گنجور

شمارهٔ ۵۷۷

گم کرده‌ایم راه و ندانیم پیشگاه
زان سوتَرَک رویم، کزان سوتَر است راه
شب تا سحر ز گریه ما هیچ کس نخفت
تا روی دل فروز تو دیدیم صبح گاه
مستان جام عشق تو بودند جان و دل
پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه
خواهی که قرب یابی در حضرت وصال
از مابغیر حضرت ما مقصدی مخواه
جانم بسوخت ز آتش حسرت که آن صنم
بر بیدلان گذشت و نکرد این طرف نگاه
دی می گذشت، جمله جهان پر نفیر شد
از سوز عشق، بس که برآمد فغان و آه
بر جان قاسمی نظری کن، ز راه لطف
زان پیشتر که آینه دل شود سیاه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گم کرده‌ایم راه و ندانیم پیشگاه
زان سوتَرَک رویم، کزان سوتَر است راه
هوش مصنوعی: ما در مسیر زندگی گم شده‌ایم و نمی‌دانیم که به کدام سمت باید برویم، زیرا از آن‌سوی مسیر، خطرهایی وجود دارد.
شب تا سحر ز گریه ما هیچ کس نخفت
تا روی دل فروز تو دیدیم صبح گاه
هوش مصنوعی: در طول شب، به خاطر اشک‌های ما هیچ‌کس خوابش نبرد تا اینکه صبح، چهره درخشان تو را مشاهده کردیم.
مستان جام عشق تو بودند جان و دل
پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه
هوش مصنوعی: عاشقان و مستانی که دل و جانشان در عشق تو غرق بود، قبل از آنکه مدرسه‌ای بنا شود و رسم و آیین خانقاه به وجود آید، وجود داشتند.
خواهی که قرب یابی در حضرت وصال
از مابغیر حضرت ما مقصدی مخواه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به نزدیکی و وصال عشق دست یابی، از ما جز خود ما چیزی طلب نکن.
جانم بسوخت ز آتش حسرت که آن صنم
بر بیدلان گذشت و نکرد این طرف نگاه
هوش مصنوعی: دل من از حسرت سوزانده شد، چونکه آن معشوق به سادگی از کنار عاشقان گذشت و حتی نگاهی به این سمت نکرد.
دی می گذشت، جمله جهان پر نفیر شد
از سوز عشق، بس که برآمد فغان و آه
هوش مصنوعی: دیروز گذشت و تمام دنیا پر از صدای ناله و فریاد شد، به خاطر عشق و سوزی که در دل‌ها بود، به‌حدی که آوای اندوه و ضجه‌ها به گوش رسید.
بر جان قاسمی نظری کن، ز راه لطف
زان پیشتر که آینه دل شود سیاه
هوش مصنوعی: به جان قاسمی نگاه کن، با لطف و مهربانی، پیش از آنکه دلش تیره و تار شود.