بخش ۱۳ - در چریک انداختن و لشکر آوردن از اطراف
چریک ملابس زهر کشوری
بخواند او زبومی که بود و بری
محبر بجست ومخیل بخواند
حریری و شرب مقفل بخواند
جگن را طلب کرد از افتگون
که رنگین و با جاه آمد برون
زراه عدن جامهای بموج
همی آمد از هر طرف فوج فوج
دبیقی دق مصری و بندقی
علمهاش هررنک تا فستقی
چه از جنس اعلای اسکندری
چه رومی باف و چه از قیصری
سراجی شهابی نظر بافته
دگر موش دندان و بشکافته
عجب جنسها آمدند از ختا
بایشان شدن روبرو دان خطا
زدیبای ششتر زیزدی قماش
که آوازه شان در عراقست فاش
زابریشم لاهجی شکلها
برآمد بماننده اژدها
هرانچه او تعلق بدان میگرفت
از آنها که رگشان بجان میگرفت
زدیبای رومی و چینی حریر
بخرگاه آراسته کت سریر
زهند و ستان سالوی ساغری
رسیدند سمشی و دو چنبری
چو بنمود در تسملو آن زره
گریبانی از اوحدی گفت زه
زره بست والا بنوعی دگر
ازان پنبهای کنادش سپر؟
بیک معجر ار کار روسی رسد
زسر کوی سوزن چماقش زند
کتان فرم آمد و مغربی
دگر کیسه بعد از و صاحبی
شلوار هم گشته پنهان سلاح
بداند کسی کوست اهل مزاح
زشهر ابرقوه دستار شاش
که از فش زروی جدل گشته فاش
زتن جامه و کدروئی گزی
زکستونی و برکجین و قزی
دوتاره ز(کربرکه) آمد برون
دگر چونه و شیله از حد فزون
سرافراز این جملگی گلفتن
که در جامها هست چون سربتن
بریده ره از قندهار اینچنین
که افتاد سالوی معجر بچین
چو خاتونئی بود ابریشمین
چو چتری وفوتک کلی و کژین
بیک شربتی گفت شیرینه باف
که نتوان ز حد برد دعوی ولاف
زجان خود از درد آورده ایم
بموئینه کی جنگ ما کرده ایم
که از پشت ایشان بتیغ و سنان
سمور آیدش قندس کین ستان
بسرما که بیژن نکردست حرب
نیارست هم گیو بنمود ضرب
باو کرده اند این و آن کارزار
درین جنگ ما را شود کارزار
نیاریم از پوستین کینه خواست
سخن پوست کنده بگوئیم و راست
نخوانندتان در عروسی و سور
و یا در حجال نشاط و سرور
از ایشان اگر بر شما بگذرد
یکی پف کند بادتان میبرد
بجائی که باشد سپاه امتعه
بسرتان بدرد همه مقنعه
جوابش چنین گفت عقد سپیچ
شما را پس چرخ باید بسیج
عجب اینکه با انکه خاتون رسید
زهر گوشه هر یک سری میکشید
یکی جامه فخ کانراست صیت
زهندوستان هم بیاورد بیت
چو شد رایت کرد یزدی پدید
یل زوده از اصفهان هم رسید
برنجک خود و دامک سرسبک
رسیدند هر دو دل از غم تنگ
کلهجه سرانداز و موبند باز
سرآغوش با پیچک سرفراز
دگر چادر زوده و چشم بند
بشوخی و فتنه گری چشم بند
چو ترغوو و چون قیفک و تافته
از آنان که قلبند و ور بافته
چو دارائی آنکوزحسنش خجل
شده روی پوشان چین و چکل
هم از جیبها کرد کشته سران
هم از یقها جمله گردنکشان
بوالای مشکین و شده کمر
بگفتا چه بافید در این حشر
چه وصله نشینیم گفتند لیک
سیاهی لشکر بشائیم نیک
قضا را سجاده مگر باردا
دگر خرقه و طیسان و عصا
مله ریشه میلک و مرشدی
چه صوفک چه خود رنگ آن مسودی
زسرهای سی پارها هم شمط
دگر جامه قبر از آن نمط
وزان رختها کان بقبر افکنند
بتابوتها نقش و زیور کنند
باینها موافق شده بهر کین
جبه بکترو خود و جوشن کجین
نه از بهر یاران دعا میکنید
شمامان بهمت مدد میدهد
بکافورئی گفت برد یمن
که شرمی ندارید از خویشتن
بمانم از این هر دو جانب دژم
که شان هست پیوند ووصلت بهم
بصوف آستر که زوالا بود
گهی او فراویز کمخا بود
بخرگه سقرلاط در فصل دی
چو قیقاج یابی بدامان وی
زروی حقیقت چو می بنگرند
سرو تن زکرباس یک دیگرند
بجوئید صلح و یکی پیرهن
بگو باش دروی ازین پس دو تن
توئی شاهد من که همچون نگار
درینحالت از دست رفتست کار
که از هر جهت لشکری آمدند
همانان دسمالک ما شدند
بخش ۱۲ - مثل: چه خوش گفت درزی بیک جامه پوشبخش ۱۴ - گفتار در بیان انکه اینمعارضه و این داوری در چه فصل بود: بوقت بهاری بد این گفتگو
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چریک ملابس زهر کشوری
بخواند او زبومی که بود و بری
هوش مصنوعی: شخصی که ممکن است با لباس نظامی یا شیوهای خاص از خودش دفاع کند، باید از سرزمین خود و فرهنگ آن آگاه باشد و به آن احترام بگذارد.
محبر بجست ومخیل بخواند
حریری و شرب مقفل بخواند
هوش مصنوعی: دیواری که تصوری روشن از آن داریم و با دقت و تأمل میتوان آن را درک کرد، در مورد حریر زیبا و گوارایی صحبت میکند که در به اهتمام و دقت حاکم میشود. اینجا به نوعی تأکید بر زیبایی و لذت حاصله از هنر و طرز تفکر است.
جگن را طلب کرد از افتگون
که رنگین و با جاه آمد برون
هوش مصنوعی: مردی از زشتروها خواست تا رنگین و با شکوه بیاید و خود را نشان دهد.
زراه عدن جامهای بموج
همی آمد از هر طرف فوج فوج
هوش مصنوعی: جامهای پر از نوشیدنی، از راههای بهشتی به سوی ما سرازیر شده و در هر طرف، با فوج فوج به ما میرسند.
دبیقی دق مصری و بندقی
علمهاش هررنک تا فستقی
هوش مصنوعی: در این بیت به وضوح به توصیف رنگها و زیباییها پرداخته شده است. شاعر به مقایسه و توصیف رنگهای مختلف پرداخته و به طور خاص به رنگ سبز و شباهت آن با رنگهای دیگر اشاره میکند. این تصویرسازی میتواند نمادی از زندگی و شادابی باشد که به زیبایی و تنوع در طبیعت اشاره دارد.
چه از جنس اعلای اسکندری
چه رومی باف و چه از قیصری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تمام انواع و اقسام هنری و جنسی که دارای کیفیت بالا هستند، از جمله بافتههای اسکندر و رومی، در کنار هم قرار گرفتهاند و هر یک زیبایی و ارزش خاص خود را دارند.
سراجی شهابی نظر بافته
دگر موش دندان و بشکافته
هوش مصنوعی: یک چراغی مانند ستارهای درخشان نظر دوخته است که درخشندگی و زیبایی خاصی دارد و به عبارتی دیگر، گویی دندان موش را شکافته است.
عجب جنسها آمدند از ختا
بایشان شدن روبرو دان خطا
هوش مصنوعی: جنسهای عجیب و غریبی از سرزمین ختا به اینجا آمدند و وقتی روبرو شدند، متوجه اشتباهات خود شدند.
زدیبای ششتر زیزدی قماش
که آوازه شان در عراقست فاش
هوش مصنوعی: از زیبایی شترهای زینتی، که آوازهاش در عراق مشهور است، سخن میگوید.
زابریشم لاهجی شکلها
برآمد بماننده اژدها
هوش مصنوعی: بسیار زیباست که در روزگاری آرام و دلپذیر، لباسی از زریشمی درخشان و زیبا بر تن کردیم که همچون اژدهایی بزرگ و جالب توجه میدرخشد و جلوهای خاص دارد.
هرانچه او تعلق بدان میگرفت
از آنها که رگشان بجان میگرفت
هوش مصنوعی: هر چیزی که او به آن وابسته بود، از افرادی بود که رگ و ریشهشان به جان و زندگی او پیوند داشت.
زدیبای رومی و چینی حریر
بخرگاه آراسته کت سریر
هوش مصنوعی: از زیباییهای رومی و پارچههای چینی حریر خریدهام، و به این ترتیب، مکان را برای نشیمن آراستهام.
زهند و ستان سالوی ساغری
رسیدند سمشی و دو چنبری
هوش مصنوعی: از هند و ستان سالوی، ساغری به دست آمد که همراهش سمشی و دو چنبری وجود داشت.
چو بنمود در تسملو آن زره
گریبانی از اوحدی گفت زه
هوش مصنوعی: وقتی زرهای در تسملو به نمایش درآمد، اوحدی گفت: "به به!"
زره بست والا بنوعی دگر
ازان پنبهای کنادش سپر؟
هوش مصنوعی: پوشش جنگی را به شکل متفاوتی بر تن کن؛ آیا میتوانی از پنبهای که در کنارت است، سپر بسازی؟
بیک معجر ار کار روسی رسد
زسر کوی سوزن چماقش زند
هوش مصنوعی: اگر گرهای از کار روسیها باز شود، از چروک کوچک هم میتواند برای شلاقزدن آنها استفاده کند.
کتان فرم آمد و مغربی
دگر کیسه بعد از و صاحبی
هوش مصنوعی: کتان به شکلی زیبا و شکوهمند درآمده و اتفاق جدیدی در حال رخ دادن است که به آن یک تغییر مهم و خاص اضافه میشود.
شلوار هم گشته پنهان سلاح
بداند کسی کوست اهل مزاح
هوش مصنوعی: شلوار هم به گونهای پنهان شده که کسی متوجه نمیشود که این شخص اهل شوخی و مزاح است.
زشهر ابرقوه دستار شاش
که از فش زروی جدل گشته فاش
هوش مصنوعی: از شهر ابرقوه، پیراهنی که به خاطر فشار و جدل، به وضوح نمایان شده است.
زتن جامه و کدروئی گزی
زکستونی و برکجین و قزی
هوش مصنوعی: از تن جدا کن لباس و کثیفی را، بافتی از کتان و نخی بپوش.
دوتاره ز(کربرکه) آمد برون
دگر چونه و شیله از حد فزون
هوش مصنوعی: دوتار از کربلای عاشقان بیرون آمد و دیگر چگونگی و آداب آن از حد توانایی فراتر رفت.
سرافراز این جملگی گلفتن
که در جامها هست چون سربتن
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که افرادی که در مقام و جایگاه والایی هستند، مانند گلهای زیبا در جامها، به زیبایی و شکوه خود میبالند. این جمله نشاندهندهی اهمیت و ارزش والای آنها در میان دیگران است.
بریده ره از قندهار اینچنین
که افتاد سالوی معجر بچین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به دلایلی ، راه را از قندهار گم کرده و حالا با چنین وضعیتی روبرو شده است. در این حال، سالوی معجر را به چیدمان مشغول است. به طور کلی، به نوعی از ناامیدی و سست شدن مسیر اشاره دارد.
چو خاتونئی بود ابریشمین
چو چتری وفوتک کلی و کژین
هوش مصنوعی: چون زنی با لباسی ابریشمی و زیبا همچون چتر، که در دل دارد رنگ و نقشهای مختلف و به شکلی خاص و جذاب است.
بیک شربتی گفت شیرینه باف
که نتوان ز حد برد دعوی ولاف
هوش مصنوعی: یک شخصی از شیرینیفروشی خواسته است که شیرینی خوشمزهای به او بدهد، اما او میگوید که نمیتوان همیشه از چیزی بیشتر از حد انتظار داشت و برای گرفتن بیشتر از آنچه حق است، نمیتوان دعوا کرد.
زجان خود از درد آورده ایم
بموئینه کی جنگ ما کرده ایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر درد و رنجی که کشیدهایم، جان خود را تقدیم کردهایم. حالا باید بگوییم که چه جنگی را با این مشکلات fought کردهایم.
که از پشت ایشان بتیغ و سنان
سمور آیدش قندس کین ستان
هوش مصنوعی: از پشت دشمنانش با شمشیر و نیزه به او حمله میشود و او در برابر آنها شیرینی کینهاش را به دست میآورد.
بسرما که بیژن نکردست حرب
نیارست هم گیو بنمود ضرب
هوش مصنوعی: در سرمایی که بیژن نتوانست به جنگ برود، گیو نیز نتوانست ضربهای بزند.
باو کرده اند این و آن کارزار
درین جنگ ما را شود کارزار
هوش مصنوعی: برخی افراد در این نزاع به ما اعتماد کردهاند و در این جنگ هم باید با تمام قوا بجنگیم.
نیاریم از پوستین کینه خواست
سخن پوست کنده بگوئیم و راست
هوش مصنوعی: از ما کینه و دشمنی نمیآید، بنابراین بیایید صریح و بیپرده صحبت کنیم و حقیقت را بگوییم.
نخوانندتان در عروسی و سور
و یا در حجال نشاط و سرور
هوش مصنوعی: شما را در مراسم عروسی و جشنها یا در زمان شادی و خوشحالی نخوانند.
از ایشان اگر بر شما بگذرد
یکی پف کند بادتان میبرد
هوش مصنوعی: اگر یکی از آنها از کنار شما رد شود و به آرامی نفس بکشد، بادی که همراهش است میتواند شما را تحت تاثیر قرار دهد.
بجائی که باشد سپاه امتعه
بسرتان بدرد همه مقنعه
هوش مصنوعی: در جایی که سپاه وجود دارد، امکانات و منابع فراوانی نیز در دسترس خواهد بود.
جوابش چنین گفت عقد سپیچ
شما را پس چرخ باید بسیج
هوش مصنوعی: جواب او چنین بود که برای جلال و شکوه شما، باید زمین و آسمان را به کار بیندازیم.
عجب اینکه با انکه خاتون رسید
زهر گوشه هر یک سری میکشید
هوش مصنوعی: عجب است که با وجود رسیدن خانم، هر یک درگیر مسائل و مشکلات خود بودند و دم از گوشهای میکشیدند.
یکی جامه فخ کانراست صیت
زهندوستان هم بیاورد بیت
هوش مصنوعی: یک جامه زیبا و باارزش از سرزمین هند به اینجا آوردهاند که نام و آوازهاش در میان مردم شناخته شده است.
چو شد رایت کرد یزدی پدید
یل زوده از اصفهان هم رسید
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم یزدیها برافراشته شد، جوانی قوی و شجاع از اصفهان نیز به آن ملحق گردید.
برنجک خود و دامک سرسبک
رسیدند هر دو دل از غم تنگ
هوش مصنوعی: دو نفر که به هم نزدیک شدهاند، هر کدام بار غم و اندوهی را بر دوش دارند، به هم میرسند و حالشان کمی بهتر میشود.
کلهجه سرانداز و موبند باز
سرآغوش با پیچک سرفراز
هوش مصنوعی: سر و موهای زیبا و بادامی او، مانند پیچکی است که با افتخار در آغوش کسی قرار گرفته است.
دگر چادر زوده و چشم بند
بشوخی و فتنه گری چشم بند
هوش مصنوعی: دیگر چادر برسر کرده و چشم بند به شوخی و در حال فریب و فتنه مشغول است.
چو ترغوو و چون قیفک و تافته
از آنان که قلبند و ور بافته
هوش مصنوعی: محبت و دوستی تو مانند سرپیچ و لبهی لیوان است، که از کسانی سرچشمه میگیرد که قلبهایشان پر از احساس و عشق است.
چو دارائی آنکوزحسنش خجل
شده روی پوشان چین و چکل
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و ویژگیهای آن شخص، سبب شرم و خجالتش شده باشد، او با رویی پوشیده و در حال پنهان کردن خود است.
هم از جیبها کرد کشته سران
هم از یقها جمله گردنکشان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره دارد که هم از جیبها و منابع مالی افراد مهم و سران قدرت، ضرر و آسیب متوجه شده و هم از خاکهای زمین، گردنکشها و ظالمها آسیبی بزرگ به جامعه و مردم رسیده است. به طور کلی، بیانگر تاثیرات منفی و زیانهای ناشی از قدرت و فساد در جامعه است.
بوالای مشکین و شده کمر
بگفتا چه بافید در این حشر
هوش مصنوعی: مردی با موی مشکی و کمر باریک آمد و پرسید: در این اجتماع چه خبر است و چه چیزی در حال اتفاق افتادن است؟
چه وصله نشینیم گفتند لیک
سیاهی لشکر بشائیم نیک
هوش مصنوعی: میگویند که چرا به دنبال جایگاهی بالا نیستیم، اما ما با افتخار در همکاری و همراهی دیگران شرکت میکنیم و در این نقش خود را خوب ایفا میکنیم.
قضا را سجاده مگر باردا
دگر خرقه و طیسان و عصا
هوش مصنوعی: به سجاده قضا تکیه کن، مگر آنکه لباس گشاده و عصا را دوباره به دوش بگیری.
مله ریشه میلک و مرشدی
چه صوفک چه خود رنگ آن مسودی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت به بحث ریشهها و اصل و نسب اشاره شده است. این به معنای آن است که هر چیزی، چه در مقام رهبری باشد و چه در جایگاه دیگری، از ریشه خود و طبیعت واقعیاش نشأت میگیرد. حال چه آن چیز یک صوفی باشد یا به نوعی صوفیانه در دنیای رنگ و تغییرات بیان شود، در نهایت ذات و هویت اصلی آن کاملاً مشخص و شناختهشده خواهد بود.
زسرهای سی پارها هم شمط
دگر جامه قبر از آن نمط
هوش مصنوعی: از بالای سرهای سی پارچه، جامهای دیگر با همان سبک و سیاق برای قبر تهیه میشود.
وزان رختها کان بقبر افکنند
بتابوتها نقش و زیور کنند
هوش مصنوعی: از آن لباسها در گور میافکنند و بر تابوتها نقش و زیور مینهند.
باینها موافق شده بهر کین
جبه بکترو خود و جوشن کجین
هوش مصنوعی: این گروه بر سر کینه و دشمنی به توافق رسیدهاند و به همین خاطر به زره و زنجیر پوشیدهاند تا آماده جنگ شوند.
نه از بهر یاران دعا میکنید
شمامان بهمت مدد میدهد
هوش مصنوعی: شما به خاطر دوستان دعا نمیکنید، بلکه دعاهای شما از قدرت و یاری خودتان نشأت میگیرد.
بکافورئی گفت برد یمن
که شرمی ندارید از خویشتن
هوش مصنوعی: بکافورئی به یمن میرود و به افرادی که در آنجا هستند میگوید که چرا از خودتان خجالت نمیکشید.
بمانم از این هر دو جانب دژم
که شان هست پیوند ووصلت بهم
هوش مصنوعی: من در حالتی بین دو چیز قرار گرفتهام که باعث ناراحتیام شده است و همواره در پیوند و وصالی هستم که برایم دارای ارزش و مقام است.
بصوف آستر که زوالا بود
گهی او فراویز کمخا بود
هوش مصنوعی: سود و زیان دنیا گاهی به ما تظاهر میکند و گاهی دلسردی و ناامیدی به سراغمان میآید.
بخرگه سقرلاط در فصل دی
چو قیقاج یابی بدامان وی
هوش مصنوعی: در زمستان، اگر به دامن کسی مانند قیقاج (پرندهای زیبا) برسید، بدانید که در جایی خطرناک و هولناک قرار گرفتهاید.
زروی حقیقت چو می بنگرند
سرو تن زکرباس یک دیگرند
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت واقعی نگاه میکنیم، همچون دو درخت سرو که در آغوش هم هستند، تن و روح به هم نزدیک میشوند و اتحاد را نشان میدهند.
بجوئید صلح و یکی پیرهن
بگو باش دروی ازین پس دو تن
هوش مصنوعی: به دنبال صلح باشید و یک پوشش مشترک را بهتن کنید، از این پس بهعنوان دو نفر همدل و همفکر در کنار یکدیگر زندگی کنید.
توئی شاهد من که همچون نگار
درینحالت از دست رفتست کار
هوش مصنوعی: تو شاهد من هستی که در این وضعیت، همانند یک تصویر زیبا، کار از دستم رفته است.
که از هر جهت لشکری آمدند
همانان دسمالک ما شدند
هوش مصنوعی: لشکری از هر سو به سمت ما آمدند و همانها در نهایت به دوستان و حامیان ما تبدیل شدند.