شمارهٔ ۱ - از قصیدهایست که در نصیحت و موعظت گفته و موجود از آن این است
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
دل بر کن از جهان که جهان پایدار نیست
زان زلزله که بود گه یحیی بن معاذ
ری شد خراب اگر چه تو را اعتبار نیست
بی جان شدند سیصدو پنجه هزار خلق
معلوم کن چو قول منت استوار نیست
دارنده زمانه تواناست همچنان
در کارهاش هیچ کس آموزگار نیست
گر والعیاذ بالله با ما همان کند
این روزگار بهتر از آن روزگار نیست
این قوم زان گروه بسی باز پس ترند
ری را اگر چه آن درج و کار و بار نیست
ناقد چنانکه بود بصیر است همچنان
زر سرای ضرب عمل را عیار نیست
تا زلزله ست چیره تری بر گناهها
گوئی تو را هدایت پروردگار نیست
از هیبت خدای نترسی ز ابلهی
دیوانگی و ابلهی از افتخار نیست
آگه نه ای که از طرف بیشه قضا
شیر عذاب را ز تو بهتر شکار نیست
تا تو بدی کنی به دل آید ز پیش تو
زیرا که باده شهوت خمر و خمار نیست
ای قوم ازین عذاب بترسید زینهار
کاین کار جز علامت اصحاب نار نیست
بنگر که ما چه لشکر ظلمیم کز خدای
بر فرق ما جز آتش دوزخ نثار نیست
زین تندبادها که به هم بر زند جهان
در دیده ها به جای بصر جز غبار نیست
از کردگار باد عذابست خاک پاش
وز بحر رحمت ابر کرم قطر«ه» بار نیست
گر بنده خاکسار شد از باد، شکرهاست
کز خشم پادشاه جهان سنگسار نیست
نزدیک خاطر و دلت ای مرد خاکسار
روز شمار و هیبت او در شمار نیست
در زیر خاک زلزله خواهد تو را شکست
جز خاک تیره مالش تو خاکسار نیست
در ملک پادشا چه که عالم شود خراب
از مرگ زنگئی خلل زنگبار نیست
تو خواه باش و خواه نه در عالم خدای
بر هردو گام چون تو کم از صدهزار نیست
زنهار خواستی چو در افتاد زلزله
ای ظالمی که از تو به جهان زینهار نیست
ایزد تو را به فضل و کرم زینهار داد
از بهر آن که او چو تو زنهار خوار نیست
مردی مبر به درگه ایزد نیاز بر
کان صدر عزتست و صف کارزار نیست
آنجاست سجده گاه ضعیفان و عاجزان
ناوردگاه رستم و اسفندیار نیست
بر درگه خدای جهان عاجزی نمای
کان جایگاه جز به در عجز بار نیست
امروز تو ز دی به خصومت قویتری
و امسال قوت تو چو پیرار و پار نیست
داننده ای که گردش لیل و نهار ساخت
داند که خیری از تو به لیل و نهار نیست
لیل و نهار بر تو به غفلت بسی گذشت
و اندر تو جز جحود نهارا جهار نیست
اسب مراد تو به ره دین نمی رود
ره را چه عیب مرکب تو راهوار نیست
گرچه پیاده ای به ره عقل و عافیت
میدان فتنه را چو تو چابک سوار نیست
اینجا مکن قرار که جائی ست بی قرار
جای تو جز به منزل دارالقرار نیست
از بهر لفظ فحش ندارد لب تو مهر
وز راه مهر دین شترت را مهار نیست
بی شک تن هیزم دوزخ کند خدای
زیرا که شاخ خیر تو را برگ و بار نیست
کس دیده نیست چون تو نکوروی زشت خوی
چون خلقت تو صورت طاوس و مار نیست
زهر کشنده مار ندارد چو خوی تو
طاوس را چو روی تو رنگ و نگار نیست
نتوان از ین همه کرم و فضل کردگار
گفتن که پادشاه جهان بردبار نیست
در بندگیش بسته میان باش کز نهیب
دریای آتش غضبش را کنار نیست
از آتش جهنم و «ا»ز خشم او بترس
ای بی خبر ترا مگر از نار عار نیست
با نفس خویش به شو و خیرات پیش گیر
عذری بخواه اگر چه دلت خواستار نیست
آن را که با تو این همه نعمت همی کند
در طاعتش چرا دلت اومیدوار نیست
ما ناکسیم اگر نه کریمست پادشا
تقصیر بنده جرم خداوندگار نیست
بشنو قوامیا ز خرد پند و کار بند
هرکو نه اهل پند بود هوشیار نیست
«تو» پادشاه گنج قناعت شدی رواست
گر تخت زر وافسر گوهر نگار نیست
«بر تخت» عافیت شو و«ا»ز شرم پرده دار
گربر در تو قاعده پرده دار نیست
ترک جهانیان کن و بر تخت عقل گوی
ای پرده دار پرده فروهل که بار نیست
با همگنان بگوی که دیوان شعر من
باغی است کاندر و همه گل هست و خار نیست
آن نانبامنم که چو دکّان خاطرم
ایوان ملک و بارگه شهریار نیست
چون دانه های گندم پاکم به روشنی
اندر خزینه ها گهر شاهوار نیست
آن را که نیست گندم انبار دل چنین
از آسیای فضل الاهیش بار نیست
در حلق زیرکان جهان همچو نان من
حلوای تر شهد و شکر خوشگوار نیست
نام نکوست حاصل نان سپید من
وز مرد به ز نام نکو یادگار نیست
هرکس که نیست درکف او قرص نان من
از چرخش آفتاب و مه اندر کنارنیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
هوش مصنوعی: صبر و آرامش داشته باش و از رفتارهایی که خواست خداوند است پیروی کن، زیرا برای انسان خوشبخت، هیچ انتخابی جز این وجود ندارد.
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
هوش مصنوعی: از خوبان دوری کن و فایدهای ندارد که نصیحت کنم، چون امروز زمانه برای نیکوکاران مناسب نیست.
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
دل بر کن از جهان که جهان پایدار نیست
هوش مصنوعی: به خداوند ایمان بیاور و به او اتکا کن، زیرا او همیشه یاریگر است. از وابستگی به این دنیای فانی فاصله بگیر، چرا که این دنیا دوام و پایداری ندارد.
زان زلزله که بود گه یحیی بن معاذ
ری شد خراب اگر چه تو را اعتبار نیست
هوش مصنوعی: زلزلهای که در زمان یحیی بن معاذ رخ داد، باعث ویرانی بسیاری شد؛ هر چند تو به آن اهمیت نمیدهی.
بی جان شدند سیصدو پنجه هزار خلق
معلوم کن چو قول منت استوار نیست
هوش مصنوعی: پانصد هزار نفر بیروح شدند، حالا مشخص کن که وقتی وعدهات محکم و قابل اعتماد نیست، چه اتفاقی میافتد.
دارنده زمانه تواناست همچنان
در کارهاش هیچ کس آموزگار نیست
هوش مصنوعی: صاحب زمان به طور کامل و با قابلیتهای خود، در همه امور به تنهایی عمل میکند و هیچکس نمیتواند به او درس دهد.
گر والعیاذ بالله با ما همان کند
این روزگار بهتر از آن روزگار نیست
هوش مصنوعی: اگر خدای نکرده این روزگار با ما همان رفتار را داشته باشد، اوضاع از گذشته نیز بهتر نخواهد بود.
این قوم زان گروه بسی باز پس ترند
ری را اگر چه آن درج و کار و بار نیست
هوش مصنوعی: این گروه از لحاظ روحی و اخلاقی عقبتر از دیگران هستند، هرچند که ظاهرشان، شغل و فعالیتشان این طور نشان نمیدهد.
ناقد چنانکه بود بصیر است همچنان
زر سرای ضرب عمل را عیار نیست
هوش مصنوعی: نقد، همانطور که باید، بینا و آگاه است، مانند طلا که در صرافی به وزن و کیفیت سنجیده میشود، اما ارزش واقعی عمل را نمیتوان فقط بر اساس ظاهر سنجید.
تا زلزله ست چیره تری بر گناهها
گوئی تو را هدایت پروردگار نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که تزلزل و نابسامانی در زندگیات حاکم است، ممکن است بر گناهانت چیرهتر شوی و احساس کنی که هدایت پروردگارت را ندارید.
از هیبت خدای نترسی ز ابلهی
دیوانگی و ابلهی از افتخار نیست
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع اشاره دارد که اگر کسی از عظمت و قدرت خداوند نترسد، نشاندهندهی بیخود بودن و نادانی اوست، و این ترس به معنای افتخار و احترام نیست. در واقع، ترس از خداوند نشانهای از智慧 است و نادانی در مقابل او در واقع تحقیر خود است.
آگه نه ای که از طرف بیشه قضا
شیر عذاب را ز تو بهتر شکار نیست
هوش مصنوعی: مراقب باش که در دام مشکلات و سختیها نیفتی، زیرا هیچ چیز دردناکتر از عذاب و مصیبت نیست که از جانب سرنوشت به سراغت میآید.
تا تو بدی کنی به دل آید ز پیش تو
زیرا که باده شهوت خمر و خمار نیست
هوش مصنوعی: وقتی تو خیانت و بدی کنی، دل از پیش تو رنجیده خواهد شد؛ چرا که لذتهای دنیوی، چون میست کارشان بیخمار و بیدرد نیست.
ای قوم ازین عذاب بترسید زینهار
کاین کار جز علامت اصحاب نار نیست
هوش مصنوعی: ای ملت، از این عذاب بترسید و مراقب باشید که این وضعیت جز نشانه کسانی نیست که به آتش عذاب خواهند شد.
بنگر که ما چه لشکر ظلمیم کز خدای
بر فرق ما جز آتش دوزخ نثار نیست
هوش مصنوعی: نگاه کن که ما چه گروهی از ظلم هستیم که جز آتش جهنم، هیچ چیز دیگری از جانب خدا بر سرمان نازل نمیشود.
زین تندبادها که به هم بر زند جهان
در دیده ها به جای بصر جز غبار نیست
هوش مصنوعی: این تندبادها که همه جا را به هم میزنند، در این دنیا چیزی جز غبار در چشمهایمان باقی نگذاشتهاند و ما نمیتوانیم آنچه را باید ببینیم، ببینیم.
از کردگار باد عذابست خاک پاش
وز بحر رحمت ابر کرم قطر«ه» بار نیست
هوش مصنوعی: از خداوند عذابهایی به زمین میوزد و از رحمت او، ابر کرم به آرامی باران نمیبارد.
گر بنده خاکسار شد از باد، شکرهاست
کز خشم پادشاه جهان سنگسار نیست
هوش مصنوعی: اگر بندهای در برابر باد به خاک بیفتد، جای شکرگزاری است که از خشم پادشاه جهانی به سنگسار نمیشود.
نزدیک خاطر و دلت ای مرد خاکسار
روز شمار و هیبت او در شمار نیست
هوش مصنوعی: ای مرد humble، نزدیک به دل و روح تو، روزها و عظمت او به شمار نمیآید.
در زیر خاک زلزله خواهد تو را شکست
جز خاک تیره مالش تو خاکسار نیست
هوش مصنوعی: در زیر زمین، زلزله تو را خواهد شکست و تنها خاکی که به تو مرتبط است، خاکی است که از سر humility و فروتنی به دست آمده.
در ملک پادشا چه که عالم شود خراب
از مرگ زنگئی خلل زنگبار نیست
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهی، اگر همهچیز به هم بریزد و نابود شود، چه اهمیتی دارد، زیرا مرگ زنگی هیچ تأثیری در قدرت و حاکمیت نخواهد داشت.
تو خواه باش و خواه نه در عالم خدای
بر هردو گام چون تو کم از صدهزار نیست
هوش مصنوعی: چه خواهی و چه نخواهی، در این دنیا خداوند بر هر دو حال نظارت دارد و ارزش تو کمتر از صد هزار نفر نیست.
زنهار خواستی چو در افتاد زلزله
ای ظالمی که از تو به جهان زینهار نیست
هوش مصنوعی: مواظب باش که اگر بلای سختی سر برآورد، به هیچوجه از تو به دنیا رحم و فریادی نیست.
ایزد تو را به فضل و کرم زینهار داد
از بهر آن که او چو تو زنهار خوار نیست
هوش مصنوعی: خداوند به تو نعمت و بخشش ارزانی داشته است تا به یاد داشته باشی که او هیچگاه مانند تو ضعیف و بیپناه نیست.
مردی مبر به درگه ایزد نیاز بر
کان صدر عزتست و صف کارزار نیست
هوش مصنوعی: مردی به درگاه خدا نرو، زیرا در آنجا به قدرت و عزت تو اعتنا نمیشود و جایی برای نمایش تواناییهای تو نیست.
آنجاست سجده گاه ضعیفان و عاجزان
ناوردگاه رستم و اسفندیار نیست
هوش مصنوعی: این مکان محل عبادت و رنج و نیاز افرادی است که ضعیف و ناتوانند و در آنجا هیچ خبری از پهلوانان بزرگ و توانایانی مانند رستم و اسفندیار نیست.
بر درگه خدای جهان عاجزی نمای
کان جایگاه جز به در عجز بار نیست
هوش مصنوعی: براى خداوند جهان درگاهى وجود دارد که در آن Humility و ناتوانى خود را نشان بدهیم، زیرا در این مکان جز با عجز و ناتوانى راهى نیست.
امروز تو ز دی به خصومت قویتری
و امسال قوت تو چو پیرار و پار نیست
هوش مصنوعی: امروز تو نسبت به گذشته قدرت بیشتری در دشمنی داری و امسال، نیرو و توان تو مانند نیروی زلزله و طوفان نیست.
داننده ای که گردش لیل و نهار ساخت
داند که خیری از تو به لیل و نهار نیست
هوش مصنوعی: کسی که به خوبی با تغییرات شب و روز آشناست میداند که هیچ فایدهای از تو در روز و شب نیست.
لیل و نهار بر تو به غفلت بسی گذشت
و اندر تو جز جحود نهارا جهار نیست
هوش مصنوعی: شبها و روزها در غفلت بر تو گذشته و در درون تو جز انکار و نادانی چیزی وجود ندارد.
اسب مراد تو به ره دین نمی رود
ره را چه عیب مرکب تو راهوار نیست
هوش مصنوعی: اسب خوشبختی و آرزوی تو در مسیر دین و راستی پیش نمیرود، زیرا مشکل از راهی است که تو انتخاب کردهای، چرا که وسایل و امکانات تو برای رسیدن به هدف مناسب نیست.
گرچه پیاده ای به ره عقل و عافیت
میدان فتنه را چو تو چابک سوار نیست
هوش مصنوعی: اگرچه تو در مسیر دانش و سلامت قدم میزنی، اما با این حال هیچکس به قدرت و سرعت تو در مواجهه با چالشها و مشکلات نیست.
اینجا مکن قرار که جائی ست بی قرار
جای تو جز به منزل دارالقرار نیست
هوش مصنوعی: در اینجا توقف نکن، زیرا این مکان آرامش ندارد. جای تو فقط در خانهی آرامش است و نه در اینجا.
از بهر لفظ فحش ندارد لب تو مهر
وز راه مهر دین شترت را مهار نیست
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که سخن زشت و توهینآمیز از دهان تو خارج نمیشود و عشق و محبت در قلب تو چنان است که نمیگذارد با کلمات زشت صحبت کنی. همچنین، در مسیر عشق و دیانت، افراد باید از وابستگیها و دغدغههای دنیوی رها شوند و به حقیقت نیاز دارند.
بی شک تن هیزم دوزخ کند خدای
زیرا که شاخ خیر تو را برگ و بار نیست
هوش مصنوعی: بدون تردید، خداوند انسان را به مانند هیزم دوزخ میسازد، زیرا که در تو سود و خیری وجود ندارد و هیچ ثمرهای برای دیگران نخواهی داشت.
کس دیده نیست چون تو نکوروی زشت خوی
چون خلقت تو صورت طاوس و مار نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس را مانند تو نمیتوان دید، زیبای زشتخو. آفرینش تو همچون ظاهر طاووس و مار نیست.
زهر کشنده مار ندارد چو خوی تو
طاوس را چو روی تو رنگ و نگار نیست
هوش مصنوعی: زهر مار، قدرت کشندگی ندارد، زیرا تو همچون طاووس با زیبایی و زیور خاصی که داری، جلوهای منحصر به فرد و بینظیر به دنیا میآوری.
نتوان از ین همه کرم و فضل کردگار
گفتن که پادشاه جهان بردبار نیست
هوش مصنوعی: نمیتوان دربارهی بزرگی و نعمتهای خداوند سخن گفت، زیرا پادشاهی که بر جهان حکمرانی میکند، صبور و بردبار نیست.
در بندگیش بسته میان باش کز نهیب
دریای آتش غضبش را کنار نیست
هوش مصنوعی: در بندگی خداوند به صبر و آرامش بپرداز، چرا که خشم و غضب او مانند دریای آتش غیرقابل کنترل است و هیچ راه escapeی برای دوری از آن وجود ندارد.
از آتش جهنم و «ا»ز خشم او بترس
ای بی خبر ترا مگر از نار عار نیست
هوش مصنوعی: از آتش جهنم و خشم او بترس، ای ناآگاه! آیا تو از عذاب و ننگ این آتش بیخبر هستی؟
با نفس خویش به شو و خیرات پیش گیر
عذری بخواه اگر چه دلت خواستار نیست
هوش مصنوعی: با نفس خود ارتباط برقرار کن و قبل از انجام کار خیر، عذرخواهی کن حتی اگر قلبت نخواهد.
آن را که با تو این همه نعمت همی کند
در طاعتش چرا دلت اومیدوار نیست
هوش مصنوعی: کسی که با تو این همه نعمت میورزد و به خاطر آنچه به تو عطا کرده است، چرا دلت به او امید نداشت؟
ما ناکسیم اگر نه کریمست پادشا
تقصیر بنده جرم خداوندگار نیست
هوش مصنوعی: اگر ما نالایق و کممایه باشیم، تقصیر ما نیست، چرا که پادشاهی بزرگ و کریم در میان ما حضور دارد و گناه و اشتباهات ما به او ربطی ندارد.
بشنو قوامیا ز خرد پند و کار بند
هرکو نه اهل پند بود هوشیار نیست
هوش مصنوعی: به حرفهای خردمندانه گوش کن و نصیحتها را جدی بگیر. هر کسی که گوش به نصیحت ندهد، هوشیار و آگاه نیست.
«تو» پادشاه گنج قناعت شدی رواست
گر تخت زر وافسر گوهر نگار نیست
هوش مصنوعی: تو در قناعت به درجهای رسی که بر تو پادشاهی مینماید، درست است اگر تخت طلایی و تاجی از جواهرات نداری.
«بر تخت» عافیت شو و«ا»ز شرم پرده دار
گربر در تو قاعده پرده دار نیست
هوش مصنوعی: بر روی تخت راحتی بنشین و از شرم حجاب برکن، زیرا در وجود تو هیچ قاعدهای برای حجاب وجود ندارد.
ترک جهانیان کن و بر تخت عقل گوی
ای پرده دار پرده فروهل که بار نیست
هوش مصنوعی: از وابستگی به دیگران بگذر و بر سر عقل و خرد خود تکیه کن، ای نگهدار رازها، پرده را کنار بزن که بار گناه بر دوش نیست.
با همگنان بگوی که دیوان شعر من
باغی است کاندر و همه گل هست و خار نیست
هوش مصنوعی: با دیگران بگویید که مجموعه اشعار من مانند باغی است که در آن فقط گل وجود دارد و هیچ خاری نیست.
آن نانبامنم که چو دکّان خاطرم
ایوان ملک و بارگه شهریار نیست
هوش مصنوعی: من به گونهای هستم که مانند یک نانما در دکان خاطراتم، هیچگاه به عظمت و شکوه یک کاخ یا بارگاه شهریار نمیرسم.
چون دانه های گندم پاکم به روشنی
اندر خزینه ها گهر شاهوار نیست
هوش مصنوعی: من همچون دانههای گندم هستم که در خزانهها جای دارم، ولی مانند جواهرات باارزش نیستم.
آن را که نیست گندم انبار دل چنین
از آسیای فضل الاهیش بار نیست
هوش مصنوعی: کسی که دلش خالی از خوبیها و نعمتها باشد، نمیتواند از برکتهای فضایل الهی چیزی به دست آورد.
در حلق زیرکان جهان همچو نان من
حلوای تر شهد و شکر خوشگوار نیست
هوش مصنوعی: در جمع افراد باهوش و زیرک دنیا، من همچون نان معمولی هستم، در حالی که طعم و لذت من به اندازه شیرینی و خوشمزگی حلوا و شهد و شکر نیست.
نام نکوست حاصل نان سپید من
وز مرد به ز نام نکو یادگار نیست
هوش مصنوعی: آوازه و شهرت خوب، نتیجه تلاش و زحمت من است و بعد از مرگ، تنها یاد من نام نیکویم باقی میماند.
هرکس که نیست درکف او قرص نان من
از چرخش آفتاب و مه اندر کنارنیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دستش نان من نیست، از چرخش خورشید و ماه کنار نمیرود.
حاشیه ها
1402/08/05 10:11
نردشیر
سی سد و پنجاه هزار کشته در زلزله ری ....