شمارهٔ ۴۲
به شغل انتظار مهوشان در خلوت شبها
سر تار نظر شد رشته تسبیح کوکبها
به روی برگ گل تا قطره شبنم نپنداری
بهار از حسرت فرصت به دندان میگزد لبها
به خلوتخانه کام «نهنگ لا» زدم خود را
ستوه آمد دل از هنگامه غوغای مطلبها
کند گر فکر تعمیر خرابیهای ما گردون
نیاید خشت مثل استخوان بیرون ز قالبها
خوشا بیرنگی دل دستگاه شوق را نازم
نمیبالد به خویش این قطره از طوفانمشربها
ندارد حسن در هر حال از مشاطگی غفلت
بود تهبندی خط سبزهخط در ته لبها
خوشا رندی و جوش ژندهرود و مشرب عذبش
به لب خشکی چه میری در سرابستان مذهبها؟
تو خوی پنداری و دانی که جان بردم نمیدانی
که آتش در نهادم آب شد، از گرمی تبها
مبادا همچو تار سبحه از هم بگسلد غالب
نفس با این ضعیفی برنتابد شور یاربها
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به شغل انتظار مهوشان در خلوت شبها
سر تار نظر شد رشته تسبیح کوکبها
هوش مصنوعی: در دل شبهای آرام و ساکت، به شغل انتظار محبوبان مشغول شدهام و در این لحظات، نگاه من همچون رشتهای از تسبیح ستارهها به سوی آنها میچرخد.
به روی برگ گل تا قطره شبنم نپنداری
بهار از حسرت فرصت به دندان میگزد لبها
هوش مصنوعی: روی برگ گل، تا زمانی که شبنم وجود دارد، نمیتوانی بفهمی که بهار با حسرت و اندوهی منتظر فرصتی است و دندانهایش را بر روی لبهایش میفشارد.
به خلوتخانه کام «نهنگ لا» زدم خود را
ستوه آمد دل از هنگامه غوغای مطلبها
هوش مصنوعی: من به سکوت و آرامش پناه بردم و از شلوغی و آشفتگی مطالب خسته و دل زده شدم.
کند گر فکر تعمیر خرابیهای ما گردون
نیاید خشت مثل استخوان بیرون ز قالبها
هوش مصنوعی: اگر فکر درست کردن مشکلات ما باشد، آسمان نیز به ما کمک نخواهد کرد و مسائل ما مانند خشتهایی خواهند بود که از قالبهای خود خارج شدهاند، مشابه استخوانها.
خوشا بیرنگی دل دستگاه شوق را نازم
نمیبالد به خویش این قطره از طوفانمشربها
هوش مصنوعی: خوشا به حال دلهایی که بیرنگ و بیهوا هستند، زیرا عشق و شوق در آنها به آرامی رشد نمیکند و این قطره از طوفانها به خود نمیبالد.
ندارد حسن در هر حال از مشاطگی غفلت
بود تهبندی خط سبزهخط در ته لبها
هوش مصنوعی: حسن هرگز نباید از آرایش و زیبایی غافل بماند؛ زیبایی لبها با نوار سبز خطی که بر لبها وجود دارد، به خوبی نمایان است.
خوشا رندی و جوش ژندهرود و مشرب عذبش
به لب خشکی چه میری در سرابستان مذهبها؟
هوش مصنوعی: خوشا به حال هنرمندی که با طبیعت و خصلتهای انسانی عمیق ارتباط دارد و نوشیدنی گوارایش را در کنار خشکی و بیحاصلی مذهبها مینوشد. چه فایدهای دارد که در دنیای پر از ظاهرسازی مذهبی گرفتار شویم؟
تو خوی پنداری و دانی که جان بردم نمیدانی
که آتش در نهادم آب شد، از گرمی تبها
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی میدانی که چقدر جانم را در این ماجرا گرفتهای، اما نمیدانی که از شدت احساساتی که در من بوجود آوردهای، قلبم مثل آتش در حال سوختن است و دردهایم به حالت آب درآمدهاند.
مبادا همچو تار سبحه از هم بگسلد غالب
نفس با این ضعیفی برنتابد شور یاربها
هوش مصنوعی: نگران این هستم که مانند دانههای تسبیح، روح و نفس من از هم جدا شود. نفس با این ضعف نمیتواند این شدت و هیجان را تحمل کند. ای کاش خداوند کمک کند.