گنجور

شمارهٔ ۱۳۰

مرا نور یقین همراه جانست
سرم با دوست سر بر آستانست
مرا گوید: میان درد و غم باش
معین شد که سری درمیانست
ز حد لامکان تا توده خاک
همیشه کاروان در کاروانست
درین دریای بی پایان فتادیم
امید جان برب مستعانست
حدیث عشق حالی بس غریبست
همیشه با بلاها هم عنانست
دلم کو سر فرو نارد بکونین
غلام همت دردی کشان است
مگو، قاسم، که: این دارد فلانی
یقین می دان همه با همگنانست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا نور یقین همراه جانست
سرم با دوست سر بر آستانست
هوش مصنوعی: من با نور یقین زندگی می‌کنم و روح من در کنار دوست قرار دارد و سرم به احترام او بر آستانش گذاشته‌ام.
مرا گوید: میان درد و غم باش
معین شد که سری درمیانست
هوش مصنوعی: او به من می‌گوید: در میان درد و غم، وجود من همانند سِری است که در میان دو چیز قرار دارد.
ز حد لامکان تا توده خاک
همیشه کاروان در کاروانست
هوش مصنوعی: از مرز ممکنات تا زمین، همیشه گروهی در حال حرکت هستند.
درین دریای بی پایان فتادیم
امید جان برب مستعانست
هوش مصنوعی: در این دریای وسیع و بی‌پایان غرق شده‌ایم و تنها امید ما به نجات روح‌مان است.
حدیث عشق حالی بس غریبست
همیشه با بلاها هم عنانست
هوش مصنوعی: قصه عشق داستانی بسیار عجیب است که همیشه همراه با دردها و مشکلات می‌باشد.
دلم کو سر فرو نارد بکونین
غلام همت دردی کشان است
هوش مصنوعی: دل من در آرزوی کسی است که سر او را به زیر نیاورد و همچنان به تحمل مشکلات و رنج‌ها ادامه دهد.
مگو، قاسم، که: این دارد فلانی
یقین می دان همه با همگنانست
هوش مصنوعی: قاسم، نگو که فلانی از همه مطمئن است؛ او فقط در جمع همسن و سالان خود چنین نظری دارد.