گنجور

شمارهٔ ۱۴ - سید حسن ترمدی گوید

سلام علی دار ام الکواعب
بتان سیه چشم مشکین ذوائب
در جواب او
(لبسنا لباسا لطیف الجبائب)
شی صوف مشکین صفت در غیاهب
بزیر منور عروس منصه
تتقها بگردش مشلشل جوانب
زدیبای چینی حلل را محلی
باعلام پیشک صدور مناکب
گریبان و اطلس بدرها ودگمه
منور بسان سپهر از کواکب
جیوب لباسات همچون مشارق
چو اذیال کآمد بپوشش مغارب
امیران ارمک سلاطین اطلس
گزیده زسنجاب و ابلق مراکب
سراسر سر آغوش و والا و موبند
چو خوبان گلروی مشکین ذوائب
میان بندهای قصب هر یکی را
بدیدم برابریشمش پنبه غالب
کلاه و عرقچین و مسحی و موزه
چو ارواح بگزیده دوری زقالب
لباسات رومی و چینی نفایس
قماشات هندوستانی غرایب
درآنان که ایزار در پاندارند
نظرکن چو خواهی که بینی عجایب
مبر جامه نارسا و رببری
بیندیش پایان کار و عواقب
نگر موجها در خشیشی که بینی
نشان سپهر ونجوم ثواقب
بروی قبای کهن جامه نو
بهر تن که پوشند باشد معایب
توان آدمی ساخت از رخت رنگین
چو آن لعبتکها که سازد ملاعب
میان بند و الباغ ودستار و موزه
سزد با هم ارزانکه باشد مناسب
به بیکار سرما که تنها بلرزد
مگر پهلوان پنبه باشد محارب
در آن حرب قندس چو آید زخشمش
شود موی بر تن چو نیش عقارب
بود چکمه از دگمه پا درازش
بکف گرز و همچون گرازان مضارب
خریدم یکی کفش نو جامه بدرید
ندیدم ازین جنس کعاب کاعب
دهد بندقی هر زماتم فریبی
شکیبم از و نیست (طال المعاتب)
بدیدم ذهها بر اعلام دستار
دلم میل آن کرد(والصبر ذاهب)
مگر اطلس وصوف دارد مفاصل
که داغ از اتو کردنش بود واجب
بوالای پر مگس بین و دامک
ذباب ار ندیدی و دام عناکب
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند سوغات مارا صواحب
بمقدار تشریف و خلعت بیابی
بمحفل جواب سلام و مراحب
چنانست دستار پیچیدنم صعب
که گوئی که باید بریدن سیاسب
بمحراب و سجاده رونه زمانی
رها کن بتان محلل حواجب
گذشتم زناگاه بر محفلی خاص
همه جامه نحشان واهل مناصب
در اندیشه کین رختها بر که پوشم
که باشد برازنده این مراتب
خرد گفت ممدوح اهل العمائم
(معین البرایا)(کفیل المارب)
پناه امم زین اعیان (علی) آن
که چرخش بسجاده داریست راغب
بمسند مه و آفتابش ازائک
عطارد بدیوان جاهش محاسب
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب ومدح و مناقب
چنان جامه بخشی که رختی که پوشد
بجز یک زمان نبود او را مصاحب
جهان گفت با چرخ کمحلی که برکن
بعهدش ز سر این لباس مصائب
چو رایت جناب(وی اعلی المواقف)
چو خرگاه ذات وی اقصی المطالب
زبهر عرقچین واعظ ازین پیش
شدندی برهنه سران جمله تائب
بهر گوشه دستار بندان نبودی
گذرشان شبانگاه از ترس سالب
از و خلعت تربیت تا نبودش
نشد طیلسان دار برجیس خاطب
حسودت چه سودش بود شرب زرکش
که چون شمع جان داده (والجسم ذائب)
بجزقیف و کمخاکه دل میر بایند
ندیدم بعهدت دگر قلب و غاصب
چو سرما که او را دوا پوستین است
علل را کنی دفع از فکر صائب
بدین نظم پیچیده وین طرز مخصوص
مرا هست انعام و الباس واجب
چو رختم متاعی که آورد کاسد
که دیدست بیمزد چون بنده کاسب
الاتا نخواهند موئینه گرما
کتانرا بسرما نباشند طالب
فلک رخت جاه تراقیچیجی باد
ز تشریف الطاف ستار واهب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سلام علی دار ام الکواعب
بتان سیه چشم مشکین ذوائب
هوش مصنوعی: سلام بر آن زنی که در دنیای زیبا و جوانان دلربا زندگی می‌کند، آن‌ها که چشمانشان سیاه و مویشان به رنگ مشکی است.
در جواب او
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی یا چیزی در پاسخ به دیگری حرفی می‌زند و یا پاسخی را ارائه می‌دهد. در واقع، بیانگر نوعی تعامل و ارتباط بین دو طرف است.
(لبسنا لباسا لطیف الجبائب)
شی صوف مشکین صفت در غیاهب
هوش مصنوعی: ما لباس‌های نرم و نازکی پوشیدیم که بوی خوشی می‌دهند و در سایه‌های عمیق و پنهان قرار دارند.
بزیر منور عروس منصه
تتقها بگردش مشلشل جوانب
هوش مصنوعی: زیر نور عروس، زمین را با زیبایی و شکوه خودش احاطه کرده است و زوایای آن به بافتی خاص و جالب توجه دگرگون شده‌اند.
زدیبای چینی حلل را محلی
باعلام پیشک صدور مناکب
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و جذاب چینی به گونه‌ای است که مانند علامتی از زیبایی، به دل هر بیننده‌ای می‌نشیند.
گریبان و اطلس بدرها ودگمه
منور بسان سپهر از کواکب
هوش مصنوعی: زیباترین و بافاخرترین لباس‌ها و زینت‌ها همانند آسمان پرستاره‌ای هستند که با نور و درخشش جلوه می‌کنند.
جیوب لباسات همچون مشارق
چو اذیال کآمد بپوشش مغارب
هوش مصنوعی: لباس‌های تو مانند مشرق است و زیر آن‌ها، چون پوششی از مغرب، قرار دارد.
امیران ارمک سلاطین اطلس
گزیده زسنجاب و ابلق مراکب
هوش مصنوعی: امیران و سران خویش را به بهترین و زیباترین مرکب‌ها آراسته‌اند که از موادی عالی همچون سنجاب و ابلق ساخته شده‌اند.
سراسر سر آغوش و والا و موبند
چو خوبان گلروی مشکین ذوائب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های زیبایی و جذابیت فردی می‌پردازد. در آن به سر و آغوش شخصی اشاره شده که بسیار زیبا و شگفت‌انگیز است، مانند دختران زیبا و با گلرویی دلربا. همچنین، اشاره به موهای سیاه و خوش فرم دارد که زیبایی آن فرد را دوچندان کرده است.
میان بندهای قصب هر یکی را
بدیدم برابریشمش پنبه غالب
هوش مصنوعی: در میان نوارهای نازک نی، هر یک را دیدم که پنبه بر روی نازک‌دستی ابریشم غلبه کرده است.
کلاه و عرقچین و مسحی و موزه
چو ارواح بگزیده دوری زقالب
هوش مصنوعی: کلاهی، عرقچینی و مسحی و جورابی که گویا روحی از آنها دور شده است.
لباسات رومی و چینی نفایس
قماشات هندوستانی غرایب
هوش مصنوعی: لباس‌هایت از نوع رومی و چینی هستند و پارچه‌های بافته شده از هند، دارای ویژگی‌های خاص و جذابی هستند.
درآنان که ایزار در پاندارند
نظرکن چو خواهی که بینی عجایب
هوش مصنوعی: به آن‌هایی که در درون خود دنیای شگفت‌انگیزی دارند توجه کن، اگر می‌خواهی شگفتی‌ها را ببینی.
مبر جامه نارسا و رببری
بیندیش پایان کار و عواقب
هوش مصنوعی: لباس پاره را به تن نکن و به دنبال چیزهای بی‌هنر و بی‌محتوا نباش. به سرنوشت و پیامدهای کارهای خود فکر کن.
نگر موجها در خشیشی که بینی
نشان سپهر ونجوم ثواقب
هوش مصنوعی: به امواجی که در دریا می‌بینی دقت کن؛ در آن‌ها می‌توان نشانه‌هایی از آسمان و ستاره‌های درخشان را مشاهده کرد.
بروی قبای کهن جامه نو
بهر تن که پوشند باشد معایب
هوش مصنوعی: به روی لباس قدیمی، پوشیدن لباس نو برای تن که می‌پوشند، نشانه‌ای از نقص‌ها و عیب‌هاست.
توان آدمی ساخت از رخت رنگین
چو آن لعبتکها که سازد ملاعب
هوش مصنوعی: توانایی انسان می‌تواند به قدری زیاد باشد که مانند عروسک‌های بازی بچه‌ها، از اندام و ظاهری زیبا و رنگارنگ ساخته شود.
میان بند و الباغ ودستار و موزه
سزد با هم ارزانکه باشد مناسب
هوش مصنوعی: در میان بند و عمامه و کفش، بهتر است که همه این‌ها با هم مناسب و هماهنگ باشند تا ارزان‌تر به نظر برسند.
به بیکار سرما که تنها بلرزد
مگر پهلوان پنبه باشد محارب
هوش مصنوعی: در سرمای بیکاری، تنها وجود یک نفر لرزان است، مگر اینکه او شجاع و توانمند باشد و به مقابله با چالش‌ها بپردازد.
در آن حرب قندس چو آید زخشمش
شود موی بر تن چو نیش عقارب
هوش مصنوعی: زمانی که در نبرد قندس، زخم‌ها و رنج‌ها به سراغ انسان می‌آید، مانند نیش عقرب موهای بدنش سیخ می‌شود و ترس و لرز بر او مستولی می‌شود.
بود چکمه از دگمه پا درازش
بکف گرز و همچون گرازان مضارب
هوش مصنوعی: چکمه‌ای از دگمه‌ها بر پای درازش است و مانند گرازها به شدت رجز می‌خواند.
خریدم یکی کفش نو جامه بدرید
ندیدم ازین جنس کعاب کاعب
هوش مصنوعی: من یک جفت کفش نو خریدم و همینطور لباس‌هایی را پاره کردم. اما متوجه نشدم که این جنس چگونه است و چه ویژگی‌هایی دارد.
دهد بندقی هر زماتم فریبی
شکیبم از و نیست (طال المعاتب)
هوش مصنوعی: در هر لحظه که به من آسیب می‌زنند، می‌دانم که صبر من از آن‌ها بیشتر است و فریب آن‌ها را نمی‌خورم.
بدیدم ذهها بر اعلام دستار
دلم میل آن کرد(والصبر ذاهب)
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گویند که من نگاه کردم به نشانه‌های درون قلبم، و احساس کردم که آرزو و تمایل من به چیزی مشخص است (و صبر من از بین رفته است).
مگر اطلس وصوف دارد مفاصل
که داغ از اتو کردنش بود واجب
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که پارچه‌ای به نام اطلس دارای درز و تکه‌تکه باشد که بخواهند آن را با اتو صاف کرده و بر رویش علامتی بگذارند؟
بوالای پر مگس بین و دامک
ذباب ار ندیدی و دام عناکب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌ها و جلوه‌های طبیعت می‌پردازد. شاعر به تماشای زندگی و حرکات مگس‌ها و عنکبوت‌ها اشاره می‌کند. او به ما یادآور می‌شود که اگرچه ممکن است برخی از زیبایی‌ها را نبینیم، اما این موجودات کوچک نیز دنیای خاص خود را دارند و به زیبایی‌های زندگی اضافه می‌کنند. در واقع، به ابعاد مختلف طبیعت و زندگی توجه شده است و گفته می‌شود که گاهی در جزئیات ساده، زیبایی‌های جاودانه‌ای نهفته است.
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند سوغات مارا صواحب
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسانی که دوستان و یاران خوبی دارند و برای ما از آنها هدیه و یادگاری می‌آورند.
بمقدار تشریف و خلعت بیابی
بمحفل جواب سلام و مراحب
هوش مصنوعی: هرچه مقام و اعتبار تو بیشتر باشد، در جمع و مهمانی‌ها به همان اندازه هم از تو پذیرایی و استقبال خوبی خواهد شد.
چنانست دستار پیچیدنم صعب
که گوئی که باید بریدن سیاسب
هوش مصنوعی: دستار من به قدری پیچیده و دشوار است که انگار نیاز به بریدن و جدا کردن دارد.
بمحراب و سجاده رونه زمانی
رها کن بتان محلل حواجب
هوش مصنوعی: در مکانی sacred و در حال عبادت، از دنیا و سرگرمی‌های آن فاصله بگیر و به پرستش و توجه به معانی عمیق بپرداز، نه به امور زودگذر و ناپایدار.
گذشتم زناگاه بر محفلی خاص
همه جامه نحشان واهل مناصب
هوش مصنوعی: از مکانی خاص عبور کردم که در آن همه افراد با لباس‌های تیره و اهل مقام و منصب گرد هم آمده بودند.
در اندیشه کین رختها بر که پوشم
که باشد برازنده این مراتب
هوش مصنوعی: در فکر انتقام هستم، اما نمی‌دانم چه لباسی بپوشم که شایسته این مقام و جایگاه باشد.
خرد گفت ممدوح اهل العمائم
(معین البرایا)(کفیل المارب)
هوش مصنوعی: عقل و خرد می‌گوید که ستایش‌ شده، از اهل علم و دانش است و می‌توان به او اعتماد کرد.
پناه امم زین اعیان (علی) آن
که چرخش بسجاده داریست راغب
هوش مصنوعی: پناهگاه من از میان این شخصیت‌ها، علی است؛ او که در برابر چرخش‌ها و تغییرات، همیشه پایبند به اصول و راه خود است.
بمسند مه و آفتابش ازائک
عطارد بدیوان جاهش محاسب
هوش مصنوعی: بر روی صندلی ماه و خورشید، عطارد به محاسبه و بررسی مقامش در دیوان پرداخته است.
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب ومدح و مناقب
هوش مصنوعی: در خطوط آبیاری و بر روی زمین‌های کشاورزی، نام‌ها، ویژگی‌ها و ستایش‌های افراد را به صورت پنهانی نوشته‌اند.
چنان جامه بخشی که رختی که پوشد
بجز یک زمان نبود او را مصاحب
هوش مصنوعی: او چنان لباس باارزشی می‌دهد که این لباس فقط برای یک لحظه همراه اوست و بیشتر از آن نمی‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.
جهان گفت با چرخ کمحلی که برکن
بعهدش ز سر این لباس مصائب
هوش مصنوعی: جهان به چرخ کهنه و از کار افتاده گفت: «این بار سنگین مشکلات را از دوش خود بردار و از سر من دور کن.»
چو رایت جناب(وی اعلی المواقف)
چو خرگاه ذات وی اقصی المطالب
هوش مصنوعی: چون پرچم بزرگی برافراشته است که نشان‌دهنده جایگاه والای اوست و مانند چادری است که به دورترین خواسته‌ها و آرزوهای او سایه می‌افکند.
زبهر عرقچین واعظ ازین پیش
شدندی برهنه سران جمله تائب
هوش مصنوعی: برای احترام به عرقچین واعظ، همه سران قبلاً برهنه بودند و از گناه خود پشیمان شده‌اند.
بهر گوشه دستار بندان نبودی
گذرشان شبانگاه از ترس سالب
هوش مصنوعی: در گوشه و کنار شهر، افرادی که به دقت مراقب اوضاع هستند، هنگام شب به خاطر ترس از حمله دشمنان عبور نمی‌کنند.
از و خلعت تربیت تا نبودش
نشد طیلسان دار برجیس خاطب
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال تربیت و آموزش باشد، تا زمانی که آموزش کامل نشود و به حد نرسد، نمی‌تواند به مرحله‌ای برسد که مورد توجه و تحسین دیگران قرار گیرد.
حسودت چه سودش بود شرب زرکش
که چون شمع جان داده (والجسم ذائب)
هوش مصنوعی: حسود تو را چه سودی می‌رساند وقتی که تو مانند شمع جان می‌دهی و ذوب می‌شوی؟
بجزقیف و کمخاکه دل میر بایند
ندیدم بعهدت دگر قلب و غاصب
هوش مصنوعی: غیر از این که عشق و دل‌شکسته‌ام را به تو ارائه بدم، چیز دیگری ندارم و تا به حال کسی را ندیده‌ام که قلبش را با وفاداری و صداقت از آن خود کند.
چو سرما که او را دوا پوستین است
علل را کنی دفع از فکر صائب
هوش مصنوعی: مثل سرما که تنها با یک پوستین می‌توان آن را دور کرد، اگر از افکار و دلایل نادرست فاصله بگیری، می‌توانی به آرامش برسید.
بدین نظم پیچیده وین طرز مخصوص
مرا هست انعام و الباس واجب
هوش مصنوعی: در این روش خاص و ساختار پیچیده‌ای که من به کار می‌برم، بر من واجب است که از پاداش و نعمت‌های زیادی بهره‌مند شوم.
چو رختم متاعی که آورد کاسد
که دیدست بیمزد چون بنده کاسب
هوش مصنوعی: وقتی که من را با واکنش دیگران معامله می‌کنند، مانند کالایی که کاسد به فروش می‌گذارد، در حقیقت نشان می‌دهد که بنده و تابع دلالی هستم که به من بی‌اعتنایی می‌کند.
الاتا نخواهند موئینه گرما
کتانرا بسرما نباشند طالب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که اگر گرما وجود نداشته باشد، دیگر کسی به دنبال کتان (پارچه‌ای نرم و خنک) نخواهد بود. به عبارت دیگر، در شرایطی که هوای سرد است، تمایل به استفاده از موادی که برای گرما و گرمی مناسب‌اند، کاهش می‌یابد.
فلک رخت جاه تراقیچیجی باد
ز تشریف الطاف ستار واهب
هوش مصنوعی: آسمان زیبایی و مقام تو را به دیگران نشان می‌دهد و نسیم مهربانی و لطف خدا بر تو می‌وزد.