گنجور

شمارهٔ ۳۷

لب عالم منم،چه لب؟لب لب
منکر این سخن مباش، «فتب »
عقل و جانم ربود و حیران ساخت
این بود شاق عشق ونشائه حب
گر به جائی رسیده ای،ای دل
سخن از ماه گو، چه جای شهب؟
گر ترا آه آتشین باشد
در دمی حاصلست رفع حجب
ذات او در احاطه ای چون نیست
در گذر از نشان، مگو ز نصب
چون یقین شد که از یقین دوری
در طریق یقین درآ، «فاطلب »
قاسمی، وارهان به دولت عشق
یوسف جان ازین غیابه جب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لب عالم منم،چه لب؟لب لب
منکر این سخن مباش، «فتب »
هوش مصنوعی: من خودم نماینده علم هستم، اما این اظهارات را نپذیر و به آنها توجه نکن.
عقل و جانم ربود و حیران ساخت
این بود شاق عشق ونشائه حب
هوش مصنوعی: عقل و روح من را به تسخیر خود درآورد و متعجب و سرگردانم کرد. این حالت نتیجه دشواری‌های عشق و حالت سرمستی از محبت است.
گر به جائی رسیده ای،ای دل
سخن از ماه گو، چه جای شهب؟
هوش مصنوعی: اگر به موفقیتی دست یافته‌ای، ای دل، از زیبایی‌ها و نکات مثبت صحبت کن، چه نیازی به ابراز احساسات و تخیلات بی‌اساس است؟
گر ترا آه آتشین باشد
در دمی حاصلست رفع حجب
هوش مصنوعی: اگر در دل تو آتش اشتیاق و درد وجود داشته باشد، در یک لحظه می‌توانی حجاب‌ها و موانع را کنار بزنی و به حقیقتی دست پیدا کنی.
ذات او در احاطه ای چون نیست
در گذر از نشان، مگو ز نصب
هوش مصنوعی: وجود او چنان است که نمی‌توان آن را در چارچوب‌هایی محدود کرد، پس درباره‌ی نشانه‌ها و نشانه‌گذاری‌ها سخن مگو.
چون یقین شد که از یقین دوری
در طریق یقین درآ، «فاطلب »
هوش مصنوعی: زمانی که متوجه شدی که از یقین فاصله داری، به راه یقین وارد شو و آن را جستجو کن.
قاسمی، وارهان به دولت عشق
یوسف جان ازین غیابه جب
هوش مصنوعی: قاسمی، با عشق یوسف که جان اوست، در این غیبت به دولت و قدرت خود می‌بالد.