گنجور

شمارهٔ ۸۹

شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست
کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست
فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب
هزار پرده درید و هنوز در پردست
بگو بفاضل عالی جناب، مفتی شهر
چه سود لقلقهای زبان؟ چو دل مردست
عظم مست و خرابم، ندانم: ایساقی
که جام باده من جنس صاف یا دردست؟
ز ابر علم تقلید برف میبارد
از آن سبب نفس زاهدان چنین سردست
بجان و دل نفسش را قبول باید کرد
کسی که در ره تحقیق گرم و دل سردست
بساز، قاسم بیچاره، با جفای حبیب
که جان و دل ببلاهای عشق پروردست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست
کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست
هوش مصنوعی: شفای جان من چیست؟ در حالی که من اکنون آزرده‌ام و دل خونینم را در دستانم گرفته‌ام.
فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب
هزار پرده درید و هنوز در پردست
هوش مصنوعی: من از درد و اندوهی ناله می‌زنم که آن یار دل‌ها هزار حجاب را شکسته و هنوز در دسترس من نیست.
بگو بفاضل عالی جناب، مفتی شهر
چه سود لقلقهای زبان؟ چو دل مردست
هوش مصنوعی: بگو به آن فرد با دانش و مقام، که نظر مفتی شهر چه بهره‌ای دارد از انسان‌هایی که فقط زبانشان کار می‌کند؟ چون دل آدم‌ها خاموش است.
عظم مست و خرابم، ندانم: ایساقی
که جام باده من جنس صاف یا دردست؟
هوش مصنوعی: من به شدت مست و خرابم و نمی‌دانم که آیا آنچه در دستم است، جام شراب خالص است یا نه.
ز ابر علم تقلید برف میبارد
از آن سبب نفس زاهدان چنین سردست
هوش مصنوعی: از آسمان دانش و اطلاعات تقلیدی، برف می‌بارد و به همین دلیل، جان و روح عارفان و زاهدان اینگونه سرد و بی‌روح است.
بجان و دل نفسش را قبول باید کرد
کسی که در ره تحقیق گرم و دل سردست
هوش مصنوعی: کسی که در راه تحقیق و پژوهش است، باید جان و دلش را به نفس خود بسپارد و آن را بپذیرد، حتی اگر با سختی‌ها و بی‌علاقگی‌هایی مواجه شود.
بساز، قاسم بیچاره، با جفای حبیب
که جان و دل ببلاهای عشق پروردست
هوش مصنوعی: قاسم عزیز، با بی‌وفایی محبوب بساز، زیرا روح و قلبش در مصیبت‌های عشق پرورش یافته است.