گنجور

شمارهٔ ۸

هر ذرّه‌ را ز مهر کمندی است در گلو
نگذاشته است دام تو یک آفریده را
بی‌تابی‌ای که دل کند از عارضت مرنج
رحم است این سپند به آتش رسیده را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر ذرّه‌ را ز مهر کمندی است در گلو
نگذاشته است دام تو یک آفریده را
هوش مصنوعی: هر موجودی به نوعی از محبت و احساس وابستگی برخوردار است و هیچ‌کدام به سادگی نمی‌توانند از چنگال محبت تو خارج شوند.
بی‌تابی‌ای که دل کند از عارضت مرنج
رحم است این سپند به آتش رسیده را
هوش مصنوعی: دل‌تنگی و بی‌تابی من از دوری تو را نازک‌نارنجی نکن، این زبانه‌های آتشین است که به سمت سپند کشیده شده‌اند.