گنجور

شمارهٔ ۱

دیشب آن گیل دل‌افروز، که بیمار اویم
اتفاقا به من افتاد گذارش ز قضا
گفت: هان چونی و تی حال به می عشق چه بو؟
گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا
من درویش ستم‌دیده چو بیمار توام
روشن است این که: به هر حال چنین زار بسا
قاسم از خنده آن یار شد از دست تمام
گفت: خابوزیه از عشق ترا باد بقا!
در ستم شد ز من، از ناز مکرر می‌گفت:
یار با هیچ کسی حال چنین زار مبا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیشب آن گیل دل‌افروز، که بیمار اویم
اتفاقا به من افتاد گذارش ز قضا
هوش مصنوعی: دیشب به طور اتفاقی، آن دختر گیل که دل مرا شاد می‌کند و به خاطر او بیمارم، از کنار من گذشت.
گفت: هان چونی و تی حال به می عشق چه بو؟
گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا
هوش مصنوعی: او پرسید: حال تو چطور است و در عشق چه احساسی داری؟ من جواب دادم: هیچ چیز در این زمینه مرا ناراحت نمی‌کند.
من درویش ستم‌دیده چو بیمار توام
روشن است این که: به هر حال چنین زار بسا
هوش مصنوعی: من همچون درمندی که در رنج و درد است، به وضوح می‌گویم که وضعیت من به گونه‌ای است که با هر شرایطی می‌توانم زخم‌خوردگی و ضعف خود را نشان دهم.
قاسم از خنده آن یار شد از دست تمام
گفت: خابوزیه از عشق ترا باد بقا!
هوش مصنوعی: قاسم به خاطر خنده آن محبوبش از همه چیز بی‌خود شد و گفت: ای خواب‌آور، عشق تو همیشه پایدار باشد!
در ستم شد ز من، از ناز مکرر می‌گفت:
یار با هیچ کسی حال چنین زار مبا
هوش مصنوعی: این بیت درباره‌ی فردی است که به خاطر ناز و محبت معشوقش از دیگران رنج می‌برد. معشوق به او می‌گوید که هیچ‌کس مانند او حال و روز بدی ندارد و این نشان‌دهنده‌ی عمق احساسات او نسبت به معشوق و تأثیر آن بر زندگی‌اش است.