گنجور

بخش ۸۱ - اصل دهم

بدان که ولایت داشتن کار بزرگی است و خلافت حق است در زمین چون بر سبیل عدل بود. و چون از عدل و شفقت خالی بود خلافت ابلیس لعنته الله هیچ سبب فساد عظیم‌تر از ظلم والی نیست. و اصل ولایت داشتن علم و عمل است و علم ولایت دراز است. اما عنوان علم‌ها آن است که والی باید که بداند که او را بدین عالم برای چه آورده‌اند و قرارگاه او چیست و دنیا منزل‌گاه اوست نه قرار‌گاه او. و او بر صورت مسافری است که رحم مادر بدایت منزل اوست و لحد گور نهایت او. و هر سالی و هر ماهی و روزی که می‌گذرد از عمر او، چون مرحله‌ای است که بدان نزدیک می‌شود به قرارگاه خود و هرکه را به قنطره‌ای گذر باید کرد. چون به عمارت قنطره روزگار به سر برد و منزلگاه فراموش کند بی‌عقل بود و عاقل آن بود که در منزل دنیا جز به زاد راه مشغول نشود و از دنیا به قدر ضرورت و حاجت قناعت کند. و هرچه بیش از آن بود همه زهر قاتل بود و به وقت مرگ خواهد که همه خزاین او پر خاکستر بود، پس هرچند جمع بیش کند درد و حسرت بیش بود و نصیب او جز به قدر کفایت نبود و باقی همه وزر و بال آن جهان باشد و در وقت مرگ جان کندن بر او سخت‌تر بود، و این آن وقت بود که حلال بود و اگر از حرام بود خود عذاب و عقوبت بر این حسرت بگذارد.

و ممکن نیست از شهوات دنیا صبر کردن الا به ورع، ولیکن چون ایمان درست بود بدانکه به سبب این لذت که روزی چند باشد و منغّص و مکدّر بود، لذات آخرت فوت خواهد شد. و آن پادشاهی بی‌نهایت است که هیچ کدورت را بدان راه نیست. صبر کردن روزی چند آسان بود همچنان که کسی معشوقی دارد با او گویند اگر امشب نزدیک او شوی هرگز او را نبینی و اگر امشب صبر کنی هزار شب او را به تو تسلیم کنیم بی‌رقیب و بی‌نگاهبان، اگرچه عشق به افراط بود، صبر یک شب بر او آسان‌تر شود بر امید هزار شب.

و مدّت دنیا هزار یک آخرت نیست، بلکه خود هیچ نسبت ندارد که آن را نهایت نیست. و دراز ابد در وهم نیاید. چه اگر تقدیر کنی که هفت آسمان و زمین پر گاورس کنی و به هر هزار سال مرغی از آن یک دانه برگیرد آن جمله گاورس برسد و از ابد هیچ چیز نرسد. پس از عمر آدمی، اگر به مثل صد سال بزید و روی زمین شرقا و غربا او را مسلم شود و صافی بی منازعی، آنرا چه قدر باشد در جنب عمر آخرت بی‌نهایت پس چون هر کسی را از دنیا اندکی مسلم باشد و آن نیز منغص و مکدر بود و در هرچه بود بسیار خسیسان منازع او باشند، چه واجب کنند که پادشاهی را بر این کار خسیس و منغص بفروشد؟

این معنی باید که والی و غیر والی بر دل خود تقریر می‌کند تا بر وی آسان شود روزی چند صبر کردن از شهوت دنیا و شفقت بردن بر رعیت و نیکو داشتن بندگان خدای و خلیفتی پادشاه اکبر به جای آوردن. چون این بدانست، باید که به ولایت داشتن مشغول شود، چنان که فرموده‌اند، نه بر آن وجه که صلاح دنیا باشد که هیچ عبادت و قربت نزد خدای بزرگ‌تر از ولایت با عدل نیست. رسول (ص) گوید، «یک روز از عمر سلطان عادل فاضل‌تر از عبادت شصت ساله بر دوام». و آن هفت کس که در خبر است که فردا در سایه حق تعالی باشند، اول سلطان عادل است. و رسول (ص) گفت، «سلطان عادل را هر روز عمل شصت صدیق مجتهد در عبادت رفع کنند و به آسمان برند». و گفت، «دوست‌ترین و نزدیک‌ترین به خدای امام عادل است. و دشمن‌ترین و معذب‌ترین امام جابر است». و گفت، «بدان خدای که نفس محمد به ید قدرت اوست که هر روزی والی عادل را چندان عمل رفع کنند که عمل جمله رعیت او باشد و هر نمازی از آن او به هفتاد هزار نماز دیگران برگیرند». چون چنین بود، چه غنیمت بیش از آن که ایزد تعالی کسی را منصب ولایت دهد و او را خلیفه و نایب خود سازد تا یک ساعت او به عمر دیگران برآید؟ چون کسی حق این نشناسد و به ظلم و هوا و شهوت راندن مشغول باشد، معلوم بود که مستحق سخط گردد و این عدل بدان راست آید که ده قاعده نگاه دارد.

قاعده اول

آن که در واقعه‌ای که او را پیش آید تقدیر کند که او رعیت است و دیگری والی. هرچه خود را نپسندد هیچ مسلمان را نپسندد و اگر پسندد غش و خیانت کرده باشد در ولایت داشتن. روز بدر رسول (ص) در سایه بود، جبرئیل آمد و گفت، «‌‌خدای می‌گوید، تو در سایه‌ای و یاران تو در آفتاب؟» بدین قدر با او عتاب کردند. و رسول (ص) گفت، «هرکه خواهد که از دوزخ خلاص یابد و در بهشت قرار گیرد، باید که مرگ او را دریابد بر کلمه لااله الاالله. و بدانکه هرچه خود را نپسندد هیچ مسلمان را نپسندد». و گفت، «هرکه بامداد برخیزد و او را جز خدای همّتی دیگر باشد، نه مرد خدای است، و اگر از کار مسلمانان و تیمار داشت ایشان خالی بود از جمله ایشان نیست».

قاعده دوم

آن‌که انتظار ارباب حاجات بر درگاه خود خوار ندارد و از خطر آن حذر کند و تا مسلمانی را حاجتی می‌باید به هیچ عبادت نافله مشغول نشود که گزاردن حاجات در همه نوافل فاضل‌تر. یک روز عمر عبدالعزیر کار خلق می‌گزارد تا وقت نماز پیشین. مانده و ضجر شده بود. در خانه شد تا یک ساعت برآساید. پسر او گفت، «چه ایمنی که نه این ساعت مرگ دررسد و کسی بر درگاه تو منتظر حاجتی بود و تو مقصر باشی در حق او؟» گفت، «راست می‌گویی». در حال برخاست و بیرون شد.

قاعده سیم

آن‌که خویشتن عادت نکند که به شهوات مشغول شود، بدان‌که جامه نیک پوشید و طعام خوش خورد، بلکه در همه چیزها باید که قناعت نگاه دارد که بی‌قناعت عدل ممکن نشود.

عمر خطاب رضی الله عنه سلمان را پرسید که چه می‌شنوی از احوال من که آن را کاره‌ای؟ گفت، «شنیدم که به یک بار دو نان‌خورش بر خوان می‌نهی و دو پیراهن داری، یکی روز را و یکی شب را». گفت، «جز این نیز هست؟» گفت، «نه».

قاعده چهارم

آن که بنای همه کارها تا تواند بر رفق نهد نه به عنف. رسول (ص) گفت، «والی که با رعیت رفق کند فردا با او رفق کنند»، و دعا کرد و گفت، «بارخدایا هر والی که با رعیت رفق ورزد تو با او رفق کن و هرکه عنف کند تو با او عنف کن». و گفت، «نیکو چیزی است ولایت، کسی را که به حق آن قیام کند، و بد چیزی است ولایت، کسی را که در آن تقصیر کند».

و هشام بن عبدالملک از خلفا بود. از ابوحازم که از جمله علمای بزرگ بود پرسید، «چیست تدبیر نجات در این کار؟» گفت، «آن که هر درمی که بستانی از جایی بستانی که حلال بود و جایی بنهی که حق بود». گفت، «آن که طاقت دوزخ ندارد و بهشت دوست‌تر دارد».

قاعده پنجم

آن که جهد کند تا همه رعیت از او خشنود باشند با موافقت شرع به هم، رسول (ص) گوید، «بهترین ائمه آنند که شما را دوست دارند و شما ایشان را دوست دارید و بدترین آنند که شما را دشمن دارند و لعنت کنند و شما ایشان را لعنت کنید و دشمن دارید». و باید که والی بدان غره نشود که هرکه بدو رسد بر او ثنا گوید، پندارد که از او خشنودند که آن هم از بیم بود، بلکه باید که معتمدان را فرا کند تا تجسس می‌کنند و احوال او از خلق می‌پرسند که عیب خود از زبان مردمان توان داشت.

قاعده ششم

آن که رضای هیچ طلب نکند بر خلاف شرع که هرکه از مخالفت شرع ناخشنود باشد آن ناخشنودی او را زیان نخواهد داشت. عمر خطاب گوید، «هر روز که خیزم یک نیمه خلق از من ناخشنود باشند و لابد هرکه انصاف از وی بستانند ناخشنود بود، پس هر دو را خشنود نتوان کرد. و جاهل کسی بود که برای رضای خلق رضای حق فرو نهد». معاویه نبشت به عایشه که مرا وصیت کن و پند مختصر ده. عایشه نبشت که از رسول شنیدم که هرکه خشنودی خدای جوید به ناخشنودی خلق، خدای از او خشنود شود و خلق را از او خشنود گرداند و هرکه خشنودی خلق جوید، خدای ناخشنود شود و خلق را از او ناخشنود گرداند.

قاعده هفتم

آن که بداند که خطر ولایت داشتن صعب است و کار خلق خدای نیک کردن عظیم است و هرکه توفیق یابد که بدان قیام نماید سعادتی یافت که ورای آن هیچ سعادتی نبود، و اگر تقصیر کند شقاوتی یافت که کس مثل آن نبیند.ابن عباس رضی الله عنه گوید، «یک روز رسول (ص) را دیدم که بیامد و حلقه در کعبه بگرفت، و در خانه قومی بودند از قریش. پس گفت که ائمه و سلاطین از قریش باشند مادام که سه کار می‌کنند: چون از ایشان رحمت خواهند رحمت کنند، چون حکم خواهند عدل کنند و آنچه بگویند و هرکه چنین نکند، لعنت خدای و فریشتگان و جمله مردمان بر او باد و خدای از او نه فریضه قبول کند و نه سنت». پس بنگر که چگونه کاری عظیم بود که سبب آن هیچ عبادت قبول نکنند.

و رسول (ص) گفت، «هرکه میان دو کس حکم کند و ظلم کند، لعنت خدای بر ظالم باد». و گفت، «سه کس است که فردا شاه به ایشان ننگرد: سلطان دروغ‌زن و پیر زالی و گدای متکبر». و گفت یاران خود را که زود بود که جانب مشرق و مغرب فتح اوفتد و ملک شما گردد. عاملان آن نواحی در آتش باشند، الا آن که از حرام بپرهیزد و راه فتوی گیرد و امانت به جای آرد. و گفت، «هیچ بنده نیست که خدای تعالی بندگان خود بدو بسپارد و او با ایشان خیانت کند و شفقت و نصیحت به جای نیاورد که نه خدای تعالی بهشت بدو حرام گرداند». و گفت، «هر آن‌کسی که او را بر مسلمانان ولایت دادند و ایشان را چنان نگاه ندارد که اهل بیت خویش را، گو جای خویش از دوزخ فراگیر».

و گفت، «دو کس فردا از امت من از شفاعت محروم ماند: یکی سلطان ظالم و دوم مبتدع که غلو کند در دین تا از حد بیرون گذرد». و گفت، «عذاب صعب‌ترین در روز قیامت سلطان ظالم راست». و گفت، «پنج کس‌اند که خدای با ایشان به خشم باشد، اگر خواهد در این جهان خشم خود بر ایشان براند و اگر نه قرارگاه ایشان آتش بود: یکی امیر قومی که حق خویش از ایشان بستاند و انصاف ایشان از خود بندهد و ظلم از ایشان بازندارد و دیگر پیشرو قومی که ایشان او را طاعت دارند و او میان قوی و ضعیف سویت نگاه ندارد و سخن به میل گوید و دیگر مردی که زن و فرزند خویش را به طاعت خدای نفرماید و کارهای دین بر ایشان نیاموزد و باک ندارد که ایشان را طعام از هرجایی دهد و دیگر مردی که مزدوری فراگیرد و کار او تمام بکند و مزد او تمام بندهد و دیگر مردی که در کابین بر زن خود ظلم کند».

و عمر خطاب رضی الله عنه خواست که بر جنازه‌ای نماز کند. یکی فراپیش شد و نماز کرد. چون دفن کردند دست بر گور او نهاد و گفت، «بارخدایا، اگر عذابش کنی باشد که به تو عاصی شده باشد و اگر رحمت کنی محتاج رحمت توست. خنک تو ای مرد که نه امیر بودی و نه عریف و نه کاتب و نه عوان و نه جایی». آنگاه از چشم ناپدید شد، عمر بفرمود تا او را طلب کردند. نیافتند. گفتند، «آن خضر بود».

رسول (ص) گفت، «وای بر امیران، وای بر عریفان، وای بر امینان. اینها کسانی باشند که در قیامت خواهند که به ذوابه خویش از آسمان آویخته بودندی و هرگز عمل نکردندی». و گفت، «‌هیچ‌کس را برده کس ولایت ندهند که نه روز قیامت او را می آرند دست بغل برکشیده. اگر نیکوکار مرده باشد رها کنند و اگر نه علتی دیگر درافزایند».

و عمر گفت، «وای بر داور زمین از داور آسمان. روزی که او را بیند، مگر آن داد بدهد و حق بگزارد و به هوا حکم نکند و جانب خویشان خود نگاه ندارد و به بیم و امید حکم نکند، لیکن از کتاب خدای آینه سازد و پیش چشم خود بنهد و بدان حکم می‌کند». و رسول (ص) گفت، «روز قیامت والیان را بیارند، ایشان را گویند شما شبانان گوسفندان من بودید و خزانه‌دار‌ان ولایت و مملکت زمین بودید. چرا کسی را که حد زدید و عقوبت کردید بیش از آن کردید که من فرمودم؟ گویند بارخدایا از خشم آن که تو را خلاف کردند. پس گویند، چرا خشم شما از خشم من بیش باشد؟ و دیگری را بیارند و او را گویند چرا حد کم زدی؟ گوید بارخدایا مرا بر او رحمت آمد، گوید چرا باید که رحمت تو بیش از رحمت من باشد؟ و هردو را بگیرند، هم آن را که افزوده و هم آن را که کاسته و گوشه‌های دوزخ به ایشان بیاکنند».

حذیقه گوید، «من بر هیچ والی ثنا نگویم، نه آن که نیک بود و نه آن که بد بود. از او پرسیدند که چرا؟ گفت، زیرا که از رسول (ص) شنیدم که فردای قیامت همه والیان را بیارند و هم آن که ظالم بوده باشد و هم آن که عادل بوده باشد و همه را بر صراط بدارند و صراط را فرمایند تا ایشان را بیفشاند. یک افشاندن که هرکه در حکم جور کرده باشد یا در قضای حکومات رشوت ستده باشد یا گوش زیاده فرایک خصم داشته باشد، همه بیوفتند و می‌روند و تا هفتاد سال به دوزخ فرو شوند تا به قرارگاه خود رسند».

و در خبر است که داوود پیغمبر (ع) متنکّر رفتی، چنان که کس ندانستی که وی است. بیرون آمدی و هرکه را دیدی از سیرت و زیست و معاش داوود می‌پرسیدی. روزی جبرئیل بر صورت مردی پیش او آمد. داوود از او نیز پرسید. جواب داد که نیک‌مردی است، اگر نه آن بودی که طعام از بیت المال می‌خوردی نه از دسترنج خود. او با محراب شد و می‌گریست و می‌گفت، «‌بارخدایا مرا پیشه و حرفتی بیاموز که از دسترنج خود خورم». حق تعالی جل جلاله او را زره‌گری بیاموخت.

و عمر خطاب به جای عسس خود شب می‌گردید تا هر کجا خللی بیند به تدارک آن مشغول شود و گفت، «اگر گوسفندی گرکن بر کناره فرات بگذرانند و روغن درنمالند، ترسم که در روز قیامت که روز حساب است مرا از آن بازپرسند». و باز آن که احتیاط و عدل او چنین بود که هیچ آدمی بدان نتواند رسید. عبدالله بن عمروعاص گوید، «من دعا کرده بودم که خدای تعالی در خواب عمر را فرا من نماید. پس از دوازده سال او را به خواب می‌آمد که چون کسی که غسل کرده غسل کرده باشد و ازار به خویشتن فراگرفته. گفتم یا امیر المومنین، چون یافتی خدای را؟ گفت یا عبدالله، چند است که از نزدیک شما بیامده‌ام؟ گفتم دوازده سال. گفت: تا اکنون در حساب بودم و بیم آن بود که کار من تباه ود (؟شود‌)‌، اگر نه آن بودی که رحمت او بودی. عمر چنین بود که در عالم از اسباب ولایت ذره‌ای بیش نداشت».

و بزرجمهر رسولی فرستاد تا بنگرد که این چگونه مرد است و سیرت وی چیست. چون به مدینه رسید گفت، «این ملک شما کجاست؟» گفتند، «ما را ملک نیست. ما را امیری است.» به دوازده بیرون شد. وی را دید در آفتاب خفته بر زمین و دره زیر سر نهاده و عرق از پیشانی وی رفته چنان که زمین تر شده بود. چون آن حال بدید بر دل وی عظیم اثر کرد که کسی همه ملوک عالم از وی بی‌قرار باشند و وی چنان باشد. پس گفت، «عدل بکردی، لاجرم ایمن بخفتی و ملک ما جور کرد، لاجرم همیشه ترسان باشد. گواهی دهم که دین حق دین شماست و اگر آن است که به رسولی آمده‌ام در حال مسلمان شدمی و اکنون خود پس از این باز آیم و مسلمان شوم.»

پس خطر ولایت این است و علم این دراز است و والی بدان سلامت یابد که همیشه به علمای دیندار نزدیک بود تا راه دین وی را می‌آموزند و خطر این کار بر وی تازه می‌دارند.

قاعده هشتم

آن که تشنه باشد همیشه به دیدار علمای دیندار و حریص بود بر شنیدن نصیحت ایشان و حذر کند همیشه از علمای حریص بر دنیا که وی را عشوه دهند و بر وی ثنا گویند و خشنودی وی طلب کنند تا از آن مردار حرام که در دست وی است چیزی به مکر و حیله به دست آرند. و عالم دیندار آن بود که به وی طمع نکند و انصاف وی بدهد، چنان که شقیق بلخی به نزدیک هرون الرشید شد. گفت، «تویی شقیق زاهد؟» گفت، «شقیق منم اما زاهد نه.» گفت، «مرا پند ده.» گفت، «خدای تعالی تو را به جای صدیق نشانده است و از تو صدق درخواهد چنان که از وی و به جای فاروق نشانده است و از تو فرق درخواهد میان حق و باطل چنان که از وی و به جای ذوالنورین نشانده است و از تو شرم و کرم درخواهد چنان که از وی و به جای امیرالمومنین علی مرتضی (ع) بنشانده است و از تو علم و جود و عدل درخواهد چنان که از وی.» گفت، «بیفزای در پند.» گفت، «خدای تعالی را سرایی است که آن را دوزخ گویند. از تو دربان آن سرای ساخته است و سه چیز به تو داده است: مال بیت المال و شمشیر و تازیانه و گفته است خلق را بدین سه چیز از دوزخ بازدار. هر حاجتمندی که به نزدیک تو آید این مال از وی بازمگیر و هرکه فرمان خدای را خلاف کند بدین تازیانه وی را ادب کن و هرکه کسی را به ناحق بکشد وی را بدین شمشیر بکش به دستوری ولی وی، اگر این نکنی پیشرو در دوزخ تو باشی و دیگران از پی تو می‌آیند.» گفت، «زیادت کن و پند ده.» گفت، «چشمه تویی و عمال در عالم جوی‌اند. اگر چشمه روشن بود تیرگی جوی‌ها زیان ندارد و اگر تاریک بود به روشنی‌ِ جوی‌ها هیچ امید نبود.»

و هرون الرشید با عباس که از جمله خواص وی بود به نزدیک فضیل عیاض می‌شد. چون به در خانه رسید قرآن می‌خواند. بدین آیت رسیده بود که «ام حسب الذین اجتر حواالسیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات، سواء محیاهم و مماتهم، ساء ما یحکمون؟!» معنی آن است که پنداشتند کسانی که کارهای بد کردند که ما ایشان را برابر داریم با کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند؟ بد حکمی بود که ایشان کردند. پس گفت، «در بزن.» عباس در بزد و گفت، «امیر المومنین در را باز کن.» گفت، «امیرالمومنین نزدیک من چه کند؟» گفت، «امیر المومنین را طاعت دار.» پس در باز کرد. شب بود. چراغ را بکشت. هارون در تاریکی دست گرد می‌برآورد تا دستش به وی بازآمد. گفت، «آه از این دست بدین نرمی، اگر از عذاب نجات یابد!» آنگاه گفت، «یا امیر المومنین، جواب خدای تعالی را ساخته باش روز قیامت که تو را با هریک مسلمانی یک یک بایستاند و انصاف از تو طلب کند.» هارون به گریستن افتاد. عباس گفت، «خاموش باش که بکشتی امیر المومنین را!» گفت، «یا هامان تو و قوم تو وی را هلاک کردید و مرا می گویی بکشتی وی را؟» هرون گفت که تو را هامان از آن می‌گوید که مرا برابر فرعون نهاد. پس هزار دینار در پیش وی بنهاد که این حلال است از مهر مادرم. گفت، «تو را می‌گویم از آنچه داری دست بدار و به خداوندان ده. تو به من می‌دهی؟» و از پیش وی برخاست و برفت.

و عمر بن عبدالعزیز مر محمد بن کعب قرطی را گفت، «صفت عدل مرا بگوی.» گفت، «از مسلمانان هر که از تو کهتر است او را پدر باش و هرکه مهتر است وی را پسر باش و هرکه همچون توست او را برادر باش و عقوبت هرکسی در خور نگاه و قوت وی کن و زنهار تا به خشم یک تازیانه نزنی که آنگاه جای تو دوزخ بود».

و یکی از زهاد به نزدیک خلیفه روزگار شد، گفت، «مرا پندی ده.» گفت، «من به سفر چین رفته بودم، ملک آنجا را گوش کر شده بود، می‌گریست عظیم و می‌گفت نه از این می‌گریم که شنوایی من به خلل شد، لیکن از آن می‌گریم که مظلوم بر در من فریاد کند و من نشنوم، ولیکن چشم برجاست، منادی کنند تا هرکه تظلم خواهد کرد جامه سرخ پوشد. پس هر روزی بر پیلی نشستی و بیرون آمدی و هرکه جامه سرخ داشتی وی را بخواندی. یا امیر المومنین! این در کیش کافری بود که شفقت بر بندگان خدای تعالی چنین می برد و تو مؤمنی و از اهل بیت رسولی، نگاه کن تا شفقت تو چگونه است؟»

و ابوقلابه به نزدیک عمر عبدالعزیز شد. گفت، «مرا پند ده.» گفت، «از روزگار آدم تا امروز هیچ خلیفه نمانده است مگر تو.» گفت، «بیفزای.» گفت، «نخستین خلیفه که بخواهد مزد تو خواهی بود.» گفت، «بیفزای».گفت، «اگر خدای تعالی با تو بود از چه ترسی و اگر با تو نبود به چه پناه کنی؟ گفت، «بسنده است این که گفتی.»

سلیمان بن عبدالملک خلیفه بود. یک روز اندیشه کرد که در این دنیا چندین تنعم کردم حال من به قیامت چگونه بود؟ کسی بر بوحازم فرستاد که عالم و زاهد روزگار بود و گفت، «از آنچه روزه بدان گشایی مرا چیزی فرست.» پاره‌ای سبوس بریان کرده به وی فرستاد و گفت، «من به شب از این خورم.» سلیمان چون بدید بگریست و بر دل وی عظیم کار کرد و سه روز روزه داشت که هیچ چیز نخورد و سوم شب بدان روزه بگشاد. چنین گویند که آن شب با اهل صحبت کرد. پسر وی عبدالعزیز پدید آمد و از وی عمر عبدالعزیز که یگانه جهان بود در عدل و مانند عمر خطاب بود و گفتند که آن از برکات آن نیت نیکو بود که از آن طعام خورده بود.

عمر عبدالعزیز را گفتند که سبب توبه تو چه بود؟ گفت، «روزی غلامی را زدم. گفت یاد کن از آن شبی که بامداد وی قیامت خواهد بود. و آن بر دل من اثر کرد.»

و هرون الرشید را یکی از بزرگان دید که در عرفات پای برهنه و سر برهنه بر زیر سنگریزه ایستاده بود و دست برداشته می‌گفت، «بارخدایا! تو تویی و من منم. کار من آن است که هر زمان به سر گناه شوم. و کار تو آن که هر زمان به سر مغفرت شوی. بر من رحمت کن.» بزرگان گفتند، «بنگرید که جبار زمین پیش جبار هفت آسمان و زمین چه زاری می‌کند.»

و عمر عبدالعزیز با بوحازم گفت، «مرا پند ده.» گفت، «بر زمین خسب و مرگ فراسرنه و هرچه روا داری که مرگ تو را دریابد گناه دار و هرچه روا نداری از آن دور باش که باشد که خود مرگ نزدیک باشد».

پس باید که صاحب ولایت این حکایت پیش چشم دارد و این پندها که دیگران را داده‌اند بپذیرد و عالمی را که بیند از وی طلب پند کند و هرکه ایشان را بیند پند از دست ندهد و کلمه حق بازنگیرد و ایشان را غرور ندهد که با ایشان در آن مظلمت شریک باشد.

قاعده نهم

آن که بدان قناعت نکند که خود از ظلم دست بدارد، لیکن عاملان و نایبان و چاکران خویش را مهذب کند و به ظلم ایشان رضا ندهد که وی را از ظلم ایشان بپرسند و ایشان را از ظلم وی نپرسند.

عمر خطاب نامه نوشت به ابوموسی الاشعری و وی عامل او بود که اما بعد، نیکبخت‌ترین رعیت‌دار آن‌کسی است که رعیت بدو نیکبخت است و بدبخت‌ترین کسی است که رعیت بدو بدبخت است و زینهار تا فراخ نروی که عمال تو آنگاه همچنان کنند آنگاه مثل تو چون ستوری باشد که سبزه بیند و بسیار بخورد تا فربه شود و آن فربهی سبب هلاک وی گردد که بدان سبب وی را بکشند و بخورند و در توریه است که هر ظلم که از عامل سلطان برود و خاموش باشد، این ظلم وی کرده باشد و مأخوذ بود بدان و باید که والی بداند که هیچ کس مغبون‌تر و بی‌عقل‌تر از آن نباشد که دین و آخرت خویش به دنیای دیگران بفروشد و همه عمال و چاکران، خدمت برای آن نصیب دنیای خویش کنند و ظلم را در چشم والی آراسته کنند وی را به دوزخ فرستند. و ایشان به غرض خویش رسند و کدام دشمن بود عظیم‌تر از آن که در هلاک تو سعی کند برای درمی چند که به دست آرد؟

و در جمله، در رعیت عدل نگاه ندارد کسی که عمال و چاکران خویش را بر عدل ندارد و این نکند الا کسی که پیشتر در درون تن خویش عدل نگاه دارد و عدل آن بود که ظلم شهوت و غضب از عقل باز دارد تا ایشان را اسیر عقل و دین گرداند نه عقل و دین را اسیر ایشان. و بیشتر خلق آنند که عقل را کمر خدمت بربسته دارند برای شهوت و غضب یا حیله‌ای استنباط می‌کنند تا شهوت و غضب به مراد خویش رسند. و عقل از جوهر فریشتگان است و از لشکر خدای تعالی است و شهوت و غضب لشکر ابلیس است. کسی که لشکر خدای را تعالی در دست لشکر ابلیس اسیر کند، بر دیگران عدل چون کند؟ پس آفتاب عدل اول در سینه پدید آید، آنگاه نور آن به اهل خانه و خواص سرایت کند، آنگاه شعاع آن بر عیب رسد، هرکه بی آفتاب شعاع چشم دارد طلب محال کرده باشد.

و بدان که عدل از کمال عقل خیزد و کمال عقل آن بود که کارها چنان که هست بیند و حقیقت و باطن آن دریابد و به ظاهر آن غره نشود. مثلا چون عدل دست بدارد برای دنیا، نگاه کند تا مقصود وی از دنیا چیست. اگر مقصود آن است که طعام خوش خورد، باید که بداند که بهیمه باشد در صورت آدمی که شره خوردن کار ستوران است. و اگر برای آن کند تا جامه دیبا پوشد، این زنی بود در صورت مردی که رعنایی کار زنان بود. و اگر برای آن کند تا خشم خویش براند بر دشمنان خویش، این سبعی بود در صورت آدمی که خشم گرفتن و درفتادن با خلق کار سباع است. و اگر برای آن کند تا وی را خدمت کنند، این جاهلی بود در صورت عاقلی که اگر عقل دارد بداند که آن همه چاکران خدمت شکم و فرج و شهوت خویش می‌کنند و از وی دام شهوت خود ساخته‌اند. و آن سجود که می‌کنند خویشتن را می‌کنند و نشان آن است که اگر بشنوند که ولایت به دیگری می‌دهند همه از وی اعراض کنند و بدان دیگر تقرب کردن گیرند و هرجا که گمان برند که سیم آنجا خواهد بود خدمت و سجود آنجا کنند، پس حقیقت آن نه خدمت کردن است، بلکه خندیدن است بر وی. و عاقل آن بود که از کارها حقیقت و روح آن بیند نه صورت آن و حقیقت این کارها چنین است که گفته‌اند هرکه نه چنین داند عاقل نیست و هرکه عاقل نیست عادل نیست و جای وی دوزخ است، و بدین سبب است که سر همه سعادت‌ها عقل است، والله اعلم.

قاعده دهم

آن است که غالب بر والی تکبر باشد و از تکبر خشم غالب بود و وی را به انتقام دعوت کند. و خشم غول عقل است و آفت و علاج آن در کتاب غضب در رکن مهلکات یاد کنیم، اما چون این غالب باشد باید که جهد کند تا در همه کارها میل به جانب عفو کند و کرم و بردباری پیشه گیرد و باید بداند که چون این پیشه گیرد مانند انبیا و صحابه و اولیا باشد و مانند مردمان ابله که مانند سباع و ستوران نباشد.

حکایت کنند که بوجعفر خلیفه بود. بفرمود تا یکی را بکشتند که خیانتی کرده بود. مبارک بن فضاله حاضر بود گفت، «یا امیر المومنین نخست خبری از رسول (ص) بشنوی از من؟» گفت، «بگوی.» گفت، «حسن بصری روایت می‌کند که رسول (ص) گفت که در روز قیامت که همه خلق را در یک صحرا جمع کنند، منادی آواز می‌دهد که هرکه را به نزد خدای تعالی دستی است برخیزد، هیچ کس برنخیزد مگر آن که از کسی عفو کند.» گفت، «دست از وی بدارید که من از وی عفو کردم.» و بیشتر خشم و لاف از آن بود که کسی به ایشان زبان دراز کند که خواهند که در خون وی سعی کنند و در این وقت باید که یاد دارد از آن که عیسی (ع) گفت مر یحیی را (ع) که هرکه تو را چیزی گوید و راست گوید شکر کن و اگر دروغ گوید شکر عظیم تر کن که در دیوان تو عملی بیفزود بی رنج تو، یعنی که عبادت آن کس به دیوان تو آرند بی رنج تو.

و یکی را در پیش رسول (ص) می گفتند که او عظیم با قوّت مردی است. گفت، «چرا؟» گفتند، «با هر کسی کشتی گیرد او را بیفکند و با همه کس برآید.» رسول (ص) گفت، «قوی و مردانه آن باشد که با خشم خویش برآید نه آن که کسی را بیفکند.» و رسول (ص) گفت، «سه چیز است که هرکه بدان رسید ایمان وی تمام شد. چون خشم گیرد قصد باطل نکند و چون خشنود بود حق بنگذارد و چون قادر شود بیش از حق خویش نستاند». و عمر رضی الله عنه گفت، «بر خلق هیچ کس اعتماد مکن تا به وقت خشم او را نبینی و بر دین هیچ کس اعتماد مکن تا در وقت طمع او را نیازمایی.» و علی بن حسین رضی الله عنه یک روز به مسجد می‌شد. یکی وی را دشنام داد. غلامان وی قصد وی کردند. گفت، «دست بدارید از وی.» اورا گفت، «آنچه از ما بر تو پوشیده است بیشتر است، هیچ حاجتی هست تو را که به دست ما برآید؟» آن مرد خجل شد. پس علی بن حسین رضی الله عنه جامه‌ای داشت به وی داد و هزار درم فرمود وی را. آن مرد می‌شد و می‌گفت، «گواهی دهم که این جز فرزند پیمبران نیست.» و هم از وی روایت است که غلام را دو بار آواز داد، جواب نداد. وی را گفت، «نشنیدی؟» گفت، «شنیدم.» گفت، «چرا جواب ندادی؟» گفت، «از خلق نیکوی تو ایمان بودم که مرا نرنجانی.» گفت، «شکر خدای را که بنده من از من ایمن است.»

و غلامی بود بوذر را. پای گوسپندی بشکست. گفت، «چرا کردی؟» گفت، «عمدا کردم تا تو را به خشم آرم.» گفت، «من اکنون آن کس را به خشم آرم که تو را از این بیاموخت یعنی ابلیس را.» و وی را آزاد کرد. و یکی وی را دشنام داد. گفت، «ای جوانمرد، به میان من و دوزخ عقبه‌ای است. اگر آن عقبه بگذارم بدین سخن تو باک ندارم و اگر نتوانم گذاشت، خود بتر از آنم که تو گفتی.»

و رسول (ص) گفت، «کس بود که به حلم و عفو و درجه صایم و قایم بباید و کس بود که نام وی در جریده جباران نویسند و هیچ ولایت ندارد مگر بر اهل خانه خویش»، و رسول (ص) گفت که دوزخ را دری است. هیچ کس بدان راه نشود مگر آن که خشم خویش بر خلاف فرمان شرع راند. و روایت است که ابلیس در پیش موسی (ع) آمد و گفت، «تو را سه چیز بیاموزم تا مرا از حق تعالی حاجت خواهی.» موسی (ع) گفت، آن سه چیز چیست؟» گفت، «از تیزی حذر کن که هرکه تیز‌سر بوَد من با وی چنان بازی کنم که کودکان با گوی و از زنان حذر کن که هیچ دام فرو نکردم خلق را که بدان اعتماد دارم چون زنان و از بخیلی حذر کن که هرکه بخیل بود من دین و دنیا هردو بر وی به زیان آورم.»

و رسول (ص) گفت، «هرکه خشمی فروخورد و تواند که براند، خدای تعالی دل وی را از امن و ایمان پر کند و هرکه جامه تجمل درنپوشد تا خدای را تعالی تواضع کرده باشد، خدای تعالی وی را حله کرامت درپوشاند». و رسول (ص) گفت، «وای بر آن که خشمگین شود و خشم خدای تعالی بر خویشتن فراموش کند». و یکی رسول (ص) را گفت، « مرا کاری بیاموز تا بدان به بهشت رسم». گفت، «خشمگین مشو و بهشت توراست.» گفت، دیگر؟ گفت: «از هیچ کس هیچ چیز مخواه و بهشت توراست». گفت، «دیگر؟» گفت، «پس از نماز دیگر هفتاد بار استغفار کن تا گناه هفتاد ساله تو را عفو کند.» گفت، «مرا گناه هفتاد ساله نیست.» گفت، «گناه مادرت را.» گفت که مادرم را چندین گناه نیست. گفت، «گناه پدرت را.» گفت، «پدرم را چندین گناه نیست.» گفت، «برادرانت را».

و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می گوید، رسول (ص) مالی قسمت کرد. یکی گفت که این قسمتی است که نه برای خدای تعالی کرده‌ام یعنی که به انصاف نیست. ابن مسعود رحمهم الله رسول را حکایت کرد. وی خشمگین شد و روی وی سرخ شد. بیش از این نگفت که خدای تعالی بر برادرم موسی رحمت کناد که وی را بیش از این برنجانیدند و صبر کرد.

این جمله از اخبار و حکایات کفایت بود نصیحت اهل ولایت را که چون اصل ایمان بر جای باشد، این اثر کند و اگر اثر نکند آن است که دل وی از ایمان خالی شده است و جز حدیثی بر دل و بر زبان نمانده است و حدیث ایمان که در دل بود دیگر است و ایمان ظاهر دیگر. و ندانم که حقیقت ایمان چگونه بود عاملی را که وی سالی چندین هزار دینار حرام بستاند و به دیگری دهد تا همه در ضمان وی بود و در قیامت همه از وی طلب کنند و منفعت آن به دیگری رسد؟ و این نهایت غفلت و نامسلمانی بود، والسلام.

تمام شد رکن اول و دوم از کتاب کیمیای سعادت، و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی خیر خلقه محمد و آله الطیبین الطاهرین، و سلم تسلیما دایما کثیرا.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که ولایت داشتن کار بزرگی است و خلافت حق است در زمین چون بر سبیل عدل بود. و چون از عدل و شفقت خالی بود خلافت ابلیس لعنته الله هیچ سبب فساد عظیم‌تر از ظلم والی نیست. و اصل ولایت داشتن علم و عمل است و علم ولایت دراز است. اما عنوان علم‌ها آن است که والی باید که بداند که او را بدین عالم برای چه آورده‌اند و قرارگاه او چیست و دنیا منزل‌گاه اوست نه قرار‌گاه او. و او بر صورت مسافری است که رحم مادر بدایت منزل اوست و لحد گور نهایت او. و هر سالی و هر ماهی و روزی که می‌گذرد از عمر او، چون مرحله‌ای است که بدان نزدیک می‌شود به قرارگاه خود و هرکه را به قنطره‌ای گذر باید کرد. چون به عمارت قنطره روزگار به سر برد و منزلگاه فراموش کند بی‌عقل بود و عاقل آن بود که در منزل دنیا جز به زاد راه مشغول نشود و از دنیا به قدر ضرورت و حاجت قناعت کند. و هرچه بیش از آن بود همه زهر قاتل بود و به وقت مرگ خواهد که همه خزاین او پر خاکستر بود، پس هرچند جمع بیش کند درد و حسرت بیش بود و نصیب او جز به قدر کفایت نبود و باقی همه وزر و بال آن جهان باشد و در وقت مرگ جان کندن بر او سخت‌تر بود، و این آن وقت بود که حلال بود و اگر از حرام بود خود عذاب و عقوبت بر این حسرت بگذارد.
هوش مصنوعی: ولایت در حقیقت مسئولیتی بزرگ و مهم است و خلافت در زمین زمانی صحیح است که بر اساس عدالت باشد. اما اگر از عدالت و شفقت خالی باشد، این خلافت می‌تواند به فسادهای بزرگ‌تری منجر شود. اساس ولایت بر دانش و عمل است و دانش در مورد ولایت بسیار گسترده است. ولی باید بداند که هدف او از بودن در این دنیا چیست و جایگاه او کجاست؛ چرا که دنیا تنها یک توقف‌گاه است و نه یک سر منزل دائمی. او باید همچون مسافری در نظر بگیرد که رحم مادر آغاز سفرش است و قبر پایان آن. هر سال و ماه و روزی که از عمر او می‌گذرد، مرحله‌ای است که او را به منزلگاه نهایی‌اش نزدیک‌تر می‌کند. اگر کسی در این دنیا به دنبال ساختن قصر و خانه باشد و هدف اصلی خود را فراموش کند، نشان‌دهنده نداشتن خرد است. انسان عاقل تنها باید به زاد و توشه سفرش در این دنیا پرداخته و از آن حدی که نیاز دارد، بهره‌برداری کند. هر چیزی که فراتر از این باشد، تنها عذاب و حسرت خواهد بود و در زمان مرگ، انسان احساس می‌کند که فقط خاکستر از دارایی‌های او باقی مانده است. بنابراین هرچه بیشتر جمع کند، بیشتر دچار درد و حسرت می‌شود و در نهایت تنها به اندازه نیازش نصیب می‌یابد و باقی‌مانده به عنوان بار گران بر دوش او در آن جهان خواهد بود. در لحظه مرگ، اگرچه حلال باشد، صدری سخت بر او خواهد گذشت، و اگر از حرام باشد، خود باید عذاب و حسرت آن را تجربه کند.
و ممکن نیست از شهوات دنیا صبر کردن الا به ورع، ولیکن چون ایمان درست بود بدانکه به سبب این لذت که روزی چند باشد و منغّص و مکدّر بود، لذات آخرت فوت خواهد شد. و آن پادشاهی بی‌نهایت است که هیچ کدورت را بدان راه نیست. صبر کردن روزی چند آسان بود همچنان که کسی معشوقی دارد با او گویند اگر امشب نزدیک او شوی هرگز او را نبینی و اگر امشب صبر کنی هزار شب او را به تو تسلیم کنیم بی‌رقیب و بی‌نگاهبان، اگرچه عشق به افراط بود، صبر یک شب بر او آسان‌تر شود بر امید هزار شب.
هوش مصنوعی: تحمل شهوات دنیوی جز با پرهیزکاری ممکن نیست. اما اگر ایمان واقعی وجود داشته باشد، باید دانست که به خاطر لذت‌هایی که فقط چند روز دوام دارند و مرور زمان آنها را تلخ می‌کند، لذت‌های اخروی را از دست خواهیم داد. لذت‌های آخرت تمام و کمال و بی‌نهایت هستند و هیچ ناپاکی به آنها راه ندارد. صبر کردن برای چند روز آسان است، مثل اینکه کسی عاشق باشد و به او گفته شود اگر امشب با معشوقت باشی، هرگز او را نخواهی دید. اما اگر صبر کنی، در عوض هزار شب او را بدون رقیب و بدون وابستگی به کسی به تو می‌دهیم. حتی اگر عشق به شدت باشد، صبر کردن تنها یک شب راحت‌تر است و به امید هزار شب ارزش دارد.
و مدّت دنیا هزار یک آخرت نیست، بلکه خود هیچ نسبت ندارد که آن را نهایت نیست. و دراز ابد در وهم نیاید. چه اگر تقدیر کنی که هفت آسمان و زمین پر گاورس کنی و به هر هزار سال مرغی از آن یک دانه برگیرد آن جمله گاورس برسد و از ابد هیچ چیز نرسد. پس از عمر آدمی، اگر به مثل صد سال بزید و روی زمین شرقا و غربا او را مسلم شود و صافی بی منازعی، آنرا چه قدر باشد در جنب عمر آخرت بی‌نهایت پس چون هر کسی را از دنیا اندکی مسلم باشد و آن نیز منغص و مکدر بود و در هرچه بود بسیار خسیسان منازع او باشند، چه واجب کنند که پادشاهی را بر این کار خسیس و منغص بفروشد؟
هوش مصنوعی: مدت زمان دنیا بسیار کوتاه‌تر از آخرت است و هیچ نسبتی با آن ندارد و لذا نمی‌توان آن را به عنوان پایان در نظر گرفت. مفهوم ابدیت را نمی‌توان درک کرد، زیرا اگر تصور کنی که هفت آسمان و زمین را با گاودوش پر کنی و در هر هزار سال، یک پرنده دانه‌ای از آن برگیرد، باز هم این فرآیند پایان نخواهد داشت و هیچ چیز از ابد نخواهد رسید. زندگی انسان، حتی اگر صد سال طول بکشد و در طول آن، دنیا را به شرق و غرب مسلط شود و با خیال راحت زندگی کند، در برابر عمر بی‌پایان آخرت بسیار ناچیز است. بنابراین، با توجه به اینکه زندگی دنیا همواره با مشکلات و تنش‌هایی مواجه است، چرا باید کسی این زندگی ناپایدار و پر از چالش را به چیزی کم‌ارزش بفروشد؟
این معنی باید که والی و غیر والی بر دل خود تقریر می‌کند تا بر وی آسان شود روزی چند صبر کردن از شهوت دنیا و شفقت بردن بر رعیت و نیکو داشتن بندگان خدای و خلیفتی پادشاه اکبر به جای آوردن. چون این بدانست، باید که به ولایت داشتن مشغول شود، چنان که فرموده‌اند، نه بر آن وجه که صلاح دنیا باشد که هیچ عبادت و قربت نزد خدای بزرگ‌تر از ولایت با عدل نیست. رسول (ص) گوید، «یک روز از عمر سلطان عادل فاضل‌تر از عبادت شصت ساله بر دوام». و آن هفت کس که در خبر است که فردا در سایه حق تعالی باشند، اول سلطان عادل است. و رسول (ص) گفت، «سلطان عادل را هر روز عمل شصت صدیق مجتهد در عبادت رفع کنند و به آسمان برند». و گفت، «دوست‌ترین و نزدیک‌ترین به خدای امام عادل است. و دشمن‌ترین و معذب‌ترین امام جابر است». و گفت، «بدان خدای که نفس محمد به ید قدرت اوست که هر روزی والی عادل را چندان عمل رفع کنند که عمل جمله رعیت او باشد و هر نمازی از آن او به هفتاد هزار نماز دیگران برگیرند». چون چنین بود، چه غنیمت بیش از آن که ایزد تعالی کسی را منصب ولایت دهد و او را خلیفه و نایب خود سازد تا یک ساعت او به عمر دیگران برآید؟ چون کسی حق این نشناسد و به ظلم و هوا و شهوت راندن مشغول باشد، معلوم بود که مستحق سخط گردد و این عدل بدان راست آید که ده قاعده نگاه دارد.
هوش مصنوعی: والی و غیر والی باید در دل خود بیندیشند که چگونه می‌توانند صبر کنند و از شهوت‌های دنیوی دوری گزینند و همچنین بر رعیت خود شفقت ورزند و نسبت به بندگان خدا نیکوئی داشته باشند. این امر به آنان کمک می‌کند که به وظیفه ولایت خود به نحو احسن عمل کنند، چرا که ولایت با عدالت از تمامی عبادات و قربت‌ها نزد خداوند بزرگ‌تر است. رسول (ص) فرموده است که یک روز حاکم عادل از شصت سال عبادت مداوم برتر است. همچنین، در روایات آمده است که هفت گروه در سایه خداوند قرار می‌گیرند و نخستین آن‌ها حاکم عادل است. در این باره گفته شده که عمل حاکم عادل برابر با عمل شصت صدیق مجتهد در عبادت است و او محبوب‌ترین و نزدیک‌ترین شخص به خداوند است در حالی که حاکم جابر عذاب الهی را خواهد دید. بنابراین، چقدر باارزش است که خداوند منصب ولایت را به کسی عطا کند که بتواند در یک ساعت عمر دیگران تاثیرگذار باشد. اگر کسی این نعمت را نشناسد و به ظلم و شهوات دنیوی مشغول شود، به طور مسلم مستحق عذاب خواهد بود و عدالت الهی را باید رعایت کند.
آن که در واقعه‌ای که او را پیش آید تقدیر کند که او رعیت است و دیگری والی. هرچه خود را نپسندد هیچ مسلمان را نپسندد و اگر پسندد غش و خیانت کرده باشد در ولایت داشتن. روز بدر رسول (ص) در سایه بود، جبرئیل آمد و گفت، «‌‌خدای می‌گوید، تو در سایه‌ای و یاران تو در آفتاب؟» بدین قدر با او عتاب کردند. و رسول (ص) گفت، «هرکه خواهد که از دوزخ خلاص یابد و در بهشت قرار گیرد، باید که مرگ او را دریابد بر کلمه لااله الاالله. و بدانکه هرچه خود را نپسندد هیچ مسلمان را نپسندد». و گفت، «هرکه بامداد برخیزد و او را جز خدای همّتی دیگر باشد، نه مرد خدای است، و اگر از کار مسلمانان و تیمار داشت ایشان خالی بود از جمله ایشان نیست».
هوش مصنوعی: هر فردی که در شرایطی قرار گیرد و توجه کند که خودش در مقام رعیت است و دیگری در مقام والی، باید به این نکته توجه داشته باشد که هیچ‌کدام از آنچه که خود نمی‌پسندد، برای دیگر مسلمانان هم نپسندد. اگر چیزی را بپذیرد که برایش پسندیده نیست، در واقع در مدیریت و رهبری دچار خیانت شده است. در واقعه‌ی غزوه بدر، زمانی که رسول‌الله (ص) در سایه نشسته بود و یارانش در آفتاب بودند، جبرئیل به او گفت که خداوند به او می‌گوید چرا در سایه هستی در حالی که یاران تو در خورشیدند؟ این موضوع به شدت به ایشان تذکر داده شد. رسول‌الله (ص) بیان کردند که هر کسی بخواهد از آتش دوزخ نجات یابد و به بهشت برود، باید در لحظه‌ی مرگش کلمه‌ی توحید «لا اله الا الله» را بگوید. همچنین افزودند که اگر کسی صبح را آغاز کند و غیر از خداوند هدف و همتی داشته باشد، به نوعی از بندگان خدا محسوب نمی‌شود و اگر در امور مسلمانان اهمیت نمی‌دهد، از جمع مسلمانان خارج است.
آن‌که انتظار ارباب حاجات بر درگاه خود خوار ندارد و از خطر آن حذر کند و تا مسلمانی را حاجتی می‌باید به هیچ عبادت نافله مشغول نشود که گزاردن حاجات در همه نوافل فاضل‌تر. یک روز عمر عبدالعزیر کار خلق می‌گزارد تا وقت نماز پیشین. مانده و ضجر شده بود. در خانه شد تا یک ساعت برآساید. پسر او گفت، «چه ایمنی که نه این ساعت مرگ دررسد و کسی بر درگاه تو منتظر حاجتی بود و تو مقصر باشی در حق او؟» گفت، «راست می‌گویی». در حال برخاست و بیرون شد.
هوش مصنوعی: کسی که دعاهای مردم را در نزد خود بی‌اهمیت ندانسته و از خطر این امر دوری کند، نباید وقتی کسی به کمک او نیاز دارد، به هیچ عبادت دیگری مشغول شود؛ چرا که پاسخگویی به نیازهای مردم از همه عبادت‌های نفل مهم‌تر است. روزی عمر عبدالعزیر تا زمان نماز پیشین به کار مردم رسیدگی می‌کرد و دچار خستگی شد. او به خانه رفت تا کمی استراحت کند. پسرش به او گفت: «چه ضمانتی وجود دارد که این لحظه، لحظه مرگ تو نباشد و کسی در درگاه تو منتظر کمک باشد و تو در حق او قصور کنی؟» عمر عبدالعزیر گفت: «حرفت صحیح است.» و فوراً برخاست و از خانه بیرون رفت.
آن‌که خویشتن عادت نکند که به شهوات مشغول شود، بدان‌که جامه نیک پوشید و طعام خوش خورد، بلکه در همه چیزها باید که قناعت نگاه دارد که بی‌قناعت عدل ممکن نشود.
هوش مصنوعی: کسی که به خود اجازه ندهد درگیر خواسته‌های نفسانی و لذت‌های دنیوی شود، نشان می‌دهد که در زندگی‌اش به خوبی عمل کرده است؛ نه تنها در پوشیدن لباس‌های زیبا و خوردن غذاهای خوشمزه، بلکه در هر زمینه‌ای باید قناعت را سرلوحه کار خود قرار دهد، زیرا بدون قناعت، برقراری عدالت ممکن نخواهد بود.
عمر خطاب رضی الله عنه سلمان را پرسید که چه می‌شنوی از احوال من که آن را کاره‌ای؟ گفت، «شنیدم که به یک بار دو نان‌خورش بر خوان می‌نهی و دو پیراهن داری، یکی روز را و یکی شب را». گفت، «جز این نیز هست؟» گفت، «نه».
هوش مصنوعی: عمر خطاب از سلمان پرسید که درباره‌ی من چه چیزی می‌دانی که برای من اهمیت دارد. سلمان پاسخ داد: «شنیدم که تو دو نان‌خور بر سر سفره‌ات داری و دو پیراهن، یکی برای روز و دیگری برای شب». عمر پرسید: «آیا چیز دیگری هم هست؟» سلمان گفت: «نه، همین کافی است».
آن که بنای همه کارها تا تواند بر رفق نهد نه به عنف. رسول (ص) گفت، «والی که با رعیت رفق کند فردا با او رفق کنند»، و دعا کرد و گفت، «بارخدایا هر والی که با رعیت رفق ورزد تو با او رفق کن و هرکه عنف کند تو با او عنف کن». و گفت، «نیکو چیزی است ولایت، کسی را که به حق آن قیام کند، و بد چیزی است ولایت، کسی را که در آن تقصیر کند».
هوش مصنوعی: کسی که در کارهای خود سعی کند با مهربانی و ملایمت رفتار کند، نه با زور و خشونت، در واقع راه درستی را انتخاب کرده است. پیامبر (ص) فرمود: «والی که با مردم به نرمی برخورد کند، روزی با او به نرمی رفتار خواهد شد»، و دعا کرد و گفت: «خدایا، هر والی که با رعیتش با ملایمت رفتار کند، تو هم با او مهربان باش و هر کسی که با خشونت رفتار کند، تو نیز با او به شدت رفتار کن». او همچنین گفت: «ولایت کار خوبی است برای کسی که در آن به حق عمل کند، اما بد است برای کسی که در آن قصور ورزد».
و هشام بن عبدالملک از خلفا بود. از ابوحازم که از جمله علمای بزرگ بود پرسید، «چیست تدبیر نجات در این کار؟» گفت، «آن که هر درمی که بستانی از جایی بستانی که حلال بود و جایی بنهی که حق بود». گفت، «آن که طاقت دوزخ ندارد و بهشت دوست‌تر دارد».
هوش مصنوعی: هشام بن عبدالملک یکی از خلفای اسلامی بود. او از ابوحازم، یکی از علمای بزرگ، پرسید: «چگونه می‌توان در این کار نجات پیدا کرد؟» ابوحازم پاسخ داد: «باید هر پولی را از منبع حلال به دست آورد و در جایی صرف کرد که حق باشد». سپس هشام گفت: «کسی که تحمل عذاب دوزخ را ندارد و بهشت را بیشتر دوست دارد».
آن که جهد کند تا همه رعیت از او خشنود باشند با موافقت شرع به هم، رسول (ص) گوید، «بهترین ائمه آنند که شما را دوست دارند و شما ایشان را دوست دارید و بدترین آنند که شما را دشمن دارند و لعنت کنند و شما ایشان را لعنت کنید و دشمن دارید». و باید که والی بدان غره نشود که هرکه بدو رسد بر او ثنا گوید، پندارد که از او خشنودند که آن هم از بیم بود، بلکه باید که معتمدان را فرا کند تا تجسس می‌کنند و احوال او از خلق می‌پرسند که عیب خود از زبان مردمان توان داشت.
هوش مصنوعی: آن کسی که تلاش کند تا همه رعیت از او راضی باشند، با رعایت اصول شرعی، بهترین ائمه به شمار می‌آید. رسول خدا (ص) فرموده‌اند: «بهترین پیشوایان، کسانی هستند که شما آن‌ها را دوست دارید و آن‌ها نیز شما را دوست دارند، و بدترین آن‌ها، کسانی هستند که شما را دشمن دارند و شما هم آن‌ها را لعنت می‌کنید.» والی باید در این مورد فریب نخورده و فکر نکند که چون برخی به او مدح می‌گویند، پس همه از او راضی‌اند. این مدح گاهی ناشی از ترس است. لذا لازم است که والی از افراد معتمد خود بخواهد تا وضعیت او را بررسی کنند و نظر واقعی مردم را درباره او جویا شوند، زیرا ممکن است عیوب او از زبان دیگران روشن شود.
آن که رضای هیچ طلب نکند بر خلاف شرع که هرکه از مخالفت شرع ناخشنود باشد آن ناخشنودی او را زیان نخواهد داشت. عمر خطاب گوید، «هر روز که خیزم یک نیمه خلق از من ناخشنود باشند و لابد هرکه انصاف از وی بستانند ناخشنود بود، پس هر دو را خشنود نتوان کرد. و جاهل کسی بود که برای رضای خلق رضای حق فرو نهد». معاویه نبشت به عایشه که مرا وصیت کن و پند مختصر ده. عایشه نبشت که از رسول شنیدم که هرکه خشنودی خدای جوید به ناخشنودی خلق، خدای از او خشنود شود و خلق را از او خشنود گرداند و هرکه خشنودی خلق جوید، خدای ناخشنود شود و خلق را از او ناخشنود گرداند.
هوش مصنوعی: کسی که اصول مذهبی را رعایت نکند و به دنبال جلب رضایت مردم باشد، در واقع مخالف با اصول دین عمل کرده است. عمر خطاب می‌گوید که هر روز که از خواب برمی‌خیزد، نیمی از مردم از او ناراضی هستند و به همین دلیل نمی‌توان همگی را راضی نگه داشت. او معتقد است که فرد عاقل نباید به خاطر جلب رضایت دیگران، رضایت خداوند را زیر پا بگذارد. همچنین، معاویه نامه‌ای به عایشه نوشت و خواستار مشاوره شد. عایشه در پاسخ نوشت که از پیامبر شنیده است که هر کسی که تلاش کند تا رضایت خدا را به دست آورد، حتی اگر دیگران را ناراضی کند، در نهایت خداوند او را مورد رضایت قرار می‌دهد. اما برعکس، اگر کسی بخواهد فقط رضایت مردم را بگیرد، خداوند از او ناخشنود خواهد شد و نیز مردم از او دور می‌شوند.
آن که بداند که خطر ولایت داشتن صعب است و کار خلق خدای نیک کردن عظیم است و هرکه توفیق یابد که بدان قیام نماید سعادتی یافت که ورای آن هیچ سعادتی نبود، و اگر تقصیر کند شقاوتی یافت که کس مثل آن نبیند.ابن عباس رضی الله عنه گوید، «یک روز رسول (ص) را دیدم که بیامد و حلقه در کعبه بگرفت، و در خانه قومی بودند از قریش. پس گفت که ائمه و سلاطین از قریش باشند مادام که سه کار می‌کنند: چون از ایشان رحمت خواهند رحمت کنند، چون حکم خواهند عدل کنند و آنچه بگویند و هرکه چنین نکند، لعنت خدای و فریشتگان و جمله مردمان بر او باد و خدای از او نه فریضه قبول کند و نه سنت». پس بنگر که چگونه کاری عظیم بود که سبب آن هیچ عبادت قبول نکنند.
هوش مصنوعی: کسی که بداند مسئولیت رهبری چقدر دشوار است و کار نیکو کردن برای خلق خدا چقدر بزرگ و مهم است، اگر توفیق یابد که به این وظیفه عمل کند، به سعادتی دست می‌یابد که هیچ سعادتی دیگری بالاتر از آن نیست. اما اگر در این کار کوتاهی کند، به شقاوتی گرفتار می‌شود که مانند آن را هیچ‌کس نخواهد دید. ابن عباس می‌گوید یک روز رسول خدا (ص) را دیدم که به سمت کعبه رفت و به حلقه در آن آویزه شد، در حالی که گروهی از قریشیان در آنجا بودند. آن حضرت فرمود که ائمه و rulers همیشه از قریش خواهند بود، به شرطی که سه کار را انجام دهند: اول، وقتی که از آنها رحمت خواسته شود، رحمت کنند؛ دوم، در هنگام قضاوت، به عدالت رفتار کنند؛ و سوم، آنچه را که می‌گویند، عمل کنند. هر کس چنین نکند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او خواهد بود و خداوند نه اعمال واجب او را قبول می‌کند و نه سنت‌ها را. بنابراین، در نظر بگیرید که این یک کار بسیار بزرگ است، به طوری که انجام ندادن آن باعث می‌شود هیچ عبادتی پذیرفته نشود.
و رسول (ص) گفت، «هرکه میان دو کس حکم کند و ظلم کند، لعنت خدای بر ظالم باد». و گفت، «سه کس است که فردا شاه به ایشان ننگرد: سلطان دروغ‌زن و پیر زالی و گدای متکبر». و گفت یاران خود را که زود بود که جانب مشرق و مغرب فتح اوفتد و ملک شما گردد. عاملان آن نواحی در آتش باشند، الا آن که از حرام بپرهیزد و راه فتوی گیرد و امانت به جای آرد. و گفت، «هیچ بنده نیست که خدای تعالی بندگان خود بدو بسپارد و او با ایشان خیانت کند و شفقت و نصیحت به جای نیاورد که نه خدای تعالی بهشت بدو حرام گرداند». و گفت، «هر آن‌کسی که او را بر مسلمانان ولایت دادند و ایشان را چنان نگاه ندارد که اهل بیت خویش را، گو جای خویش از دوزخ فراگیر».
هوش مصنوعی: رسول (ص) فرمودند: «هر کس که بین دو نفر قضاوت کند و ظلمی نماید، لعنت خدا بر ظالم باد». همچنین فرمودند: «سه دسته‌اند که روز قیامت خدا به آنها نگاه نخواهد کرد: سلطان دروغ‌گو، پیر زالی، و گدای متکبر». آن حضرت به یاران خود گفتند که فتح سرزمین‌های شرق و غرب به زودی انجام می‌شود و این سرزمین‌ها، ملک شما خواهد شد. عاملان در آن نواحی در عذاب خواهند بود، مگر اینکه از حرام بپرهیزند، به فتوای درست عمل کنند و امانت را رعایت نمایند. ایشان همچنین فرمودند: «هیچ بنده‌ای نیست که خداوند برای او بندگانش را بسپارد و او به آنها خیانت کند و از نصیحت و شفقت که واجب است خودداری کند، جز اینکه خداوند بهشت را بر او حرام کند». و نیز فرمودند: «هر کسی را که بر مسلمانان ولایت دادند و به خوبی از آنها مراقبت نکند، مانند اینکه از خانواده‌اش مراقبت نماید، جایش در آتش خواهد بود».
و گفت، «دو کس فردا از امت من از شفاعت محروم ماند: یکی سلطان ظالم و دوم مبتدع که غلو کند در دین تا از حد بیرون گذرد». و گفت، «عذاب صعب‌ترین در روز قیامت سلطان ظالم راست». و گفت، «پنج کس‌اند که خدای با ایشان به خشم باشد، اگر خواهد در این جهان خشم خود بر ایشان براند و اگر نه قرارگاه ایشان آتش بود: یکی امیر قومی که حق خویش از ایشان بستاند و انصاف ایشان از خود بندهد و ظلم از ایشان بازندارد و دیگر پیشرو قومی که ایشان او را طاعت دارند و او میان قوی و ضعیف سویت نگاه ندارد و سخن به میل گوید و دیگر مردی که زن و فرزند خویش را به طاعت خدای نفرماید و کارهای دین بر ایشان نیاموزد و باک ندارد که ایشان را طعام از هرجایی دهد و دیگر مردی که مزدوری فراگیرد و کار او تمام بکند و مزد او تمام بندهد و دیگر مردی که در کابین بر زن خود ظلم کند».
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: "دو دسته از پیروان من در روز قیامت از شفاعت محروم خواهند شد: یکی فرمانرواي ظالم و دیگری شخصی که در دین زیاده‌روی کند." او همچنین اشاره کرد که سخت‌ترین عذاب در روز قیامت بر عهده فرمانروايان ظالم است. سپس افزود که پنج گروه وجود دارند که خداوند به آنها خشمگین خواهد شد. اگر خدا بخواهد، ممکن است عذاب خود را در این دنیا بر سر آنها بفرستد و اگر نخواهد، محل اقامتشان آتش خواهد بود. این پنج گروه عبارتند از: امیری که از مردم حق خود را بگیرد و به آنها انصاف ندهد و ظلم را از آنها دور نکند؛ رهبر قومی که رعیتش، او را اطاعت می‌کنند اما به قوی و ضعیف توجه نکند و بر اساس خواسته‌های خود صحبت کند؛ مردی که همسر و فرزندانش را به اطاعت خدا نخواند و آنها را در امور دینی آموزش ندهد و نگران نباشد که از چه چیزی برای آنها غذا تهیه می‌کند؛ مردی که برای انجام کار خود، مزدوری بگیرد و تمام حق او را پرداخت نکند؛ و مردی که در مهریه همسرش ظلم کند.
و عمر خطاب رضی الله عنه خواست که بر جنازه‌ای نماز کند. یکی فراپیش شد و نماز کرد. چون دفن کردند دست بر گور او نهاد و گفت، «بارخدایا، اگر عذابش کنی باشد که به تو عاصی شده باشد و اگر رحمت کنی محتاج رحمت توست. خنک تو ای مرد که نه امیر بودی و نه عریف و نه کاتب و نه عوان و نه جایی». آنگاه از چشم ناپدید شد، عمر بفرمود تا او را طلب کردند. نیافتند. گفتند، «آن خضر بود».
هوش مصنوعی: عمر بن خطاب رضی الله عنه تصمیم گرفت بر جنازه‌ای نماز بگذارد. یکی از افراد جلو آمد و نماز خواند. بعد از دفن کردن جنازه، او دستش را بر قبر گذاشت و گفت: «خدایا، اگر این شخص را عذاب کنی، شاید به تو نافرمانی کرده باشد و اگر رحمت کنی، به رحمت تو نیاز دارد. خوشا به حال تو ای مرد که نه امیر بودی، نه عارف، نه کاتب و نه کسی که به تو کمک کند و نه در منزلت خاصی قرار داشتی». سپس آن فرد از نظرها ناپدید شد و عمر دستور داد تا او را پیدا کنند، اما هیچ کس او را نیافت. عده‌ای گفتند: «این شخص خضر بود».
رسول (ص) گفت، «وای بر امیران، وای بر عریفان، وای بر امینان. اینها کسانی باشند که در قیامت خواهند که به ذوابه خویش از آسمان آویخته بودندی و هرگز عمل نکردندی». و گفت، «‌هیچ‌کس را برده کس ولایت ندهند که نه روز قیامت او را می آرند دست بغل برکشیده. اگر نیکوکار مرده باشد رها کنند و اگر نه علتی دیگر درافزایند».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «وای بر فرمانروایان، وای بر عارفان و وای بر امانت‌داران. این افراد در قیامت به حالتی خواهند بود که از آسمان آویزان شده‌اند و هرگز به انجام عمل نیک نپرداخته‌اند». همچنین ایشان اشاره کردند که هیچ‌کس نباید به فردی که نیکوکار نیست، مسئولیت و رهبری بدهد، زیرا در روز قیامت او را با دست‌های بغل‌کشیده به حساب خواهند کشید. اگر آن فرد نیکوکار باشد، رها می‌شود و اگر نیکوکار نباشد، بهانه‌های دیگری برای محاکمه‌اش ارائه می‌شود.
و عمر گفت، «وای بر داور زمین از داور آسمان. روزی که او را بیند، مگر آن داد بدهد و حق بگزارد و به هوا حکم نکند و جانب خویشان خود نگاه ندارد و به بیم و امید حکم نکند، لیکن از کتاب خدای آینه سازد و پیش چشم خود بنهد و بدان حکم می‌کند». و رسول (ص) گفت، «روز قیامت والیان را بیارند، ایشان را گویند شما شبانان گوسفندان من بودید و خزانه‌دار‌ان ولایت و مملکت زمین بودید. چرا کسی را که حد زدید و عقوبت کردید بیش از آن کردید که من فرمودم؟ گویند بارخدایا از خشم آن که تو را خلاف کردند. پس گویند، چرا خشم شما از خشم من بیش باشد؟ و دیگری را بیارند و او را گویند چرا حد کم زدی؟ گوید بارخدایا مرا بر او رحمت آمد، گوید چرا باید که رحمت تو بیش از رحمت من باشد؟ و هردو را بگیرند، هم آن را که افزوده و هم آن را که کاسته و گوشه‌های دوزخ به ایشان بیاکنند».
هوش مصنوعی: عمر گفت که وای بر داور زمین در پیشگاه داور آسمان. زمانی که او (داور) را ملاقات کند، باید بی‌رحمانه قضاوت نکند و درباره خویشاوندانش جانب‌داری نکند. باید تنها بر اساس کتاب خداوند قضاوت کند و آن را در نظر بگیرد. پیامبر (ص) نیز اشاره کرد که در روز قیامت، مسئولان را به حضور می‌آورند و از آنها می‌پرسند که چرا نسبت به کسانی که مجازات کردند، بیشتر از آنچه خداوند مقرر کرده بود عمل کردند. آنها پاسخ می‌دهند که از خشم خداوند ترسیده‌اند. سپس از آنها می‌پرسند که چرا باید خشم شما از خشم من بیشتر باشد. همچنین، فرد دیگری را می‌آورند و از او می‌پرسند که چرا حد را کمتر تعیین کرده است. او پاسخ می‌دهد که به خاطر رحمت خداوند بر او رحمت آورده، و در اینجا نیز می‌پرسند که چرا رحمت تو باید بیشتر از رحمت من باشد. در نهایت، هر دو دسته را به دوزخ سوق می‌دهند؛ هم آنها که حد را زیاد کرده‌اند و هم آنها که کمتر تعیین کرده‌اند.
حذیقه گوید، «من بر هیچ والی ثنا نگویم، نه آن که نیک بود و نه آن که بد بود. از او پرسیدند که چرا؟ گفت، زیرا که از رسول (ص) شنیدم که فردای قیامت همه والیان را بیارند و هم آن که ظالم بوده باشد و هم آن که عادل بوده باشد و همه را بر صراط بدارند و صراط را فرمایند تا ایشان را بیفشاند. یک افشاندن که هرکه در حکم جور کرده باشد یا در قضای حکومات رشوت ستده باشد یا گوش زیاده فرایک خصم داشته باشد، همه بیوفتند و می‌روند و تا هفتاد سال به دوزخ فرو شوند تا به قرارگاه خود رسند».
هوش مصنوعی: حذیقه می‌گوید: «من هیچ‌وقت برای والیان، چه خوب و چه بد، مدح نمی‌کنم. وقتی از او پرسیدند چرا، گفت: چون از پیامبر (ص) شنیده‌ام که در روز قیامت، همه والیان را محاکمه می‌کنند، چه ظالم باشند و چه عادل. آنها را بر صراط می‌برند و به صراط می‌گویند که آنها را به جهنم بیاندازد. هر کسی که در امور حکومتی ظلم یا رشوه گرفته باشد یا در حق دیگران کوتاهی کرده باشد، به پایین می‌افتد و تا هفتاد سال در دوزخ خواهند ماند تا به محل خود برسند.»
و در خبر است که داوود پیغمبر (ع) متنکّر رفتی، چنان که کس ندانستی که وی است. بیرون آمدی و هرکه را دیدی از سیرت و زیست و معاش داوود می‌پرسیدی. روزی جبرئیل بر صورت مردی پیش او آمد. داوود از او نیز پرسید. جواب داد که نیک‌مردی است، اگر نه آن بودی که طعام از بیت المال می‌خوردی نه از دسترنج خود. او با محراب شد و می‌گریست و می‌گفت، «‌بارخدایا مرا پیشه و حرفتی بیاموز که از دسترنج خود خورم». حق تعالی جل جلاله او را زره‌گری بیاموخت.
هوش مصنوعی: در خبر آمده است که داوود پیامبر (ع) به‌صورت ناشناخته‌ای به راه افتاد به‌گونه‌ای که هیچ‌کس متوجه نشد او کیست. او از خانه بیرون آمد و از هر کسی که می‌دید درباره زندگی و رفتار داوود سؤال می‌کرد. روزی جبرئیل به شکل مردی به او نزدیک شد. داوود از او هم پرسید و او پاسخ داد که مرد نیکوکاری است، اما اگر او حقیقتاً نیکوکار بود، باید از دسترنج خود غذا می‌خورد و نه از بیت‌المال. این صحبت داوود را به فکر واداشت و او به محراب رفت و گریه کرد و از خدا خواست که شغلی به او بیاموزد تا از زحمات خودش کسب درآمد کند. در نتیجه، خداوند به او زره‌گری آموخت.
و عمر خطاب به جای عسس خود شب می‌گردید تا هر کجا خللی بیند به تدارک آن مشغول شود و گفت، «اگر گوسفندی گرکن بر کناره فرات بگذرانند و روغن درنمالند، ترسم که در روز قیامت که روز حساب است مرا از آن بازپرسند». و باز آن که احتیاط و عدل او چنین بود که هیچ آدمی بدان نتواند رسید. عبدالله بن عمروعاص گوید، «من دعا کرده بودم که خدای تعالی در خواب عمر را فرا من نماید. پس از دوازده سال او را به خواب می‌آمد که چون کسی که غسل کرده غسل کرده باشد و ازار به خویشتن فراگرفته. گفتم یا امیر المومنین، چون یافتی خدای را؟ گفت یا عبدالله، چند است که از نزدیک شما بیامده‌ام؟ گفتم دوازده سال. گفت: تا اکنون در حساب بودم و بیم آن بود که کار من تباه ود (؟شود‌)‌، اگر نه آن بودی که رحمت او بودی. عمر چنین بود که در عالم از اسباب ولایت ذره‌ای بیش نداشت».
هوش مصنوعی: عمر در شب‌ها به دور از استراحت می‌گشت تا اگر نقصی ببیند، آن را اصلاح کند. او می‌گفت که اگر گوسفندی در کنار رودخانه فرات بگذرد و کسی به آن روغن نزند، نگران بود که در روز قیامت از او سؤال شود. عمر به خاطر احتیاط و عدالت خود، بسیار مراقب بود و کسی نمی‌توانست به مقام او نزدیک شود. عبدالله بن عمرو عاص می‌گوید که او دعا کرده بود تا خداوند در خواب عمر را به او نشان دهد. پس از دوازده سال، عمر به خواب او آمد و مانند کسی که غسل کرده باشد، پیراهنی بر تن داشت و گردن بندش را بسته بود. عبدالله از او پرسید: «ای امیرالمومنین، چقدر است که به شما نزدیک شده‌ام؟» عمر پاسخ داد: «دوازده سال». او گفت که تا آن زمان در حسابرسی بود و نگران بود که اعمالش نابود شود، مگر آن که رحمت خدا شامل حالش شده باشد. عمر در عالم به جز وظایف خود، به چیزی بیش از آن نمی‌اندیشید.
و بزرجمهر رسولی فرستاد تا بنگرد که این چگونه مرد است و سیرت وی چیست. چون به مدینه رسید گفت، «این ملک شما کجاست؟» گفتند، «ما را ملک نیست. ما را امیری است.» به دوازده بیرون شد. وی را دید در آفتاب خفته بر زمین و دره زیر سر نهاده و عرق از پیشانی وی رفته چنان که زمین تر شده بود. چون آن حال بدید بر دل وی عظیم اثر کرد که کسی همه ملوک عالم از وی بی‌قرار باشند و وی چنان باشد. پس گفت، «عدل بکردی، لاجرم ایمن بخفتی و ملک ما جور کرد، لاجرم همیشه ترسان باشد. گواهی دهم که دین حق دین شماست و اگر آن است که به رسولی آمده‌ام در حال مسلمان شدمی و اکنون خود پس از این باز آیم و مسلمان شوم.»
هوش مصنوعی: بزرجمهر فرستاده‌ای را مأمور کرد تا درباره‌ی شخصی و کردار او اطلاعاتی به دست آورد. وقتی به مدینه رسید، از مردم پرسید که اینجا کجاست. آنها جواب دادند که ما ملتی نداریم، بلکه یک امیر داریم. او به بیرون رفت و دید که امیر در آفتاب خوابیده و زیر سرش سنگی قرار داده است. عرق از پیشانی‌اش روی زمین ریخته و آن را خیس کرده بود. دیدن این وضعیت تأثیر عمیقی بر دل او گذاشت، زیرا او متوجه شد که در حالی که تمام پادشاهان دنیا از این فرد نگران‌ هستند، او در این حالت آرام و بی‌خبر است. او گفت: "تو به حق عدل را برقرار کرده‌ای و بنابراین در امنیت آرام می‌خوری، ولی ملک ما ظلم کرده و همیشه در ترس به سر می‌برد. من شهادت می‌دهم که دین شما دین حق است و اگر بدانم که این پیامبری که به آن آمده‌ام حقیقت دارد، به حال مسلمان می‌شوم و بعد از این برمی‌گردم و ایمان می‌آورم."
پس خطر ولایت این است و علم این دراز است و والی بدان سلامت یابد که همیشه به علمای دیندار نزدیک بود تا راه دین وی را می‌آموزند و خطر این کار بر وی تازه می‌دارند.
هوش مصنوعی: خطر حاکمیت این است که حاکم باید همیشه به علمای دیندار نزدیک باشد تا از دانش آن‌ها بهره‌برداری کند و مسیر دین را درست بیاموزد. این نزدیکی به علمای دین می‌تواند به او کمک کند که خطرات ناشی از حاکمیت را بهتر درک کند و با آن‌ها مقابله کند.
آن که تشنه باشد همیشه به دیدار علمای دیندار و حریص بود بر شنیدن نصیحت ایشان و حذر کند همیشه از علمای حریص بر دنیا که وی را عشوه دهند و بر وی ثنا گویند و خشنودی وی طلب کنند تا از آن مردار حرام که در دست وی است چیزی به مکر و حیله به دست آرند. و عالم دیندار آن بود که به وی طمع نکند و انصاف وی بدهد، چنان که شقیق بلخی به نزدیک هرون الرشید شد. گفت، «تویی شقیق زاهد؟» گفت، «شقیق منم اما زاهد نه.» گفت، «مرا پند ده.» گفت، «خدای تعالی تو را به جای صدیق نشانده است و از تو صدق درخواهد چنان که از وی و به جای فاروق نشانده است و از تو فرق درخواهد میان حق و باطل چنان که از وی و به جای ذوالنورین نشانده است و از تو شرم و کرم درخواهد چنان که از وی و به جای امیرالمومنین علی مرتضی (ع) بنشانده است و از تو علم و جود و عدل درخواهد چنان که از وی.» گفت، «بیفزای در پند.» گفت، «خدای تعالی را سرایی است که آن را دوزخ گویند. از تو دربان آن سرای ساخته است و سه چیز به تو داده است: مال بیت المال و شمشیر و تازیانه و گفته است خلق را بدین سه چیز از دوزخ بازدار. هر حاجتمندی که به نزدیک تو آید این مال از وی بازمگیر و هرکه فرمان خدای را خلاف کند بدین تازیانه وی را ادب کن و هرکه کسی را به ناحق بکشد وی را بدین شمشیر بکش به دستوری ولی وی، اگر این نکنی پیشرو در دوزخ تو باشی و دیگران از پی تو می‌آیند.» گفت، «زیادت کن و پند ده.» گفت، «چشمه تویی و عمال در عالم جوی‌اند. اگر چشمه روشن بود تیرگی جوی‌ها زیان ندارد و اگر تاریک بود به روشنی‌ِ جوی‌ها هیچ امید نبود.»
هوش مصنوعی: آن که تشنه علم و معرفت است، همیشه به ملاقات عالمان دیندار می‌رود و مشتاق شنیدن نصایح آنان است. او از علمای دنیاطلب دوری می‌کند، زیرا که این افراد ممکن است با زبان چرب و نرم، او را فریب دهند و برای جلب رضایتش، او را ستایش کنند تا از او بهره‌برداری کنند. ولی عالم دیندار، کسی است که به دنیا طمع ندارد و چون شقیق بلخی به هارون الرشید گفت، او می‌تواند نصیحت‌های دلسوزانه‌ای ارائه دهد. او به سیاست و وظایف خود در مقام قدرت اشاره می‌کند و به هارون می‌گوید که چون در مقام رهبری قرار دارد، باید بین حق و باطل تمایز قائل شود و از ظلم دوری کند. همچنین به او یادآوری می‌کند که اگر نتواند وظایفش را به‌درستی انجام دهد، خود در عذاب خواهد بود و مردم نیز از او پیروی خواهند کرد. در نهایت، او به این نکته مهم اشاره می‌کند که اگر او مانند چشمه‌ای از علم و خوبی باشد، می‌تواند دیگران را هدایت کند و در غیر این صورت، تاریکی در دنیا حاکم خواهد شد.
و هرون الرشید با عباس که از جمله خواص وی بود به نزدیک فضیل عیاض می‌شد. چون به در خانه رسید قرآن می‌خواند. بدین آیت رسیده بود که «ام حسب الذین اجتر حواالسیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات، سواء محیاهم و مماتهم، ساء ما یحکمون؟!» معنی آن است که پنداشتند کسانی که کارهای بد کردند که ما ایشان را برابر داریم با کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند؟ بد حکمی بود که ایشان کردند. پس گفت، «در بزن.» عباس در بزد و گفت، «امیر المومنین در را باز کن.» گفت، «امیرالمومنین نزدیک من چه کند؟» گفت، «امیر المومنین را طاعت دار.» پس در باز کرد. شب بود. چراغ را بکشت. هارون در تاریکی دست گرد می‌برآورد تا دستش به وی بازآمد. گفت، «آه از این دست بدین نرمی، اگر از عذاب نجات یابد!» آنگاه گفت، «یا امیر المومنین، جواب خدای تعالی را ساخته باش روز قیامت که تو را با هریک مسلمانی یک یک بایستاند و انصاف از تو طلب کند.» هارون به گریستن افتاد. عباس گفت، «خاموش باش که بکشتی امیر المومنین را!» گفت، «یا هامان تو و قوم تو وی را هلاک کردید و مرا می گویی بکشتی وی را؟» هرون گفت که تو را هامان از آن می‌گوید که مرا برابر فرعون نهاد. پس هزار دینار در پیش وی بنهاد که این حلال است از مهر مادرم. گفت، «تو را می‌گویم از آنچه داری دست بدار و به خداوندان ده. تو به من می‌دهی؟» و از پیش وی برخاست و برفت.
هوش مصنوعی: هارون الرشید به همراه عباس که یکی از افراد خاص او بود، به نزد فضیل عیاض می‌رفتند. وقتی به در خانه او رسیدند، فضیل در حال خواندن قرآن بود و به آیه‌ای رسید که می‌گفت آیا کسانی که کارهای بد انجام داده‌اند را با کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک کرده‌اند برابر می‌دانیم؟ این قضاوت نادرستی است. هارون به عباس گفت در بزند و او نیز این کار را کرد و بیان کرد که امیرالمؤمنین در اینجا است. فضیل پاسخ داد که امیرالمؤمنین چه کار می‌تواند برای من انجام دهد. عباس گفت که باید از او اطاعت کرد و نهایتاً فضیل در را باز کرد. شب بود و هارون چراغ را خاموش کرد و به سمت فضیل در تاریکی دست برد تا او را لمس کند. فضیل گفت که اگر کسی به این دست نرم او رحم کند، باید از عذاب نجات یابد. سپس به هارون گفت که باید برای روز قیامت آماده باشد، زیرا خداوند از او حساب خواهد کشید. هارون به گریه افتاد، اما عباس او را آرام کرد. فضیل به هارون گفت که او و قومش باعث هلاکت او شده‌اند و نباید از او بخواهد که سکوت کند. هارون گفت که فضیل او را به هامان تشبیه کرده و به همین خاطر ناراحت است. سپس هزار دینار به فضیل داد و گفت که این پول حلال است. اما فضیل پاسخ داد که به او نیاز ندارد و بهتر است این پول را در راه خدا صرف کند و از آنجا رفت.
و عمر بن عبدالعزیز مر محمد بن کعب قرطی را گفت، «صفت عدل مرا بگوی.» گفت، «از مسلمانان هر که از تو کهتر است او را پدر باش و هرکه مهتر است وی را پسر باش و هرکه همچون توست او را برادر باش و عقوبت هرکسی در خور نگاه و قوت وی کن و زنهار تا به خشم یک تازیانه نزنی که آنگاه جای تو دوزخ بود».
هوش مصنوعی: عمر بن عبدالعزیز به محمد بن کعب قرطی گفت: «ویژگی‌های عدالت را برای من توضیح بده.» او پاسخ داد: «با مسلمانانی که از تو کوچکترند مانند پدر رفتار کن، با آن‌هایی که بزرگترند مانند پسر رفتار کن و با کسانی که هم‌سطح تو هستند مانند برادر. مجازات هر فرد را متناسب با ظرفیت و توانایی او در نظر بگیر و مراقب باش که به هیچ وجه از خشم خود به تازیانه استفاده نکن، زیرا در این صورت جایگاهت در جهنم خواهد بود.»
و یکی از زهاد به نزدیک خلیفه روزگار شد، گفت، «مرا پندی ده.» گفت، «من به سفر چین رفته بودم، ملک آنجا را گوش کر شده بود، می‌گریست عظیم و می‌گفت نه از این می‌گریم که شنوایی من به خلل شد، لیکن از آن می‌گریم که مظلوم بر در من فریاد کند و من نشنوم، ولیکن چشم برجاست، منادی کنند تا هرکه تظلم خواهد کرد جامه سرخ پوشد. پس هر روزی بر پیلی نشستی و بیرون آمدی و هرکه جامه سرخ داشتی وی را بخواندی. یا امیر المومنین! این در کیش کافری بود که شفقت بر بندگان خدای تعالی چنین می برد و تو مؤمنی و از اهل بیت رسولی، نگاه کن تا شفقت تو چگونه است؟»
هوش مصنوعی: یکی از زهاد به نزد خلیفه زمان رفت و از او خواست که نصیحتی به او بکند. خلیفه گفت که من به چین رفته بودم و ملک آنجا، که ناشنوا شده بود، بسیار گریه می‌کرد و می‌گفت: "من به خاطر ناتوانی شنوایی‌ام نمی‌گريم، بلکه به این دلیل گریه می‌کنم که مظلومان در دروازه من فریاد می‌زنند و من نمی‌توانم صدایشان را بشنوم. اما چشمانم باز است و بگویید که هر کس شکایتی دارد، باید لباس سرخ بپوشد." پس هر روز بر شتر می‌نشست و بیرون می‌آمد و هر کس که لباس سرخ به تن داشت را می‌خواند. سپس به خلیفه گفت: "ای امیرالمؤمنین! این روشی بود که یک کافر در مورد رحمت به بندگان خدا از خود نشان می‌داد، حال آن که تو مؤمن هستی و از اهل بیت رسول خدا. با کمال دقت نگاه کن که رحمت تو چگونه است؟"
و ابوقلابه به نزدیک عمر عبدالعزیز شد. گفت، «مرا پند ده.» گفت، «از روزگار آدم تا امروز هیچ خلیفه نمانده است مگر تو.» گفت، «بیفزای.» گفت، «نخستین خلیفه که بخواهد مزد تو خواهی بود.» گفت، «بیفزای».گفت، «اگر خدای تعالی با تو بود از چه ترسی و اگر با تو نبود به چه پناه کنی؟ گفت، «بسنده است این که گفتی.»
هوش مصنوعی: ابوقلابه به نزد عمر عبدالعزیز رفت و از او خواست که پندی به او بدهد. عمر گفت: «هیچ خلیفه‌ای از زمان آدم تا به امروز وجود نداشته است جز تو.» ابوقلابه از او خواست که توضیح بیشتری بدهد. عمر گفت: «نخستین خلیفه‌ای که مزد تو خواهد بود، خود تو خواهی بود.» او دوباره درخواست کرد که توضیحات بیشتری ارائه دهد. عمر ادامه داد: «اگر خدا با تو باشد، از چه چیزی می‌ترسی و اگر خدا با تو نیست، به چه چیزی پناه می‌بری؟» ابوقلابه گفت: «این کافی است و من از این گفته‌ات بسنده می‌کنم.»
سلیمان بن عبدالملک خلیفه بود. یک روز اندیشه کرد که در این دنیا چندین تنعم کردم حال من به قیامت چگونه بود؟ کسی بر بوحازم فرستاد که عالم و زاهد روزگار بود و گفت، «از آنچه روزه بدان گشایی مرا چیزی فرست.» پاره‌ای سبوس بریان کرده به وی فرستاد و گفت، «من به شب از این خورم.» سلیمان چون بدید بگریست و بر دل وی عظیم کار کرد و سه روز روزه داشت که هیچ چیز نخورد و سوم شب بدان روزه بگشاد. چنین گویند که آن شب با اهل صحبت کرد. پسر وی عبدالعزیز پدید آمد و از وی عمر عبدالعزیز که یگانه جهان بود در عدل و مانند عمر خطاب بود و گفتند که آن از برکات آن نیت نیکو بود که از آن طعام خورده بود.
هوش مصنوعی: سلیمان بن عبدالملک، خلیفه‌ای بود که روزی در فکر فرو رفت و به این اندیشه کرد که در زندگی دنیایی خود از نعمت‌ها بهره‌مند شده است، اما وضعیت او در قیامت چگونه خواهد بود؟ او به بوحازم، عالمی زاهد، پیامی فرستاد و از او خواست تا چیزی برای او بفرستد که در روزه‌اش افطار کند. بوحازم مقداری سبوس را بریان کرده و برای او فرستاد و گفت که خودش آن را در شب خواهد خورد. سلیمان وقتی این را دید، گریه کرد و دلش تحت تأثیر قرار گرفت و به مدت سه روز روزه گرفت و هیچ غذایی نخورد و فقط در شب سوم روزه‌اش را افطار کرد. گفته می‌شود که در آن شب با اهل صحبت کرد و پسرش، عبدالعزیز، ظهور کرد که به عنوان یک فرد عادل و شبیه به عمر خطاب شناخته می‌شد. گفته شده که این خیر و برکت از نیتی نیکو ناشی شده بود که او از آن غذا استفاده کرده بود.
عمر عبدالعزیز را گفتند که سبب توبه تو چه بود؟ گفت، «روزی غلامی را زدم. گفت یاد کن از آن شبی که بامداد وی قیامت خواهد بود. و آن بر دل من اثر کرد.»
هوش مصنوعی: عمر عبدالعزیز را پرسیدند چه چیزی باعث شد تا توبه بکنی؟ او گفت: «روزی یک بنده را زدم. او به من گفت به خاطر بیاور آن شبی را که صبح آن روز قیامت خواهد بود. این حرف در دل من تأثیر گذاشت.»
و هرون الرشید را یکی از بزرگان دید که در عرفات پای برهنه و سر برهنه بر زیر سنگریزه ایستاده بود و دست برداشته می‌گفت، «بارخدایا! تو تویی و من منم. کار من آن است که هر زمان به سر گناه شوم. و کار تو آن که هر زمان به سر مغفرت شوی. بر من رحمت کن.» بزرگان گفتند، «بنگرید که جبار زمین پیش جبار هفت آسمان و زمین چه زاری می‌کند.»
هوش مصنوعی: هرون الرشید، یکی از حاکمان بزرگ، مردی را دید که در عرفات با پای برهنه و سر برهنه، زیر سنگریزه‌ای ایستاده و دستش را به آسمان بلند کرده بود و می‌گفت: «بارخدایا! تو خدا هستی و من بنده‌ام. کار من این است که هر بار گناهی مرتکب شوم و کار تو این است که هر بار بر من رحمت کنی.» بزرگان حاضر گفتند: «ببینید، چگونه بزرگ‌ترین فرد زمین در مقابل بزرگ‌ترین خداوند آسمان‌ها و زمین زاری می‌کند.»
و عمر عبدالعزیز با بوحازم گفت، «مرا پند ده.» گفت، «بر زمین خسب و مرگ فراسرنه و هرچه روا داری که مرگ تو را دریابد گناه دار و هرچه روا نداری از آن دور باش که باشد که خود مرگ نزدیک باشد».
هوش مصنوعی: عمر عبدالعزیز به بوحازم گفت: «مرا نصیحت کن.» بوحازم پاسخ داد: «بر زمین بخواب و مرگ را در نظر داشته باش. هر کاری که انجام می‌دهی، بدان که ممکن است مرگ ناگهانی به سراغت بیاید و گناهی در آن کار داشته باشی. از هر کاری که نمی‌خواهی انجامش دهی دوری کن، زیرا ممکن است مرگ به تو نزدیک باشد.»
پس باید که صاحب ولایت این حکایت پیش چشم دارد و این پندها که دیگران را داده‌اند بپذیرد و عالمی را که بیند از وی طلب پند کند و هرکه ایشان را بیند پند از دست ندهد و کلمه حق بازنگیرد و ایشان را غرور ندهد که با ایشان در آن مظلمت شریک باشد.
هوش مصنوعی: بنابراین، کسی که دارای مقام و قدرت است باید این داستان را در نظر داشته باشد و نصیحت‌هایی که به دیگران داده شده را بپذیرد. او باید از افرادی که دانش و تجربه دارند یاد بگیرد و از آن‌ها نصیحت بگیرد. همچنین باید مراقب باشد که کسی که نصیحت‌های خوبی را می‌بیند، آن‌ها را از دست ندهد و حقیقت را نادیده نگیرد. نباید اجازه دهد که غرور او را بفریبد و فکر کند که در مشکلات و ظلم‌ها شریک است.
آن که بدان قناعت نکند که خود از ظلم دست بدارد، لیکن عاملان و نایبان و چاکران خویش را مهذب کند و به ظلم ایشان رضا ندهد که وی را از ظلم ایشان بپرسند و ایشان را از ظلم وی نپرسند.
هوش مصنوعی: کسی که فقط بر این تمرکز کند که خود از ظلم دست بردارد، اما بر سرکوبگران و خدمتگزاران خود نظارت و کنترل داشته باشد و اجازه ندهد که آن‌ها به ظلم ادامه دهند، در واقع نمی‌خواهد از ظلم خود پرسیده شود، اما دیگران را به خاطر ظلمشان مورد سؤال قرار می‌دهد.
عمر خطاب نامه نوشت به ابوموسی الاشعری و وی عامل او بود که اما بعد، نیکبخت‌ترین رعیت‌دار آن‌کسی است که رعیت بدو نیکبخت است و بدبخت‌ترین کسی است که رعیت بدو بدبخت است و زینهار تا فراخ نروی که عمال تو آنگاه همچنان کنند آنگاه مثل تو چون ستوری باشد که سبزه بیند و بسیار بخورد تا فربه شود و آن فربهی سبب هلاک وی گردد که بدان سبب وی را بکشند و بخورند و در توریه است که هر ظلم که از عامل سلطان برود و خاموش باشد، این ظلم وی کرده باشد و مأخوذ بود بدان و باید که والی بداند که هیچ کس مغبون‌تر و بی‌عقل‌تر از آن نباشد که دین و آخرت خویش به دنیای دیگران بفروشد و همه عمال و چاکران، خدمت برای آن نصیب دنیای خویش کنند و ظلم را در چشم والی آراسته کنند وی را به دوزخ فرستند. و ایشان به غرض خویش رسند و کدام دشمن بود عظیم‌تر از آن که در هلاک تو سعی کند برای درمی چند که به دست آرد؟
هوش مصنوعی: عمر خطابی به ابوموسی اشعری نوشت که به عنوان نماینده او فعالیت می‌کند. او در این نامه بیان می‌کند که خوشبخت‌ترین والی کسی است که رعیتش به خوبی و خوشبختی زندگی کند و بدبخت‌ترین آن‌ها کسی است که رعیتش در بدبختی به سر می‌برد. او هشدار می‌دهد که اگر ولایتی سستی کند، کارگزاران او ممکن است مانند شخصی باشند که در میان سبزه‌ها می‌چرد و از آن‌ها می‌خورد تا چاق شود، اما همین چاقی سبب نابودی او خواهد شد. وی اشاره می‌کند که هر ظلمی که از طرف کارگزاران و نمایندگان سلطان اعمال شود، در نهایت به گردن آن والی خواهد بود و او باید بداند که هیچ‌کس نادان‌تر از کسی نیست که دین و آخرتش را برای دنیای دیگران بفروشد. در واقع، کارگزاران و زیر دستان بیشتر برای تأمین منافع دنیوی خود کار می‌کنند و ظلم را در چشمان والی زیبا جلوه می‌دهند در حالی که خودشان در پی اهداف خود هستند. همچنین، او می‌پرسد که آیا بزرگ‌تر از دشمنی وجود دارد که در نابودی تو تلاش کند به خاطر مقداری پول که به‌دست می‌آورد؟
و در جمله، در رعیت عدل نگاه ندارد کسی که عمال و چاکران خویش را بر عدل ندارد و این نکند الا کسی که پیشتر در درون تن خویش عدل نگاه دارد و عدل آن بود که ظلم شهوت و غضب از عقل باز دارد تا ایشان را اسیر عقل و دین گرداند نه عقل و دین را اسیر ایشان. و بیشتر خلق آنند که عقل را کمر خدمت بربسته دارند برای شهوت و غضب یا حیله‌ای استنباط می‌کنند تا شهوت و غضب به مراد خویش رسند. و عقل از جوهر فریشتگان است و از لشکر خدای تعالی است و شهوت و غضب لشکر ابلیس است. کسی که لشکر خدای را تعالی در دست لشکر ابلیس اسیر کند، بر دیگران عدل چون کند؟ پس آفتاب عدل اول در سینه پدید آید، آنگاه نور آن به اهل خانه و خواص سرایت کند، آنگاه شعاع آن بر عیب رسد، هرکه بی آفتاب شعاع چشم دارد طلب محال کرده باشد.
هوش مصنوعی: در این متن، ایده اصلی این است که شخصی نمی‌تواند با دیگران به انصاف رفتار کند، مگر اینکه ابتدا در درون خود عدل و انصاف را رعایت کند. برای دستیابی به این عدل، باید از شهوت و خشم فراتر رفته و عقل را بر آن‌ها مسلط کرد. در واقع، عقل به عنوان نیرویی الهی و پاک مطرح می‌شود، در حالی که شهوت و خشم به نوعی نیروهای منفی و شیطانی به شمار می‌روند. اگر کسی عقل خود را در خدمت شهوت و خشم قرار دهد، نمی‌تواند در روابط خود با دیگران عادل باشد. بنابراین، نخستین قدم برای ایجاد عدل در جامعه، پرورش و تقویت عدل در درون خود فرد است، چرا که اگر نتوانید در خود این نور را بیابید، نمی‌توانید آن را به دیگران منتقل کنید.
و بدان که عدل از کمال عقل خیزد و کمال عقل آن بود که کارها چنان که هست بیند و حقیقت و باطن آن دریابد و به ظاهر آن غره نشود. مثلا چون عدل دست بدارد برای دنیا، نگاه کند تا مقصود وی از دنیا چیست. اگر مقصود آن است که طعام خوش خورد، باید که بداند که بهیمه باشد در صورت آدمی که شره خوردن کار ستوران است. و اگر برای آن کند تا جامه دیبا پوشد، این زنی بود در صورت مردی که رعنایی کار زنان بود. و اگر برای آن کند تا خشم خویش براند بر دشمنان خویش، این سبعی بود در صورت آدمی که خشم گرفتن و درفتادن با خلق کار سباع است. و اگر برای آن کند تا وی را خدمت کنند، این جاهلی بود در صورت عاقلی که اگر عقل دارد بداند که آن همه چاکران خدمت شکم و فرج و شهوت خویش می‌کنند و از وی دام شهوت خود ساخته‌اند. و آن سجود که می‌کنند خویشتن را می‌کنند و نشان آن است که اگر بشنوند که ولایت به دیگری می‌دهند همه از وی اعراض کنند و بدان دیگر تقرب کردن گیرند و هرجا که گمان برند که سیم آنجا خواهد بود خدمت و سجود آنجا کنند، پس حقیقت آن نه خدمت کردن است، بلکه خندیدن است بر وی. و عاقل آن بود که از کارها حقیقت و روح آن بیند نه صورت آن و حقیقت این کارها چنین است که گفته‌اند هرکه نه چنین داند عاقل نیست و هرکه عاقل نیست عادل نیست و جای وی دوزخ است، و بدین سبب است که سر همه سعادت‌ها عقل است، والله اعلم.
هوش مصنوعی: عدل از کمال عقل ناشی می‌شود و کمال عقل به این معناست که انسان بتواند امور را آن‌گونه که هستند ببیند و به عمق حقیقت و باطن آنها پی ببرد، بدون آنکه فریب ظاهر آنها را بخورد. به عنوان مثال، اگر کسی به دنبال عدل در دنیای بیرونی باشد، باید بداند که هدفش از این دنیا چیست. اگر هدفش صرفاً لذت بردن از غذاست، باید درک کند که در واقع به حالت حیوانی افتاده است. اگر هدفش فقط پوشیدن لباس‌های زیبا باشد، باید بداند که در واقع امری زنانه را به تقلید از مردان انجام می‌دهد. اگر می‌خواهد خشم خود را بر دشمنانش تسلط یابد، در واقع مانند یک درنده می‌شود، و اگر به دنبال خدمت گرفتن از دیگران است، در حقیقت در دام خواسته‌های نفسانی خود گرفتار آمده و خود را به عنوان یک شخصیت جاهل نشان می‌دهد. خدمتکاران او تنها به خاطر تغذیه و شهوت او خدمت می‌کنند و اگر زمان به تغییر سرنوشت او برسد، به راحتی از او رو برمی‌گردانند. در نهایت، عاقل کسی است که به روح و حقیقت کارها توجه کند و نه صرفاً به ظاهر آنها. کسانی که این حقیقت را نمی‌دانند، عاقل نیستند و کسانی که عاقل نیستند، عادل هم نخواهند بود و سرنوشتشان جهنم خواهد بود. لذا می‌توان گفت که عقل سرمنشأ همه سعادت‌هاست.
آن است که غالب بر والی تکبر باشد و از تکبر خشم غالب بود و وی را به انتقام دعوت کند. و خشم غول عقل است و آفت و علاج آن در کتاب غضب در رکن مهلکات یاد کنیم، اما چون این غالب باشد باید که جهد کند تا در همه کارها میل به جانب عفو کند و کرم و بردباری پیشه گیرد و باید بداند که چون این پیشه گیرد مانند انبیا و صحابه و اولیا باشد و مانند مردمان ابله که مانند سباع و ستوران نباشد.
هوش مصنوعی: این متن بیان می‌کند که اگر کسی به تکبر دچار شود، ممکن است این خصلت او را وادار به خشم و انتقام‌جویی کند. خشم بر عقل غلبه پیدا می‌کند و ضررهای زیادی به همراه دارد. درمان این مسئله در متون اخلاقی بررسی شده است. اما وقتی تکبر بر فرد غالب باشد، او باید تلاش کند تا در همه امور به سمت عفو و بخشش حرکت کند و صبر و بزرگواری را سرلوحه کارهایش قرار دهد. به این ترتیب، فرد می‌تواند به راه و روش انبیا و شخصیت‌های بزرگ نزدیک‌تر شود و از رفتارهای ناپسند و وحشیانه دوری کند.
حکایت کنند که بوجعفر خلیفه بود. بفرمود تا یکی را بکشتند که خیانتی کرده بود. مبارک بن فضاله حاضر بود گفت، «یا امیر المومنین نخست خبری از رسول (ص) بشنوی از من؟» گفت، «بگوی.» گفت، «حسن بصری روایت می‌کند که رسول (ص) گفت که در روز قیامت که همه خلق را در یک صحرا جمع کنند، منادی آواز می‌دهد که هرکه را به نزد خدای تعالی دستی است برخیزد، هیچ کس برنخیزد مگر آن که از کسی عفو کند.» گفت، «دست از وی بدارید که من از وی عفو کردم.» و بیشتر خشم و لاف از آن بود که کسی به ایشان زبان دراز کند که خواهند که در خون وی سعی کنند و در این وقت باید که یاد دارد از آن که عیسی (ع) گفت مر یحیی را (ع) که هرکه تو را چیزی گوید و راست گوید شکر کن و اگر دروغ گوید شکر عظیم تر کن که در دیوان تو عملی بیفزود بی رنج تو، یعنی که عبادت آن کس به دیوان تو آرند بی رنج تو.
هوش مصنوعی: روزی بوجعفر خلیفه تصمیم گرفت که یکی از خیانتکاران را مجازات کند و دستور قتل او را صادر کرد. در این حین، مبارک بن فضاله که در آنجا حضور داشت، گفت: «ای امیرالمؤمنین، آیا اجازه می‌دهی ابتدا روایتی از رسول خدا (ص) برایت بگویم؟» خلیفه پاسخ داد: «بگویید.» مبارک ادامه داد: «حسن بصری نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: در روز قیامت، وقتی تمام انسان‌ها در یک صحرا جمع می‌شوند، منادی ندا می‌دهد که هرکس دستی بر اعمالش دارد، برخیزد و تنها کسانی که عفو کرده‌اند، از جا برمی‌خیزند.» سپس خلیفه دستور داد آن فرد خیانتکار را رها کنند و گفت: «من از او گذشتم.» در این مواقع، افراد باید به خاطر داشته باشند که عیسی (ع) به یحیی (ع) گفت که اگر کسی به تو راست بگوید، شکرگزاری کن و اگر دروغ گفت، شکر بیشتری کن؛ چون در این صورت، اعمال آن شخص بدون زحمت تو به دیوان تو افزوده می‌شود.
و یکی را در پیش رسول (ص) می گفتند که او عظیم با قوّت مردی است. گفت، «چرا؟» گفتند، «با هر کسی کشتی گیرد او را بیفکند و با همه کس برآید.» رسول (ص) گفت، «قوی و مردانه آن باشد که با خشم خویش برآید نه آن که کسی را بیفکند.» و رسول (ص) گفت، «سه چیز است که هرکه بدان رسید ایمان وی تمام شد. چون خشم گیرد قصد باطل نکند و چون خشنود بود حق بنگذارد و چون قادر شود بیش از حق خویش نستاند». و عمر رضی الله عنه گفت، «بر خلق هیچ کس اعتماد مکن تا به وقت خشم او را نبینی و بر دین هیچ کس اعتماد مکن تا در وقت طمع او را نیازمایی.» و علی بن حسین رضی الله عنه یک روز به مسجد می‌شد. یکی وی را دشنام داد. غلامان وی قصد وی کردند. گفت، «دست بدارید از وی.» اورا گفت، «آنچه از ما بر تو پوشیده است بیشتر است، هیچ حاجتی هست تو را که به دست ما برآید؟» آن مرد خجل شد. پس علی بن حسین رضی الله عنه جامه‌ای داشت به وی داد و هزار درم فرمود وی را. آن مرد می‌شد و می‌گفت، «گواهی دهم که این جز فرزند پیمبران نیست.» و هم از وی روایت است که غلام را دو بار آواز داد، جواب نداد. وی را گفت، «نشنیدی؟» گفت، «شنیدم.» گفت، «چرا جواب ندادی؟» گفت، «از خلق نیکوی تو ایمان بودم که مرا نرنجانی.» گفت، «شکر خدای را که بنده من از من ایمن است.»
هوش مصنوعی: در میان مردم معمولاً گفته می‌شد که فردی بسیار قوی و نیرومند است. وقتی از او پرسیدند چرا، دلیلش این بود که او در هر مبارزه‌ای می‌تواند حریف خود را زمین بیندازد. ولی پیامبر (ص) فرمود: «قدرت و شجاعت واقعی آن است که انسان بتواند بر خشم خود غلبه کند، نه آن که فقط بتواند دیگران را به زیر بیندازد.» ایشان همچنین گفتند: «سه نشانه وجود دارد که هر کس به آن‌ها برسد، ایمانش کامل خواهد بود. نخست وقتی خشمگین می‌شود، اقدامی ناحق انجام نمی‌دهد. دوم، وقتی راضی است، حق را از دست نمی‌دهد. سوم، هنگام قدرت، از حقوق خود بیش از آنچه که دارد، نمی‌گیرد.» عمر (رضی الله عنه) نیز اشاره کرد که هیچ کس را در زندگی نباید بر اساس ظاهر او قضاوت کرد تا زمانی که خشم او را نبینیم، و همچنین بر دین کسی اعتماد نکرد تا در زمان طمع او را آزمایش کرده باشیم. یک روز علی بن حسین (رضی الله عنه) به مسجد می‌رفت که فردی به او توهین کرد. غلامان او خواستند به آن فرد حمله کنند، اما علی بن حسین گفت: «او را رها کنید. چه نیازی دارد که ما برای او برآوریم؟ آنچه از ما پنهان است، بیشتر است.» این سخن باعث شد که آن مرد خجالت بکشد. سپس علی بن حسین به او لباس و هزار درهم بخشید و او در حالی که می‌رفت، گفت: «شهادت می‌دهم که او جز فرزند پیامبران نیست.» همچنین از او روایت شده که یک بار غلامش را دو بار صدا کرد، اما او جواب نداد. علی بن حسین از او پرسید: «چرا جواب ندادی؟» غلام گفت: «چون از نیکی شما می‌دانستم که مرا آزار نخواهید داد.» علی بن حسین گفت: «خدا را شکر که بنده من از من احساس امنیت دارد.»
و غلامی بود بوذر را. پای گوسپندی بشکست. گفت، «چرا کردی؟» گفت، «عمدا کردم تا تو را به خشم آرم.» گفت، «من اکنون آن کس را به خشم آرم که تو را از این بیاموخت یعنی ابلیس را.» و وی را آزاد کرد. و یکی وی را دشنام داد. گفت، «ای جوانمرد، به میان من و دوزخ عقبه‌ای است. اگر آن عقبه بگذارم بدین سخن تو باک ندارم و اگر نتوانم گذاشت، خود بتر از آنم که تو گفتی.»
هوش مصنوعی: غلامی بوذر را داشت که پای گوسفند را شکست. بوذر از او پرسید: «چرا این کار را کردی؟» غلام پاسخ داد: «این کار را عمداً کردم تا تو را عصبانی کنم.» بوذر گفت: «من اکنون باید کسی را عصبانی کنم که تو را چنین آموخت، یعنی ابلیس.» سپس بوذر او را آزاد کرد. در ادامه، کسی به غلام دشنام داد. غلام در پاسخ گفت: «ای جوانمرد، میان من و دوزخ یک مانع وجود دارد. اگر بتوانم از آن مانع عبور کنم، به سخنان تو اهمیتی نمی‌دهم و اگر نتوانم از آن عبور کنم، خودم بدتر از چیزی هستم که تو گفتی.»
و رسول (ص) گفت، «کس بود که به حلم و عفو و درجه صایم و قایم بباید و کس بود که نام وی در جریده جباران نویسند و هیچ ولایت ندارد مگر بر اهل خانه خویش»، و رسول (ص) گفت که دوزخ را دری است. هیچ کس بدان راه نشود مگر آن که خشم خویش بر خلاف فرمان شرع راند. و روایت است که ابلیس در پیش موسی (ع) آمد و گفت، «تو را سه چیز بیاموزم تا مرا از حق تعالی حاجت خواهی.» موسی (ع) گفت، آن سه چیز چیست؟» گفت، «از تیزی حذر کن که هرکه تیز‌سر بوَد من با وی چنان بازی کنم که کودکان با گوی و از زنان حذر کن که هیچ دام فرو نکردم خلق را که بدان اعتماد دارم چون زنان و از بخیلی حذر کن که هرکه بخیل بود من دین و دنیا هردو بر وی به زیان آورم.»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «چه کسی می‌تواند با حلم و عفو و مقام‌های صابر و قائم باشد و هیچ‌کس جز اهل خانواده‌اش بر او سلطه نداشته باشد؟» و همچنین فرمودند که جهنم دربی دارد که هیچ‌کس وارد آن نمی‌شود مگر اینکه خشم خود را به خلاف دستور شرع کنترل کند. روایت شده که ابلیس نزد موسی (ع) آمد و گفت: «من سه چیز به تو می‌آموزم که با آن‌ها می‌توانی از خداوند درخواست کنی.» موسی (ع) پرسید: «این سه چیز چیست؟» ابلیس گفت: «از تیزی و تندخویی پرهیز کن، زیرا هرکه تندخو باشد، من با او مانند کودکان با توپ بازی می‌کنم؛ از زنان بپرهیز، چراکه هیچ دام و فریبی را برای گمراه کردن مردم بهتر از زنان نیافتم؛ و از بخیلی دوری کن، زیرا هرکه بخیل باشد، من دین و دنیایش را در خطر قرار می‌دهم.»
و رسول (ص) گفت، «هرکه خشمی فروخورد و تواند که براند، خدای تعالی دل وی را از امن و ایمان پر کند و هرکه جامه تجمل درنپوشد تا خدای را تعالی تواضع کرده باشد، خدای تعالی وی را حله کرامت درپوشاند». و رسول (ص) گفت، «وای بر آن که خشمگین شود و خشم خدای تعالی بر خویشتن فراموش کند». و یکی رسول (ص) را گفت، « مرا کاری بیاموز تا بدان به بهشت رسم». گفت، «خشمگین مشو و بهشت توراست.» گفت، دیگر؟ گفت: «از هیچ کس هیچ چیز مخواه و بهشت توراست». گفت، «دیگر؟» گفت، «پس از نماز دیگر هفتاد بار استغفار کن تا گناه هفتاد ساله تو را عفو کند.» گفت، «مرا گناه هفتاد ساله نیست.» گفت، «گناه مادرت را.» گفت که مادرم را چندین گناه نیست. گفت، «گناه پدرت را.» گفت، «پدرم را چندین گناه نیست.» گفت، «برادرانت را».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «کسی که خشم خود را فرو بخورد و توانایی کنار گذاشتن آن را داشته باشد، خداوند دل او را با امنیت و ایمان پر خواهد کرد. و کسی که لباس تجمل نپوشد تا در مقابل خداوند تواضع کند، خداوند او را با لباس کرامت می‌پوشاند». همچنین فرمودند: «وای بر کسی که خشمگین شود و خشم خداوند را فراموش کند». یکی از افراد نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: «به من یاد بده تا به بهشت برسم». پیامبر پاسخ دادند: «خشمگین نشو و بهشت از آن توست». او ادامه داد: «دیگر چه باید بکنم؟» پیامبر فرمودند: «از هیچ‌کس هیچ چیز نخواه و بهشت از آن توست». باز پرسید: «دیگر چه؟» پیامبر گفتند: «بعد از نماز، هفتاد بار استغفار کن تا گناهان هفتاد ساله‌ات بخشیده شود». او پاسخ داد: «من گناه هفتاد ساله‌ای ندارم». پیامبر گفتند: «گناه مادرت». او گفت: «مادرم گناه زیادی ندارد». پیامبر فرمودند: «گناه پدرت». او گفت: «پدرم هم گناه زیادی ندارد». سپس پیامبر گفتند: «گناه برادرانت».
و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می گوید، رسول (ص) مالی قسمت کرد. یکی گفت که این قسمتی است که نه برای خدای تعالی کرده‌ام یعنی که به انصاف نیست. ابن مسعود رحمهم الله رسول را حکایت کرد. وی خشمگین شد و روی وی سرخ شد. بیش از این نگفت که خدای تعالی بر برادرم موسی رحمت کناد که وی را بیش از این برنجانیدند و صبر کرد.
هوش مصنوعی: عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که پیامبر (ص) مالی را بین مردم تقسیم کرد. یکی از افراد گفت که این تقسیم به نفع خدا نبوده و عادلانه نیست. ابن مسعود این سخن را به پیامبر اطلاع داد و او عصبانی شد و چهره‌اش سرخ گردید. او تنها این جمله را فرمود که خدای بزرگ بر برادر من موسی رحمت کند، چرا که او را به مراتب بیشتر از این آزردند، ولی او صبر کرد.
این جمله از اخبار و حکایات کفایت بود نصیحت اهل ولایت را که چون اصل ایمان بر جای باشد، این اثر کند و اگر اثر نکند آن است که دل وی از ایمان خالی شده است و جز حدیثی بر دل و بر زبان نمانده است و حدیث ایمان که در دل بود دیگر است و ایمان ظاهر دیگر. و ندانم که حقیقت ایمان چگونه بود عاملی را که وی سالی چندین هزار دینار حرام بستاند و به دیگری دهد تا همه در ضمان وی بود و در قیامت همه از وی طلب کنند و منفعت آن به دیگری رسد؟ و این نهایت غفلت و نامسلمانی بود، والسلام.
هوش مصنوعی: این جمله به خوبی نشان می‌دهد که نصیحت کسانی که در مقام رهبری و ولایت هستند، به چه معناست. اگر پایه‌های ایمان در دل انسان برقرار باشد، تأثیراتی خواهد داشت، اما اگر تأثیر نگذارد، این به معنای خالی بودن دل از ایمان است. در چنین حالتی، تنها سخن‌ها و احادیثی بر زبان می‌آید، در حالی که حقیقی بودن ایمان که در دل است، با ایمان ظاهری متفاوت است. نمی‌دانم چگونه ممکن است کسی سال‌ها پول حرامی را دریافت کند و به دیگری بدهد، به گونه‌ای که در قیامت تمامی مسئولیت‌ها بر عهده او باشد و منفعت به دیگری برسد. این نشانه‌ای از غفلت و عدم مسلمان بودن واقعی است.
تمام شد رکن اول و دوم از کتاب کیمیای سعادت، و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی خیر خلقه محمد و آله الطیبین الطاهرین، و سلم تسلیما دایما کثیرا.
هوش مصنوعی: رکن اول و دوم از کتاب کیمیای سعادت به پایان رسید. سپاس خداوند جهانیان و درود بر بهترین مخلوقش، محمد، و خانواده پاکش، و دعا می‌کنم همیشه در سلامتی باشند.