گنجور

شمارهٔ ۲ - مسمط در مدح امیر شمس الدین

بتی کام روان بت پرستان
بغمزه درد جان تندرستان
دو چشمش جایگاه بند و دستان
دو زلفش چون کمند پور دستان
ز رویش گل چنم اندر زمستان
بهشیاری مرا دارد چو مستان
ز مویش خانه گردد سنبلستان
ز رویش بوستان گردد شبستان
بگل بر تافته شمشاد دارد
مرا زان تافته دل شاد دارد
بر از لاد و دل از پولاد دارد
بغمزه سنگ را چون لاد دارد
بمه بر سوسن آزاد دارد
چو من صد بنده را آزاد دارد
چو مشگین زلف پیش باد دارد
شود زو باغ و بستان سنبلستان
روا باشد که از خوبی بنازد
که دل جز با هوای او نسازد
بروی او بت چین سر فرازد
اگر زی او بیازد دل ببازد
اگر مهرش چو آتش در گدازد
چو دیدارش ببیند دل بیازد
سپاه مهر او بر من بتازد
چو خیل مهرگان بر باغ و بستان
بباغ آمد سپاه مهرگانی
برید از گلستان گل مهربانی
چو یاقوت کبود است آب خانی
ز خیل میغ شد گردون دخانی
بهی چون گویهای زر کانی
چو گرد مشک بر گوهر فشانی
بیامد زاغ با ناخوش زبانی
ز بلبل نشنوی یک چند دستان
ز بوی و رنگ خالی شد چمن زار
ننالد نیز بلبل در چمن زار
ز زخم سیب پرخون شد دل نار
ز شرم نار سیب افروخت چون نار
میان سیب و به افتاد آزار
وز ایشان باغ را بشکفت بازار
چو شد پر سیم سوده دشت و کهسار
پر از زرین ورقها شد گلستان
گرفته با درنگ از روی من رنگ
گرفته باد رنگ از گل به نیرنگ
شده بر لاله کوه و بوستان تنگ
گرفته جای او را نار و نارنگ
برآید نیمروزان ابر شبرنگ
بتابد برق ازو همچون شباهنگ
چو تیغ میر شمس الدین گه جنگ
میان گرد خیل میر جستان
شده پاک از بدی میر ممجد
گشاده دست و منصور و مؤید
تنش صافی تر از جان محمد
بدو دین محمد شده مؤکد
چو تاج الملک با تیغ مهند
بود پیش وی اندر زین مطرد
بود با او دو صد خیل مجدد
چو با ایزد پرست ایزد پرستان
بهر بابش ز هرکس پیش یابی
هژبران را بر او میش یابی
جهان را نزد او درویش یابی
چو رایش بیش جوئی بیش یابی
چو او را دل تو نیک اندیش یابی
دل خود را بکام خویش یابی
وفاش آئین و مهرش کیش یابی
بری یابی روانش از بند و دستان
دهد خواهندگان را هدیه پاسخ
فریدون آمد از کیش تناسخ
گرفته اسب بختش را فلک رخ
نتابد جاودانه بخت زو رخ
قوام الدوله چون او هست فرخ
سزد صد بنده شان چون شاه خلخ
اگر خواهی که بر شیران نهی مخ
ز خدمتشان تمامی داد بستان
ابونصر است شاه شهریاران
نشاط دوستان و رازداران
خزان با طبع او گردد بهاران
کف رادش چو ابری زرش باران
همی دارد بدولت روزگاران
بکام خویش و کام دوستداران
بر او زیرکان و هوشیاران
چو بیماران به پیش تندرستان
خداوندی دگر چون فخر میران
فلک نارد بصد دوران و سیران
جوانی با هش و تدبیر پیران
بدو هر روز ملکی تازه گیران
از او آباد شد این ملک ویران
بجنگ او هلاک جان شیران
نجست از بخت در توران و ایران
که شاهنشاه جستان را بجست آن
دو شاه دوربین و زود یابند
چو آتش سوی کین جستن شتابند
بدست و دل چو زرباران سحابند
بچرخ ملک هور آسا بتابند
ببخت اندر چو دوران شبابند
عدو را و ولی را نارو آبند
از ایشان آرزوی دل بیابند
همه بیگانگان و هم نشستان
الا تا بر زمین و بر حوالی
ز دیبا گسترد نیسان نهالی
مبادا گیتی از دو شاه خالی
ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی
ز هر دو خصم پست و دوست عالی
معادی غم کش و شادان موالی
یکی فرزانه چون شمس المعالی
یکی جنگی چو شاه زاولستان
بود بر کامشان دور زمانه
عدوشان تیر محنت را نشانه
ملاشان باد از دولت خزانه
مبادا ملک ایشان را کرانه
بجود و عدل بادندی فسانه
ولی زیشان کند آباد خانه
کند در گور از ایشان خصم لانه
ولی را باد از ایشان خانه بستان
چو این ترکان ز ترکستان بجستند
ترا سالار و میر خویش جستند
دل از یاران و خویشان بر گسستند
تن اندر بند فرمان تو بستند
کنون ایشان بهر جائی که هستند
ز بهر بندگی کردن نشستند
بدرگاه تو از سختی برستند
ز درگاه تو برگشتند قارون
تو بادی شادمانه جاودانه
مبادا یک زمان بی تو زمانه
تو زیبی عقد شادی را میانه
که گیتی را تو داری شادمانه
گرفته داغ و درد از تو کرانه
نهاده دل بشادی تو یگانه
همیشه باد بخت تو جوانه
همیشه بخت بدخواه تو وارون
مرا نیز از غم سختی رهاندی
بخدمت کردن خویشم نشاندی
سر من بنده بر گردون رساندی
کم از پروردگان خویش خواندی
حدیثم کز جهان بیرون جهاندی
بساعت کار بستی و براندی
مرا چونانکه پذرفتی رهاندی
ز رنج راه و کوه و دشت و هامون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بتی کام روان بت پرستان
بغمزه درد جان تندرستان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که بت‌پرستان با ظاهری زیبا و دلربا، به دل مردم راه می‌یابند و در عین حال، وجود آن‌ها می‌تواند برای دیگران، به ویژه کسانی که در سلامت و شادی به سر می‌برند، مشکلاتی ایجاد کند. به نوعی، جذابیت و زیبایی این بت‌ها می‌تواند باعث بروز درد و رنج در دل دیگران شود.
دو چشمش جایگاه بند و دستان
دو زلفش چون کمند پور دستان
هوش مصنوعی: دو چشم او همچون زندانی است که دل به آن گرفتار شده و دو دست زلف‌هایش مانند دام و تله‌ای است که جان را به خود می‌کشد.
ز رویش گل چنم اندر زمستان
بهشیاری مرا دارد چو مستان
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره‌اش نگاه می‌کنم، در زمستان هم احساس شادابی و سرحالی می‌کنم، مانند حالتی که انسان مست از شادی است.
ز مویش خانه گردد سنبلستان
ز رویش بوستان گردد شبستان
هوش مصنوعی: از موی او باغی پر از گل‌های خوشبو به وجود می‌آید و به واسطه‌ی چهره‌اش، شب به جایی زیبا و دلنشین تبدیل می‌شود.
بگل بر تافته شمشاد دارد
مرا زان تافته دل شاد دارد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و طروات گل، من شاداب می‌شوم و این شادی از دل روشن و خوشبخت من ناشی می‌گردد.
بر از لاد و دل از پولاد دارد
بغمزه سنگ را چون لاد دارد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی با ظاهری زیبا و دل خوش، حتی اگر احساساتش درونش سنگین و سخت باشد، می‌تواند با ناز و کرشمه خود تأثیرگذار باشد. به عبارت دیگر، می‌توان با رفتار نرم و دلنشین، شرایط سخت درون را پنهان کرد.
بمه بر سوسن آزاد دارد
چو من صد بنده را آزاد دارد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و جذابیت یک گل خاص مانند سوسن، قدرتی دارد که می‌تواند آزادگی و آزادی را در دل انسان‌ها به وجود آورد، به طوری که حتی در میان صدها بنده و اسیر، این زیبایی می‌تواند حس آزادی را تداعی کند.
چو مشگین زلف پیش باد دارد
شود زو باغ و بستان سنبلستان
هوش مصنوعی: وقتی که زلف سیاه و خوش‌فرم او در باد می‌رقصد، گویی که باغ‌ها و باغچه‌های سنبل در حال شکوفایی هستند.
روا باشد که از خوبی بنازد
که دل جز با هوای او نسازد
هوش مصنوعی: این درست است که کسی از خوبی‌های خودش خوشحال باشد، زیرا دل انسان تنها با عشق و علاقه به او ساخته می‌شود.
بروی او بت چین سر فرازد
اگر زی او بیازد دل ببازد
هوش مصنوعی: اگر تو با زیبایی او مواجه شوی، ممکن است دل تو را جذب کند و عاشقش شوی.
اگر مهرش چو آتش در گدازد
چو دیدارش ببیند دل بیازد
هوش مصنوعی: اگر محبت او مانند آتش دل را بسوزاند، وقتی او را ببینم، دل می‌تپد و شاد می‌شود.
سپاه مهر او بر من بتازد
چو خیل مهرگان بر باغ و بستان
هوش مصنوعی: عشق و محبت او همواره بر من حکم‌فرماست و مانند لشکری از مهرگان است که بر باغ و باغچه‌ها یورش می‌برد.
بباغ آمد سپاه مهرگانی
برید از گلستان گل مهربانی
هوش مصنوعی: سپاه عشق به باغ آمد و از گلستان گل دوستی جدا شد.
چو یاقوت کبود است آب خانی
ز خیل میغ شد گردون دخانی
هوش مصنوعی: آب حوض مانند یاقوت آبی است و به دلیل ازدحام ابرها، آسمان مانند دودی به نظر می‌رسد.
بهی چون گویهای زر کانی
چو گرد مشک بر گوهر فشانی
هوش مصنوعی: به مانند گوی‌های طلا، درخشان و ارزشمند هستی و مانند عطر مشک، زیبایی و جذابیت را در دل‌ها می‌پاشی.
بیامد زاغ با ناخوش زبانی
ز بلبل نشنوی یک چند دستان
هوش مصنوعی: زاغی با زبانی ناخوش به نزد بلبل آمد و از او درخواست کرد که چندین قصه را برایش تعریف کند.
ز بوی و رنگ خالی شد چمن زار
ننالد نیز بلبل در چمن زار
هوش مصنوعی: چمنزار از عطر و رنگ خالی شده است و بلبل در این چمنزار نیز ناله نمی‌کند.
ز زخم سیب پرخون شد دل نار
ز شرم نار سیب افروخت چون نار
هوش مصنوعی: دل سیب از زخم‌هایش به شدت درد می‌کند، اما دل نار با شرم و حیا به خاطر سیب شعله‌ور شده و مانند آتش می‌درخشد.
میان سیب و به افتاد آزار
وز ایشان باغ را بشکفت بازار
هوش مصنوعی: در میان سیب و به، تنش و آزار به وجود آمد و همین باعث شد که بازار باغ رونق بگیرد.
چو شد پر سیم سوده دشت و کهسار
پر از زرین ورقها شد گلستان
هوش مصنوعی: وقتی که دشت و کوه‌ها پر از نقره شدند و گل‌ها مانند ورق‌های طلا برافراشته شدند، مانند یک گلستان زیبا و دل‌انگیز جلوه‌گر شد.
گرفته با درنگ از روی من رنگ
گرفته باد رنگ از گل به نیرنگ
هوش مصنوعی: با تأمل و کندی، چهره‌ام رنگ و رونق خود را از دست داده است، درست مانند بادی که به ترفند و نیرنگ رنگ گل را تغییر می‌دهد.
شده بر لاله کوه و بوستان تنگ
گرفته جای او را نار و نارنگ
هوش مصنوعی: بر لاله‌های کوه و باغ، جایی برای او در نظر گرفته شده که در آن علاوه بر زیبایی‌ها، عطر و طعم نارنج و نارنگی نیز حس می‌شود.
برآید نیمروزان ابر شبرنگ
بتابد برق ازو همچون شباهنگ
هوش مصنوعی: در میانه‌های روز، ابری زیبا و شفاف ظاهر می‌شود و از آن، نوری مانند نور ستاره شب می‌تابد.
چو تیغ میر شمس الدین گه جنگ
میان گرد خیل میر جستان
هوش مصنوعی: زمانی که تیغ شجاعی چون میر شمس‌الدین در میانه جنگ با سربازان می‌درخشد، به وضوح قدرت و شجاعت او را نشان می‌دهد.
شده پاک از بدی میر ممجد
گشاده دست و منصور و مؤید
هوش مصنوعی: در اینجا به پاکی و دوری از بدی اشاره شده و به افرادی که دستشان در خیرات باز است و به حمایت و یاری دیگران می‌پردازند، اشاره شده است. این افراد به نوعی نمونه‌های خوب و نیکوکار در جامعه به شمار می‌آیند.
تنش صافی تر از جان محمد
بدو دین محمد شده مؤکد
هوش مصنوعی: تن او خالص‌تر از جان پیامبر محمد است و دین محمد با تأکید بر این خلوص بر او مستقر شده است.
چو تاج الملک با تیغ مهند
بود پیش وی اندر زین مطرد
هوش مصنوعی: زمانی که تاج پادشاهی با شمشیر زیبا و تیز در برابر او قرار دارد، او در زین خود نشسته و آماده است.
بود با او دو صد خیل مجدد
چو با ایزد پرست ایزد پرستان
هوش مصنوعی: با او به اندازه دو صد گروه از افرادی که به خداوند ایمان دارند، شباهت داشتم؛ مانند کسانی که در حضور خداوند و برای پرستش او به سر می‌برند.
بهر بابش ز هرکس پیش یابی
هژبران را بر او میش یابی
هوش مصنوعی: هر کسی را که در برابر او قرار می‌گیری، باید به خوبی درک کنی که بزرگان را نیز در دل آن فرد می‌توانی ببینی.
جهان را نزد او درویش یابی
چو رایش بیش جوئی بیش یابی
هوش مصنوعی: اگر بیشتر از موهبت‌ها و نعمت‌هایی که به تو داده شده است، بخواهی و در جستجوی آنها باشی، به همان اندازه هم درک و بینش بیشتری پیدا خواهی کرد و به عمق حقیقت پی خواهی برد.
چو او را دل تو نیک اندیش یابی
دل خود را بکام خویش یابی
هوش مصنوعی: اگر دریابی که دل او نیک و خوب است، دل خود را به خواسته‌هایت می‌رسی.
وفاش آئین و مهرش کیش یابی
بری یابی روانش از بند و دستان
هوش مصنوعی: اگر به وفاداری و محبت او پایبند باشی، می‌توانی روح او را از قید و بندها آزاد کنی.
دهد خواهندگان را هدیه پاسخ
فریدون آمد از کیش تناسخ
هوش مصنوعی: فریدون با پاسخ خود به خواسته‌های مردم هدیه‌ای می‌دهد که از مکتب تناسخ نشأت گرفته است.
گرفته اسب بختش را فلک رخ
نتابد جاودانه بخت زو رخ
هوش مصنوعی: شانس و سعادت او را به راحتی نمی‌توان در دسترس دانست، زیرا تأثیرات آسمانی و سرنوشت بر زندگی‌اش آشکار نمی‌شود و به‌طور دائمی نمی‌توان به خوشبختی او اتکا کرد.
قوام الدوله چون او هست فرخ
سزد صد بنده شان چون شاه خلخ
هوش مصنوعی: قوام الدوله مانند او خوشبخت است و سزاوار است که صد بنده داشته باشد که شأن و مقام او را پاس بدارند، مانند شاه کلاخ.
اگر خواهی که بر شیران نهی مخ
ز خدمتشان تمامی داد بستان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی برتری و قدرت خود را بر شیرها (قدرت‌مندان) نشان دهی، نباید تمام حق و حقوق‌ خود را به آنها واگذار کنی.
ابونصر است شاه شهریاران
نشاط دوستان و رازداران
هوش مصنوعی: ابونصر، پادشاه بزرگ و محبوبی است که دوستان و رازدارانش را شاداب و خوشحال می‌سازد.
خزان با طبع او گردد بهاران
کف رادش چو ابری زرش باران
هوش مصنوعی: بهار با حال و هوای او به مانند خزانی می‌شود که عشق او مانند باران زردی بر میوه‌ها و درختان می‌ریزد.
همی دارد بدولت روزگاران
بکام خویش و کام دوستداران
هوش مصنوعی: دنیا به روند خود ادامه می‌دهد و هر کس به خواسته‌های خود و خواسته‌های عزیزانش می‌رسد.
بر او زیرکان و هوشیاران
چو بیماران به پیش تندرستان
هوش مصنوعی: افراد باهوش و زیرک مانند بیمارانی هستند که در برابر تندرستان و افراد سالم و توانا قرار دارند.
خداوندی دگر چون فخر میران
فلک نارد بصد دوران و سیران
هوش مصنوعی: خداوندی مانند فخر میران آسمان پیدا نخواهد شد که در طول زمان و به دور از تغییرات باقی بماند.
جوانی با هش و تدبیر پیران
بدو هر روز ملکی تازه گیران
هوش مصنوعی: جوانی که با هوش و تدبیر، از تجربیات و نکات خردمندانه پیران بهره‌برداری کند، هر روز دستاوردهای جدید و موفقیت‌های تازه‌ای به دست می‌آورد.
از او آباد شد این ملک ویران
بجنگ او هلاک جان شیران
هوش مصنوعی: این سرزمین ویران به برکت او آباد شد و به خاطر جنگ او، جان شیران نابود گشت.
نجست از بخت در توران و ایران
که شاهنشاه جستان را بجست آن
هوش مصنوعی: در جست‌وجوی بخت و شانس، نه تنها در سرزمین‌های توران و ایران، بلکه شاهنشاه خود را نیز به دنبال یافتن فرصت‌ها می‌فرستد.
دو شاه دوربین و زود یابند
چو آتش سوی کین جستن شتابند
هوش مصنوعی: دو پادشاه با دقت و سریع حرکت می‌کنند تا به کینه و دشمنی خود بپردازند، مانند آتش که بی‌درنگ به سوی هدف خود می‌جهد.
بدست و دل چو زرباران سحابند
بچرخ ملک هور آسا بتابند
هوش مصنوعی: دست و دل مانند باران طلا نازک و پرارزش هستند و چون خورشید در آسمان به گردش درمی‌آیند.
ببخت اندر چو دوران شبابند
عدو را و ولی را نارو آبند
هوش مصنوعی: در زمان جوانی، هر دو دشمن و دوست در معرض آسیب و مشکلات قرار می‌گیرند.
از ایشان آرزوی دل بیابند
همه بیگانگان و هم نشستان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمام افرادی که با آن‌ها آشنا نیستند و همچنین کسانی که در کنار هم هستند، آرزوها و خواسته‌های قلبی‌شان را از این افراد می‌جویند.
الا تا بر زمین و بر حوالی
ز دیبا گسترد نیسان نهالی
هوش مصنوعی: تا بر زمین و اطرافش، مانند پارچه‌ی نازک بهاری، گلی شکفته و سبز برافرازید.
مبادا گیتی از دو شاه خالی
ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که دنیا از وجود دو پادشاه بزرگ، یعنی بونصر و خسرو بوالمعالی، خالی بماند.
ز هر دو خصم پست و دوست عالی
معادی غم کش و شادان موالی
هوش مصنوعی: از هر دو دشمن پست و دوست بزرگوار، غم را تحمل کن و با شادی به زندگی ادامه بده.
یکی فرزانه چون شمس المعالی
یکی جنگی چو شاه زاولستان
هوش مصنوعی: شخصی دانا و فرزانه مانند شمس المعالی و فردی شجاع و پهلوان چون شاه زاولستان وجود دارد.
بود بر کامشان دور زمانه
عدوشان تیر محنت را نشانه
هوش مصنوعی: تقدیر زندگی‌شان به گونه‌ای بود که مشکلات و سختی‌ها همیشه در کمینشان بود و به آنها ضربه می‌زد.
ملاشان باد از دولت خزانه
مبادا ملک ایشان را کرانه
هوش مصنوعی: ملاها مبادا به خاطر ثروت و دارایی‌یشان، کشور و سرزمینشان به پایان برسد.
بجود و عدل بادندی فسانه
ولی زیشان کند آباد خانه
هوش مصنوعی: وجود و عدل، مانند یک داستان زیبا هستند که باعث رونق و آبادانی زندگی می‌شوند.
کند در گور از ایشان خصم لانه
ولی را باد از ایشان خانه بستان
هوش مصنوعی: در گور دشمنان، خانه و لانه‌ای برای ولی نیست، اما باد به راحتی از آن‌ها خانه را می‌گیرد.
چو این ترکان ز ترکستان بجستند
ترا سالار و میر خویش جستند
هوش مصنوعی: وقتی این ترک‌ها از سرزمین ترکستان بیرون آمدند، تو را به عنوان فرمانده و رهبر خود انتخاب کردند.
دل از یاران و خویشان بر گسستند
تن اندر بند فرمان تو بستند
هوش مصنوعی: دل از دوستان و بستگان جدا شد، اما جسم در بند فرمان تو قرار گرفت.
کنون ایشان بهر جائی که هستند
ز بهر بندگی کردن نشستند
هوش مصنوعی: اکنون آن‌ها در هر جایی که باشند، به خاطر انجام دادن وظیفه‌ی بندگی و خدمت، به کار نشسته‌اند.
بدرگاه تو از سختی برستند
ز درگاه تو برگشتند قارون
هوش مصنوعی: در مقابل تو، کسانی که در سختی بودند، نجات یافتند و آنانی که به تو نزدیک شدند، به سلامت بازگشتند مانند قارون که از درگاه تو دور شد.
تو بادی شادمانه جاودانه
مبادا یک زمان بی تو زمانه
هوش مصنوعی: تو مانند بادی هستی که با خوشحالی و سرزندگی در حال وزیدن است، ولی امیدوارم هرگز بدون تو لحظه‌ای از زمان سپری نشود.
تو زیبی عقد شادی را میانه
که گیتی را تو داری شادمانه
هوش مصنوعی: تو زیبای شادی‌ هستی که وجودت باعث خوشحالی جهان شده است.
گرفته داغ و درد از تو کرانه
نهاده دل بشادی تو یگانه
هوش مصنوعی: دل از دردها و مشکلاتی که از تو گرفته شده، رنج می‌برد، اما به خاطر شادی و خوشحالی تو، همه این‌ها را تحمل می‌کند.
همیشه باد بخت تو جوانه
همیشه بخت بدخواه تو وارون
هوش مصنوعی: همواره شانس و اقبال تو مثبت و موفقیت‌آمیز باشد و در مقابل، بدبختی و مشکلات برعکس و ناهماهنگ با تو قرار گیرد.
مرا نیز از غم سختی رهاندی
بخدمت کردن خویشم نشاندی
هوش مصنوعی: تو مرا از غم و درد رها کردی و به خدمت خودم مشغول کردی.
سر من بنده بر گردون رساندی
کم از پروردگان خویش خواندی
هوش مصنوعی: تو من را به اوج آسمان‌ها بردی و در کنار دیگر بندگان خوبت قرار دادی.
حدیثم کز جهان بیرون جهاندی
بساعت کار بستی و براندی
هوش مصنوعی: من داستانی دارم که از دنیای بیرون به من رسیده، با زمانی خاص و روشنی که کارها را به پایان رسانده و آن را به نمایش گذاشته است.
مرا چونانکه پذرفتی رهاندی
ز رنج راه و کوه و دشت و هامون
هوش مصنوعی: تو با محبت و پذیرفتن من، مرا از سختی‌های مسیر و مشکلات سفر و دشت و کوه و بیابان نجات دادی.