شمارهٔ ۱۶ - در تتبع قصیده خلاق المعانی کمال اسماعیل اصفهانی
خود رنگ پیش اطلس چون پیش گل شمرگل
تشریف حبر بحری دامان اوست ساحل
بر فرق آن عمامه ثعبان و دست موسی
بر جیب پهلوی آن هاروت و چاه بابل
اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه
حلاج خواند بروی(یا ایها المزمل)
تا دامنش نگردد هر لحظه از جنون چاک
بنهاده از فراویز بر جامه بین سلاسل
از جیب تافته چون لولوی دکمه تابد
گوید مگر ثریا در ماه کرده منزل
آن پوستین قاقم رویش زصوف مشکین
بابال زاغ گشته مقرون پر حواصل
شلوار سرخ والا منمای ای نگارین
یادامنی بر افکن یا چادری فرو هل
در عین چرک و چربی رختم ز دست صابون
که کف زنانست بر سر که پای مانده در گل
در فن جامه دوزی اینم رواج و حالست
باانکه نیست هیچم همکار در مقابل
قاری که مدح اطلس گوید زتاره چنک
آید بگوش جانش(لله در قائل)
گر خلعتم نبخشد آن سرفراز دوران
کی سر دگر بر آرم در مجمع و محافل
آن معدلت شعاری کز جاه بر سر آمد
مانند تاج ودستار از زمره افاضل
از کیمیای جودش در بزم رخت پوشان
الباغ و چارقب را زر گشته است حاصل
بر هر تنیست جودش همچون لباس شامل
طبعش بجود چون تن بر متکاست مایل
فرسود جامه لیکن خازن بوصله ننشاند
بود آن مرا ببالا اما نگشت و اصل
در جامه خواب بختم میگفت هاتفی دوش
کز دامن عطایش دست امید مگسل
تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزند
اطلس بران دانا ارمک بران کامل
خصمش ز بی دوائی بداغ محتاج
مانند صوف و کمخا از علت مفاصل
شمارهٔ ۱۵ - مدیحه در تتبع حکیم سنائی: چکمه صوف و سقرلاطست شاه ملک تنشمارهٔ ۱۷ - در تتبع ظهیر فاریابی: سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خود رنگ پیش اطلس چون پیش گل شمرگل
تشریف حبر بحری دامان اوست ساحل
هوش مصنوعی: رنگ او مثل رنگ اطلس است که در کنار گل، نمایانتر میشود. دامان او مانند ساحل دریاست و پر از زیبایی و جاذبه است.
بر فرق آن عمامه ثعبان و دست موسی
بر جیب پهلوی آن هاروت و چاه بابل
هوش مصنوعی: بر سر آن عمامه، مارهای خطرناک و بر دستان موسی، اشاره به قدرت و معجزهاش هستند و در کنار آن، به هاروت و چاه بابل اشاره میشود که نماد ابهام و معضلات هستند. این تصویر، ترکیبی از نیروی ایمان و خطرات دنیا را به نمایش میگذارد.
اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه
حلاج خواند بروی(یا ایها المزمل)
هوش مصنوعی: در زیر لحاف و بالش، پنبهای که به خوبی خوابیده بود، خودش را مانند حلاج به نمایش گذاشت و به زیباترین شکل ممکن در خواب ناز به سر میبرد.
تا دامنش نگردد هر لحظه از جنون چاک
بنهاده از فراویز بر جامه بین سلاسل
هوش مصنوعی: تا زمانی که دامن او هر لحظه از دیوانگی پاره نگردد، به زیباییهایش نظر کن که در زنجیرها نمایان است.
از جیب تافته چون لولوی دکمه تابد
گوید مگر ثریا در ماه کرده منزل
هوش مصنوعی: شخصی در تلاش است تا با بیان زیباییهای خاصی، خود را برتر و مهمتر از آنچه هست نشان دهد و به نوعی فخر فروشی کند. او با کلماتی شگفتانگیز و توصیفهای اغراقآمیز صحبت میکند، اما در واقعیت ممکن است نه تنها به خودی خود جاذبهای نداشته باشد، بلکه به تعابیر نادرست و دور از حقیقت خود نیز توجه نکند.
آن پوستین قاقم رویش زصوف مشکین
بابال زاغ گشته مقرون پر حواصل
هوش مصنوعی: آن پوستین قاقم که بر تن دارد، به رنگ سیاه و با بافتی نرم و لطیف است و گویی بالهای زیبا و پرواز کنان زاغ را در خود دارد.
شلوار سرخ والا منمای ای نگارین
یادامنی بر افکن یا چادری فرو هل
هوش مصنوعی: ای محبوب، شلوار سرخت را نشان مده، بلکه یا چادرت را بر سر بگذار یا یادآور من دانا و آگاه به خودت باش.
در عین چرک و چربی رختم ز دست صابون
که کف زنانست بر سر که پای مانده در گل
هوش مصنوعی: با وجود کثیفی و چربی که بر روی صورتم است، دست صابون بر سرم میکشد، در حالی که پایم در گل گیر کرده است.
در فن جامه دوزی اینم رواج و حالست
باانکه نیست هیچم همکار در مقابل
هوش مصنوعی: من در هنر دوخت لباس مهارت دارم و اوضاع و احوال من همین است، هرچند که هیچ همکار یا رقیبی در این زمینه ندارم.
قاری که مدح اطلس گوید زتاره چنک
آید بگوش جانش(لله در قائل)
هوش مصنوعی: قاری که درباره شکوه و زیبایی اطلس صحبت میکند، صدای چنگی ملایم و دلنشین را به جانش میرساند.
گر خلعتم نبخشد آن سرفراز دوران
کی سر دگر بر آرم در مجمع و محافل
هوش مصنوعی: اگر مقام و جایگاه والا به من داده نشود، دیگر چگونه میتوانم در جمعها و محافل ظاهر شوم؟
آن معدلت شعاری کز جاه بر سر آمد
مانند تاج ودستار از زمره افاضل
هوش مصنوعی: شعاری که به خاطر مقام و جاهی که دارد بر سر فرد مینشیند، مانند تاج و عمامهای است که او را در جمع افراد برجسته و با فضیلت قرار میدهد.
از کیمیای جودش در بزم رخت پوشان
الباغ و چارقب را زر گشته است حاصل
هوش مصنوعی: از لطف و generosity او، در مهمانیاش، لباسها و زینتها به طلا تبدیل شدهاند.
بر هر تنیست جودش همچون لباس شامل
طبعش بجود چون تن بر متکاست مایل
هوش مصنوعی: سخن از این است که بخشندگی و generosity هر فرد به اندازهی ظرفیت و Nature اوست، مانند لباسی که به تن آن شخص میخورد. همچنین این نوع بخشندگی بهطور طبیعی باید به شایستگی افراد بستگی داشته باشد.
فرسود جامه لیکن خازن بوصله ننشاند
بود آن مرا ببالا اما نگشت و اصل
هوش مصنوعی: هر چند لباس من کهنه و فرسوده شده، اما آن خزانهدار هنوز نتوانسته است به من جایگاهی بالا بدهد؛ هرچند این مقام برای من محقق نشد و به اصل و ریشهام وصلی ندارم.
در جامه خواب بختم میگفت هاتفی دوش
کز دامن عطایش دست امید مگسل
هوش مصنوعی: در خواب، شبی صدایی به من گفت که از نعمتهای فراوانش ناامید نشوم و دامن امید را رها نکنم.
تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزند
اطلس بران دانا ارمک بران کامل
هوش مصنوعی: تا زمان عید نوروز هر نوع لباسی دوخته میشود؛ پارچههای لطیف و زیبا برای افراد با دانش و فهم مشخص و لباسهای کامل برای کسانی که به کمال رسیدهاند.
خصمش ز بی دوائی بداغ محتاج
مانند صوف و کمخا از علت مفاصل
هوش مصنوعی: دشمنش به خاطر بیدارویی به درد احتیاج دارد، همانطور که صوف و کمخا به مشکلات مفاصل مبتلا هستند.