شمارهٔ ۱۶۹
همه دردست درین واقعه، پس درمان چیست؟
چاره کار من بیدل سرگردان چیست؟
دل و جان ملک حبیبست و بلامال محب
شرع عشاق چنینست، مرا تاوان چیست؟
گرنه چشم خوش تو باده فروشست، ای جان
بر درت شب همه شب مشغله مستان چیست؟
آسمان نیز بصد دیده ترا می طلبد
ورنه اندر کفش این مشغله تابان چیست؟
بی تو روضه رضوان اگرم جای دهند
گویم: ای دوست، چه دزدیده ام؟ این زندان چیست؟
هر که کوی تو ندیدست نداند هرگز
که بر زنده دلان جنت جاویدان چیست؟
دل قاسم بطلب تا که یقینت گردد
مشرق صبح ازل، مملکت عرفان چیست؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همه دردست درین واقعه، پس درمان چیست؟
چاره کار من بیدل سرگردان چیست؟
هوش مصنوعی: در این وضعیت که همه چیز در دست سرنوشت است، درمان و راه حل کجاست؟ و برای من که در حیرت و بلاتکلیفی به سر میبرم، چه راهی وجود دارد؟
دل و جان ملک حبیبست و بلامال محب
شرع عشاق چنینست، مرا تاوان چیست؟
هوش مصنوعی: دل و جان من متعلق به محبوب است و عشق به او برای من بیمزد و منّت است. عشق واقعی اینگونه است، پس من نباید بهخاطر آنچه از دست میدهم شکایت کنم.
گرنه چشم خوش تو باده فروشست، ای جان
بر درت شب همه شب مشغله مستان چیست؟
هوش مصنوعی: چشم زیبا و دلنشین تو به مانند بادهای است که مرا میفروشد و به سوی خود میکشاند. ای عشق، چرا همه شب در درگاه تو منتظرم و دل و فکر من مشغول راز و نیاز با مستان است؟
آسمان نیز بصد دیده ترا می طلبد
ورنه اندر کفش این مشغله تابان چیست؟
هوش مصنوعی: آسمان هم با هزار چشم به دنبال توست، وگرنه در دست تو این مشغله روشن و تابناک چیست؟
بی تو روضه رضوان اگرم جای دهند
گویم: ای دوست، چه دزدیده ام؟ این زندان چیست؟
هوش مصنوعی: اگر مرا به بهشت هم ببرند، بی تو حتی در آنجا هم احساس خوشبختی نخواهم کرد و همیشه سؤال میکنم که من چه چیزی را از دست دادهام؟ این زندگی بدون تو برایم مثل زندان است.
هر که کوی تو ندیدست نداند هرگز
که بر زنده دلان جنت جاویدان چیست؟
هوش مصنوعی: هر کسی که از کوی تو عبور نکرده، هرگز نخواهد فهمید که بهشتی جاودان بر دلهای زنده و شاداب چیست.
دل قاسم بطلب تا که یقینت گردد
مشرق صبح ازل، مملکت عرفان چیست؟
هوش مصنوعی: دل خود را به جستجوی قاسم بفرست تا یقین کنی که سپیدهدم ازل کجاست و سرزمین عرفان چه جایی است.

قاسم انوار