گنجور

بخش ۲۹ - عقد دوم (عقد ربوا بود)

و ربوا در نقد رود و در طعام:

اما در نقد دو چیز حرام است، یکی به نسیه فروختن روا نبود که زر به زر یا سیم به سیم بفروشد تا هردو حاضر نباشد و پیش از جدا شدن یکدیگر قبض نکنند. اگر هم در مجلس قبض نکنند باطل شود. و دیگر چون جنس به جنس فرو شد، زیادتی حرام بود. نشاید که دیناری درست به دیناری و حبه قراضه بفروشد و یا دیناری نیک به دیناری بد بفروشد به زیادتی، بلکه بد و نیک و شکسته و درست باید که برابر بود. پس اگر جامه ای بخرد به دیناری درست و آن جامه به دیناری و دانگی قراضه باز بدان کس فرو شد درست بود و مقصود حاصل آید.

و زر که در وی نقره باشد که به زر خالص بفروشد و زر هریوه، بلکه باید که چیزی در میان کند و هر زرینه که زر وی خالص نبود همچنین و عقد مروارد که در وی زر بود نشاید به زر فروختن و جامه ای به زر نشاید به زر فروختن، مگر زر آن قدر بود که چون بر آتش عرضه کنند، چیزی حاصل نیاید که آن مقصود باشد.

اما طعام

نشاید به نسیه به طعام فروختن، اگرچه دو جنس بود، بلکه در مجلس باید که هر دو قبض افتد. و اگر یک جنس بود، چون گندم به گندم، هم نسیه نشاید و به زیادت نشاید، بلکه برابر باید در پیمانه. اگر به ترازو برابر شود روا نباشد، بلکه برابری در هر چیزی بدان نگاه دارند که عادت آن بود در غالب. و گوسپند به قصاب فروختن به گوشت و گندم به نانبا دادن به نان و کنجد و جوز مغز فراعصار دادن به روغن، این هم نشاید و بیع نبندد. لیک اگر بیع نکند و بدهد، نان که بستاند وی را مباح بود خوردن، ولیکن ملک وی نشود و نتواند فروخت. و گندم نانبا را مباح بود که در وی تصرف کند، ولیکن بیع درست نبود. و خریدار را گندم بر نانبا بود و نانبا را بر خریدار بود، هرگاه که خواهند طلب توانند کرد. اگر یکدیگر را بحل کنند کفایت نبود، چه اگر یکی گوید، «تو را بحل کردم به شرط آن که تو نیز مرا بحل کنی»، این باطل بود. و اگر این شرط صریح نگوید، لیکن گوید، «بحل کردم»، چون می داند خصم وی که این شرط در دل است و بی این یک من گندم به وی ندهد، این بحلی حاصل نیاید آن جهانی میان وی و میان خدای تعالی که این رضا بود به زبان نه به دل و هر رضا که به دل نبود آن جهانی را نشاید. اما اگر گوید، «تو را بحل کردم، اگر تو مرا بحل کنی یا نکنی» و در دل همچنین می دارد که می گوید، آن درست بود. آنگاه اگر آن دیگر نیز بحل کند همچنین بود و اگر یکدیگر را بحل نکنند و قیمت هردو برابر بود، از این خصومتی نخیزد در این جهان و در آن جهان نیز قصاص افتد. اما اگر تفاوتی باشد، از خصومت این جهان و مظلمت آن جهان بیم بود.

و بدان که هرچه از طعام می کنند، نشاید بدان طعام فروختن، اگرچه برابر بود، پس هرچه از گندم آید، چون آرد و خمیر و نان، نشاید به گندم فروختن اگرچه برابر بود و نشاید انگور به سرکه و انگبین فروختن. و نشاید شیر و شیراز به روغن فروختن، بلکه انگور به انگور و رطب به رطب فروختن نیز نشاید تا مویز نشود و خرما نشود.

و اندر این تفصیلی دراز است و این مقدار که گفتیم واجب بود آموختن تا چیزی که پیش آید که بداند، بداند که می نداند و می باید پرسید و حذر می باید کرد تا نباید که در حرام افتد و معذور نباشد، که طلب علم، همچنان فریضه است که عمل کردن به علم.

بخش ۲۸ - رکن سیم (عقد است): و از لفظ آن چاره نیست. باید که بگوید به زبان که این به تو فروختم و خریدار گوید خریدم. یا این به تو دادم. وی گوید ستدم، یا پذیرفتم یا لفظی که معنی بیع مفهوم شود از وی اگرچه صریح نبود. پس اگر لفظ در میان نبود، پیش از دادن و ستدن نباشد، چنان که عادت است. اولیتر آن است که در محقرات این را بیع نهیم برای رخصت را که این غالب شده است و مذهب ابوحنیفه این است و گروهی از اصحاب شافعی نیز این را قولی مخرج نهاده اند در مذهب شافعی و بر این فتوی دادن بعید نیست سه سبب را: یکی آن که حاجت بدین عام شده است، دوم آن که گمان چنان است که در روزگار صحابه رضوان الله علیهم اجمعین همین عادت بوده است، چه اگر تکلف لفظ معتاد بودی بر ایشان دشوار بودی و نقل کردندی و پوشیده نماندی، سوم آن که محال نیست فعل را به جای قول نهادن چون عادت گردد، چنان که در هدیه معلوم است که آنچه به نزد صحابه و رسول (ص) بردندی تکلف ایجاب و قبول نبودی. و در همه روزگارها چنین بوده است. و چون بی لفظی تملک حاصل آید، آنجا که عوضی نیست، به حکم عادت و مجرد فعل، آنجا که عوضی بود هم محال نبود. ولیکن در هدیه فرق نبوده است میان اندک و بسیار در عادت، اما در بیع چیزی که قیمت باشد، عادت بیع بوده است به لفظ، چون ضیاع و بنده و سرای و ستور و جامه قیمتی. در چنین چیزها چون به لفظ بیع نکنند، از عادت سلف بیرون بود، ملک حاصل نیابد.بخش ۳۰ - عقد سیم (سلم است): و در وی ده شرط است که نگاه می باید داشت:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و ربوا در نقد رود و در طعام:
هوش مصنوعی: و ربا در قرض و در غذا:
اما در نقد دو چیز حرام است، یکی به نسیه فروختن روا نبود که زر به زر یا سیم به سیم بفروشد تا هردو حاضر نباشد و پیش از جدا شدن یکدیگر قبض نکنند. اگر هم در مجلس قبض نکنند باطل شود. و دیگر چون جنس به جنس فرو شد، زیادتی حرام بود. نشاید که دیناری درست به دیناری و حبه قراضه بفروشد و یا دیناری نیک به دیناری بد بفروشد به زیادتی، بلکه بد و نیک و شکسته و درست باید که برابر بود. پس اگر جامه ای بخرد به دیناری درست و آن جامه به دیناری و دانگی قراضه باز بدان کس فرو شد درست بود و مقصود حاصل آید.
هوش مصنوعی: در نقد دو موضوع مورد بحث است. یکی این که فروش به صورت نسیه، یا به عبارتی دیگر، به صورت قسطی جایز نیست، به ویژه اگر بخواهند مانند طلا به طلا یا نقره به نقره معامله کنند، چرا که این نوع معامله باید در آن لحظه و به صورت نقد انجام شود تا از هم جدا نشوند. اگر هم در جلسه فروش، پول نقد رد و بدل نگردد، معامله باطل است. موضوع دوم این است که وقتی یک کالا با کالای دیگر معامله می‌شود، افزایش قیمت میان آن‌ها نیز ممنوع است. به عنوان مثال، معامله یک دینار خوب با یک دینار بد با قیمتی بالاتر، جایز نیست. بنابراین، باید کالاها از نظر کیفیت و قیمت برابر باشند. به همین ترتیب، اگر شخصی یک پارچه را به قیمت یک دینار خوب بخرد و بخواهد همان پارچه را به کسی دیگر به قیمتی بالاتر بفروشد، این عمل صحیح خواهد بود و هدف مورد نظر حاصل می‌شود.
و زر که در وی نقره باشد که به زر خالص بفروشد و زر هریوه، بلکه باید که چیزی در میان کند و هر زرینه که زر وی خالص نبود همچنین و عقد مروارد که در وی زر بود نشاید به زر فروختن و جامه ای به زر نشاید به زر فروختن، مگر زر آن قدر بود که چون بر آتش عرضه کنند، چیزی حاصل نیاید که آن مقصود باشد.
هوش مصنوعی: در این متن گفته می‌شود که اگر نقره‌ای در طلا وجود داشته باشد، نمی‌توان آن را به عنوان طلا خالص فروخت. همچنین طلاهای مخلوط هم شرایط خاصی دارند و نمی‌توان آن‌ها را به عنوان طلا خالص مورد معامله قرار داد. اگر جواهری از مروارید باشد که در آن از طلا استفاده شده، نیز نمی‌توان آن را به عنوان طلا فروخت. به طور کلی، تنها زمانی می‌توان طلا را به فروش رساند که به مقدار خالص و بدون آلودگی باشد، به طوری که وقتی آن را روی آتش قرار دهند، چیزی از آن باقی نماند.
اما طعام
هوش مصنوعی: با این حال، غذا.
نشاید به نسیه به طعام فروختن، اگرچه دو جنس بود، بلکه در مجلس باید که هر دو قبض افتد. و اگر یک جنس بود، چون گندم به گندم، هم نسیه نشاید و به زیادت نشاید، بلکه برابر باید در پیمانه. اگر به ترازو برابر شود روا نباشد، بلکه برابری در هر چیزی بدان نگاه دارند که عادت آن بود در غالب. و گوسپند به قصاب فروختن به گوشت و گندم به نانبا دادن به نان و کنجد و جوز مغز فراعصار دادن به روغن، این هم نشاید و بیع نبندد. لیک اگر بیع نکند و بدهد، نان که بستاند وی را مباح بود خوردن، ولیکن ملک وی نشود و نتواند فروخت. و گندم نانبا را مباح بود که در وی تصرف کند، ولیکن بیع درست نبود. و خریدار را گندم بر نانبا بود و نانبا را بر خریدار بود، هرگاه که خواهند طلب توانند کرد. اگر یکدیگر را بحل کنند کفایت نبود، چه اگر یکی گوید، «تو را بحل کردم به شرط آن که تو نیز مرا بحل کنی»، این باطل بود. و اگر این شرط صریح نگوید، لیکن گوید، «بحل کردم»، چون می داند خصم وی که این شرط در دل است و بی این یک من گندم به وی ندهد، این بحلی حاصل نیاید آن جهانی میان وی و میان خدای تعالی که این رضا بود به زبان نه به دل و هر رضا که به دل نبود آن جهانی را نشاید. اما اگر گوید، «تو را بحل کردم، اگر تو مرا بحل کنی یا نکنی» و در دل همچنین می دارد که می گوید، آن درست بود. آنگاه اگر آن دیگر نیز بحل کند همچنین بود و اگر یکدیگر را بحل نکنند و قیمت هردو برابر بود، از این خصومتی نخیزد در این جهان و در آن جهان نیز قصاص افتد. اما اگر تفاوتی باشد، از خصومت این جهان و مظلمت آن جهان بیم بود.
هوش مصنوعی: فروش نسیه غذا جایز نیست، حتی اگر دو جنس مختلف باشند. در چنین مواردی باید هر دو جنس به صورت یکجا پرداخت شوند. اگر جنس واحدی مانند گندم باشد، باز هم نسیه جایز نیست و نمی‌توان برای مقدار بیشتر از حد معمول فروش کرد، بلکه باید برابر باشد. اگر با ترازو نیز برابر نشود، فروختن آن مجاز نیست؛ باید در هر چیزی که معمول است، به همان شیوه عمل شود. همچنین فروش گوسفند به قصاب به عنوان گوشت یا فروش گندم به نانوا به عنوان نان یا روغن به عنوان میوه مجاز نیست و این نوع فروش معتبر نیست. اما اگر این معاملات انجام نشود و اقلام پس از تحویل داده شوند، خوردن نانی که نانوا دریافت می‌کند جایز است، اما مالکیت آن برای او تثبیت نمی‌شود و او نمی‌تواند آن را بفروشد. گندم برای نانوا جایز است که در آن تصرف کند، اما معامله صحیح نیست. خریدار نسبت به گندم و نانوا نسبت به او حقوقی دارند و هرگاه بخواهند می‌توانند طلب کنند. اگر یکی از آن‌ها یکدیگر را ببخشد، کافی نیست؛ زیرا اگر یکی بگوید: «تو را بخشیدم به شرطی که تو هم مرا ببخشی»، این باطل است. حتی اگر این شرط به وضوح بیان نشود اما یکی بگوید: «بخشیدم»، در حالی که می‌داند طرف مقابل شرط را در دل دارد، این بخشش حقیقی محقق نمی‌شود. رضایت باید از دل باشد نه فقط زبانی. اگر بگوید: «تو را بخشیدم، چه تو مرا ببخشی چه نبخشی» و در دل نیز همین را داشته باشد، این بخشش درست است. در این صورت اگر طرف دیگر نیز او را ببخشد، همینطور خواهد بود و اگر هیچ کدام همدیگر را نبخشند و قیمت هر دو برابر باشد، هیچ خصومتی در این دنیا نخواهد بود و همچنین در آن دنیا حق یکدیگر ثابت خواهد شد. اما اگر تفاوتی در قیمت وجود داشته باشد، احتمال وجود خصومت در این دنیا و ظلم در آن دنیا وجود دارد.
و بدان که هرچه از طعام می کنند، نشاید بدان طعام فروختن، اگرچه برابر بود، پس هرچه از گندم آید، چون آرد و خمیر و نان، نشاید به گندم فروختن اگرچه برابر بود و نشاید انگور به سرکه و انگبین فروختن. و نشاید شیر و شیراز به روغن فروختن، بلکه انگور به انگور و رطب به رطب فروختن نیز نشاید تا مویز نشود و خرما نشود.
هوش مصنوعی: بدان که هر چیزی که از غذا به دست می‌آید، نمی‌توان آن را با همان غذا معامله کرد، حتی اگر معادل هم باشند. برای مثال، نمی‌توان آرد، خمیر و نان را به گندم فروخت، همچنین نمی‌توان انگور را به سرکه یا عسل تبدیل و معامله کرد. همچنین شیر و دوغ را هم نمی‌توان با روغن مبادله کرد. در حقیقت، باید انگور را با انگور و خرما را با خرما معامله کرد و تا زمانی که مویز و خرما نشود، نباید تغییر داد.
و اندر این تفصیلی دراز است و این مقدار که گفتیم واجب بود آموختن تا چیزی که پیش آید که بداند، بداند که می نداند و می باید پرسید و حذر می باید کرد تا نباید که در حرام افتد و معذور نباشد، که طلب علم، همچنان فریضه است که عمل کردن به علم.
هوش مصنوعی: این توضیحات طولانی است و آنچه که گفتیم ضروری است که آموخته شود. انسان باید بداند که چیزهایی وجود دارد که نمی‌داند و باید پرسش کند و احتیاط کند تا در موارد حرام قرار نگیرد و بتواند عذرآور باشد. زیرا طلب علم، همچنان که عمل به علم، یک واجب است.