گنجور

شمارهٔ ۶۲۹

اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی
ز پیر راه بدان قصه شکرریزی
تو پیر خانقهی، لیک غافلی از راه
ز من مپرس: چه ارزم؟ همان که میورزی
مجردان طریقت روان فدا کردند
تو نام مرگ شنیدی چو بید میلرزی
بعاقبت بدر مرگ بایدت رفتن
اگر تو خسرو چینی و شاه پرویزی
ببنده گفت فقیهی: هزار سال بمان
جواب دادم و گفتم: هزار سال بزی
تو پیشوای جهانی و این نمیدانی
بزعم خویش تو شیخی و لیک دهلیزی
بیا، بصحبت قاسم حدیث دوست شنو
تو قدر گنج چه دانی؟ که حبه ای ارزی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی
ز پیر راه بدان قصه شکرریزی
هوش مصنوعی: اگر از مصر دنیا را می‌خواهی یا از تبریز، از بزرگ‌ترها درباره داستان شیرینی بپرس.
تو پیر خانقهی، لیک غافلی از راه
ز من مپرس: چه ارزم؟ همان که میورزی
هوش مصنوعی: تو سالک و عارف هستی، اما از حقیقت و راهی که باید بروی غافلی. از من نپرس که چه ارزشی دارم، چون ارزش من همان چیزی است که تو به من می‌دهی.
مجردان طریقت روان فدا کردند
تو نام مرگ شنیدی چو بید میلرزی
هوش مصنوعی: مجردان راه حقیقت جان خود را برای آن فدای کردند. چون تو نام مرگ را شنیدی، مانند بید بلرزی.
بعاقبت بدر مرگ بایدت رفتن
اگر تو خسرو چینی و شاه پرویزی
هوش مصنوعی: در نهایت، هر کسی باید با مرگ روبرو شود، حتی اگر تو مانند خسرو شیرین و شاه پرویز باشی.
ببنده گفت فقیهی: هزار سال بمان
جواب دادم و گفتم: هزار سال بزی
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان به فقیهی گفت: هزار سال زنده بمان. من هم پاسخ دادم که هزار سال زندگی خواهم کرد.
تو پیشوای جهانی و این نمیدانی
بزعم خویش تو شیخی و لیک دهلیزی
هوش مصنوعی: تو رهبری جهانی و خودت باوری که مقام بالا داری، اما در حقیقت تنها یک راهرو هستی.
بیا، بصحبت قاسم حدیث دوست شنو
تو قدر گنج چه دانی؟ که حبه ای ارزی
هوش مصنوعی: بیا و درباره قاسم صحبت کن و حدیث دوست را بشنو. آیا می‌دانی که ارزش گنج چقدر است؟ چون یک دانه از آن هم ارزشی دارد.