شمارهٔ ۱۹۲
ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد
هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر
همدم روز گدایی سبک از جا برخیز
جان گرو، جامه گرو رطل گرانی به من آر
دلم ای شوق ز آشوب غمی نگشاید
فتنه ای چند ز هنگامه ستانی به من آر
گیرم ای بخت هدف نیستم آخر گاهی
غلط انداز خدنگی ز کمانی به من آر
ای نیاورده به کف نامه شوقی ز کفی
بی زبان مژده وصلی ز زبانی به من آر
ای در اندوه تو جان داده جهانی از رشک
مکش از رشکم و اندوه جهانی به من آر
ای ز تار دم شمشیر توام بستر خواب
شمع بالین ز درخشنده سنانی به من آر
یارب این مایه وجود از عدم آورده تست
بوسه ای چند هم از گنج دهانی به من آر
سخن ساده دلم را نفریبد غالب
نکته ای چند ز پیچیده بیانی به من آر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
هوش مصنوعی: ای دل، اگر خبری از باغ امید به من نمیرسد، دستکم یک گل خشک نیز بیاور تا یادآور زمانهای خوب باشد.
تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد
هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر
هوش مصنوعی: خواهش میکنم که هدیهای از الماس به من بدهی تا زخمی که هنوز خوب نشده، به درد کمتری دچار شود.
همدم روز گدایی سبک از جا برخیز
جان گرو، جامه گرو رطل گرانی به من آر
هوش مصنوعی: از صبح روز را به امیدی تازه آغاز کن، جان خود را به عنوان یکی از داراییهایت قرار بده و از من بخواه که بار سنگینی را که به دوش دارم به تو برسانم.
دلم ای شوق ز آشوب غمی نگشاید
فتنه ای چند ز هنگامه ستانی به من آر
هوش مصنوعی: دلم، ای شوق، به خاطر درد و دل شُکوهای که دارم، آرام نخواهد گرفت. چندین فتنه و بلوا از این هیاهو که تو ایجاد میکنی، به من برسان.
گیرم ای بخت هدف نیستم آخر گاهی
غلط انداز خدنگی ز کمانی به من آر
هوش مصنوعی: الان که شانس با من یار نیست، اما گاهی پیش میآید که تیر کمان به طور تصادفی به هدف میخورد، پس شاید من هم بتوانم بهرهمند شوم.
ای نیاورده به کف نامه شوقی ز کفی
بی زبان مژده وصلی ز زبانی به من آر
هوش مصنوعی: ای کسی که نتوانستهای شوق و آرزویم را به دستم برسانی، خبر وصالی را که خودت از زبان دیگران شنیدهای، به من برسان.
ای در اندوه تو جان داده جهانی از رشک
مکش از رشکم و اندوه جهانی به من آر
هوش مصنوعی: ای محبوب، به خاطر عشق و غم تو، جهانی در حسد جان باخته است. لطفاً به خاطر حسادت من و اندوه این جهان، مرا به درد نیاور.
ای ز تار دم شمشیر توام بستر خواب
شمع بالین ز درخشنده سنانی به من آر
هوش مصنوعی: ای نور و روشنی که مانند شمع بر بالین من میدرخشی، مرا در آغوش خود بگیر و به خواب ببر، همچنان که از تاریکی و خشم شمشیر خود در امانم نگه میداری.
یارب این مایه وجود از عدم آورده تست
بوسه ای چند هم از گنج دهانی به من آر
هوش مصنوعی: ای خدا، این وجودی که به من دادهای از هیچ به وجود آمده است، پس لطفاً چند بوسه هم از چشمهی گنجینهی دلت به من بده.
سخن ساده دلم را نفریبد غالب
نکته ای چند ز پیچیده بیانی به من آر
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که سخن ساده و صادقانهام را نادیده نگیری، زیرا گاهی اوقات نکتههای عمیق و پیچیده در بیان سادهتر قابل فهمترند.

غالب دهلوی