شمارهٔ ۱ - مسمط در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
نگاری لاله رخسار و سمنبر
صبا زو مشگبویست و سمنبر
سهی سرویست کش مشگ و سمنبر
هزارش خوشه سنبل بر سمنبر
ز روی و موی آن سرو سمن بر
پر از عود است بحر و بر سمن بر
بحق سیصد و سی و سه منبر
صبا هست از برش بوی سمنبر
میان همچون کناغ بسته دارد
دهان همچون شکاف پسته دارد
دل حوران بمژگان خسته دارد
دل و جانم ز غمها رسته دارد
پریرا دل بیک مو بسته دارد
مرا دل از جفا بشکسته دارد
بروی و رای او پیوسته دارد
نهاده مهر و کین هفت کشور
ندانم تا زیم زو تافته دل
که هم جان داده ام هم یافته دل
ز من بسته بزلف و تافته دل
که باشد بی رخ او تافته دل
ز نام و جامه دارد بافته دل
ولیکن نیست از من تافته دل
مرا دارد هوا بشتافته دل
بمهر آن نگار ماه پیکر
بعارض هست چون ماه دو هفته
بگرد او گل سوری شکفته
دو زاغ اندر دو سوی ماه خفته
گلی هر یک بچنگ اندر گرفته
دهان چون حلقه مرجان سفته
در او سی در ناسفته نهفته
همانا مست سوی باغ رفته
که شد پر در و مرجان باغ یکسر
جهان پیر برنا شد دگر باز
زمین بی در و دیبا نیست یکباز
در فردوس شد بر بوستان باز
ندانی آسمان از بوستان باز
شد از باد آبدان چون سینه باز
هزار آواز با گل عاشقی باز
کنون گردد روان با ناز انباز
کنون باید سرود رود و ساغر
شقاق و نرگس اندر کوه ساده
بسان سبزپوشان ایستاده
یکی را مهر سیمین جام داده
یکی را تاج مرجان بر نهاده
ببین نرگس دو چشم خود گشاده
بنفشه چون بلشگر در پیاده
یکی زهره است بر پروین فتاده
یکی ناسوخته عنبر بر آذر
همی گردد صبا پیرامن گل
همی درد بتن پیراهن گل
هوا گر نیست عاشق بر تن گل
چرا بندد گهر بر گردن گل
به نیسان گشته بستان معدن گل
نخسبد مرغ جز بر خرمن گل
سرایان زند باف از دامن گل
خروشان عندلیب از شاخ عرعر
ایا ابر سیه بر چرخ نیلی
نه دریائی نه جیحونی نه نیلی
چرا چندین گهر باری نه سیلی
چرا تندی کنی نه ژنده پیلی
بآب اندرا با دریا عدیلی
بتاب از آتش دوزخ بدیلی
گهی چون دست خسرو بوالخلیلی
گهی چون تیغ شاهنشاه جعفر
چنو گیتی نیاورد و نیارد
زمانه کین او جستن نیارد
اگر بر دل خلاف او نگارد
بخار مرگ گردون جان بخارد
ز بس کو دوستان را حق گذارد
ز بس بر دشمنان ذلت گمارد
مر او را دوست و دشمن دوست دارد
که نفع بی ضر است و خیر بی شر
گرش بودی همه گیتی خزینه
ببخشیدی و بنمودی هزینه
جهان چون خاتمست او چون نگینه
بحق بگذار تا مرداد دینه
بسان دوزخ است او گاه کینه
چو سنگ او و عدو چون آبگینه
زمین بحر دمان مردم سفینه
زمان باد مخالف شاه لنگر
چو او در جنگ آرد تیغ در چنگ
ندارد پیل یشک و شیر نر چنگ
بیابان در وغا بر تیغ او تنگ
پلنگ از هیبتش ماننده رنگ
دهد خواهندگان را سیم چون سنگ
فراتر درگهش از هفت اورنگ
نیارد تاب با او پیل در جنگ
هژبران را مسخر کرده چون خر
ز دستش تیغ و کلک و جام نازان
ز رخشش پیل و شیر و ببر تازان
به نعمت نیک خواهان را نوازان
بمحنت بدسگالان را گدازان
مرادی با ولی چون آب سازان
بمردی با عدو آتش فرازان
ز فخر نام او بر چرخ نازان
نگین و خامه و منجوق و منبر
جهان او داند از خصمان گرفتن
دل افروز آمدن پیروز رفتن
از او نارد دل خصمان شگفتن
وزو گیرد گل دولت شکفتن
دل دشمن بتیر درد سفتن
ز روی دوست گرد رنج رفتن
کنون باید بشادی می گرفتن
که شاه آمد بپیروزی بلشگر
بشغل خویشتن شد شاه ایران
همی پیروز شد در جنگ شیران
ز جان خویش شد همچون دلیران
بجای خویش باز آمد هژیران
از او شد خامه بدخواه ویران
نشست اندر سریر او همچو میران
گه تدبیر باشد بر ز پیران
هم از گوهر هم از دانش از او سر
عدو سوز است چون آید بمیدان
ولی ساز است چون آید در ایوان
بمردی نیست کم از پور دستان
سیاست را بود پور نریمان
چو موسی جست آتش در بیابان
بدیدش نور و پس شد غیب تابان
از این خسرو بسی دیدیم برهان
چه گوئی خسرو است او یا پیمبر
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
جگرشان کرد پیکان را نشانه
کمانشان کرد در گردن کمانه
دو خورشید است روشن در زمانه
ازین گل تازه زان مردم توانگر
یکی خورشید در برج حمل شد
یکی در خانه میر اجل شد
از آن خورشید صحرا پر حلل شد
وزین خورشید دولت بی خلل شد
از آن بستان پر از مشگین کلل شد
وزین ایوان پر از زرین لعل شد
از آن نسرین و نرگس بی محل شد
وزین شد بی خطر دینار و گوهر
نه چونین سور افریدون و جم کرد
نه چونین سور سام و روستم کرد
زمین پر زر و دینار و درم کرد
جهان بر خلق چون خلد ارم کرد
بزرگان را خداوند علم کرد
سترگان را بفرمان و خدم کرد
فزون از آسمان شادی و غم کرد
بقا بادش بشادی خصم غمخور
از این پیوند گیتی شاد گشته
ولی را خار چون شمشاد گشته
همه ویرانه ها آباد گشته
ملک را رنج دل بر باد گشته
برادر نیز بی فریاد گشته
ز بند دشمنان آزاد گشته
شه از روی برادر شاد گشته
چو شد شادان ز روی شه برادر
جهان دائم بکام شاه بادا
سرای دشمنش بیراه بادا
همیشه جفت مهر و ماه بادا
یکی روزش بقا ده ماه بادا
ز رویش چشم بد گمراه بادا
از او دست بدان کوتاه بادا
زر از روزگار آگاه بادا
خدایش یار باد و چرخ یاور
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگاری لاله رخسار و سمنبر
صبا زو مشگبویست و سمنبر
هوش مصنوعی: دختر زیبا با چهرهی درخشانش مانند گل لاله است و نسیم بهاری از او بویی خوش به مشام میآورد.
سهی سرویست کش مشگ و سمنبر
هزارش خوشه سنبل بر سمنبر
هوش مصنوعی: یک درخت سرو قد بلند و زیبا است که مانند مشک و گلهای سمن به نظر میآید و بر روی شاخههایش هزار خوشه سنبل دیده میشود.
ز روی و موی آن سرو سمن بر
پر از عود است بحر و بر سمن بر
هوش مصنوعی: زیبایی و ظرافت آن دختر، مانند درخت سمن و موهایش مثل عود معطر است که دریا و خشکی را پر کرده است.
بحق سیصد و سی و سه منبر
صبا هست از برش بوی سمنبر
هوش مصنوعی: به حق سیصد و سی و سه منبر، بوی گل سمن از وجود او به مشام میرسد.
میان همچون کناغ بسته دارد
دهان همچون شکاف پسته دارد
هوش مصنوعی: در میان یک دهان بسته، مانند شکاف یک پسته، وجود دارد.
دل حوران بمژگان خسته دارد
دل و جانم ز غمها رسته دارد
هوش مصنوعی: دل حوران به خاطر مژگانش خسته و نگران است و دل و جان من از غمها رهایی یافتهاند.
پریرا دل بیک مو بسته دارد
مرا دل از جفا بشکسته دارد
هوش مصنوعی: موجود زیبا و دلربا به من توجه نمیکند و قلبم به خاطر ستمها و بیتوجهیها شکسته و آشفته است.
بروی و رای او پیوسته دارد
نهاده مهر و کین هفت کشور
هوش مصنوعی: او با محبت و دشمنی خود، سلطه و فرمانروایی بر هفت کشور را بر دوش دارد.
ندانم تا زیم زو تافته دل
که هم جان داده ام هم یافته دل
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا از عشق او زنده بمانم یا نه، چون هم جانم را برای او دادهام و هم دلم را به او سپردهام.
ز من بسته بزلف و تافته دل
که باشد بی رخ او تافته دل
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و موهای او به شدت در بند و گرفتار شده است، زیرا بدون دیدن او، دلم نمیتواند خوش باشد.
ز نام و جامه دارد بافته دل
ولیکن نیست از من تافته دل
هوش مصنوعی: دل انسان ممکن است به واسطهٔ ظاهر و نامش احساساتی ساخته شده باشد، اما این احساسات و لطافتهای دل به خود او تعلق ندارد و از درون او نشأت نگرفته است.
مرا دارد هوا بشتافته دل
بمهر آن نگار ماه پیکر
هوش مصنوعی: دل من دلبسته و عاشق آن معشوق خوش شکل و زیبا شده است.
بعارض هست چون ماه دو هفته
بگرد او گل سوری شکفته
هوش مصنوعی: عشقم مانند ماهی است که هر دو هفته به دور خود میچرخد و در این میان، گلی زیبا و سرخ رونق یافته است.
دو زاغ اندر دو سوی ماه خفته
گلی هر یک بچنگ اندر گرفته
هوش مصنوعی: دو تا زاغ در دو سمت ماه نشستهاند و هر کدام گلی را در چنگ گرفتهاند.
دهان چون حلقه مرجان سفته
در او سی در ناسفته نهفته
هوش مصنوعی: دهان مانند حلقهای از مرجان است که درون آن، سی دروازه پنهان وجود دارد.
همانا مست سوی باغ رفته
که شد پر در و مرجان باغ یکسر
هوش مصنوعی: مست به سویی باغ رفته است و باغ را به طور کامل پر از در و مرجان کرده است.
جهان پیر برنا شد دگر باز
زمین بی در و دیبا نیست یکباز
هوش مصنوعی: جهان به یک حالتی جدید و جوانتر دچار شده و به نظر میرسد زمین دیگر آن زیبایی و زینتهای گذشته را ندارد.
در فردوس شد بر بوستان باز
ندانی آسمان از بوستان باز
هوش مصنوعی: در بهشت، هنوز هم نمیتوانی تشخیص دهی که آسمان از باغ جداست.
شد از باد آبدان چون سینه باز
هزار آواز با گل عاشقی باز
هوش مصنوعی: باد آبدان مانند سینهای باز، صدای هزاران آواز عاشقانه را به وجود آورد.
کنون گردد روان با ناز انباز
کنون باید سرود رود و ساغر
هوش مصنوعی: اکنون روح و جانم با زیبایی و دلربایی پیوند میخورد، حالا باید شاد و سرمست باشم و از زندگی لذت ببرم.
شقاق و نرگس اندر کوه ساده
بسان سبزپوشان ایستاده
هوش مصنوعی: شقاق و نرگس در کوه به زیبایی و سادگی ایستادهاند، مانند افرادی که لباس سبز پوشیدهاند.
یکی را مهر سیمین جام داده
یکی را تاج مرجان بر نهاده
هوش مصنوعی: یکی را جام نقرهای دادهاند و دیگری را تاجی از مرجان گذاشتهاند.
ببین نرگس دو چشم خود گشاده
بنفشه چون بلشگر در پیاده
هوش مصنوعی: نگاه کن چه طور نرگس با چشمانش به زیبایی جلوهگری میکند، مانند بنفشه که در پیادهروی خود را به نمایش میگذارد.
یکی زهره است بر پروین فتاده
یکی ناسوخته عنبر بر آذر
هوش مصنوعی: یک ستاره از خوشه پروین به زمین افتاده و مانند عطر ناب و خوشبو، در آتش در حال سوختن است.
همی گردد صبا پیرامن گل
همی درد بتن پیراهن گل
هوش مصنوعی: نسیم به دور گل میچرخد و در دل خود به زخمهای پیراهن گل اشاره میکند.
هوا گر نیست عاشق بر تن گل
چرا بندد گهر بر گردن گل
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا عشق و محبت وجود نداشت، چرا باید جواهرات و زیورآلات زیبایی را به گلها آویزان کنیم؟
به نیسان گشته بستان معدن گل
نخسبد مرغ جز بر خرمن گل
هوش مصنوعی: در روزهای بهار و به ویژه در فروردین، باغ در اوج زیبایی خود قرار دارد و گلها به حدی شکوفا هستند که هیچ پرندهای نمیتواند جز بر روی خوشههای گل بنشیند.
سرایان زند باف از دامن گل
خروشان عندلیب از شاخ عرعر
هوش مصنوعی: آوازخوانان زندگانی از دامن پرگل، صدای خوش آواز بلبل را از درخت عرعر میشنوند.
ایا ابر سیه بر چرخ نیلی
نه دریائی نه جیحونی نه نیلی
هوش مصنوعی: آیا ابر سیاه بر آسمان آبی وجود دارد که نه دریا باشد، نه نهر، و نه آبی رنگ؟
چرا چندین گهر باری نه سیلی
چرا تندی کنی نه ژنده پیلی
هوش مصنوعی: چرا در برابر مشکلات و چالشها مثل سیل رفتار نمیکنی که با قدرت و شدت حرکت کنی، و به جای آن با آرامش و سربلندی مثل یک فیل با صلابت عمل نکردهای؟
بآب اندرا با دریا عدیلی
بتاب از آتش دوزخ بدیلی
هوش مصنوعی: به همین نسبت که آب دریا با آب رودخانه تفاوت دارد، آتش دوزخ هم از آتش دنیا جداست.
گهی چون دست خسرو بوالخلیلی
گهی چون تیغ شاهنشاه جعفر
هوش مصنوعی: گاهی مانند دست خسرو بوالخلیلی، شاهزادهای بزرگوار و نیکوکار، رفتار میکنم و گاهی مانند تیغ تیز شاهنشاهی جعفر، خشمگین و تندخو.
چنو گیتی نیاورد و نیارد
زمانه کین او جستن نیارد
هوش مصنوعی: چنین دنیایی نه دیده شده و نه خواهد شد، زیرا او را کسی نخواهد یافت که جست و جوی او را انجام دهد.
اگر بر دل خلاف او نگارد
بخار مرگ گردون جان بخارد
هوش مصنوعی: اگر بر دل کسی خلاف خواستهاش بنشیند، مرگ مانند بخاری دنیای فانی او را خواهد گرفت.
ز بس کو دوستان را حق گذارد
ز بس بر دشمنان ذلت گمارد
هوش مصنوعی: بهخاطر محبت و احترام زیاد به دوستان، حقوق آنها را بهخوبی رعایت میکند و بر اثر همین رفتار، دشمنان را در موقعیتی ذلتآور قرار میدهد.
مر او را دوست و دشمن دوست دارد
که نفع بی ضر است و خیر بی شر
هوش مصنوعی: کسی را میتوان دوست داشت که هیچ ضرری برای دیگران نداشته باشد و فقط خیر و فایده برای همگان به ارمغان آورد.
گرش بودی همه گیتی خزینه
ببخشیدی و بنمودی هزینه
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا را به عنوان گنجینهای در نظر بگیریم، باز هم نمیتوانی از آن بهرهبرداری کنی و هزینهای برای آن بپردازی.
جهان چون خاتمست او چون نگینه
بحق بگذار تا مرداد دینه
هوش مصنوعی: جهان مانند یک خاتم است و او مانند نگینی در آن میدرخشد. بگذار تا در جلال و شکوه خود، در پاییز زندگیاش بدرخشد.
بسان دوزخ است او گاه کینه
چو سنگ او و عدو چون آبگینه
هوش مصنوعی: او مانند جهنم است، پر از کینه و خشم. کینهاش مانند سنگی سخت و دشمنش مانند شیشهای شکننده است.
زمین بحر دمان مردم سفینه
زمان باد مخالف شاه لنگر
هوش مصنوعی: زمین مانند دریا در زمانهای مختلف مردم را به سمت خود میکشاند، و این کشمکش شبیه به یک کشتی است که در دریای زمان به پیش میرود. باد مخالف نیز نشاندهنده چالشها و مشکلاتی است که کشتی با آن مواجه است، بهطوری که ممکن است لنگر کشتی در این شرایط دچار مشکل شود.
چو او در جنگ آرد تیغ در چنگ
ندارد پیل یشک و شیر نر چنگ
هوش مصنوعی: وقتی او در میدان جنگ شمشیر را به دست بگیرد، نه فیل وحشی و نه شیر نر قادر به مقاومت در برابر او نخواهند بود.
بیابان در وغا بر تیغ او تنگ
پلنگ از هیبتش ماننده رنگ
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از فضایی وحشی و پرخطر در بیابان سخن میگوید. در اینجا، تیغ و شمشیر شخصی قوی و دلیر نمایانگر قدرتش است که باعث وحشت و ترس پلنگها میشود. به گونهای که پلنگها به خاطر قدرت او، رنگ میبازند و جرات نزدیک شدن ندارند. در واقع، شاعر به زیبایی قدرت و عظمت این شخصیت را به تصویر کشیده است.
دهد خواهندگان را سیم چون سنگ
فراتر درگهش از هفت اورنگ
هوش مصنوعی: به کسانی که درخواست میکنند، مانند سنگی سیم میدهد و درگاه او از هفت آسمان بالاتر است.
نیارد تاب با او پیل در جنگ
هژبران را مسخر کرده چون خر
هوش مصنوعی: نمیتواند با او مانند فیل در جنگ، هژبران را تسلیم کند، چرا که او مانند یک خر است.
ز دستش تیغ و کلک و جام نازان
ز رخشش پیل و شیر و ببر تازان
هوش مصنوعی: او در دستانش ابزارهایی چون تیغ و قلم و نوشیدنی دارد و از چهرهاش قدرت و عظمت مانند فیل و شیر و ببر فوران میکند.
به نعمت نیک خواهان را نوازان
بمحنت بدسگالان را گدازان
هوش مصنوعی: به آنانی که به نعمت و خیرخواهی تمایل دارند، با مهربانی و محبت رسیدگی کنید، و بر کسانی که دلهای بد دارند و میخواهند دیگران را آزار دهند، باید سخت گرفت و آنها را مجازات کرد.
مرادی با ولی چون آب سازان
بمردی با عدو آتش فرازان
هوش مصنوعی: رابطهای خوب و دوستانه با رئیست داشته باش و زمانی که با دشمنان روبهرو میشوی، در برابرشان محکم و مقاوم باش.
ز فخر نام او بر چرخ نازان
نگین و خامه و منجوق و منبر
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ارزشمندی نام و مقام او اشاره دارد. به گونهای که نام او همچون نگینی درخشان بر آسمان میدرخشد و با شکوه و عظمت خود، توجه همگان را به خود جلب میکند. همچنین با استفاده از عناصری مانند قلم، منجوق و منبر، بر اهمیت و تاثیرگذاری او در جامعه تاکید میشود.
جهان او داند از خصمان گرفتن
دل افروز آمدن پیروز رفتن
هوش مصنوعی: دنیا میداند که چگونه با دشمنان خود برخورد کند، اما کسی که دل را شاد میکند، در نهایت پیروز میشود و از این دنیا میرود.
از او نارد دل خصمان شگفتن
وزو گیرد گل دولت شکفتن
هوش مصنوعی: از دل دشمنان او ناامید میشوند و بر اثر او، گل خوشبختی شکوفا میشود.
دل دشمن بتیر درد سفتن
ز روی دوست گرد رنج رفتن
هوش مصنوعی: دل دشمن از عشق به معشوقش آزار میبیند و از این بابت رنج میکشد.
کنون باید بشادی می گرفتن
که شاه آمد بپیروزی بلشگر
هوش مصنوعی: حالا باید جشن و شادی برپا کرد چون شاه به پیروزی لشگر برگشته است.
بشغل خویشتن شد شاه ایران
همی پیروز شد در جنگ شیران
هوش مصنوعی: شاه ایران با مشغول شدن به وظیفه خود، در جنگها بر شیران پیروز شد.
ز جان خویش شد همچون دلیران
بجای خویش باز آمد هژیران
هوش مصنوعی: او مانند دلیران از جان خود گذشته و به جای خود بازگشته است.
از او شد خامه بدخواه ویران
نشست اندر سریر او همچو میران
هوش مصنوعی: او به بدخواهی ویرانی قلم زد و در جایگاه او مانند میران نشسته است.
گه تدبیر باشد بر ز پیران
هم از گوهر هم از دانش از او سر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات تدبیر و اندیشه بر اساس تجربههای کهن و همچنین بر اساس دانش و خلاقیت جوانان میتواند به نتیجه مطلوبی برسد.
عدو سوز است چون آید بمیدان
ولی ساز است چون آید در ایوان
هوش مصنوعی: دشمن در میدان نبرد مانند آتش سوزان است، اما وقتی به خانه و فضای آرام میرسد، به نرمی و محبت تبدیل میشود.
بمردی نیست کم از پور دستان
سیاست را بود پور نریمان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که هیچ فردی به اندازهٔ پسر دستان، که نماد کاردانی و هوش در سیاست است، در این زمینه اهمیت ندارد و او به اندازهٔ پسر نریمان، که نشاندهندهٔ قدرت و شجاعت است، ارزشمند است.
چو موسی جست آتش در بیابان
بدیدش نور و پس شد غیب تابان
هوش مصنوعی: همانطور که موسی در بیابان شعله آتش را دید و نور آن را مشاهده کرد، سپس این نور به صورت ناپیدا و درخشان تبدیل شد.
از این خسرو بسی دیدیم برهان
چه گوئی خسرو است او یا پیمبر
هوش مصنوعی: ما از خسروهای زیادی در تاریخ استدلال و دلایل مختلفی دیدهایم. حالا باید بگویید آیا این خسرو، خود اوست یا این که به پیامبر اشاره دارد؟
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
هوش مصنوعی: آیا یک نفر میتواند دو خانواده را با پیروزی متحد کند؟ کسی که بتواند این کار را انجام دهد، شایستهٔ فرمانروایی است.
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
هوش مصنوعی: سپاهی بیپایان در مقابل او قرار گرفت، شامل تمام شیران جنگی و افراد جوان.
جگرشان کرد پیکان را نشانه
کمانشان کرد در گردن کمانه
هوش مصنوعی: آنها جگرشان را سوختند و تیرها را نشانه گرفتند و کمان را به گردن کمانه آویختند.
دو خورشید است روشن در زمانه
ازین گل تازه زان مردم توانگر
هوش مصنوعی: در این دنیا دو شخصیت برجسته و درخشان وجود دارد که یکی از آنها به خاطر زیبایی و طراوت آن گل تازهای است که به آن اشاره شده و دیگری به خاطر ثروت و موقعیت اجتماعی خاص مردم توانگر است.
یکی خورشید در برج حمل شد
یکی در خانه میر اجل شد
هوش مصنوعی: یک خورشید به برج حمل وارد شد و دیگری در خانه مرگ قرار گرفت.
از آن خورشید صحرا پر حلل شد
وزین خورشید دولت بی خلل شد
هوش مصنوعی: از آن آفتاب داغ صحرا خیر و برکت حاصل شد و از این آفتاب نعمت و دولت بینقص پدید آمد.
از آن بستان پر از مشگین کلل شد
وزین ایوان پر از زرین لعل شد
هوش مصنوعی: از آن باغ پر از گلهای خوشبو و زیبا، به راحتی میتوان فهمید که زندگی چقدر دلنشین و خوشایند است، و از این ایوان پر از جواهرات قیمتی، زیبایی و ثروت نمایان میشود.
از آن نسرین و نرگس بی محل شد
وزین شد بی خطر دینار و گوهر
هوش مصنوعی: به خاطر بیمحلی گلهای نسرین و نرگس، دیگر دینار و جواهر هم بیخطر شدهاند.
نه چونین سور افریدون و جم کرد
نه چونین سور سام و روستم کرد
هوش مصنوعی: نه جشن و شادیای که افریدون و جمشید برپا کردند، مانند این جشن نیست و نه جشن و سرور سام و رستم چنین بوده است.
زمین پر زر و دینار و درم کرد
جهان بر خلق چون خلد ارم کرد
هوش مصنوعی: زمین پر از طلا و پول است و جهان برای مردم مانند بهشت ساخته شده است.
بزرگان را خداوند علم کرد
سترگان را بفرمان و خدم کرد
هوش مصنوعی: خداوند دانش را به بزرگان عطا کرد و ستارهها را به فرمان آنها سپرد.
فزون از آسمان شادی و غم کرد
بقا بادش بشادی خصم غمخور
هوش مصنوعی: خوشی و ناراحتی فراتر از آسمان است، دائم در حال تغییر و نوسان است. در این میان، خدا را شکر که به شادی دشمنان غمگین است.
از این پیوند گیتی شاد گشته
ولی را خار چون شمشاد گشته
هوش مصنوعی: از این ارتباط با دنیا خوشحال شدهایم، اما مانند خار که به شمشاد تبدیل شده، تلخیهایی هم وجود دارد.
همه ویرانه ها آباد گشته
ملک را رنج دل بر باد گشته
هوش مصنوعی: تمام ویرانیها دوباره شکوفا و آباد شدهاند، اما درد و رنج دل مردم به هدر رفته است.
برادر نیز بی فریاد گشته
ز بند دشمنان آزاد گشته
هوش مصنوعی: برادر بدون هیچ فریادی، از دست دشمنان رهایی یافته است.
شه از روی برادر شاد گشته
چو شد شادان ز روی شه برادر
هوش مصنوعی: دختر شاه از دیدن برادرش خوشحال شده، همچنان که برادر نیز از دیدن دختر شاه شادمان است.
جهان دائم بکام شاه بادا
سرای دشمنش بیراه بادا
هوش مصنوعی: امیدوارم که جهان همیشه به نفع پادشاه باشد و سرنوشت دشمنانش به ناکامی و بدبختی دچار شود.
همیشه جفت مهر و ماه بادا
یکی روزش بقا ده ماه بادا
هوش مصنوعی: همیشه باید در کنار هم باشند مانند مهر و ماه، امید است که یک روز آنها برای همیشه در کنار هم باقی بمانند.
ز رویش چشم بد گمراه بادا
از او دست بدان کوتاه بادا
هوش مصنوعی: از زیبایی او چشم بد دور باد و دست ناپاکان از او کوتاه باشد.
زر از روزگار آگاه بادا
خدایش یار باد و چرخ یاور
هوش مصنوعی: امیدوارم روزگار در حفظ و حمایت او موفق باشد و در این راه، یاری کند.