گنجور

بخش ۲۷ - در خاتمه کتاب و وصف الحال گوید

درین فتنه کافشاند عقل آستی
بغارت بشد رخت من راستی
دوشاه چنین کرده یورش بسیج
مرا خود نبد غیر پیکار هیچ
دلیل اینکه یکدست جامه درید
که این رشته قاری بهم در کشید
غرض بود ازین جامه ام دوختن
زفانوس والا برافروختن
که بر قبر من صوف آمرزشی
بگیری و زیلوی آسایشی
چو بستر شود خاک و رختم کفن
لباس دعائی بپوشی بمن
کنون بشنو ای اهل رای و تمیز
که همچون قماشی نفیس و عزیز
که در جنگنامه بسی گفته اند
لآلی معنی بسی سفته اند
ازین طرز هرگز که پرداخته است
چنین طرح جنگی که انداخته است
زرزمی چنین هم که دارد نشان
که شان قطره خون نبد در میان
چو دیدم زحد کهنه شهنامه را
مطرا زنو کردم این جامه را
صلیب همه کافران سوختم
که طوسی بدین رشته در دوختم
چنین جامه نو که پرداختم
زنه کرسیش صندلی ساختم
مصون باد از طعن هرزن بمزد
زقلبان بیمایه وصله دزد
تن از جامهای نکو فربه است
ببرجامه خوب از زن به است
بدیماه و بهمن اگر پی زنی
چو رستم بگرمی و روئین تنی
که در حرب سرمایکی پوستین
زببربیان کم نباشد یقین
چو تو رخت نودر بر آری نخست
بشو تن که مانی بدین تن درست
بسی دیده ام مرده خلق از خورش
ولی یابد از جامه جان پرورش
زخوردن بپوشیدن آراستم
بجامه فزودم زنان کاستم
نخستین زوصف طعام این بخوان
که تشریف باشد مقدم بنان
زاشعار خان گستر اطعمه
زدم پشم بر هم بنظم اینهمه
بهر گوشه در شعر بشتافتم
زموئی پلاسی چنین یافتم
زدستار سید سلیمان عرب
بیاد آمدم با بزرگان ادب
بنزدیک هر شعر در انجمن
نظر کن که زردوزیست آن من
نه بافندگی میکنم اینگان
هنر نیست پوشیده بر مردمان
کنانرا چه گویی زبر تنک به
گراینست میدان تورجحان منه
رخم گشته زربفت و والای آل
سرشک و مژه سوزنی در خیال
تنم گشته چون ریسمانی زغم
که تابسته ام این سخنها بهم
برخت نکو باشدت احترام
سلام علیک و علیک السلام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین فتنه کافشاند عقل آستی
بغارت بشد رخت من راستی
هوش مصنوعی: در این بحران و آشفتگی، عقل من به خاطر استقبال از مشکلات و فتنه‌ها به سویی دیگر رفته و به تماشای غارت و آسیب به من پرداخته است.
دوشاه چنین کرده یورش بسیج
مرا خود نبد غیر پیکار هیچ
هوش مصنوعی: شب گذشته شبی که برایم هجوم آوردند، هیچ چیز جز نبرد و مبارزه نبود و کسی جز خودم نبود که در این وضعیت به کمک بیاید.
دلیل اینکه یکدست جامه درید
که این رشته قاری بهم در کشید
هوش مصنوعی: دلیل اینکه جامه‌ای یکدست پاره شد این بود که این رشته به هم پیچید و به هم گره خورد.
غرض بود ازین جامه ام دوختن
زفانوس والا برافروختن
هوش مصنوعی: من قصد داشتم از این پارچه لباس بدوزم تا مانند چراغی روشن و درخشان باشم.
که بر قبر من صوف آمرزشی
بگیری و زیلوی آسایشی
هوش مصنوعی: بر سر قبری که من دارم، فرش آمرزش و آرامش بگذارید.
چو بستر شود خاک و رختم کفن
لباس دعائی بپوشی بمن
هوش مصنوعی: وقتی که زمین بستر من شود و بدنم در کفن پیچیده شود، تو می‌توانی با دعایی مثالی بپوشی بر من.
کنون بشنو ای اهل رای و تمیز
که همچون قماشی نفیس و عزیز
هوش مصنوعی: اکنون گوش بسپار ای اهل اندیشه و درک، که همانند پارچه‌ای گرانبها و باارزش است.
که در جنگنامه بسی گفته اند
لآلی معنی بسی سفته اند
هوش مصنوعی: در کتاب‌های جنگی بسیار درباره زیبایی‌ها و معانی عمیق سخن گفته شده است.
ازین طرز هرگز که پرداخته است
چنین طرح جنگی که انداخته است
هوش مصنوعی: این روش هرگز نبوده که چنین نقشه‌ای برای جنگ طراحی شود که اینجا مشاهده می‌شود.
زرزمی چنین هم که دارد نشان
که شان قطره خون نبد در میان
هوش مصنوعی: زمین چنین است که علامت آن را دارد که مقام یک قطره خون در میانش نیست.
چو دیدم زحد کهنه شهنامه را
مطرا زنو کردم این جامه را
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که داستان کهن شهنامه به پایان رسیده و قدیمی شده، تصمیم گرفتم این لباس جدید را بر تن کنم.
صلیب همه کافران سوختم
که طوسی بدین رشته در دوختم
هوش مصنوعی: من تمامی نمادهای کفر را سوزاندم، زیرا طوسی را به این رشته وصل کرده‌ام.
چنین جامه نو که پرداختم
زنه کرسیش صندلی ساختم
هوش مصنوعی: من لباس نو و زیبایی بافته‌ام و از آن، صندلی راحتی درست کرده‌ام.
مصون باد از طعن هرزن بمزد
زقلبان بیمایه وصله دزد
هوش مصنوعی: ای دل، از این که متهم به دزدی و ناپاکی هستی، دور باش و خود را از تهمت‌ها و حرف‌های بی‌اساس دور نگه‌دار. ارزش واقعی تو از قلبی پاک و بی‌آلایش ناشی می‌شود.
تن از جامهای نکو فربه است
ببرجامه خوب از زن به است
هوش مصنوعی: تن انسان از خوراک‌های خوب و نیکو پرورش می‌یابد و بنابراین بهتر است که با لباس‌های زیبا و شایسته آراسته شود.
بدیماه و بهمن اگر پی زنی
چو رستم بگرمی و روئین تنی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بدگویی و سختی باشی، باید مانند رستم زورمند و قوی باشی تا بتوانی در برابر آن ایستادگی کنی و با اراده و استقامت به پیش بروی.
که در حرب سرمایکی پوستین
زببربیان کم نباشد یقین
هوش مصنوعی: در نبرد، اگر لباس گرم داشته باشی، می‌توانی با اطمینان بیشتری مقابله کنی.
چو تو رخت نودر بر آری نخست
بشو تن که مانی بدین تن درست
هوش مصنوعی: وقتی تو لباس خود را درآوری، ابتدا خود را شسته و تمیز کن تا با این بدن نیکو باقی بمانی.
بسی دیده ام مرده خلق از خورش
ولی یابد از جامه جان پرورش
هوش مصنوعی: من بسیاری را دیده‌ام که از خورشید زندگی خود را ازدست‌داده‌اند، اما همچنان روحشان از درون لباس وجودشان پرورش می‌یابد.
زخوردن بپوشیدن آراستم
بجامه فزودم زنان کاستم
هوش مصنوعی: با پوشیدن لباس‌های زیبا و آراستن خود، به جذابیت و زیبایی‌ام افزوده‌ام، اما این کار باعث کاهش زنانگی من شده است.
نخستین زوصف طعام این بخوان
که تشریف باشد مقدم بنان
هوش مصنوعی: ابتدا از وصف غذا این جمله را بخوان که نشانه‌ی احترام و مهمان‌نوازی است.
زاشعار خان گستر اطعمه
زدم پشم بر هم بنظم اینهمه
هوش مصنوعی: از اشعار خان گستر، غذاهایی را به نظم درآوردم و بر هم بافته‌ام.
بهر گوشه در شعر بشتافتم
زموئی پلاسی چنین یافتم
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از شعر که به جست‌وجو پرداختم، از خودم چیزی پیدا کردم که نشان‌دهنده‌ی حال و وضعیت من است.
زدستار سید سلیمان عرب
بیاد آمدم با بزرگان ادب
هوش مصنوعی: به یاد بزرگان ادب، به یاد سید سلیمان عرب و در زمان او، به سراغ کسانی آمدم که در ادبیات آثار ارزنده‌ای دارند.
بنزدیک هر شعر در انجمن
نظر کن که زردوزیست آن من
هوش مصنوعی: به جمع هر شعر نزدیک شو و به آن توجه کن که من هم مانند زردوزی هستم.
نه بافندگی میکنم اینگان
هنر نیست پوشیده بر مردمان
هوش مصنوعی: من در حال بافندگی نیستم، زیرا این کار هنر به حساب نمی‌آید و باید از چشم مردم پنهان باشد.
کنانرا چه گویی زبر تنک به
گراینست میدان تورجحان منه
هوش مصنوعی: بگو چه بگوییم درباره کسانی که با هیاهو و دردسرها در حال حرکت هستند، در حالی که میدان نبرد برایشان پر از نبرد و جنگ است.
رخم گشته زربفت و والای آل
سرشک و مژه سوزنی در خیال
هوش مصنوعی: چهره‌ام با ناز و زیبایی خاصی آراسته شده و چشم‌هایم مانند دانه‌های ریز اشک، در دل خیال درخشندگی دارند.
تنم گشته چون ریسمانی زغم
که تابسته ام این سخنها بهم
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر غم، مانند ریسمانی درهم پیچیده شده است که سخنانم را به هم پیوند داده است.
برخت نکو باشدت احترام
سلام علیک و علیک السلام
هوش مصنوعی: احترام و سلام به تو، بر روی تخت نیکو، شایسته است.