاب مهین است که هرکه بر معصیتی مصر باشد، دل وی تاریک بود، حق وی را چگونه منکشف شود؟ خاصه قوت حرام که آن اثر که قوت حلال اندر نور دل کند، هیچ دیگر نکند. اصل آن است که از قوت و لقمه حرام حذر کند و قوت جز حلال نخورد.
هوش مصنوعی: اما ارتکاب گناه حجاب و مانع بزرگی است؛ زیرا کسی که به گناه ادامه می‌دهد، دلش تاریک می‌شود و چگونه ممکن است حقیقت بر او روشن شود؟ به ویژه اینکه خوردن حرام تاثیری معکوس دارد و نمی‌تواند مانند خوراک حلال، نور را به دل آدمی بیاورد. در اصل، باید از خوراک و لقمه حرام پرهیز کرد و فقط از خوراک حلال مصرف نمود.
و هرکه خواهد که اسرار دین و شریعت وی را منکشف شود پیش از آن که ظاهر شرع بداند و همه معامله به جای آورد، همچون کسی بود که خواهد که تفسیر قرآن بخواند پیش از آن که تازی بیاموزد. و چون این حجابها برگرفت، مثل وی چون کسی بود که طهارت کرد و شایسته نماز گردید. اکنون وی را به امام حاجت بود که وی اقتدا کند. و این پیر است که بی پیر راه رفتن راست نیاید که راه پوشیده است و راه شیطان به راه حق آمیخته است و راه حق یکی است و راه باطل هزار. بی دلیل چگونه ممکن گردد راه بردن؟ و چون پیر به دست آورد، اگر خویش جمله با وی بگذارد و تصرف خود در باقی کند و بداند که منفعت وی در خطای پیر بیش از آن است که در صواب خویش. و هرچه از پیر بشنود که وجه آن نداند، باید که از قصه موسی و خضر علیهما السلام یاد آورد که آن حکایت برای پیر و مرید است که مشایخ چیزها بدانسته اند که به عقل فراسر آن نتوان شد.
هوش مصنوعی: هر کس بخواهد که اسرار دین و احکام شرع برایش روشن شود، باید ابتدا اصول دین را بشناسد و تمام مناسک را به درستی انجام دهد. این حالت مانند این است که کسی بخواهد تفسیر قرآن را بخواند بدون اینکه زبان عربی را یاد گرفته باشد. زمانی که این مانع‌ها برداشته شود، فرد باید به یک امام مراجعه کند تا از او پیروی کند. همان‌طور که کسی که بدون استاد نمی‌تواند به درستی راه را طی کند، مسیر حق و باطل با هم مخلوط شده و تنها یک راه حق وجود دارد ولی باطل هزاران راه دارد. بدون دلیلی چگونه می‌توان به درستی راه را پیمود؟ وقتی که فرد به استاد (پیر) دسترسی پیدا کرد، باید بداند که زندگیش بیشتر به دستورات استاد سود می‌برد تا به نظرات خود. باید به یاد قصه موسی و خضر بیفتد که درس‌هایی برای استاد و شاگرد دارند و نشان‌دهنده این است که مشایخ آگاهی‌هایی دارند که عقل آدمی آنها را نمی‌تواند درک کند.
اندر روزگار جالینوس یکی را انگشت راست درد خاست. طبیبان ناقص دارو بر انگشت وی می نهادند و هیچ سودی نداشت. جالینوس دارو بر آن انگشت ننهاد. بر کتف چپ وی نهاد. گفتند، «چه ابلهی است؟ درد اینجا و دارو آنجا چه سود دارد؟» انگشت بهتر شد. و سبب آن بود که وی دانسته بود که خلل اندر اصل عصب افتاده است و دانسته بود که اعصاب از دماغ و پشت است و آن که از چپ خیزد به جانب راست رود و آن که از راست آید به جانب چپ رود. و مقصود از این مثالی است تا بدانند که اندر باطن مرید هیچ تصرفی نباید که بود.
هوش مصنوعی: در زمان جالینوس، فردی دچار درد در انگشت راست خود شد. پزشکان، که دانش کافی نداشتند، داروهایی بر روی آن انگشت قرار دادند اما بی‌فایده بود. جالینوس به جای آن انگشت، دارو را بر روی کتف چپ او گذاشت. دیگران متعجب شدند و گفتند: «این چه ابلهی است؟ درد در اینجا است و دارو در جای دیگر، چه فایده‌ای دارد؟» اما به طرز شگفت‌آوری انگشت بهبود یافت. علت این بهبودی درک جالینوس از مسئله بود؛ او می‌دانست که مشکل اصلی در عصب است و می‌دانست که اعصاب از مغز و کمر به نقاط مختلف بدن می‌روند. او فهمیده بود که اگر خطری از سمت چپ ایجاد شود، به سمت راست منتقل می‌شود و برعکس. هدف این داستان این است که دیگران متوجه شوند نباید در باطن مرید، دخالتی صورت گیرد.
از خواجه بوعلی فارمدی شنیدم که گفت، «یک راه با شیخ ابوالقاسم گرگانی خوابی حکایت کردم. با من خشم گرفت و یک ماه با من سخن نگفت. هیچ سبب ندانستم تا آنگاه که بگفت که اندر حکایت خواب چنین گفتی که تو که شیخی، در خواب با من سخنی گفتی اندر آن خواب. من گفتم، «چرا؟» گفت، «اگر اندر باطن تو چرا را جای نبودی اندر خواب بر زبان تو نرفتی».
هوش مصنوعی: خواجه بوعلی فارمدی نقل می‌کند که یک بار داستانی را درباره خوابم برای شیخ ابوالقاسم گرگانی تعریف کردم و او از دستم بسیار عصبانی شد و به مدت یک ماه با من صحبت نکرد. من نمی‌دانستم که چرا این طور شده تا اینکه او به من گفت که در حکایت خواب، من به او سخنی گفتم که نشان می‌دهد تو که خود را شیخ می‌نامی، در خواب چه سخنی گفتی. من از او پرسیدم، «چرا؟» و او پاسخ داد: «اگر نیت و باطن تو در این خواب درست بود، آن کلام باید به زبان تو می‌آمد.»
چون کار به پیر تفویض کرد، اول کار پیر باید که وی را اندر حصار کند که هیچ آفت گرد وی نگردد و آن حصار چهار دیوار دارد: یکی خلوت و یکی خاموشی و یکی گرسنگی و یکی بی خوابی که گرسنگی راه شیطان بسته دارد و بی خوابی دل را روشن گرداند و خاموشی پراکندگی سخن از دل وی بازدارد و خلوت ظلمت خلق از دل بگرداند و راه چشم و گوش وی بسته گرداند.
هوش مصنوعی: وقتی کار را به پیر واگذار کرد، در ابتدا باید او را در یک حصار قرار دهد تا هیچ آسیبی به او نرسد. این حصار چهار دیوار دارد: اول، خلوت که او را از شلوغی و مشغله‌های دیگر دور کند؛ دوم، خاموشی که باعث می‌شود از سخن پراکنی و حواس پرتی دور بماند؛ سوم، گرسنگی که به او کمک می‌کند تا از وسوسه‌های شیطانی دور باشد و در نهایت بی‌خوابی که دل او را از افکار ناپاک روشن نگه می‌دارد. این چهار دیوار باید مراقب او باشند تا حواس و توجه او مذکور نگردد.
سهل تستری گوید که ابد الان که ابدال شدند، به عزلت و گرسنگی و خامشی و بی خوابی شدند. و چون از راه مشغله بیرونی برخاست، آن گاه راه رفتن گیرد و اول راه آن بود که عقبات راه پیشتر بریدن گیرد. و عقبات راه صفات مذموم است اندر دل و آن بیخ آن کارهاست که از آن بباید گریخت، چون شره مال و جاه و شره تنعم و تکبر و ریا و غیران تا مادت مشغله از باطن قلع افتد و دل خالی شود. و باشد که کسی از این همه خالی باشد و به یک چیزی بیش آلوده نباشد، پس جهد قطع آن کند، به طریقی که شیخ صواب بیند و به وی لایق تر داند که این به احوال بگردد.
هوش مصنوعی: سهل تستری بیان می‌کند که کسانی که به مرحله ابدال رسیده‌اند، به زندگی انزوا، گرسنگی، سکوت و عدم خواب روی آورده‌اند. اما وقتی از مشغله‌های بیرونی جدا شوند، می‌توانند به راه رفتن بپردازند و نخستین گام در این مسیر این است که موانع و مشکلاتی که در دل وجود دارد را از پیش رو بردارند. این موانع شامل صفات ناپسند مانند حب مال و مقام، ولع به نعمت‌ها، تکبر و ریا هستند و باید از آنها دوری کرد تا مشغله‌های باطنی از بین برود و دل پاک شود. ممکن است کسی از همه این صفات خالی باشد و تنها به یک چیز آلوده باشد؛ در این صورت باید تلاش کند آن را قطع کند، به طریقی که استاد او آن را صحیح می‌داند و برای او مناسب‌تر است.
اکنون چون زمین خالی کرد، تخم پاشیدن گیرد و تخم ذکر حق تعالی است. چون از غیر حق تعالی خالی باشد، در زاویه بنشیند و الله الله می گوید و بر دوام بر دل و زبان تا آنگاه که به زبان خاموش شود و به دل همی گوید بر دوام آنگه دل نیز از گفتن باز ایستد و معنی کلمه بر دل غالب شود، آن معنی که حروف نبود، و تازی و پارسی نبود که گفتن به دل حدیث بود و حدیث غلاف و پوست آن تخم است نه عین تخم. پس آن معنی باید که اندر دل متمکن و مستولی شود و غالب گردد، چنان که تکلفی نباید دل را بر آن دارد، بلکه چنان عاشق شود که دل را به تکلف از آن باز نتوان داشت.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، وقتی که شخص از مشغولیات و وابستگی‌های دنیوی خالی می‌شود، شروع به کشتن تخم‌های یاد خدا می‌کند. این تخم‌های یاد، وقتی که دل از غیر خدا خالی باشد، در گوشه‌ای خاص می‌نشیند و دائما نام خدا را می‌گوید. این ذکر باید بر دل و زبان او استمرار یابد تا جایی که زبانش خاموش شود و فقط دل به یاد خدا باقی بماند. در این حالت، معنی ذکر بر دل غالب می‌شود؛ معنایی که فراتر از کلمات و زبان است و به نوعی یک تجربه درونی است. این معنی باید در دل به صورت ریشه‌دار و غالب درآید، به طوری که دل نتواند از آن فرار کند و به آن عشق بورزد. به عبارت دیگر، عشق به خداوند باید چنان در دل مستحکم شود که هیچ تلاشی برای فراموشی یا قطع ارتباط با آن امکان‌پذیر نباشد.
شبلی رحمهم الله با مرید خویش حصری گفت که اگر از جمعه تا جمعه که به نزدیک من آیی و جز حق تعالی بر دل تو گذرد، حرام بود بر تو به نزدیک من آمدن.
هوش مصنوعی: شبلی، رحمت خدا بر او، به مریدش گفت که اگر از یک جمعه تا جمعه دیگر که به ملاقات من می‌آیی، هیچ چیز جز یاد خدا در قلبت نباشد، آمدن به نزد من بر تو حرام است.
پس چون دل از خار وسواس دنیا خالی کرد و این تخم در وی بنهاد، هیچ چیز نماند که به اختیار تعلق دارد. و اختیار تا اینجا بود، پس از این منتظر بود همی باشد تا چه رویه و چه پیدا آید. و غالب آن بود که این تخم ضایع نشود که حق تعالی همی گوید، «من کان یزید حرث الاخره نزدله فی حرثه» می گوید، «هرکه به کار آخرت پردازد، و تخم بپاشد، ما وی را زیادت ارزانی داریم».
هوش مصنوعی: زمانی که دل از دغدغه‌های دنیوی و بارهای فکری رها می‌شود و به کشتن تخم نیکی می‌پردازد، دیگر چیزی باقی نمی‌ماند که به اختیار انسان وابسته باشد. اختیار تا اینجا پیش می‌رود و بعد از آن، انسان منتظر می‌ماند ببیند چه پیش خواهد آمد. در واقع، معمولاً این‌گونه است که این تخم نباید هدر برود، چرا که خداوند می‌فرماید: «هر کس برای آخرت خود تلاش کند و در آن بذر بپاشد، ما به او برکت خواهیم داد.»
و از این جا احوال مریدان مختلف باشد که کس باشد که وی را اندر معنی این کلمه اشکال پدید آمدن گیرد و خیالهای باطل پیش وی آید و کس باشد که از این رسته باشد، ولیکن جواهر ملایکه و انبیا (ع) وی را به صورتهای نیکو نمودن گیرد، چنان که اندر خواب بود یا چشم باز کرده بود که آن همی بیند.
هوش مصنوعی: در اینجا وضعیت مریدان متفاوت است؛ برخی ممکن است از معنی این کلمه دچار اشتباه شوند و افکار نادرست در ذهنشان بیفتد، در حالی که برخی دیگر از این گروه به واسطه جواهر ملایکه و پیامبران (علیهم‌السلام) به تصویرهای زیبا و نیکو آراسته می‌شوند، به گونه‌ای که گویی در خواب هستند یا با چشمان باز، آن تصاویر را می‌بینند.
و پس از این احوال دیگر بود که شرح آن دراز است و اندر آن فایده ای نبوده که آن راه رفتن است نه راه گفتن و هر کسی را چیزی دیگر پدید آید و آن که راه خواهد رفت، آن اولیتر که از آن هیچ نشنیده باشد که انتظار آن دل وی را مشغول نکند و حجاب گردد.
هوش مصنوعی: بعد از این شرایط، وضعیت به گونه‌ای دیگر شد که توضیح آن طولانی است و در آن فایده‌ای وجود ندارد. این مسیر، مسیری عملی است نه نظری. هر فردی تجربیات و فهم متفاوتی دارد و آن کسی که می‌خواهد این مسیر را سپری کند، بهتر است که از قبل اطلاعاتی در مورد آن نداشته باشد تا دلش مشغول نشود و موانع بر سر راهش ایجاد نکند.
آن مقدار که تصرف علم را به آن راه است تا اینجاست و از گفتن مقصود آن است تا بدین ایمان پدیدار آید که بیشتر علما این را منکرند و هر چه از تعلم عادتی اندر گذشت باور نکنند.
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که درک علم ممکن است به این شکل باشد، می‌توان به این موضوع اشاره کرد که بسیاری از دانشمندان این حقیقت را رد می‌کنند و به هر آنچه که در یادگیری عادی گذشته است، باور ندارند.