گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در مدح ابونصر مملان

ز پی آفت هر چیز پدید است سبب
سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت
ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
کاندر آن بستد اندوه و غمش معدن خواب
وندرین در برگرفت انده او جای طرب
دل من غافل بی آنگه مرا گیرد خواب
تن من لرزان بی آنکه مرا گیرد تب
من ز نادیدن آن ماه بر آن کوبم سر
من در اندیشه آن حور بدان خایم لب
که یکی بار دل او طلب من نکند
که دلم باشد صد بار ورا کرده طلب
ای بناکام من و خویشتن از من شده دور
خویشتن را و مرا کرده گرفتار تعب
سبب شادی و غم چشم و لب تست چو هست
مرگ و روزیرا شمشیر و کف میر سبب
میر ابو نصر محمد که خداوند جهان
بگزیدش ز جهان هم بحسب هم بنسب
نسبش از عجم و قدوه شاهان عجم
حسبش از عرب و قبله میران عرب
دل او بحری موجش همه دینار و درم
کف او ابری سیلش همه دیبا و قصب
آفت و راحت خلق است به شمشیر و قلم
که ز پولاد بود آفت و راحت ز قصب
کف او ابر گهر بار بود وقت سخا
تیغ او شیر روان خوار بود گاه غضب
از پی آنکه ذهب خوار بود بر دل او
روی خصمانش بود زرد همیشه چو ذهب
مهر او مهر درخشنده و خواهنده نهال
کین او آتش سوزنده و بدخواه حطب
ای بشیرینی چون جان و بخوشی چو جهان
وی پسندیده چو تدبیر و ستوده چو ادب
گر کند بولهب از مهر تو در دوزخ یاد
برهد جان و تن بولهب از نار لهب
ور بکوه اندر عاصی شود اندر تو پلنگ
میش با فر تو بیرون برد از تنش عصب
لقب و نام یکی دارد هر میر و ترا
بکریمی و وفا هست دو صد نام و لقب
خلق در امن تو همواره تو در امن خدا
خلق در طاعت تو پاک و تو در طاعت رب
بنشین خرم و خندان و مهان را بنشان
بستان از کف عناب لبان آب عنب
تا شب و روز همی آید پیدا ز فلک
تا گل و خار همی آید پیدا ز خشب
باد بر ناصح تو خار ببویائی گل
باد بر حاسد تو روز بتاریکی شب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز پی آفت هر چیز پدید است سبب
سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
هوش مصنوعی: در پی هر آفتی، دلیلی وجود دارد. درد و آفت من ناشی از جدایی از آن دو رشته موی زیباست.
گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت
ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
هوش مصنوعی: اگر خواب به چشمان من نیاید، جای تعجب نیست و اگر شادی به دل من نرسد، جای شگفتی هم ندارد.
کاندر آن بستد اندوه و غمش معدن خواب
وندرین در برگرفت انده او جای طرب
هوش مصنوعی: در آن مکان، غم و اندوه او به آرامش و خواب تبدیل شده، و درون آن، شادی و خوشی جایگزین اندوهش شده است.
دل من غافل بی آنگه مرا گیرد خواب
تن من لرزان بی آنکه مرا گیرد تب
هوش مصنوعی: دل من غافل است و بدون آنکه خوابم ببرد، بدنم به آرامی می‌لرزد و بدون آنکه تب داشته باشم، احساس ناراحتی و بی‌قراری می‌کنم.
من ز نادیدن آن ماه بر آن کوبم سر
من در اندیشه آن حور بدان خایم لب
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری از آن معشوق زیبا، سرم را به زمین می‌کوبم و در خیال او هستم، به طوری که به شدت دلم می‌خواهد لبانم را بر او بگذارم.
که یکی بار دل او طلب من نکند
که دلم باشد صد بار ورا کرده طلب
هوش مصنوعی: اگر یک بار دل او از من درخواست نکند، باید بدانید که من صد بار خواسته‌ام او را.
ای بناکام من و خویشتن از من شده دور
خویشتن را و مرا کرده گرفتار تعب
هوش مصنوعی: ای کسی که دچار بدبختی هستم، من و خودم از یکدیگر دور افتاده‌ایم و تو باعث شده‌ای که من در درد و رنج گرفتار شوم.
سبب شادی و غم چشم و لب تست چو هست
مرگ و روزیرا شمشیر و کف میر سبب
هوش مصنوعی: چشم و لب تو دلیل خوشی و ناراحتی من هستند، همان‌طور که مرگ و روزی هر فرد می‌تواند مانند شمشیر و کف بیفتد.
میر ابو نصر محمد که خداوند جهان
بگزیدش ز جهان هم بحسب هم بنسب
هوش مصنوعی: میر ابو نصر محمد شخصی است که خداوند او را به عنوان یک فرد برجسته انتخاب کرده و او از نظر نسب و نسبی‌گری نیز از دیگران ممتاز است.
نسبش از عجم و قدوه شاهان عجم
حسبش از عرب و قبله میران عرب
هوش مصنوعی: نسب و دودمان او به مردمان عجم می‌رسد و از خاندان شاهان آن سرزمین است، در حالی که اعتبار و شرافتش به عرب‌ها وابسته است و به مقام‌های عالی آن‌ها مرتبط می‌شود.
دل او بحری موجش همه دینار و درم
کف او ابری سیلش همه دیبا و قصب
هوش مصنوعی: دل او مانند دریایی است که امواجش پر از پول و财富 است، و دستش همچون ابری است که بارانش تمام پارچه‌های گرانبها و زینتی را می‌باراند.
آفت و راحت خلق است به شمشیر و قلم
که ز پولاد بود آفت و راحت ز قصب
هوش مصنوعی: آزار و آسایش مردم به دو چیز وابسته است: یکی قدرت و زور (شمشیر) و دیگری دانش و هنر (قلم). اینکه از آهن (پولاد) خطر و آسایش به وجود می‌آید، همانند این است که از نی (قصب) هم می‌تواند آسایش و درد ایجاد شود.
کف او ابر گهر بار بود وقت سخا
تیغ او شیر روان خوار بود گاه غضب
هوش مصنوعی: دست او مانند ابر پر از گوهر است، نشانه دست generosity و بخشش اوست. اما وقتی که به خشم می‌آید، شمشیرش مانند شیر، وحشی و بی‌رحم می‌شود.
از پی آنکه ذهب خوار بود بر دل او
روی خصمانش بود زرد همیشه چو ذهب
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال طلاست، در دلش همیشه رنگ زرد دشمنی بر جاست و مانند طلا همیشه در غم و حسرت به سر می‌برد.
مهر او مهر درخشنده و خواهنده نهال
کین او آتش سوزنده و بدخواه حطب
هوش مصنوعی: عشق او مانند نوری تابان و جستجوگر است، در حالی که کینه‌اش همچون آتش ویرانگر و دشمنی است.
ای بشیرینی چون جان و بخوشی چو جهان
وی پسندیده چو تدبیر و ستوده چو ادب
هوش مصنوعی: ای که شیرینی‌ات مانند جان است و شادی‌ات چون جهان. تو از نظر تدبیر پسندیده و از نظر ادب ستوده‌ای.
گر کند بولهب از مهر تو در دوزخ یاد
برهد جان و تن بولهب از نار لهب
هوش مصنوعی: اگر بلحب به خاطر محبت تو در جهنم یاد تو را داشته باشد، جان و تن او از آتش جهنم رهایی می‌یابند.
ور بکوه اندر عاصی شود اندر تو پلنگ
میش با فر تو بیرون برد از تنش عصب
هوش مصنوعی: اگر در کوه، درنده‌ای پدیدار شود، پلنگ با وجود دلیری‌اش، از تو فرار می‌کند و از بدنش نشانه‌های ترس به جا می‌گذارد.
لقب و نام یکی دارد هر میر و ترا
بکریمی و وفا هست دو صد نام و لقب
هوش مصنوعی: هر کس یک نام و عنوان دارد، اما تو را با صفاتی چون کریمی و وفاداری می‌شناسند که صدها نام و لقب را شامل می‌شود.
خلق در امن تو همواره تو در امن خدا
خلق در طاعت تو پاک و تو در طاعت رب
هوش مصنوعی: انسان‌ها همیشه در امنیت تو هستند و تو در امنیت خداوند. مردم در اطاعت تو هستند و تو نیز در اطاعت پروردگارت.
بنشین خرم و خندان و مهان را بنشان
بستان از کف عناب لبان آب عنب
هوش مصنوعی: بنشین و شاداب و خندان باش و مهمانان را دعوت کن. باغ را با میوه‌های خوشمزه و خوش آب و رنگ پر کن.
تا شب و روز همی آید پیدا ز فلک
تا گل و خار همی آید پیدا ز خشب
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب و روز در حال آمد و رفت هستند و از آسمان نمایان می‌شوند، همچنین گل و خار نیز از زمین به وجود می‌آیند.
باد بر ناصح تو خار ببویائی گل
باد بر حاسد تو روز بتاریکی شب
هوش مصنوعی: نسیمی بر مشاور تو می‌وزد که رایحه گل را با خود آورده است، و همزمان بر دشمن تو در تاریکی شب می‌پراکند.