گنجور

شمارهٔ ۶ - در مدح یمین الدین محمد

باغ و بستان را بسعی ابر کرد آباد باد
صد هزاران آفرین حق بر ابر و باد باد
بوستان چون لعبت نوشاد گشت از خرمی
بلبل ناشاد شد زان لعبت نوشاد شاد
عاشقان را از وصال دلبران جان فزای
بلبلان دادند از بس ناله و فریاد یاد
گنجائی را که اندر خاک کرد ابر خزان
در بهاران گنج را داد از سخا بر باد باد
گرچه چون ضحاک ظالم بر جهانی ظلم کرد
داد چون نوشیروان دادگر خرداد داد
این همه یمن و سعادت کامد از بعد حساب؟
از یمین الدین محمد فرخ آزاد زاد
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
گل برون آمد ز پرده چون تو ای عیار یار
همچو من نالید بلبل بر سر گلزار زار
همچو تو بالد همی اندر کنار باغ سرو
همچو من نالد همی در دامن کهسار سار
گر کسی خواهد که از گل همچو بلبل برخورد
گو چو نرگس چشم را بر روی گل بیدار دار
لعبت فرخار شد گلزار و لطف حق نگر
تا همی چون پروراند لعبت فرخار خار
ساحری استاد شد باد سحر زان در چمن
از نم شب می فروزد در دل گلنار نار
باغ شد طاوس رنگ و لاله غنچه در او
همچو منقاری شد از شنگرف و در منقار قار
خاک را یمن یمین الدین چو روشن چرخ کرد
چشم او روشن معین باد انجم سیار یار
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
ای بداده ماه را نور از رخ گلفام فام
روی تو چون روز روشن زلف خون آشام شام
بوی داده مشگ را زان زلف مشگین عاریت
رنگ داده لاله را زان عارض گلفام فام
قدهای چون الف را کرده چون دال از غمت
چون کنی بهر بلا و شورش اسلام لام
دل چو مرغ نیم بسمل زان شد اندر عشق تو
کز لب چون پسته کردی دانه و بادام دام
گرچه دشنامم دهی دارم سپاس از بهر آنک
در میان عاشقان گیرم از آن دشنام نام
چند ازین جور و جفا بر بنده غمخوار خاص
رحم کن بر من چو ایزد گرددت انعام عام
آخر از عدل یمین الدین حذر ای شوخ چشم
آنکه گردون با شکوهش دون شده بهرام رام
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
ای ز بهر بزم تو ناهید را در چنگ چنگ
وز پی رزمت زده در دشمنت خرچنگ چنگ
برکشیده از برای فتح و نصرت در نبرد
مرکب میمونت را تائید ایزد تنگ تنگ
آفتاب همچون تو باشد بر سپهر اندر سخا
در زمین یاقوت گردد جمله از فرسنگ سنگ
نجم بهرام ار چه سرهنگ سپهر سرکشست
از غلامانت همی آموزد آن سرهنگ هنگ
نوبهار خرمت را از گل و لاله همی
بر سر کهسار می گیرد سپهر رنگ رنگ
بر سماع مطربی کین بیت گوید همچو در
در دهان تنگ خود شکر فشاند تنگ تنگ
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
ای ترا الفاظ خوب و ای ترا آداب داب
برده رأی همچو خورشید تو از مهتاب تاب
صاحب سیف و قلم بی شک توئی کز رشک تست
در سر گردون دوار و در دل کتاب تاب
درگه عالیت را کان قبله صاحب رجاست
کرده رزق مقبلان را خالق الاسباب باب
در مقام جنگ و صلح از قهر و لطف طبع تو
یافته آزار آذر جسته ماه آب آب
اندران موضع که کرده همچو پیر ناتوان
از نهیب گرز و تیغ و نیزه توشاب شاب
شیر مردان را کنی از خون بگرز گاو سر
لاله پیشانی و گل رخساره و عناب ناب
تیر چرخ این بیت را خوش چون بخواند بر نجوم
مشتری گوید که احسنت ای ترا آداب داب
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال
بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال
در وغا چون رستمی و در سخا چون خاتمی
دولت برنا به پیش تست همچون زال زال
فال مصحف می گرفتم از برای فتح تو
آمد ان تستفتحوا از سوره انفال فال
کار تو همچون الف باشد همیشه راست زانک
در دعای تست دائم قامت ابدال دال
سوسن آزاد چون من مدحتت را خواست گفت
شد زبان درفشانش از غایت اجلال لال
دیده غنچه ز شوق مجلس تو خون گرفت
کحل کافوریش می سازد صبا کحال حال
از برای گفتن این بیت خوش افتاده اند
قمریان چون مقریان وقت سحر در قال قال
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
ای جوان دولت ولیک از رأی و از تدبیر پیر
از هنرها یافته اندر ازل چون تیر تیر
حق تعالی می فزاید هر زمان تو قیر تو
روی خصمت می شود از رشک آن تو قیر قیر
نوبهار فرخست و می زند فراش طبع
خیمه شاهی ز شاخ گله نخجیر جیر
باده چون آفتاب از ساقیان ماهروی
بر سماع مطربی چون زهره بر شبگیر گیر
تا ندارد هیچ نسبت با نوای بوم بم
تا ندارد هیچ راحت بادم خنزیر زیر
باد در کام اجل از بهر خصمت خار خار
تا بمیرد زار زار و خوار خوار و خیر خیر
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باغ و بستان را بسعی ابر کرد آباد باد
صد هزاران آفرین حق بر ابر و باد باد
هوش مصنوعی: ابرها با تلاش و کوشش خود، باغ و بستان را سرسبز و آباد می‌کنند. بر ابر و باد هزاران بار سپاس و ستایش برای این کار شایسته.
بوستان چون لعبت نوشاد گشت از خرمی
بلبل ناشاد شد زان لعبت نوشاد شاد
هوش مصنوعی: باغ به خاطر خرمی و زیبایی‌اش همچون بازیچه‌ای شاداب شده است، ولی به همین دلیل، بلبل که در آنجا می‌خواند، به خاطر جدایی از آن زیبایی و شادابی، غمگین شده است.
عاشقان را از وصال دلبران جان فزای
بلبلان دادند از بس ناله و فریاد یاد
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر وصل معشوقانشان زندگی و انرژی می‌گیرند، مثل بلبلانی که به خاطر ناله و گریه‌هایشان، آواز دل‌انگیز می‌خوانند.
گنجائی را که اندر خاک کرد ابر خزان
در بهاران گنج را داد از سخا بر باد باد
هوش مصنوعی: ابرهای پاییزی، گنجی را در دل خاک پنهان کردند و در بهار، با دست سخاوت، آن گنج را به باد سپردند.
گرچه چون ضحاک ظالم بر جهانی ظلم کرد
داد چون نوشیروان دادگر خرداد داد
هوش مصنوعی: هرچند که مانند ضحاک، ظالم و ستمگر بر دنیا ظلم و ستم روا داشت، اما همچنان که نوشیروان، دادگر و عادل بود، او نیز باید در نهایت به داد و انصاف عمل کند.
این همه یمن و سعادت کامد از بعد حساب؟
از یمین الدین محمد فرخ آزاد زاد
هوش مصنوعی: این همه خوشبختی و نعمت از چه چیزی ناشی می‌شود؟ آیا به خاطر وجود محمد، پسر آزاد و خوشبخت دین است؟
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: سلطان در زندگی خود دارای ثروت و امکانات زیادی است، در حالی که دین و ایمانی که دارد به او کمک می‌کند. شخصیت او مانند دریای وسیع و دل‌پذیر است و کلماتش درخشان و ارزشمند هستند.
گل برون آمد ز پرده چون تو ای عیار یار
همچو من نالید بلبل بر سر گلزار زار
هوش مصنوعی: گل به شکل زیبا و دل‌انگیزی از پرده بیرون آمد. ای یار زیبای من که چون من دلتنگ هستی، بلبل هم بر سر باغ گل ناله می‌کند و از حال زار خود می‌گوید.
همچو تو بالد همی اندر کنار باغ سرو
همچو من نالد همی در دامن کهسار سار
هوش مصنوعی: تو همچون درخت سرو به آرامی می‌رویی و در کنار باغ آرامش داری، ولی من مانند پرنده‌ای هستم که در دامن کوه‌ها ناله می‌زنم و دلتنگی خود را ابراز می‌کنم.
گر کسی خواهد که از گل همچو بلبل برخورد
گو چو نرگس چشم را بر روی گل بیدار دار
هوش مصنوعی: اگر کسی می‌خواهد همانند بلبل از زیبایی گل بهره‌مند شود، باید چشم خود را مانند گل نرگس به روی زیبایی‌ها باز کند.
لعبت فرخار شد گلزار و لطف حق نگر
تا همی چون پروراند لعبت فرخار خار
هوش مصنوعی: در باغ گل، زیبایی و نعمت پروردگار را ببین که چگونه مانند گل‌های دل‌انگیز، خارها نیز پرورانده شده‌اند.
ساحری استاد شد باد سحر زان در چمن
از نم شب می فروزد در دل گلنار نار
هوش مصنوعی: یک جادوگری با مهارت، در شبانگاه با وزش باد، دمنوش شبنم را به گل‌های سرخ می‌فروشد و این زیبایی و روشنی را در دل گل‌ها به وجود می‌آورد.
باغ شد طاوس رنگ و لاله غنچه در او
همچو منقاری شد از شنگرف و در منقار قار
هوش مصنوعی: در اینجا باغ به زیبایی و شادابی طاووس تشبیه شده است و گل لاله به شکلی زیبا و جذاب به نظر می‌رسد، مانند منقاری که از رنگ قرمز شنگرف ساخته شده است و در آن صدا و حنجره‌ای دلنشین جاری است. این تمامیت به نوعی ارتباط عمیق با احساسات و حس زیبایی‌شناسی دارد.
خاک را یمن یمین الدین چو روشن چرخ کرد
چشم او روشن معین باد انجم سیار یار
هوش مصنوعی: خاک، سرزمین خوشبختی و دین است، مانند نوری که چرخ آسمان را روشن می‌کند. چشم آن شخص، که بلافاصله به او کمک می‌کند، همچون نجوم در حال حرکت، یاری می‌دهد.
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: سلطنت او به ثروت و قدرتش بستگی دارد و دین او هم همچون یمین (راست) است. طبع او مانند دریای وسیع و بی‌نهایت است و سخنانش درخشان و ارزشمند می‌باشد.
ای بداده ماه را نور از رخ گلفام فام
روی تو چون روز روشن زلف خون آشام شام
هوش مصنوعی: ای بداده ماه را نور از رخ گل‌فام، چهره‌ی تو همچون روز روشن است و زلف‌های تو همچون خونریزی صبحگاهی می‌باشد.
بوی داده مشگ را زان زلف مشگین عاریت
رنگ داده لاله را زان عارض گلفام فام
هوش مصنوعی: بوی مشک از زلف سیاه تو به مشام می‌رسد و رنگ لاله از چهره زیبا و روشن تو گرفته شده است.
قدهای چون الف را کرده چون دال از غمت
چون کنی بهر بلا و شورش اسلام لام
هوش مصنوعی: قدهای چون الف را چون دال کرده‌ای از غمت. وقتی به خاطر مشکلات و آشفتگی‌های اسلام به تو تکیه کنم، چه کسی می‌تواند بر این بلا فائق آید؟
دل چو مرغ نیم بسمل زان شد اندر عشق تو
کز لب چون پسته کردی دانه و بادام دام
هوش مصنوعی: دل من مانند پرنده‌ای است نیمه‌جان که به عشق تو گرفتار شده است. تو با لب‌های پسته‌ایت دانه‌ای را شکستی و من را در دام عشق گرفتار کردی.
گرچه دشنامم دهی دارم سپاس از بهر آنک
در میان عاشقان گیرم از آن دشنام نام
هوش مصنوعی: اگرچه به من ناسزا می‌گویی، باز هم از تو سپاسگزارم، چون به واسطه‌ی آن دشنام، در جمع عاشقان نام و نشانی پیدا می‌کنم.
چند ازین جور و جفا بر بنده غمخوار خاص
رحم کن بر من چو ایزد گرددت انعام عام
هوش مصنوعی: برخی از این رفتارهای ناپسند و بی‌رحمی‌ها را نسبت به من، که بنده‌ای غمخوار و دلسوز هستم، تا حدی تحمل کن. بر من رحم کن، زیرا مانند اینکه خداوند به تو نعمت‌های عام می‌دهد.
آخر از عدل یمین الدین حذر ای شوخ چشم
آنکه گردون با شکوهش دون شده بهرام رام
هوش مصنوعی: در این بیت به یک شخص با چشم‌های شوخ و زیبا هشدار داده می‌شود که از انصاف و عدالت دوری کند. اشاره به این دارد که حتی در بالاترین مقام و قدرت، دنیا به طرز چشمگیری می‌تواند دگرگون شود و ابهت و شکوه آن به سادگی کاهش یابد. بهرام نیز به عنوان نماد قدرت و عظمت یاد شده است، که حالا تحت تأثیر واقعیت‌های زندگی قرار گرفته.
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: سلطان دارای قدرت و ثروت است، و دین الهی نیز در سمت راست او قرار دارد. طبع او همچون دریای وسیع است و کلماتش همچون گنجی باارزش و زیبا هستند.
ای ز بهر بزم تو ناهید را در چنگ چنگ
وز پی رزمت زده در دشمنت خرچنگ چنگ
هوش مصنوعی: برای جشن تو، ناهید را در چنگ خود گرفته‌اند و به خاطر مهمانی‌ات دشمن را به تنگنا کشیده‌اند.
برکشیده از برای فتح و نصرت در نبرد
مرکب میمونت را تائید ایزد تنگ تنگ
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که شما با قدرت و سرسختی به مبارزه برمی‌خیزید و در این راه، یاری و حمایت الهی شما را همراهی می‌کند. این تشبیه به مرکبی میمون (شاد و خوشحال) نیز نشانه‌ای از روحیه مثبت و پیروزی در میدان جنگ است.
آفتاب همچون تو باشد بر سپهر اندر سخا
در زمین یاقوت گردد جمله از فرسنگ سنگ
هوش مصنوعی: خورشید همانند تو در آسمان سخاوت کند و در زمین هر سنگی به یاقوت تبدیل شود.
نجم بهرام ار چه سرهنگ سپهر سرکشست
از غلامانت همی آموزد آن سرهنگ هنگ
هوش مصنوعی: هرچند ستاره بهرام مانند فرمانده‌ای از آسمان سرکش و قدرتمند است، اما از خدمتگزاران تو نیز می‌آموزد و درس می‌گیرد.
نوبهار خرمت را از گل و لاله همی
بر سر کهسار می گیرد سپهر رنگ رنگ
هوش مصنوعی: بهار تازه به باغ و دشت می‌آید و با گل‌ها و لاله‌ها زیبا می‌شود، در حالی که آسمان گنبدی رنگارنگ دارد.
بر سماع مطربی کین بیت گوید همچو در
در دهان تنگ خود شکر فشاند تنگ تنگ
هوش مصنوعی: در این جهان، برخی افراد احتمالا در کنار موسیقی و شادی، حرف‌هایی می‌زنند که همچون شکر از دهانشان بیرون می‌آید، اما این لذت و زیبایی واقعی در وجود آنها محدود و تنگ است. این به معنی آن است که برخی افراد تنها برای جلب توجه به خوشی‌ها و زیبایی‌های سطحی پرداخته و عمق احساسات واقعی خود را نادیده می‌گیرند.
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: شخصی که در مقام سلطنت قرار دارد، دارای ثروت و قدرت است و گرایشات دینی او اصالت و راست‌گویی را نشان می‌دهد. استعداد و توانایی او چون دریا وسیع و عمیق است و سخنان او، زیبا و ارزشمند می‌باشد.
ای ترا الفاظ خوب و ای ترا آداب داب
برده رأی همچو خورشید تو از مهتاب تاب
هوش مصنوعی: ای تو که واژه‌هایت زیباست و آداب و رفتار تو همچون خورشید می‌درخشد، تو از ماه تابان‌تر هستی.
صاحب سیف و قلم بی شک توئی کز رشک تست
در سر گردون دوار و در دل کتاب تاب
هوش مصنوعی: تو بی تردید صاحب شمشیر و قلمی، که به خاطر تو در آسمان متغیر و در دل کتاب‌ها نور و زیبایی وجود دارد.
درگه عالیت را کان قبله صاحب رجاست
کرده رزق مقبلان را خالق الاسباب باب
هوش مصنوعی: درگاه بلندتو، که همان قبله‌گاه بزرگانی است که به اوج می‌رسند، سبب‌ساز روزی‌ برآورده‌شدگان است.
در مقام جنگ و صلح از قهر و لطف طبع تو
یافته آزار آذر جسته ماه آب آب
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی تضادهای احساسات و رفتار انسانی در شرایط مختلف می‌پردازد. در زمان جنگ و صلح، انسان‌ها می‌توانند هم سختی و آسیب را تجربه کنند و هم مهربانی و محبت. در واقع، نویسنده اشاره دارد که در این دو حالت، طبیعت انسان می‌تواند به شکلی خاص و پیچیده عمل کند. آتش و آب نیز نمادهایی هستند که به تعارضات و تفاوت‌های رفتار انسان اشاره دارند.
اندران موضع که کرده همچو پیر ناتوان
از نهیب گرز و تیغ و نیزه توشاب شاب
هوش مصنوعی: در آنجا که مانند پیرمردی ناتوان به نظر می‌رسد، اثر ضربه‌های سنگین و تیز شمشیر و نیزه به وضوح مشخص است.
شیر مردان را کنی از خون بگرز گاو سر
لاله پیشانی و گل رخساره و عناب ناب
هوش مصنوعی: اگر شیرمردان را از خون گاوی به نام بکرز بگیری، آن‌گاه بر سر لاله پیشانی و گل رخساره و عناب ناب خواهی دید.
تیر چرخ این بیت را خوش چون بخواند بر نجوم
مشتری گوید که احسنت ای ترا آداب داب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت کلام اشاره دارد و به نوعی بیانگر این است که وقتی کسی به خوبی و با هنر بخواند، ستارگان نیز بر او آفرین می‌گویند و به او احترام می‌گذارند. در واقع، آن کسی که به طرز شگفت‌انگیزی می‌خواند، به گونه‌ای است که حتی نجوم نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد و او را می‌ستاید.
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: سلطان دارای ثروت و قدرت است و دین الهی در جانب راست او قرار دارد. طبیعت او مانند دریای وسیع است و کلامش درخشان و ارزشمند است.
ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال
بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که کسی که از خیر و برکت‌های تو بهره‌مند شده و آرزوهایش را با حمایت تو تحقق بخشیده، حالا برایت دردسر ایجاد کرده و به تو آسیب می‌زند. در واقع، او به جای سپاسگزاری، در برابر تو دیواری از مشکلات کشیده و تو را گرفتار کرده است.
در وغا چون رستمی و در سخا چون خاتمی
دولت برنا به پیش تست همچون زال زال
هوش مصنوعی: تو در جنگاوری چون رستم و در بخشندگی و سخاوت مانند خاتم هستی. دولت جوان و بانشاط در پیش روی توست، مثل زالی که در راه است.
فال مصحف می گرفتم از برای فتح تو
آمد ان تستفتحوا از سوره انفال فال
هوش مصنوعی: من از قرآن برای پیروزی تو فال می‌گرفتم، و آیه‌ای که آمد این بود که شما به پیروزی دست خواهید یافت، از سوره انفال.
کار تو همچون الف باشد همیشه راست زانک
در دعای تست دائم قامت ابدال دال
هوش مصنوعی: کار تو باید همیشه درست و راست باشد، زیرا دعایت پیوسته بر این تاکید دارد و باعث برپایی و استواری در کارهایت می‌شود.
سوسن آزاد چون من مدحتت را خواست گفت
شد زبان درفشانش از غایت اجلال لال
هوش مصنوعی: سوسن سفید، که نمادی از زیبایی و آزادی است، وقتی شروع به تعریف و ستایش من کرد، از شدت احترام و بزرگی‌اش زبانش بریده شد و نتوانست صحبت کند.
دیده غنچه ز شوق مجلس تو خون گرفت
کحل کافوریش می سازد صبا کحال حال
هوش مصنوعی: چشم غنچه به خاطر شوق دیدن تو پر از اشک شد و نسیم، با بوی کافوری که دارد، چشمش را زیبا می‌کند.
از برای گفتن این بیت خوش افتاده اند
قمریان چون مقریان وقت سحر در قال قال
هوش مصنوعی: قمریان در وقت سحر، در حال سر و صدا و شادی هستند و به خاطر بیان این شعر خوشحال و شاداب شده‌اند، مانند مقریان که در همین زمان مشغول گفت و گو هستند.
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: سلطان دارای ثروت و قدرت است و دین الهی به دست او است. او همچون دریا وسیع و پرعمق است و کلماتش گرانبها و باارزش‌اند.
ای جوان دولت ولیک از رأی و از تدبیر پیر
از هنرها یافته اندر ازل چون تیر تیر
هوش مصنوعی: ای جوان، تو به دولت و خوشبختی دست یافته‌ای، اما برای رسیدن به موفقیت باید از راهنمایی‌ها و تدبیرهای افراد باتجربه بهره‌گیری. همچنین، هنر و مهارت‌ها در ابتدای خلقت به صورت ذاتی به انسان‌ها داده شده است، درست مانند پرتاب شدن تیر به هدف.
حق تعالی می فزاید هر زمان تو قیر تو
روی خصمت می شود از رشک آن تو قیر قیر
هوش مصنوعی: خداوند به هر لحظه بر ارزش و مقام تو می‌افزاید، و دشمنان تو به خاطر حسادت به تو، دچار دردسر و ناراحتی می‌شوند.
نوبهار فرخست و می زند فراش طبع
خیمه شاهی ز شاخ گله نخجیر جیر
هوش مصنوعی: بهار خوش و فرح‌بخش فرا رسیده و خیمه‌ی شاهی با شکوفه‌های زیبای طبیعت زینت یافته است. صحنه‌ای لذت‌بخش از گل و گیاه و زندگی در حال تجلی است.
باده چون آفتاب از ساقیان ماهروی
بر سماع مطربی چون زهره بر شبگیر گیر
هوش مصنوعی: شراب مانند آفتاب از دستان معشوقان زیبا به سراغ ما می‌آید، همان‌طور که نوازندگی یک مطرب با زیبایی و درخشش مانند سیاه‌چاله‌ها در گام‌های شب به ما نزدیک می‌شود.
تا ندارد هیچ نسبت با نوای بوم بم
تا ندارد هیچ راحت بادم خنزیر زیر
هوش مصنوعی: تا وقتی که صدای دلنشین طبیعت وجود ندارد، هیچ آرامش و راحتی برای من مثل بوی ناخوشایند و کثیف خوک نخواهد بود.
باد در کام اجل از بهر خصمت خار خار
تا بمیرد زار زار و خوار خوار و خیر خیر
هوش مصنوعی: باد در کام مرگ به خاطر خصم تو، به شدت و با ناله می‌وزد تا تو در حال زاری و فقر و ناامیدی بمیری.
ملک سلطان را یسار و دین یزدان را یمین
طبع او بحر محیط و لفظ او در ثمین
هوش مصنوعی: سلطان را ثروت و نعمت فراوانی است و دین الهی نیز در دست راست اوست. طبیعت او مانند دریا است که همه‌چیز را در بر می‌گیرد و سخنانش گران‌مایه و ارزشمند هستند.