گنجور

شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

بمهر ماه دیداری سپردم دل بدیداری
همه بیمار و غم دل را ز چشم آید پدیداری
دلم دائم گرفتار است در عشق ستمکاری
نباشد عشق را چون من بعالم در گرفتاری
اگر دل عاشقی نارد بمهر ماه دیداری
من اندر درد و داغ و غم چرا پیچم بخود باری
اگر چون ابر شد چشمم بگریانی روا داری
تن من چون هوا شد ابر دائم در هوا باری
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
چو آن زلف بخم بینم ز غم پشتم بخم گردد
چو آن چشم دژم بینم روان من دژم گردد
چو بر من بگذرد شادان دل من جفت غم گردد
رخ دینار گون من ز دیده پر درم گردد
چو آن زلفین چون سنبل بگرد گل رقم گردد
کنار من ز خون چشم پر آب بقم گردد
خیال او بچین اندر همی نقش صنم گردد
مر او را فرق حورالعین همی خاک قدم گردد
دلی دارم که هر ساعت مر او را کام کم گردد
مرا جا نیست کز عشق تو دائم گرد غم گردد
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
رخی دارد چو ماه نو شود پر لاله باغ از وی
اگر خواهی بیفروزی دو صد شمع و چراغ از وی
ز مویش موکبست او را ز رویش چون چراغ از وی
چو بگشاید سر زلفین خود مشگین دماغ از وی
سپاهی عاریت خواهد همیشه پر زاغ از وی
ز بس بند و شکنج وی نبیند دل فراغ از وی
نگارم چون شود خندان بخندد باغ و راغ از وی
شود از باده لعل لبش پر می ایاغ از وی
تن من زار شد چونان که نشناسد کناغ از وی
نگردد دور یک ساعت دریغ و درد و داغ از وی
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگر گاه انجم لشگری بادا
بتی دارم چو ماه نو بزیر میغ گرد اندر
دلی دارم چو نیلوفر میان لاجورد اندر
ز مهر نیکوان آمد همه عجزی بمرد اندر
هوای آهوان دارد دل شیران بدرد اندر
هوا آرد همه بیشی باشک و روی زرد اندر
جفا آرد همی کاهش بصبر و خواب مرد اندر
دلش ماننده آهن میان آب سرد اندر
رخش ماننده یاقوت زیر سرخ ورد اندر
فراق او همی آرد رخ من زیر گرد اندر
چو جان دشمن خسرو بمیدان نبرد اندر
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
نیاید روز بخشیدن برابر ماه تابانش
ز بهر آنکه گاه جود بر دل نیست فرمانش
بفرمانند سالاران و سلطانان کیهانش
اگر دستان گه کوشش بدیدی بند و دستانش
ببوسیدی ز بهر نام دست و پای دستانش
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
زمانه بیشتر داند ز هرکس پیشگاهش را
ستاره نیکتر خواهد ز هرکس نیکخواهش را
گر اهریمن بنام او دعا کردی الهش را
بیفزودی ثوابش را بپالودی گناهش را
وگر آهو بچشم اندر کشیدی گرد راهش را
اگر شیر آمدی پیشش دریدی گرده گاهش را
سپر از آفت کیوان همی ماند سپاهش را
جهان بر گوشه گردون همی پاید کلاهش را
سعادت جایگاه اوست بنگر جایگاهش را
سخاوت رسم و راه اوست بنگر رسم و راهش را
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
که داند جز تو عنبر را طراز مشتری کردن
ز سنبل بر گل حمرا هزار انگشتری کردن
مران انگشتریها را نگین از مشتری کردن
جهانی را بجان و چیز خود را مشتری کردن؟
که داند نعت روی تو به مهر خاوری کردن
که داند وصف قد تو بسرو کشمری کردن
دلی را کو ترا خواهد ز تو نتوان بری کردن
تو خود دانی که دشخوار است بیدل داوری کردن
تو از همزادگان پیشی به بند و دلبری کردن
من از هم پیشگان بیشم بمدح لشگری کردن
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
خداوند سپهر او را خداوند زمین دارد
کجا او را قدم باشد بزرگان را جبین دارد
همیشه مهر و کین او نشان کفر و دین دارد
همیشه دست و تیغ او نشان مهر و کین دارد
قضا زیر عنان دارد قدر زیر نگین دارد
گهی فرمان بر آن راند گهی پیشی برین دارد
مر او را برتر از هرکس همی چرخ برین دارد
ز بهر جان بدخواهانش مرگ اندر کمین دارد
سپهرش خاتمی بخشید کز دولت نگین دارد
جهانش جامه ای بخشید کز بخت آستین دارد
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی
کند پیوند با بخت آنکه تو با او بپیوندی
خداوندا به تو نازد به هر جائی خداوندی
یکی را حنظل و زهری یکی را شکّر و قندی
موالی را همه پندی معادی را همه بندی
که هم شاه جهانگیری و هم شیر عدو بندی
تهی کردی ز گوهر گنج و مدحت را بیاگندی
ازین مرجان چون خورشید جام خود برآگندی
درخت عدل بنشاندی درخت جور برکندی
ازین گیتی و زان گیتی بنام نیک خرسندی
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
امیر نامور بادی چو ما را نامور کردی
همیشه کان زر بادی که ما را کان زر کردی
بدین خلعت فرستادن مرا تاجی بسر کردی
چو تو جفت نظر بودی مرا جفت نظر کردی
مرا این بس که تو یک بیت شعر من زبر کردی
که جان بدسگالان را ز غم زیر و زبر کردی
نبودم نامور اول تو میرم نامور کردی
نبودم پر هنر اول تو شاهم پر هنر کردی
بدین یکره که سوی من بچشم دل نظر کردی
مرا زهر فریب دهر در دل چون شکر کردی
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بمهر ماه دیداری سپردم دل بدیداری
همه بیمار و غم دل را ز چشم آید پدیداری
هوش مصنوعی: با عشق به دیدار ماه، دل خود را سپردم و حالا همه در عشق و غم دیده می‌شوند. غم دل به وضوح از چشمانم نمایان است.
دلم دائم گرفتار است در عشق ستمکاری
نباشد عشق را چون من بعالم در گرفتاری
هوش مصنوعی: دل من همیشه در عشق کسی گرفتار است که به من ظلم می‌کند؛ آیا کسی مثل من در این دنیا چنین گنگ و گرفتار عشق است؟
اگر دل عاشقی نارد بمهر ماه دیداری
من اندر درد و داغ و غم چرا پیچم بخود باری
هوش مصنوعی: اگر دل عاشق در دیدار معشوق با مشکلی مواجه شود و در رنج و غم به سر برد، چرا باید خود را درگیر این حالت کند؟
اگر چون ابر شد چشمم بگریانی روا داری
تن من چون هوا شد ابر دائم در هوا باری
هوش مصنوعی: اگر چشمانم به اندازه ابر باشد و بخواهد بگرید، می‌پذیری که به بدنم مانند هوا، دائماً در حال نگریستن و باریدن باشم.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند همیشه قدرتی قوی و بی‌نظیر دارد. آسمان مانند میدان جنگ اوست و ستاره‌ها نیز به عنوان سپاهی در خدمت او قرار دارند.
چو آن زلف بخم بینم ز غم پشتم بخم گردد
چو آن چشم دژم بینم روان من دژم گردد
هوش مصنوعی: وقتی آن زلف پیچیده را می‌بینم، غمم به قدری زیاد می‌شود که کمرم خم می‌شود. وقتی آن چشمان غمگین را می‌بینم، روح و روانم نیز دچار اندوه می‌شود.
چو بر من بگذرد شادان دل من جفت غم گردد
رخ دینار گون من ز دیده پر درم گردد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی از کنارم عبور کند، دل شاد من به ناگاه غمگین می‌شود. زیبایی چهره‌ام مانند سکه‌ای درخشان است که اشک از چشمانم می‌ریزند.
چو آن زلفین چون سنبل بگرد گل رقم گردد
کنار من ز خون چشم پر آب بقم گردد
هوش مصنوعی: وقتی زلف‌هایی چون سنبل دور من بگردند، کناره گلی به رنگ خون اشک‌هایم می‌شود.
خیال او بچین اندر همی نقش صنم گردد
مر او را فرق حورالعین همی خاک قدم گردد
هوش مصنوعی: اگر به یاد او بیفتم، تصور او در ذهنم شکل می‌گیرد و مانند یک مجسمه زیبا می‌شود. در این حال، حتی چهره‌اش هم زیباتر از حورالعین به نظر می‌رسد و قدم‌هایش در خاک، ارزش و احترام پیدا می‌کند.
دلی دارم که هر ساعت مر او را کام کم گردد
مرا جا نیست کز عشق تو دائم گرد غم گردد
هوش مصنوعی: من دلی دارم که هر لحظه از عشق تو بیشتر به درد می‌آید و جایی برای خوشی در آن نیست، زیرا همیشه در غم تو به سر می‌برد.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند برتر از همه خداهاست و همیشه باید او را قدرتی بزرگ بدانیم. آسمان به عنوان میدان جنگی است و ستاره‌ها نیز به عنوان نیروهای او در این میدان به شمار می‌روند.
رخی دارد چو ماه نو شود پر لاله باغ از وی
اگر خواهی بیفروزی دو صد شمع و چراغ از وی
هوش مصنوعی: چهره‌ای دارد مانند ماه نو، که در نتیجه‌اش لاله‌های باغ از زیبایی او شکوفا می‌شوند. اگر بخواهی، می‌توانی با دوصد شمع و چراغ، نور و روشنی را از او دریافت کنی.
ز مویش موکبست او را ز رویش چون چراغ از وی
چو بگشاید سر زلفین خود مشگین دماغ از وی
هوش مصنوعی: موهای او مانند یک کاروان است و چهره‌اش مانند چراغی می‌درخشد. زمانی که او سر زلف‌های مشکی خود را بگشاید، زیبایی‌اش چشم‌نوازتر می‌شود.
سپاهی عاریت خواهد همیشه پر زاغ از وی
ز بس بند و شکنج وی نبیند دل فراغ از وی
هوش مصنوعی: هرگز سرباز عاریت نمی‌تواند آزادی‌خاطر داشته باشد، زیرا در قلبش آسایش نمی‌یابد و همواره در زیر فشار و سختی‌های آن فرد است.
نگارم چون شود خندان بخندد باغ و راغ از وی
شود از باده لعل لبش پر می ایاغ از وی
هوش مصنوعی: وقتی محبوبم لبخند می‌زند، باغ و یازیشان هم شاداب و خندان می‌شوند، و از شراب زیبایی لب‌های سرخ او، همه جا پر از نقش و نگار می‌شود.
تن من زار شد چونان که نشناسد کناغ از وی
نگردد دور یک ساعت دریغ و درد و داغ از وی
هوش مصنوعی: بدن من به حالتی زار و نزار درآمده که دیگران او را نمی‌شناسند و از او دور نمی‌شوند. افسوس و اندوه و درد و غم از او دور نمی‌شود.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگر گاه انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوندی که برتر از همه است، همیشه به مانند یک فرمانده بزرگ و قدرت‌مند عمل می‌کند، و آسمان به عنوان محل فرماندهی او و ستارگان به عنوان سربازانش قرار دارند.
بتی دارم چو ماه نو بزیر میغ گرد اندر
دلی دارم چو نیلوفر میان لاجورد اندر
هوش مصنوعی: من به زیبایی و لطافت کسی شبیه هستم که همچون ماه نو در زیر آسمان می‌درخشد و در دلم احساس و حساسیتم مانند نیلوفر در دریاچه‌ای آبی و آرام است.
ز مهر نیکوان آمد همه عجزی بمرد اندر
هوای آهوان دارد دل شیران بدرد اندر
هوش مصنوعی: از محبت خوبان، همه عاجزان و ناتوانان در عشق آهوها جان خود را از دست می‌دهند. دل شیران نیز زیر فشار این عشق دچار آسیب و درد می‌شود.
هوا آرد همه بیشی باشک و روی زرد اندر
جفا آرد همی کاهش بصبر و خواب مرد اندر
هوش مصنوعی: هوا باعث ایجاد ناراحتی و پریشانی می‌شود و چهره‌های زرد نشان‌دهنده غم و درد است. در این وضع، صبر و خواب مرد، نشان‌دهنده تحمل و آرامش در برابر این سختی‌ها است.
دلش ماننده آهن میان آب سرد اندر
رخش ماننده یاقوت زیر سرخ ورد اندر
هوش مصنوعی: دل او مانند آهنی است که در آب سرد قرار دارد و چهره‌اش مانند یاقوتی است که در میان گل‌های سرخ جلای خاصی دارد.
فراق او همی آرد رخ من زیر گرد اندر
چو جان دشمن خسرو بمیدان نبرد اندر
هوش مصنوعی: جدایی از او، چهره‌ام را در زیر غم و اندوه پنهان کرده است، مانند اینکه جان دشمن در میدان نبرد از بین می‌رود.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند، که سرآمد همه‌ خدایان است، همیشه دارای لشکری است. آسمان و ستاره‌ها هم مانند لشکری برای او به شمار می‌آیند.
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
هوش مصنوعی: بوالحسن در اینجا اشاره به فردی بزرگ و والا دارد که برای بهبود زندگی دیگران تلاش کرده و بر اثر نیکی‌های او، مردم در رفاه و خوشی زندگی می‌کنند. او به خاطر عزم و اراده‌اش، شایسته بهترین مقام‌ها و احترام‌هاست. زندگی خوب و موفق او در واقع نتیجه همت و تلاش‌هایش است.
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
هوش مصنوعی: وقتی که ماه زیبا در مهمانی نشسته باشد، همان‌طور که دانش به صف می‌آید، آن‌گاه مانند فیل در حال حرکت، نباید از این مهمانی غافل شد.
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
نیاید روز بخشیدن برابر ماه تابانش
هوش مصنوعی: روزهایی که باید تلاش کرد و مبارزه کرد، هیچ‌گاه به اندازه روزهایی که می‌توان بخشید و بخشندگی داشت، نمی‌رسند. در واقع، روزهای مقابله و تلاش با مشکلات و چرخ زندگی، همیشه به اندازه روزهایی که می‌شود ببخشاییم و عشق و مهربانی داشته باشیم، عمیق و ارزشمند نیستند.
ز بهر آنکه گاه جود بر دل نیست فرمانش
بفرمانند سالاران و سلطانان کیهانش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه گاهی دل به بخشش و کرامت فرمان نمی‌دهد، پس فرمانروایان و پادشاهان جهان، دست به کار می‌شوند و به اوامر دیگران عمل می‌کنند.
اگر دستان گه کوشش بدیدی بند و دستانش
ببوسیدی ز بهر نام دست و پای دستانش
هوش مصنوعی: اگر دستان کسی را که در تلاش است ببینی، آن‌ها را ببوس و به خاطر زحمت و تلاشی که کرده، قدر بدان.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند، سرور همه سروران است و همیشه باید سپاهی در اختیار داشته باشد. آسمان برای او میدان جنگ و ستاره‌ها نیز سپاهیان او به حساب می‌آیند.
زمانه بیشتر داند ز هرکس پیشگاهش را
ستاره نیکتر خواهد ز هرکس نیکخواهش را
هوش مصنوعی: دنیا بیشتر از هر کسی می‌داند و در پیشگاهش، ستاره‌ای بهتر از هر کسی خواهد درخشید، که برای او خیرخواه باشد.
گر اهریمن بنام او دعا کردی الهش را
بیفزودی ثوابش را بپالودی گناهش را
هوش مصنوعی: اگر به نام اهریمن دعا کنی و از او بخواهی، پاداش دعا را افزون می‌کنی و گناهش را نیز پاک می‌سازی.
وگر آهو بچشم اندر کشیدی گرد راهش را
اگر شیر آمدی پیشش دریدی گرده گاهش را
هوش مصنوعی: اگر آهو را در چشمانت به سوی خود جلب کردی و در مسیرش رفتی، اگر شیر به سراغش بیاید، تو باید او را در نوردی و به زمین بیندازی.
سپر از آفت کیوان همی ماند سپاهش را
جهان بر گوشه گردون همی پاید کلاهش را
هوش مصنوعی: سپر از آسیب‌های کیوان مثل یک محافظت می‌ماند و جهانی که بر لبه آسمان قرار دارد، همیشه کلاهش را نگه می‌دارد.
سعادت جایگاه اوست بنگر جایگاهش را
سخاوت رسم و راه اوست بنگر رسم و راهش را
هوش مصنوعی: شخصی که سعادتمند است، باید به جایگاه او توجه کنیم و ببینیم کجاست. همچنین، سخاوت ویژگی و نشانه اوست که باید به رفتار و راه و رسم او دقت کنیم.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند، مالک و سرور همه سروران است و همیشه قدرتی بزرگ در کنترل امور دارد. آسمان‌ها به عنوان میدان جنگ و ستاره‌ها به عنوان نیروهای او به شمار می‌آیند.
که داند جز تو عنبر را طراز مشتری کردن
ز سنبل بر گل حمرا هزار انگشتری کردن
هوش مصنوعی: کیست که بداند جز تو چگونه می‌توان عطر عنبر را به زیبایی ستاره‌های مشتری تبدیل کرد و از گل‌های خوشبو هزار انگشتر ساخت؟
مران انگشتریها را نگین از مشتری کردن
جهانی را بجان و چیز خود را مشتری کردن؟
هوش مصنوعی: آیا ارزش ندارد که انگشترها را با نگینی از سیاره مشتری تزئین کنیم، در حالی که به جان و دارایی خود آسیب می‌زنیم؟
که داند نعت روی تو به مهر خاوری کردن
که داند وصف قد تو بسرو کشمری کردن
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند چطور می‌توان زیبایی چهره‌ات را به مهربانی طلوع خورشید توصیف کرد یا چطور می‌شود قامت تو را به سرخی گل‌های خوشبو تشبیه کرد.
دلی را کو ترا خواهد ز تو نتوان بری کردن
تو خود دانی که دشخوار است بیدل داوری کردن
هوش مصنوعی: اگر دلی به محبت تو وابسته باشد، نمی‌توان آن را از خود دور کرد. خودت می‌دانی که قضاوت کردن در این مورد بسیار دشوار است.
تو از همزادگان پیشی به بند و دلبری کردن
من از هم پیشگان بیشم بمدح لشگری کردن
هوش مصنوعی: تو در جلب توجه و زیبایی، از هم‌نسل‌های خود جلوتر هستی و من نیز از میان همتایان خود، در ستایش و وصف تو نکات زیبایی را بیان می‌کنم.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوندی که برتری بر همه خداوندان دارد، همیشه باید قدرت و سپاهی داشته باشد. آسمان مانند لشگری است و ستاره‌ها همچون سربازان او هستند.
خداوند سپهر او را خداوند زمین دارد
کجا او را قدم باشد بزرگان را جبین دارد
هوش مصنوعی: خداوند آسمان‌ها او را در زمین نیز دارد، پس او کجا می‌تواند قدم رنجدیده‌ای باشد؟ بزرگان در مقابل او سر تعظیم فرود می‌آورند.
همیشه مهر و کین او نشان کفر و دین دارد
همیشه دست و تیغ او نشان مهر و کین دارد
هوش مصنوعی: او همیشه با عشق و دشمنی خود نشانه‌هایی از کفر و دیانت را به همراه دارد و دست و تیغش همواره نمایانگر همین عشق و دشمنی است.
قضا زیر عنان دارد قدر زیر نگین دارد
گهی فرمان بر آن راند گهی پیشی برین دارد
هوش مصنوعی: سرنوشت تحت کنترل و مدیریت است و تقدیر به مانند یک جواهر ارزشمند درخشان می‌باشد. گاهی سرنوشت بر انسان فرمان می‌روید و گاهی او از آن پیشی می‌گیرد.
مر او را برتر از هرکس همی چرخ برین دارد
ز بهر جان بدخواهانش مرگ اندر کمین دارد
هوش مصنوعی: او را بالاتر از هر کس در آسمان می‌داند، زیرا به خاطر جان‌های دشمنانش، مرگ همیشه در کمین اوست.
سپهرش خاتمی بخشید کز دولت نگین دارد
جهانش جامه ای بخشید کز بخت آستین دارد
هوش مصنوعی: آسمان به او تاجی عطا کرده است که از پادشاهی برخوردار است، و دنیا به او لباسی داده که از خوش‌شانسی و بخت خوبش بهره‌مند است.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند که بالاترین مقام را دارد، همیشه باید مانند یک رهبری نیرومند و قدرتمند باشد. آسمان به عنوان میدان جنگ و ستاره‌ها به عنوان سربازان او هستند.
خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی
کند پیوند با بخت آنکه تو با او بپیوندی
هوش مصنوعی: خداوندی که بر عالم تسلط دارد، آن کسی است که با کسی دیگر که تو با او ارتباط داشته باشی، ارتباط برقرار می‌کند.
خداوندا به تو نازد به هر جائی خداوندی
یکی را حنظل و زهری یکی را شکّر و قندی
هوش مصنوعی: خداوندی را در هر جا به تو افتخار می‌کند؛ برخی را تلخی و زهر داده و برخی دیگر را شیرینی و قند.
موالی را همه پندی معادی را همه بندی
که هم شاه جهانگیری و هم شیر عدو بندی
هوش مصنوعی: همه موالی تنها معادی دارند و همه بندهایی برای خود دارند، چرا که هم می‌توانند شاه جهان باشند و هم شیر دشمن.
تهی کردی ز گوهر گنج و مدحت را بیاگندی
ازین مرجان چون خورشید جام خود برآگندی
هوش مصنوعی: به من بگو که چگونه از ارزش و زیبایی کلام و مدحت خالی شده‌ای، مانند اینکه اگر مرجان را با خورشید کامیابی به دست بیاوری، می‌تواند از درون آن نور و درخشش را برایت به ارمغان آورد.
درخت عدل بنشاندی درخت جور برکندی
ازین گیتی و زان گیتی بنام نیک خرسندی
هوش مصنوعی: تو درخت عدل را در این دنیا می‌کاری و درخت جور را می‌کنی، و به نام نیک، شادی و خرسندی را به دست می‌آوری.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند، فرمانروای فرمانروایان، همیشه باید قدرتی قوی و بزرگ داشته باشد. آسمان و ستاره‌ها نیز مانند سپاهی برای او وجود دارند.
امیر نامور بادی چو ما را نامور کردی
همیشه کان زر بادی که ما را کان زر کردی
هوش مصنوعی: ای امیر بزرگوار، تو ما را به شهرت رساندی و همیشه همچون طلا با ارزش و با احترام، ما را نیز به شکوه و اعتبار رساندی.
بدین خلعت فرستادن مرا تاجی بسر کردی
چو تو جفت نظر بودی مرا جفت نظر کردی
هوش مصنوعی: بااین لباس زیبایی که به من هدیه دادی، همچون تاجی بر سرت گذاشتی. تو حتی با نگاهت نیز به من توجه کردی و مرا با نگاهت همسان کردی.
مرا این بس که تو یک بیت شعر من زبر کردی
که جان بدسگالان را ز غم زیر و زبر کردی
هوش مصنوعی: این برای من کافی است که تو یک بیت شعر من را خواندی و زندگی کسانی را که به دنبال درد و رنج هستند، با آن تغییر دادی.
نبودم نامور اول تو میرم نامور کردی
نبودم پر هنر اول تو شاهم پر هنر کردی
هوش مصنوعی: قبل از تو من شناخته شده نبودم، اما تو باعث شدی که نام‌آور شوم. همچنین، قبل از تو من هنرمند بزرگی نبودم، اما تو مرا به فردی با هنر بسیار تبدیل کردی.
بدین یکره که سوی من بچشم دل نظر کردی
مرا زهر فریب دهر در دل چون شکر کردی
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه با دل و نگاه تو به من توجه کردی، زهرهای فریبنده این دنیا را در دل من مانند شکر تبدیل کردی.
خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا
مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا
هوش مصنوعی: خداوند، سرور و فرمانروای تمام فرمانروایان است. همیشه نیرویی عظیم و لشکری از ملائکه و ستاره‌ها در خدمت اوست.