گنجور

شمارهٔ ۵۴۶

جگر گرمست و آهم سرد و دل خون
خرد آشفته و جان مست و مجنون
بدور دوست خوش حالیم و فارغ
ز ملک خسرو و گنج فریدون
بهرجا در جهان جان و دلی هست
بران زلف پریشانست مفتون
ز حضرت قابلیت جوی و دانش
که هرچند روز افزون روزی افزون
از آن زاهد نگوید قصه عشق
که ابله را نباشد طبع موزون
شدم در وصف او حیران، چه گویم؟
که هر دم جلوه ای دارد دگرگون
همیشه جان قاسم میل دارد
بدان زلف سیاه و چشم میگون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جگر گرمست و آهم سرد و دل خون
خرد آشفته و جان مست و مجنون
هوش مصنوعی: دل پر از درد و آتش است، اما در درون، حس ناامیدی و خلاء وجود دارد. جان در غم و بی‌قراری غرق شده و عقل و هوش به جنون می‌گراید.
بدور دوست خوش حالیم و فارغ
ز ملک خسرو و گنج فریدون
هوش مصنوعی: ما از دوستی خوشحالیم و هیچ دغدغه‌ای از سلطنت خسرو و ثروت فریدون نداریم.
بهرجا در جهان جان و دلی هست
بران زلف پریشانست مفتون
هوش مصنوعی: در هر گوشه از جهان، جان و دلی وجود دارد که به زلف پریشان معشوق شیفته و مجذوب شده است.
ز حضرت قابلیت جوی و دانش
که هرچند روز افزون روزی افزون
هوش مصنوعی: از معصومیت و توانایی او دانش بیاموز، زیرا هرچه بیشتر علم بیابی، روز به روز بیشتر رشد خواهی کرد.
از آن زاهد نگوید قصه عشق
که ابله را نباشد طبع موزون
هوش مصنوعی: زاهد به عشق و داستان‌های عاشقانه نمی‌پردازد، زیرا افراد نادان و بی‌خبر درک درستی از این موضوعات ندارند.
شدم در وصف او حیران، چه گویم؟
که هر دم جلوه ای دارد دگرگون
هوش مصنوعی: در توصیف او گیج و سرگردانم، نمی‌دانم چه بگویم؛ چرا که او هر لحظه با جلوه‌ای نو و متفاوت ظهور می‌کند.
همیشه جان قاسم میل دارد
بدان زلف سیاه و چشم میگون
هوش مصنوعی: قاسم همیشه دلتنگ آن زلف‌های سیاه و چشم‌های میگونی است.