بخش ۱۹ - فی حقیقة الکون العشق والعقل والروح والقلب
چون نظر از ذات بیچون قدیم
برصفات خویشتن بودش مقیم
عشق را جنبش ازآنجا شد عیان
گر طلب کاری حقایق را بدان
داشت بر افعال خود دایم نظر
از صفات خود بصیر خیر وشر
عقل والا زین نظر آمد پدید
هر که از اهل نظر آمد بدید
این نظر را معرفت کردند نام
وان یک ی دیگر محبت والسلام
گشت طالع نور روح از نظرتین
شد جهان را صد فتوح از نظرتین
آفتاب عشق بر مرآت روح
چونکه تابان گشت ازعین فتوح
دل چو ماهی در وجود آمد ازین
محض عرفانست اگر مردی ببین
عکس آنهارا،که گفتم،هر یک ی
میک ند بر دل تجلی بی شکی
بعد ازین بر نفس میگیرد قرار
این تجلی ها بامر کردگار
ذره ای گر درد عرفان باشدت
این سخن ها خوشتر از جان باشدت
عالمی را گر بگردی سربسر
زین حدیث از کم کسی یا بی خبر
آن زمان کین قصه میک ردم ظهور
موج میزد در دلم دریای نور
گوهر عمان دردست این سخن
رهبر مردان مردست این سخن
قصه کان از ذوق جان آید پدید
جز بذوق جان در آن نتوان رسید
تا نگویی میک ند اثبات خویش
من جواب این سخن گفتم زپیش
قاسم بیچاره از سرتا قدم
بی وجودت باشد از هستی عدم
چون بخود نبود وجودش چون توان
معرفت گفتن ز نفس عقل و جان؟
در حقیقت ذات من از ذات اوست
چون کنم اثبات خود،اثبات اوست
من کیم؟ سرگشته بیچاره ای
در بیابان فنا آواره ای
نی مبارک بنده ای،نی مقبلی
هم زدست خویشتن پا در گلی
نی ز علم و معرفت آگاه من
نی قدم در راه و نی در راه من
نی خرد پرور،نه جاهل،نی حکیم
نی زاهل جنتم،نی از جحیم
نی بصورت در خراباتم مدام
نی بمعنی صوفی خامم،نه عام
در عدم بگذار ما را بی خبر
نام او را گیر و نام ما مبر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون نظر از ذات بیچون قدیم
برصفات خویشتن بودش مقیم
هوش مصنوعی: وقتی که نظر او به ذات بینهایت و قدیم خود دوخته شده بود، همیشه در صفات و ویژگیهای خودش ساکن و پایدار بود.
عشق را جنبش ازآنجا شد عیان
گر طلب کاری حقایق را بدان
هوش مصنوعی: عشق از جایی نمایان میشود که انسان به دنبال درک حقیقتها باشد.
داشت بر افعال خود دایم نظر
از صفات خود بصیر خیر وشر
هوش مصنوعی: شخص همیشه به اعمال خود نگاه میکند و با بصیرتی که دارد، خوب و بد را از هم تشخیص میدهد.
عقل والا زین نظر آمد پدید
هر که از اهل نظر آمد بدید
هوش مصنوعی: خرد و فهم بالا از این دیدگاه آشکار میشود، هر کس که از اهل نظر باشد، این موضوع را درک خواهد کرد.
این نظر را معرفت کردند نام
وان یک ی دیگر محبت والسلام
هوش مصنوعی: این نگاه را به عنوان شناخت و معرفت دانستهاند و همچنین نام آن را محبت و دوستی میخوانند. در نهایت، با یکدیگر به صلح و صفا دست مییابند.
گشت طالع نور روح از نظرتین
شد جهان را صد فتوح از نظرتین
هوش مصنوعی: نور روح تو جهان را به تحول و دگرگونی کشاند و از دیدگاه تو، درهای موفقیت و پیروزی برای دنیا گشوده شد.
آفتاب عشق بر مرآت روح
چونکه تابان گشت ازعین فتوح
هوش مصنوعی: آفتاب عشق مانند نوری که بر روی آینه روح میتابد، درخشندگی و روشنی پیدا کرده و به وسیلهٔ موفقیتها و پیروزیها ایجاد شده است.
دل چو ماهی در وجود آمد ازین
محض عرفانست اگر مردی ببین
هوش مصنوعی: دل مانند یک ماهی در وجود انسان زنده و پر جنب و جوش است و این تنها به خاطر علم و دانایی از عرفان است. اگر فردی از این حالت آگاهی داشته باشد، میتواند آن را ببیند.
عکس آنهارا،که گفتم،هر یک ی
میک ند بر دل تجلی بی شکی
هوش مصنوعی: عکس آنها، که دربارهشان صحبت کردم، هر یک بر دل تجلی واضحی از عشق و محبت دارند.
بعد ازین بر نفس میگیرد قرار
این تجلی ها بامر کردگار
هوش مصنوعی: پس از این، این ظهورها به دست خداوند بر نفس آرامش خواهد بخشید.
ذره ای گر درد عرفان باشدت
این سخن ها خوشتر از جان باشدت
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از درد و رنج عرفان در وجودت باشد، این سخنان برای تو دلنشینتر از جانت خواهند بود.
عالمی را گر بگردی سربسر
زین حدیث از کم کسی یا بی خبر
هوش مصنوعی: اگر به اطراف خود نگاه کنی، میبینی که از این ماجرا تنها عدهی کمی آگاه هستند یا اصلاً خبر ندارند.
آن زمان کین قصه میک ردم ظهور
موج میزد در دلم دریای نور
هوش مصنوعی: در آن زمان که این داستان را به یاد میآورم، در دلم موجی از روشنی و نور جریان داشت.
گوهر عمان دردست این سخن
رهبر مردان مردست این سخن
هوش مصنوعی: گوهر عمان در دست این کلام، بیانگر آن است که این سخن از قدرت و شجاعت مردان سرچشمه میگیرد.
قصه کان از ذوق جان آید پدید
جز بذوق جان در آن نتوان رسید
هوش مصنوعی: داستان از شوق و انگیزه دل پیدا میشود و هیچکسی نمیتواند به آن دست یابد مگر با همان شوق و انگیزه دل.
تا نگویی میک ند اثبات خویش
من جواب این سخن گفتم زپیش
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگویی میک (نیکی) نمیتواند خود را ثابت کند، من پاسخ این سخن را از قبل آماده کردهام.
قاسم بیچاره از سرتا قدم
بی وجودت باشد از هستی عدم
هوش مصنوعی: قاسم بیچاره از سر تا پای خود، به خاطر بیوجودی تو از هستی به نیستی تبدیل شده است.
چون بخود نبود وجودش چون توان
معرفت گفتن ز نفس عقل و جان؟
هوش مصنوعی: وجود او به قدری ناچیز است که نمیتواند درک کند و درباره ذات عقل و روح صحبت کند.
در حقیقت ذات من از ذات اوست
چون کنم اثبات خود،اثبات اوست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود من در واقع به وجود او وابسته است، و از آنجا که من نمیتوانم وجود خود را به تنهایی اثبات کنم، در حقیقت اثبات وجود من به وجود او وابسته است.
من کیم؟ سرگشته بیچاره ای
در بیابان فنا آواره ای
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم؟ یک آدم گمگشته و بیچاره در بیابان نابودی که سرگردانم.
نی مبارک بنده ای،نی مقبلی
هم زدست خویشتن پا در گلی
هوش مصنوعی: نی، بندهای خوشبخت و ارزشمند است که از دست خود، پا در گلی دارد.
نی ز علم و معرفت آگاه من
نی قدم در راه و نی در راه من
هوش مصنوعی: من نه به علم و معرفت آگاهی دارم، نه در راهی قدم گذاشتهام و نه در مسیری قرار دارم.
نی خرد پرور،نه جاهل،نی حکیم
نی زاهل جنتم،نی از جحیم
هوش مصنوعی: نه من عقل پرور هستم، نه نادان، نه دانا و نه بیخبر. نه از بهشت بهرهام و نه از جهنم.
نی بصورت در خراباتم مدام
نی بمعنی صوفی خامم،نه عام
هوش مصنوعی: من همیشه در خراباتی هستم که مانند نی مینوازد. نه اینکه مانند صوفیهای نادان باشم، نه اینکه بخواهم خود را در جمع مردم عادی نشان دهم.
در عدم بگذار ما را بی خبر
نام او را گیر و نام ما مبر
هوش مصنوعی: در غیاب و خاموشی، ما را بدون خبر رها کن. فقط نام او را بگير و از یاد ما ببر.