شمارهٔ ۱۰۸ - در موعظت و نصیحت و ترغیب به اختیار آخرت بردنیا گوید
عمرها کوتاه گشتست ای عزیزان زینهار
حسبة لله که پیش از مرگ دریابید کار
روزگار از دست ضایع گشت بردارید پای
کاروان شهر بیرون رفت بربندید بار
تاکی از غفلت به دست قهر ذوالقرنین دهر
خویشتن را در سد دنیا پیختن یأجوج وار
شغل دنیا نیست آخر همچو کار آخرت
کی بود ناز شب خلوت چو سهم روز بار
یادتان ناید همی امسال از آنجا تا چه رفت
با عزیزانی که اینجا با شما بودند پار
جانهاتان سوخت است و طبعهاتان ساخت است
با سپهر تنگ خوی و اختر ناسازگار
نامه های حشرتان را ظلم و رشوت عجم و نقط
جامه های جانتان را ترس و شهوت پود و تار
عقلها در مغزتان بنیادهای پرخلل
جهل ها در پیشتان دیوارهای استوار
روز و شب را عمر می دانید و هیچ آگه نه اید
کز در مرگ شما این حاجب است آن پرده دار
از برون با تو سپیداست از درون باتو سیاه
کس نشان ندهد درون بیرون تو را از لیل و نهار
صید گاه آز گشت این جایگاه رام و دد
مردمان بیکار و از دیوان بدو در پیشکار
چرخ شد بی آفتاب و مملکت بی پادشاه
روی هامون بی مدر اجرام گردون بی مدار
بر سپهر حکمت از اجرام تنها شد بروج
در جهان همت از دیار خالی شد دیار
حکمت لقمان هبا شد همت مردان هدر
عالمی ویران در و نه نان ده و نه نامدار
یافه گشته روزگار و رنجها ضایع شده
نیست حاصل کار ما را وای رنج روزگار
تخم در شوره فشانده خشت در دریا زده
گشته سرگردان خلایق زیر این گردان حصار
ای شیاطین را ز تو شکر و ملایک را گله
دوستان را کوه انده دشمنان را یار غار
پشت کرده بر صراط و دوزخ و ایمن شده
زان ره باریک و تیز زان چه تاریک و تار
گرتو را شکی بود تا چون برانگیزد به حشر
صوراسرافیل خلقان را بامر کردگار
بنگر اینجا تا بهاران چون دم باد صبا
زنده انگیزد ز خاک مرده اسرافیل وار
راه نیکان گیر تا گیری همه ملک بهشت
با بدان منشین و دوزخ را بدیشان واگذار
گرتو خواهی کز فراموشان نباشی روز حشر
جهد آن کن کز تو جز نیکی نماند یادگار
ور تو می کوشی که فردا سرخ رو آئی چو سیب
اشک را در دیده همچون دانه کن در جرم نار
ورترا باید که بوسی چشم چون بادام حور
پس مچین انگور عشق از خوشه زلفین یار
صاحب ملک و عقاری دان که روز رستخیز
به کند مالک عقاب صاحب ملک و عقار
نفس تو گردد شریف ار دانش آموزد ز عقل
زانکه موسی را ز علم خضر بود است افتخار
جان صافی به پذیرد صورت سر خرد
گوش غمگین به نیوشد ناله بیمارزار
ای برادر خوش بود بازارگانی با خدای
بار دربند از ره دل تا در داراقرار
گر درین حضرت تجارت آرزو باشد ترا
رستی از رنج بیابان ها و از موج بحار
ار هزارت را صد و صد را ده و ده را یکی است
وین یکی را ده بود ده را صد و صد را هزار
با خدای اسمان باش از ره بیم وامید
خشم او را ترسناک و عفو او را خواستار
عفو او از دود آب آرد چو باران از سحاب
خشم او از آب دود آرد چو از دریا بخار
رحمت ایزد دهد آب نشاط از چاه غم
عکس خورشید آورد زر عزیز از خاک خوار
ای بسا فرق جهانداران که بی گردن شداست
زافت این برگشیده گنبد گوهرنگار
تامرید نور شمع او نباشی رانکه هست
پیر صوفی جامه زاهد کش زنهارخوار
آنکه بر گردون نهادی مسند عزو شرف
گشت زیر خاک شخصش عیبه عیب و عوار
وانکه کرد از تیغ سربی تن همی چون خربزه
کرد شمشیر اجل او را دو نیمه چون خیار
هرکه آمد در جهان از بهر مرگ آمد پدید
هرکه باشد جانور ناچار باشد جان سپار
نعزیت ما را ز پیش دور آدم داشتند
جامه نیلی از آن دارد فلک چون سوگوار
ای درون تو تماشاگاه دیوان هوی
تانشد در تو نهان ابلیس کی گشت آشکار
تونه آن دیوی که از «لاحول » باکی باشدت
دیو مردم چهره آدم تن ابلیس کار
هرکجا دیویست از دستت به زنهار آمد است
دیو کی پای تو دارد الله الله زینهار
وعظ با تو چه که خود برتو نجنبد هیچ موی
گربهشتت بر یمین دارند و دوزخ بر یسار
تن جحیم آلود کردی دل به جنت بر منه
تو کجا خود مرد آن جائی هم اینجا پی فشار
دشمن تو هم توئی وین غایت نازیرکی است
خویشتن را هم به دست خویش کردن سنگسار
راحت دنیات را رنج قیامت در قفاست
هیچ اندوهی مخور با هم بود خرما و خار
ازره طاعت سوی درگه جمازه راست کن
چند درعصیان دوان بگسسته چون اشتر مهار
جوشن عصیان به تیر توبه گردد ریزریز
جامه نوگل به دست باد باشد پاره پار
رحمت ایزد بدو جهان در نثار جان توست
در ره جان آفرین چون بندگان کن جان نثار
از جهان باکی نباشد مرد را از راستی
از خزان آفت نیاید سرو را بر جویبار
یاوری ده مستحق را تا بماند دولتت
هرکه یار حق بود باشد بدو جهان بختیار
ایزدت لوح گناهان بسترد از پیش رو
چون قلم گریان و نالان باشی و زرد و نزار
چشم گریان به طاعت تا دلت روشن شود
هرکجا باران بود ناچار بنشیند غبار
دست پرتسبیح کن زیرا که بی تسبیح دست
از در آتش بود ماننده شاخ چنار
بردباری کن که اندر صحن بستان بهشت
شاخ طوبی را ز بهر بردباران است بار
بردباران رابه جان خدمت کند ازبهر آنک
سجده گاه اهل طاعت گشت خاک بردبار
آه نیکان نیک باشد خاصه در وقت سحر
بانگ مرغان خوب باشد خاصه در فصل بهار
ای قوامی کار و باری داری اندر موعظه
نانبای شعر پرورکی بود بی کار و بار
آسمان دکان، تنورت خاطر و، مزدور طبع
شد دکانت نه، تنورت هفت، مزدورت چهار
قحط نان و نام باشد گر نباشد شعر تو
شهرها آشوب گیرد چون نماند شهریار
در دکان جان بود نانت نه در بازار جسم
در بن دریا بود گوهر نه بر دریا کنار
مالهای مالداران کی بود چون نان تو
نان تو ماند به جای و مال گردد تار و مار
مالداران را سنائی وارگوید پند تو
«ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار»
شمارهٔ ۱۰۷ - در موعظت و نصیحت و تحذیر از دنیا و تذکیر مرگ و تصدیق حشر و نشر گوید: عزیزا چند رنگارنگ این دور جهان بینیشمارهٔ ۱۰۹ - در عدل خدای تعالی و امامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام و موعظت و نصیحت و مدح نقیب النقباء ری شرف الدین مرتضی گوید: چهار دار امام ای پسر ولی سه چهار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمرها کوتاه گشتست ای عزیزان زینهار
حسبة لله که پیش از مرگ دریابید کار
هوش مصنوعی: عمرها به سرعت در حال گذر است، ای عزیزان، پس مراقب باشید و برای خداوند از زندگی خود غافل نشوید و پیش از آنکه دیر شود، به اصلاح کارهای خود بپردازید.
روزگار از دست ضایع گشت بردارید پای
کاروان شهر بیرون رفت بربندید بار
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر از دست دادن فرصتها از بین رفته است. پس بایستید و برای کاروان آماده شوید، زیرا شهر از دست رفته و باری که دارید باید جمعآوری شود.
تاکی از غفلت به دست قهر ذوالقرنین دهر
خویشتن را در سد دنیا پیختن یأجوج وار
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید از غفلت و بیتوجهی رنج ببریم و خود را در دام دنیای فانی بیندازیم و به مانند یأجوج، در سختی و گرفتاری زندگی غرق شویم؟
شغل دنیا نیست آخر همچو کار آخرت
کی بود ناز شب خلوت چو سهم روز بار
هوش مصنوعی: زندگی دنیا مانند کارهای آخرت نیست؛ چرا که گاهی شبها با آرامش و دلخوشی به سر میبریم، ولی در طول روز باید با سختی و بار فشارهای روزمره مقابله کنیم.
یادتان ناید همی امسال از آنجا تا چه رفت
با عزیزانی که اینجا با شما بودند پار
هوش مصنوعی: به خاطر نداشته باشید که امسال چه بر سر عزیزانی که در اینجا با شما بودند، آمد.
جانهاتان سوخت است و طبعهاتان ساخت است
با سپهر تنگ خوی و اختر ناسازگار
هوش مصنوعی: دلهای شما در آتش کینه میسوزد و طبیعتتان تحت تأثیر عوامل غیرمطلوب قرار دارد. با وجود آسمان تنگ و ستارههای نامناسب، حالتان خوب نیست.
نامه های حشرتان را ظلم و رشوت عجم و نقط
جامه های جانتان را ترس و شهوت پود و تار
هوش مصنوعی: نامههای شما تحت تأثیر ظلم و فساد قرار دارد و لباسهای روح شما زینتشده با ترس و تمایلات نفسانی است.
عقلها در مغزتان بنیادهای پرخلل
جهل ها در پیشتان دیوارهای استوار
هوش مصنوعی: عقل و فکر شما پایههای محکمی دارند، اما نادانی و جهل با وجود دیوارهای محکم خود، هنوز در مقابل شما قرار دارند.
روز و شب را عمر می دانید و هیچ آگه نه اید
کز در مرگ شما این حاجب است آن پرده دار
هوش مصنوعی: شما فکر میکنید که روزها و شبها عمر شما هستند، اما هیچ اطلاعاتی ندارید که مرگ شما در پس این پرده در انتظار است.
از برون با تو سپیداست از درون باتو سیاه
کس نشان ندهد درون بیرون تو را از لیل و نهار
هوش مصنوعی: از نظر ظاهری، همه چیز با تو خوب و روشن به نظر میرسد، اما در باطن، مسائل و مشکلاتی وجود دارد. هیچکس نمیتواند درون واقعی تو را از حالت بیرونیات تشخیص دهد، چه در شب و چه در روز.
صید گاه آز گشت این جایگاه رام و دد
مردمان بیکار و از دیوان بدو در پیشکار
هوش مصنوعی: محل شکار آز و آزمایش شده است؛ جایی که آدمیان بیکار به دام افتادهاند و دیوان در پیش آنها قرار دارند.
چرخ شد بی آفتاب و مملکت بی پادشاه
روی هامون بی مدر اجرام گردون بی مدار
هوش مصنوعی: زندگی و طبیعت بدون نور خورشید و سلطه یک پادشاه، مانند سرزمینی است که از رونق و نشاط بینصیب مانده و آسمان نیز بدون نظم و ترتیب به سر میبرد.
بر سپهر حکمت از اجرام تنها شد بروج
در جهان همت از دیار خالی شد دیار
هوش مصنوعی: در آسمان دانش، تنها اجرام آسمانی باقی ماندند و در این دنیا، تلاش و همت از سرزمین متروک و بیکسی رخت بربست.
حکمت لقمان هبا شد همت مردان هدر
عالمی ویران در و نه نان ده و نه نامدار
هوش مصنوعی: حکمت لقمان به هدر رفت و تلاش مردان بیهدف شد. جهانی ویران است که نه نانی برای خوردن دارد و نه شخصیتی نامدار.
یافه گشته روزگار و رنجها ضایع شده
نیست حاصل کار ما را وای رنج روزگار
هوش مصنوعی: روزگار به شدت تغییر کرده و با وجود تمام زحمتهایمان، تلاشهای ما بینتیجه نمانده است، وای به حال رنجهایی که از این روزگار میکشیم.
تخم در شوره فشانده خشت در دریا زده
گشته سرگردان خلایق زیر این گردان حصار
هوش مصنوعی: تخم در شوره به معنای کاشتن چیزی در زمین نامناسب و بیحاصل است. خشت در دریا زده، نشاندهنده تلاشی بیفایده و بیمورد است. این افراد در میانهی این محاصره گیج و سردرگم هستند و در واقع در جستوجوی معنای زندگی و هدفهایشان میباشند.
ای شیاطین را ز تو شکر و ملایک را گله
دوستان را کوه انده دشمنان را یار غار
هوش مصنوعی: ای شیاطین، از تو شکر و سپاس داریم و از فرشتگان شکایت داریم؛ دوستان ما مانند کوه هستند و دشمنان ما یار و همدم هستند.
پشت کرده بر صراط و دوزخ و ایمن شده
زان ره باریک و تیز زان چه تاریک و تار
هوش مصنوعی: کسی که از راه حق و جهنم روی برگردانده و از آن مسیر دشوار و خطرناک احساس امنیت میکند، در واقع به چیزی که بسیار تاریک و غمانگیز است بیتوجه است.
گرتو را شکی بود تا چون برانگیزد به حشر
صوراسرافیل خلقان را بامر کردگار
هوش مصنوعی: اگر تو شکی داری در این که چگونه در روز قیامت، صورت اسرافیل مردم را برانگیزد، باید بدانی که این کار به فرمان پروردگار انجام میشود.
بنگر اینجا تا بهاران چون دم باد صبا
زنده انگیزد ز خاک مرده اسرافیل وار
هوش مصنوعی: به این مکان نگاه کن، مانند بهار که همچون دم و نسیم صبا، از خاک مردگان جان میگیرد و دوباره زندهشان میکند، مانند اسرافیل که در قیامت روح را در بدن میدمد.
راه نیکان گیر تا گیری همه ملک بهشت
با بدان منشین و دوزخ را بدیشان واگذار
هوش مصنوعی: راه نیکان را در پیش بگیر تا بتوانی به سعادت و نعمت های بهشتی دست یابی. اما از همراهی با بدکاران خودداری کن و سرنوشت آنها را به خودشان واگذار کن.
گرتو خواهی کز فراموشان نباشی روز حشر
جهد آن کن کز تو جز نیکی نماند یادگار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در روز قیامت از فراموششدگان نباشی، تلاش کن که تنها چیزهایی که از تو باقی بماند، نیکیهایت باشد.
ور تو می کوشی که فردا سرخ رو آئی چو سیب
اشک را در دیده همچون دانه کن در جرم نار
هوش مصنوعی: اگر تلاش کنی که فردا بزرگ و خوشحال* شوی مثل یک سیب، اشکهایت را در چشمانت مثل دانهها از گناهت بیرون بریزی.
(* سرخ روایی به معنای موفق و شاد بودن است.)
ورترا باید که بوسی چشم چون بادام حور
پس مچین انگور عشق از خوشه زلفین یار
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و لطافت نگاه و چشمان محبوب اشاره دارد و بیان میکند که باید به چشمان او که همچون بادام است، توجه کرد و از زیباییهای عشق بهره برد. در واقع، شاعر به زیبایی و جذابیت عشق و معشوق میپردازد و از احساساتی عمیق در این رابطه سخن میگوید.
صاحب ملک و عقاری دان که روز رستخیز
به کند مالک عقاب صاحب ملک و عقار
هوش مصنوعی: دان که در روز قیامت، مالک حقیقی زمین و املاک، کسی است که در آنجا به حقیقت حاکم خواهد شد، نه آن که فقط به نام و عنوان مالکیت مشهور است.
نفس تو گردد شریف ار دانش آموزد ز عقل
زانکه موسی را ز علم خضر بود است افتخار
هوش مصنوعی: اگر تو از علم و دانش بهرهمند شوی، نفس تو نیز محترم و والا میشود. مانند موسی که به واسطه علم خضر، به مقام والایی رسید و این افتخاری برای او شد.
جان صافی به پذیرد صورت سر خرد
گوش غمگین به نیوشد ناله بیمارزار
هوش مصنوعی: روح پاک به راحتی شکل خرد را میپذیرد، در حالی که گوش دلزده به صداهای ناله یک بیمار توجه میکند.
ای برادر خوش بود بازارگانی با خدای
بار دربند از ره دل تا در داراقرار
هوش مصنوعی: ای برادر، معامله و تجارت با خدا خوب است، چون در این راه باید از دل خود حرکت کنی تا به آرامش و قرار برسی.
گر درین حضرت تجارت آرزو باشد ترا
رستی از رنج بیابان ها و از موج بحار
هوش مصنوعی: اگر در این محیط به دنبال تجارت و کسب و کار هستی، از رنج و سختی بیابانها و از طوفانهای دریاها رهایی مییابی.
ار هزارت را صد و صد را ده و ده را یکی است
وین یکی را ده بود ده را صد و صد را هزار
هوش مصنوعی: اگر هزار را به صد تقسیم کنی و صد را به ده و ده را به یکی، در نهایت به همان یکی میرسی. اما این یکی خودش ده دارد و ده هم صد و صد، هزار. در واقع همه چیز در نهایت به هم مرتبط است و به یکدیگر تبدیل میشوند.
با خدای اسمان باش از ره بیم وامید
خشم او را ترسناک و عفو او را خواستار
هوش مصنوعی: با خداوند آسمان در ارتباط باش؛ از روی ترس و امید. از خشم او بترس و خواهان بخشش او باش.
عفو او از دود آب آرد چو باران از سحاب
خشم او از آب دود آرد چو از دریا بخار
هوش مصنوعی: رفتن گناهان و بخشش او مانند بارش باران از ابرهاست، در حالی که خشم او از انسانها به شکل بخار از دریا برمیخیزد.
رحمت ایزد دهد آب نشاط از چاه غم
عکس خورشید آورد زر عزیز از خاک خوار
هوش مصنوعی: خداوند رحمتش را به ما میبخشد و از چاه غم، آب شادی استخراج میکند. همچنین، مانند اینکه با تابش خورشید، طلاهای با ارزش از خاک معمولی به دست میآید، او هم از دل مشکلات و نگرانیها، چیزهای باارزش و زیبا به وجود میآورد.
ای بسا فرق جهانداران که بی گردن شداست
زافت این برگشیده گنبد گوهرنگار
هوش مصنوعی: بسیاری از سران و فرمانروایان دنیا به خاطر ناتوانی و ضعفشان، شکست خورده و از قدرت افتادهاند؛ در حالی که این بام بلند و زیبا همچنان پابرجاست و به زیبایی خود ادامه میدهد.
تامرید نور شمع او نباشی رانکه هست
پیر صوفی جامه زاهد کش زنهارخوار
هوش مصنوعی: تو نور شعله شمع او نیستی، چرا که او همان پیر صوفی است که لباس زاهدان را بر تن دارد، پس هوشیار باش.
آنکه بر گردون نهادی مسند عزو شرف
گشت زیر خاک شخصش عیبه عیب و عوار
هوش مصنوعی: شخصی که بر بلندای آسمانها مقام و منزلت یافته بود، اکنون در زیر خاک مدفون شده و تمام عظمت و اعتبار او به فراموشی سپرده شده است.
وانکه کرد از تیغ سربی تن همی چون خربزه
کرد شمشیر اجل او را دو نیمه چون خیار
هوش مصنوعی: کسی که با تیغ سرش را قطع کرد، همانند بریدن خربزه، مرگ او نیز او را به دو نیم تقسیم میکند، مانند بریدن خیار.
هرکه آمد در جهان از بهر مرگ آمد پدید
هرکه باشد جانور ناچار باشد جان سپار
هوش مصنوعی: هر کسی که به این دنیا آمده، در حقیقت برای مرگ به دنیا آمده است. هر موجود زندهای ناگزیر است که جان خود را فدا کند.
نعزیت ما را ز پیش دور آدم داشتند
جامه نیلی از آن دارد فلک چون سوگوار
هوش مصنوعی: ما را از بهشت دور کردند و آدم را از ما جدا کردند، لباس نیلی را که به رنگ غم و اندوه است، آسمان به رغم ما به تن کرد.
ای درون تو تماشاگاه دیوان هوی
تانشد در تو نهان ابلیس کی گشت آشکار
هوش مصنوعی: درون تو مکان نمایشگاه احساسات و خواستههای دیوانهوار است. در تو، ابلیس پنهان است، اما چگونه به آشکاری تبدیل شده است؟
تونه آن دیوی که از «لاحول » باکی باشدت
دیو مردم چهره آدم تن ابلیس کار
هوش مصنوعی: تو همان دیو هستی که از «لاحول» میترسی، همان دیو که در چهره مردم مخفی شده و کار ابلیس را انجام میدهد.
هرکجا دیویست از دستت به زنهار آمد است
دیو کی پای تو دارد الله الله زینهار
هوش مصنوعی: هر جا که احساس کنی خطر و تهدیدی وجود دارد، بدان که نیروی منفی یا شیطانی نمیتواند به تو نزدیک شود. به خدا پناه ببر و از او کمک بخواه تا از شر آن چیزها در امان بمانی.
وعظ با تو چه که خود برتو نجنبد هیچ موی
گربهشتت بر یمین دارند و دوزخ بر یسار
هوش مصنوعی: در این بیت، به فردی اشاره میشود که نیازی به نصیحت و وعظ ندارد، زیرا او خود به خوبی میداند که چه کارهایی را باید انجام دهد. در واقع، او در موقعیتی قرار دارد که محبت و رحمت الهی (به معنای بهشت) در سمت راستش وجود دارد و عذاب و مشکلات (به معنای دوزخ) در سمت چپش هستند، که نشاندهندهی انتخابهای او و آگاهی از عواقب آنهاست. به همین دلیل، نصیحت دیگران برای او فایدهای ندارد.
تن جحیم آلود کردی دل به جنت بر منه
تو کجا خود مرد آن جائی هم اینجا پی فشار
هوش مصنوعی: تو با بدن خود به دوزخ گراییدی، ولی دل خود را به بهشت سپردی. اما تو کجا و مردی که در چنین جایی باشد، آیا اینجا هم نیست که بر فشار زندگی افزودی؟
دشمن تو هم توئی وین غایت نازیرکی است
خویشتن را هم به دست خویش کردن سنگسار
هوش مصنوعی: دشمن واقعی تو خودت هستی و این نشانهای از دقت و توجه به خود است. تو با دست خودت به خود آسیب میزنی و خودت را به هلاکت میرسانی.
راحت دنیات را رنج قیامت در قفاست
هیچ اندوهی مخور با هم بود خرما و خار
هوش مصنوعی: زندگی دنیاییات را با نگرانی روز قیامت خراب نکن. غم مخور، چون در کنار هم، شیرینی و تلخی وجود دارد.
ازره طاعت سوی درگه جمازه راست کن
چند درعصیان دوان بگسسته چون اشتر مهار
هوش مصنوعی: به سمت درگاه حق برو و از اطاعت جدا نشو، زیرا همچون شتری که افسارگسیخته است، از راه درست دور نخواهی شد.
جوشن عصیان به تیر توبه گردد ریزریز
جامه نوگل به دست باد باشد پاره پار
هوش مصنوعی: عصبانیت و طغیان به وسیله توبه و پشیمانی به شکل ریز ریز از بین میرود، مانند اینکه لباس نوگل با وزش باد پاره و تکهتکه میشود.
رحمت ایزد بدو جهان در نثار جان توست
در ره جان آفرین چون بندگان کن جان نثار
هوش مصنوعی: رحمت خداوند بر تمام جهان برای توست. در مسیر زندگی، مانند بندگان او، جان خود را به عشق جانآفرین نثار کن.
از جهان باکی نباشد مرد را از راستی
از خزان آفت نیاید سرو را بر جویبار
هوش مصنوعی: مردی که از صداقت و درستی پیروی کند، نباید نگران مشکلات و سختیهای جهان باشد؛ چرا که همچون سروی که در جویبار قرار دارد، از گزند سرما و خشکیها در امان است.
یاوری ده مستحق را تا بماند دولتت
هرکه یار حق بود باشد بدو جهان بختیار
هوش مصنوعی: به یاری کسی بپرداز که شایستهاست؛ تا موفقیت و سود تو پایدار بماند. هر کسی که در راه حق باشد، جزو تربیتشدگان تقدیر نیک خواهد بود.
ایزدت لوح گناهان بسترد از پیش رو
چون قلم گریان و نالان باشی و زرد و نزار
هوش مصنوعی: خداوند گناهانت را از جلوی چشمانت خواهد برد، اگر با حالتی از ناله و ناراحتی و غم به پیش او بیایی.
چشم گریان به طاعت تا دلت روشن شود
هرکجا باران بود ناچار بنشیند غبار
هوش مصنوعی: چشمانت را به خاطر اطاعت و بندگی به اشک بیاور تا دلت پر از روشنی و آرامش شود. هر جایی که باران ببارد، به ناچار باید غبار هم بر زمین نشیند.
دست پرتسبیح کن زیرا که بی تسبیح دست
از در آتش بود ماننده شاخ چنار
هوش مصنوعی: دست را مشغول ذکر کن زیرا که اگر بیذکر باشد، همانند شاخ چنار در آتش خواهد ماند.
بردباری کن که اندر صحن بستان بهشت
شاخ طوبی را ز بهر بردباران است بار
هوش مصنوعی: صبوری کن، چون در باغ بهشت، شاخ طوبی به خاطر افراد بردبار بارور شده است.
بردباران رابه جان خدمت کند ازبهر آنک
سجده گاه اهل طاعت گشت خاک بردبار
هوش مصنوعی: بردباران با جان و دل به خدمت دیگران مشغولند، زیرا که خاک بردبار به سجدهگاه اهل طاعت تبدیل شده است.
آه نیکان نیک باشد خاصه در وقت سحر
بانگ مرغان خوب باشد خاصه در فصل بهار
هوش مصنوعی: ناله و آه خوبان در زمان سحر بسیار دلنشین است، به ویژه در فصل بهار که آواز پرندگان نیز لذتبخشتر میشود.
ای قوامی کار و باری داری اندر موعظه
نانبای شعر پرورکی بود بی کار و بار
هوش مصنوعی: ای کسی که بر کار و بار خود میتازی، در نصیحت کردن، تو مانند نانوا هستی که کار و بارش را رها کرده و به شعر و ادبیات میپردازد.
آسمان دکان، تنورت خاطر و، مزدور طبع
شد دکانت نه، تنورت هفت، مزدورت چهار
هوش مصنوعی: آسمان مکان کار تو شده و دل و احساساتت هم در این کار درگیر هستند. در واقع، اینجا دیگر کار تو فقط به یک دکان خلاصه نمیشود، بلکه تنور تو هفت رنگ و مزد تو چهار برابر است.
قحط نان و نام باشد گر نباشد شعر تو
شهرها آشوب گیرد چون نماند شهریار
هوش مصنوعی: اگر در جامعهای شعری نباشد، قحطی نان و نام روی میدهد. در این صورت، شهرها به شورش میافتند و مردم بیهیچ فرمانروایی میمانند.
در دکان جان بود نانت نه در بازار جسم
در بن دریا بود گوهر نه بر دریا کنار
هوش مصنوعی: زندگی حقیقی و ارزشمند درونی است و همچنین مایحتاج روحی و معنوی ما در عمق وجودمان نه در ظواهر دنیوی. ارزش واقعی و گرانبها همچون گوهر در درون ما نه در سطح و ظاهر آن پیدا میشود.
مالهای مالداران کی بود چون نان تو
نان تو ماند به جای و مال گردد تار و مار
هوش مصنوعی: ثروت و داراییهای ثروتمندان به چه کار میآید وقتی نان تو همچنان نان تو باقی میماند و اموال آنها دچار نقصان و نابودی میشود.
مالداران را سنائی وارگوید پند تو
«ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار»
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ثروتمندان باید مانند سنائی، شاعر معروف، از خود تکیهگاه و اعتبار واقعی بسازند و به جای اتکاء به مال و ثروت، به ارزشهای انسانی و اخلاقی اهمیت دهند. در واقع، اشاره دارد که اعتبار واقعی به داراییهای مادی نیست بلکه به رفتار و شخصیت انسانها بستگی دارد.

قوامی رازی