شمارهٔ ۶۸۳
هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هویی
ببرید جمله بر هو،بزنید های و هویی
بکنید خرقها را، که ز زرق رنگ دارد
ز سرشک سیل مژگان بکنید شست و شویی
بزنید حلقه بر در، که خسیس نفس پرور
بخدای ره ندارد،بخدا، بهیچ رویی
شب دوش گفت: جان را خبری رساند جانان
که چو چشمه گشت چشمم، نه چو چشمه ای،چو جویی
که ز عشق اگر نمویی،بنشین، سخن چه گویی؟
بجلال ما،نیابی، بجلال ره بمویی
بنیاز گفتم آخر که: جهان و جان فدایت
کس ازین ندید خوشتر، بزمانه آبرویی
ز جهان و جان برآمد،ز جهانیان سرآمد
به مشام جان قاسم ز تو تا رسید بویی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هله! عاشقان، که راهست بهو،زنید هویی
ببرید جمله بر هو،بزنید های و هویی
هوش مصنوعی: بیایید، ای عاشقان! چه راهی به سوی دلبر است، با سر و صدا ندا دهید و با شور و هیجان از عشق بگویید. با شوق و شادی فریاد کنید و عشق را به نمایش بگذارید.
بکنید خرقها را، که ز زرق رنگ دارد
ز سرشک سیل مژگان بکنید شست و شویی
هوش مصنوعی: با پاک کردن ظواهر فریبنده و رنگها، باید اشکهای چشمان خود را شست و شو دهیم تا از آن غم و اندوه رهایی یابیم.
بزنید حلقه بر در، که خسیس نفس پرور
بخدای ره ندارد،بخدا، بهیچ رویی
هوش مصنوعی: به در بزنید و حلقه بزنید، زیرا انسانی که به نفس خویش اهمیت میدهد و بخیلی در درونش نقش بسته، به راه خدا دسترسی ندارد و به هیچوجه نمیتواند به خداوند نزدیک شود.
شب دوش گفت: جان را خبری رساند جانان
که چو چشمه گشت چشمم، نه چو چشمه ای،چو جویی
هوش مصنوعی: شب گذشته، جانم به من خبری از محبوب رساند که چشمانم مانند چشمهای شده است، نه به خاطر بارانی، بلکه به مانند جویبار.
که ز عشق اگر نمویی،بنشین، سخن چه گویی؟
بجلال ما،نیابی، بجلال ره بمویی
هوش مصنوعی: اگر از عشق چیزی نشان بدهی، بنشین و ببین چه چیز میتوانی بگویی؟ به عظمت ما نمیتوانی دست یابی و به بزرگی مسیر نیز نمیتوانی نزدیک شوی.
بنیاز گفتم آخر که: جهان و جان فدایت
کس ازین ندید خوشتر، بزمانه آبرویی
هوش مصنوعی: در نهایت از عشق و دوستی گفتم که جان و جهانم را فدای تو میکنم. هیچکس در این دنیا، خوشنامی و آبرو را بهتر از تو ندیده است.
ز جهان و جان برآمد،ز جهانیان سرآمد
به مشام جان قاسم ز تو تا رسید بویی
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و از زندگی انسانها جدا شدهام، و به پایان دنیای انسانی نزدیک شدهام. بویی از تو به جان قاسم رسیده که به روح او لطافت و آرامش بخشیده است.