شمارهٔ ۱ - غم تنهایی
ای بر قد و بالایت از خوبی و رعنایی
گردیده نگه حیران در چشم تماشایی
بازآ که کشید آخر عشق تو به رسوایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
اول گل رخسارت سرگرم فغانم کرد
وآنگه خم ابرویت قصد دل و جانم کرد
عشق آمد و در آخر رسوای جهانم کرد
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد دامان شکیبایی
ای ذکر توام مسطر در دفتر ناکامی
ای نام توام رهبر در ششدر ناکامی
از زخم توام مرهم در پیکر ناکامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
عمری است در این وادی سرگشته دلداریم
هرکس طلبی دارد ما طالب دیداریم
در دست غم هجران دیری است گرفتاریم
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
روزی به خیال او دل، شاد همیکردم
در گوشه تنهایی فریاد همیکردم
بر کشتن خویش از غم امداد همیکردم
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
جز تیر توام در دل پروای خدنگی نیست
جز کوی توام بر سر سودای فرنگی نیست
بر سینه پرداغم جز عشق تو رنگی نیست
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
در دل ز هجوم اشگ خوناب نمیماند
فردا است که در چشمم سیلاب نمیماند
غارتزده دل را اسباب نمیماند
دائم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب خبر وصلی از پیش نگار آمد
بگذشت خزان هجر ایام بهار آمد
قصاب گل عشقت می خور که بهبار آمد
حافظ به شب هجران بوی خوش یار آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر قد و بالایت از خوبی و رعنایی
گردیده نگه حیران در چشم تماشایی
هوش مصنوعی: تو به قد و زیباییات، نظرهای حیران را در چشمانت به تماشا کشیدهای.
بازآ که کشید آخر عشق تو به رسوایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
هوش مصنوعی: برگرد و به من ملحق شو، زیرا عشق تو بالاخره مرا به رسوایی کشاند. ای پادشاه زیبایان، از اندوه تنهایی شکایت دارم.
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
هوش مصنوعی: دل بی تو به شدت احساس تنهایی کرده و اکنون زمان آن فرا رسیده که برگردی.
اول گل رخسارت سرگرم فغانم کرد
وآنگه خم ابرویت قصد دل و جانم کرد
هوش مصنوعی: در ابتدا زیبایی چهرهات مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد و سپس خم ابرویت به قلب و جانم نفوذ کرد.
عشق آمد و در آخر رسوای جهانم کرد
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
هوش مصنوعی: عشق به سراغم آمد و در نهایت باعث شد که در برابر جهانیان رسوا شوم. اشتیاق و دوری از تو، حالتی در من به وجود آورده که هیچ وقت تجربه نکردهام.
کز دست بخواهد شد دامان شکیبایی
هوش مصنوعی: چون صبر از دست برود، انسان به دام مشکلات و ناامیدی گرفتار میشود.
ای ذکر توام مسطر در دفتر ناکامی
ای نام توام رهبر در ششدر ناکامی
هوش مصنوعی: ای یاد تو در صفحات زندگیام نقش بسته و تو نامی هستی که در زمانهای سخت راهنمای من است.
از زخم توام مرهم در پیکر ناکامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
هوش مصنوعی: زخمی که از تو در وجودم نشسته، به نوعی مایه تسکین ناامیدیام شده است. درد تو برای من دردی است که درمانی در دل همین ناامیدی پیدا کردهام.
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
هوش مصنوعی: من به یاد تو هستم و در تنهاییام، یاد تو تسکیندهنده من است.
عمری است در این وادی سرگشته دلداریم
هرکس طلبی دارد ما طالب دیداریم
هوش مصنوعی: سالهاست که در این مسیر به دنبال دلدار خود هستیم و هر کسی که چیزی میخواهد، ما فقط در جستجوی دیدار او هستیم.
در دست غم هجران دیری است گرفتاریم
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
هوش مصنوعی: ما مدتهاست که در غم دوری و جدایی گیر کردهایم و در دایره سرنوشت خود، فقط نقطهای کوچک هستیم که به دور میچرخیم.
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
هوش مصنوعی: هر آنچه که تو فکر میکنی، نشانهای از فرمان و اراده توست.
روزی به خیال او دل، شاد همیکردم
در گوشه تنهایی فریاد همیکردم
هوش مصنوعی: روزهایی که تنها بودم، به یاد او دلخوشی میکردم و در دل خود فریاد میکشیدم.
بر کشتن خویش از غم امداد همیکردم
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
هوش مصنوعی: دیشب به خاطر غم و اندوهی که داشتم، فکر میکردم که چگونه میتوانم خودم را نابود کنم. در این حال، موهای او را که با نسیم در حرکت بودند، به یاد میآوردم و احساس میکردم که در دل با آنها سخن میگویم.
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
هوش مصنوعی: گفت: این افکار و خیالات بیهوده را کنار بگذار و از آنها عبور کن.
جز تیر توام در دل پروای خدنگی نیست
جز کوی توام بر سر سودای فرنگی نیست
هوش مصنوعی: جز تیر تو، در دل من هیچ نگرانی از محبت و عشق نیست و جز محله تو، در سر من هیچ خیالی از جاذبههای خارجی وجود ندارد.
بر سینه پرداغم جز عشق تو رنگی نیست
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
هوش مصنوعی: در دل آتشین من، جز عشق تو هیچ رنگ و بویی وجود ندارد. ای ساقی، گلهای باغ نیز بدون روی تو چیزی برای ارائه ندارند.
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
هوش مصنوعی: به آرامی و زیبایی با شمشاد حرکت کن تا باغ را زینت ببخشی.
در دل ز هجوم اشگ خوناب نمیماند
فردا است که در چشمم سیلاب نمیماند
هوش مصنوعی: با وجود جاری شدن اشک و احساس عمیق غم، فردا دیگر هیچ چیز از این درد و گریه باقی نخواهد ماند.
غارتزده دل را اسباب نمیماند
دائم گل این بستان شاداب نمیماند
هوش مصنوعی: دل غارتزده و آسیبدیده، نمیتواند همواره شادابی و زیبایی را حفظ کند، مانند این که گلهای این باغ همیشه سرسبز نمیمانند.
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که در زمان قدرت و توانمندی، به کمک نیازمندان و ضعیفان بشتاب.
دیشب خبر وصلی از پیش نگار آمد
بگذشت خزان هجر ایام بهار آمد
هوش مصنوعی: دیشب خبری از دیدار معشوق به من رسید که فصل خزان از بین رفت و ایام بهار فرارسید.
قصاب گل عشقت می خور که بهبار آمد
حافظ به شب هجران بوی خوش یار آمد
هوش مصنوعی: قصاب عشق تو مانند کسی است که گلها را میخورد، چرا که در شب جدایی، بوی خوش معشوق به مشام میرسد.
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
هوش مصنوعی: ای عاشق پرشور، روز شادت را گرامی میدارم.