برگردان به زبان ساده
نشاط: نام نامیش میرزا عبدالوهاب از جمله سادات جلیل الشان است و مولد شریفش محروسه اصفهان، در بدایت سن و اوایل حال چنان مولع به کسب کمال بود که اندک وقتی در فنون ادب بر فحول عرب فایق آمد و در علوم و حکم بر عرب و عجم سابق گشت.
هوش مصنوعی: نشاط، که نام اصلیاش میرزا عبدالوهاب است، از سادات بزرگوار و برجسته به شمار میآید. او در شهر اصفهان به دنیا آمده و در دوران جوانی به شدت خود را به دنبال کسب علم و کمال قرار داد. او به قدری در ادبیات و فنون آن موفق شد که توانست بر استادان بزرگ عرب پیروز شود و در زمینههای علمی و فلسفی بر دانشمندان عرب و عجم پیشی بگیرد.
حضرتش مرجع علماست و مجمع ندما و مبحث اشراق و منشا و محفل انشاد و انشاء. غالبا صرف همت در علم حکمت می کرد و توسن طبع را به طبیعی و ریاضی ریاضت می فرمود و چون از مباحثه حکیمان ملول میشد به مصاحبت ندیمان مشغول میگشت و از مسائل علم و فضل، رسایل نظم و نثر می پرداخت و گاه گاه که دیده التفات بخامة و دوات میگشود خط شکسته را به درستی سه استاد و نستعلیق را بپایه رشیدا و عماد مینوشت و در نسخ و تعلیق بجائی رسید که یاقوتش ببندگی اقرار و اختیارش بخواجگی اختیار.
هوش مصنوعی: او مرجع بزرگ علما و جمع نیکان است و در مباحث علمی و ادبیات به عنوان منبع و محفل اصلی شناخته میشود. بیشتر وقت خود را به تحقیق در زمینه حکمت میگذرانید و در عین حال به ریاضیات و علوم طبیعی نیز علاقه داشت. هنگامی که از بحثهای حکما خسته میشد، به دوستداران خود میپیوست و به نگارش رسایلی در زمینه علم و ادب میپرداخت. گاهی نیز وقتی که توجهش به قلم و کاغذ جلب میشد، خط شکسته را به زیبایی مینوشت و خط نستعلیق را به صورت برجسته و زیبا شکل میداد. در زمینه خط و نگارش به درجهای رسید که مهارت او مورد تصدیق و تمجید قرار گرفت.
ولم یزل یستفیدون الناس بو یستفیضون من فضله و یستعجبون من نطقه و بیانه و فصله و بنانه حتی علت همته و جلت منیته و لم یقنع بالنظر الیسیر عن الخیر الکثیر فرغبه عن الفلسفه بالمعرفه عن التخله باالتصفیه اصطفی التقدیس علی التدریس و التکمیل عی التحصیل و الشرایع علی الصنایع فالفی الم العشق والقی قلم لمشق.
هوش مصنوعی: آنها همیشه از فضل و بخشش او بهرهمند میشدند و از سخن و بیان و شفافیت او شگفتزده میشدند، بهطوریکه فهم و ارادهاش بالا میرفت و روحش جلا مییافت. او هرگز به دیدن چیزهای کم اهمیت قانع نمیشد و همیشه به دنبال خیر و نیکیهای بیشتر بود. لذا به جای فلسفه، به شناخت و صفا رو آورد و تقدس را بر تدریس و تکمیل بر تحصیل و شرایع بر صنایع ترجیح داد. این چنین در عشق غرق شد و قلم خود را به نگارش درآورد.
حضرتی که مجمع درس و بحث بود. بقعه ذکر و فکر شد و خلوتی که خاص ظرفا بود وقف عرفا گردید. علم و عمل در میان آمد بحث و جدل از میانه برخاست. نامة شوق فرو خواند، خامة مشق فرو ماند. آتش وجد و طرب دفتر فن ادب بسوخت؛ غلغل ارشاد و هدایت رونق انشاد و روایت ببرد.
هوش مصنوعی: شخصی بود که محلی برای یادگیری و گفتگوهای علمی فراهم کرده بود. این مکان به مکانی برای ذکر و تفکر تبدیل شد و خلوتی که مخصوص انسانهای عارف بود، به عارفان اختصاص یافت. علم و عمل به هم پیوست و بحث و جدل کنار گذاشته شد. نامهای پر از شوق خوانده شد، اما نوشتن کلمات متوقف ماند. شعلههای شوق و لذت، دفتری که مخصوص علم و ادب بود را سوزاند؛ سر و صدای راهنمایی و هدایت، روح تازهای به نقل و روایت بخشید.
بالجمله چندی بدین نمط و نسق طالب طریق حق بود و از همت اقطاب و اوتاد فتح باب مراد میجست و یک چند از پی زهاد و عباد افتاد و کشف استار از اهل دستار میخواست. عاقبت چون جان طالب بتنگ آمد و نیل مطلوب به چنگ نیامد. اذا اعظم المطلوب قل المساعد.
هوش مصنوعی: به طور کلی، مدتی به همین روش در جستجوی حقیقت بود و از تلاش بزرگان و شخصیتهای معنوی امید موفقیت داشت. مدتی به دنبال عابدان و زاهدان رفت و خواهان کشف اسرار از اهل علم و عارفان شد. اما در نهایت، وقتی که آرزوی او به سختی رسید و نتوانست به هدفش دست یابد، فهمید که هرچه آرزو بزرگتر باشد، کمکها کمتر خواهد بود.
همت اقطاب وخدمت زهاد جمله دام دل بود نه کام دل، نه فتحی از آن ظاهر گشت و نه کشفی از این حاصل آمد. روز بروز مودت وجد و طرب افزون میشد و شدت شوق و شعف پیشی میگرفت تا دور طاقت و تاب بپایان آمد و رسم آرام وخواب متروک ماند. سرو قدش از بار غم خم شد وچهره گلگون از تاب درد زرد. کار دل با یاس و حرمان افتاد و کار درد از چاره و درمان گذشت. فاعانه جده و اغاثه جده و بلغه الشوق الی خضره العیش فدنی الیه العشق بنظره و امتحنه الله بجذبه قلبه بجذوه.
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش بزرگان و خدمتگزاران به زهاد همیشه در دلهایی که عاشق بودند، بود، نه در دلهایی که تنها به کام خود فکر میکردند. در این مسیر نه پیروزیای به دست آمد و نه کشفی حاصل شد. با هر روز، عشق و شوق بیشتر میشد و اشتیاق و شادی به اوج میرسید تا اینکه طاقت و صبر به پایان رسید و آرامش و خواب از بین رفت. قامت او از بار غم خم شد و چهرهاش بر اثر درد رنگ باخت. دلش در کنار ناامیدی و حرمان گرفتار شد و دردش از هر درمانی فراتر رفت. عشقش او را به سوی سرخوشی و زندگی کشاند و با نگاهی به او، خداوند او را با کششی عمیق مورد آزمایش قرار داد.
شعله ناری چنان که برق شراری از آن عرصه عالم قلوب را عرضه التهاب سازد در خرمن وجود شریفش افتاد و قلبی که قانون حکمت بود، کانون حرقت گشت. مجمع دانش مجمر آتش شد، صندوق کتب مقروض شهب گردید.
هوش مصنوعی: شعلهای از آتش به گونهای ظاهر شد که مانند جرقهای، قلبها را به حالت التهاب و هیجان درآورد. در وجود شریف او، قلبی که باید مظهر حکمت میبود، به کانونی از حریق و آتش تبدیل شد. محل تجمع علم و دانش به کانونی از آتش بدل گشت و کتابهای موجود در آن به شکل زبانههای آتش درآمدند.
هو العشق فاسلم بالحشاما لهوی سهل
فما اختاره مضنی بوله عقل
هوش مصنوعی: عشق، همان است که با شوق و عشق به آن تسلیم میشوی. این عشق آسان است و کسی که آن را برگزیده، عقلش درگیر دیوانگی و وابستگی شده است.
قوت بازی عقل با پنجه پرتاب عشق بر نیامد، خاطر مجموع لبیب طاقت سودای حبیب نیاورد، لاجرم پیشه پریشانی پیش گرفت و در پی ویرانی خویش افتاد، تا قابل کنج و لاشد و حامل رنج و بلا گردید. همانا با ساقیان بزم قدسش انسی حاصل آمد که بی شرب مدام ذوق مدام داشت و بی جام شراب مست و خراب بود.
هوش مصنوعی: بازی عقل نتوانست با قدرت عشق مقابله کند و دل آشفته، تحمل دوری محبوب را نداشت. بنابراین از طریق پریشانحالی به سمت ویرانی خود رفت و تبدیل به کسی شد که در گوشهای رنج و درد را حمل میکرد. او با جوانان خوشگذران بزم معنوی ارتباطی پیدا کرد که بدون نوشیدن مداوم هم از لذتها بهرهمند بود و بدون نیاز به جام شراب، درحال مستی و خراب بودن به سر میبرد.
نمی دانم چه در پیمانه کردند که یکبار دامان سامان از کف بداد و دعوی تقدس یک سو نهاد، نه با کسی مهر و کینش ماند و نه در دل کفر و دینش. عشق جانسوز جمله وجودش را چون سبیکه زر در تاب آذر گداخت و از هر چه بود هیچ نماند؛ مگر جوهری مجرد وگوهری موید که عالمش جز عالم آب وخاک وصورتش معنی جان پاک، لاجرم طرز رفتارش در چشم خلایق که در دام علایق بسته و از قید طبایع نرسته و مستبعد آمد هر کسی ظنی درحق او برد و امری نسبت باو داد؛ که نه بعالم او دخلی داشت و نه بعادت او ربطی.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی در دل سامان رخ داد که یکباره از همه چیز دست برداشت و ادعای مقدس بودنش را کنار گذاشت. نه با کسی ارتباط باقی گذاشت و نه در دلش بین کفر و دین تفاوتی احساس کرد. عشق سوزانی که در وجودش بود، همهچیز را مانند طلا در آتش ذوب کرد و از هر چیزی جز جوهری خالص و معنایی پاک باقی نگذاشت. به همین خاطر، رفتار او در نظر مردم عادی که در دام خواستهها و تمایلات خود گرفتار هستند، بسیار عجیب و خارج از عادات معمول به نظر میرسید و هر کسی نظری دربارهاش داشت و یا به او نسبتهایی میداد که ارتباطی به عالم او نداشت و قواعد عرفی را زیر پا گذاشته بود.
در نیابد حال پخته هیچ خام. تعرض نادان بدانا حکایت شخص نابیناست
هوش مصنوعی: هیچ فردی که در موضوعی تسلط دارد، نمیتواند حال و وضعیت فردی که مهارت کمتری دارد را درک کند. همچنین، انتقادات نادانها به دانایان همانند داستان یک فرد نابینا است که نمیتواند به درستی چیزی را ببیند یا درک کند.
که در کوی و معبر بر گنج و گوهر گذرد و زاده صدف را پاره خزف فرض کرده مانند حصا بر نوک عصا عرض دهد، چه اگر قوت بصر میداشت آنچه بپی میسپرد بجان میخرید و بسر میگذاشت. کذلک قومی که در حق صاحب کافی ببی انصافی سخن گویند، اگر از وی خبری و از خود بصری میداشتند زبان شنعت و میان خدمت بسته حضرتش را رحمتی از حق بخلق میدانستند.
هوش مصنوعی: در کوی و معابر، کسی که بر روی گنج و جواهر عبور میکند، فقط یک تکه سفال را به عنوان فرزند صدف تصور میکند و مانند کاه در نوک چوب عصا خود را نشان میدهد. اگر او توانایی بصیرت داشت، چیزهایی را که به دست میآورد، به جان میخرید و سرش را بر آن میگذارد. همینطور، گروهی که در مورد شخصیت بزرگ و مهمی به ناحق صحبت میکنند، اگر خبری از او داشتند و خود را به درستی میدیدند، زبانشان به قدری از حکمت و خدمت به او پر میشد که او را رحمت خداوندی برای بندگانش میشناختند.
در دهر چون او یکی و او هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها یک نفر مانند او وجود دارد و آن هم کافر است، بنابراین در تمام این دنیا هیچ مسلمان دیگری نیست.
الغرض حضرت صاحبی در عنفوان شباب قبل از آن که از شور شوق بی تاب شود در شهر اصفهان منصب شهریاری داشت و هر ساله از راه شغل و منصب املاک موروث و مکتسب اموال جدید بر احمال قدیم میافزود و از ملک خود صاحب مکنت و ثروت بود و مالک و عزت دولت تا وضع کارش از دور روزگار دگرگون شد و مال فراوان را وبال و تاوان دانست. ضبط املاک با عشق بی باک ربط نداشت، نظم حدایق با کشف حقایق جمع نمیشد. مزارع از منافع افتاد، عقار و ضیاع متروک و مضاع ماند. عمارت رو بخرابی نهاد، شغل و عمل بی اخذ و عمل شد و دیری نکشید که سرکار شریف از نقد و جنس و حب و فلس چنان پرداخته آمد که قوت شام جز بوجه وام میسر نمیشد. باز هم چنان دست کرم ببذل درم گشاده داشت و خوان احسان بر سایر و زائر نهاده؛ اسباب تجمل فروخت و آداب تحمل آموخت طبع کریمش از جمع غریم برنج نبودی و قطع نایل و منع سائل ننمودی و از تلخ و شیرین ذم و تحسین پروا نمیکرد،نه از رد و قبول ملول و شاد میشد ونه از بیش و کم بهجت و الم مییافت، چه حزن و سرور و امثال آن که از نفس و طبع ناشی و نامی شوند وقتی قدرت عروض ومکنت حصول یابند که نفسی زنده باشد و طبعی بجا مانده ولی چون پرده طبیعت بکلی چاک و نفس سرکش عرضه هلاک گردد، ظاهر است که عارض بی وجود معروض معدوم باشد و ناشی بی ثبوت منشا موجود نگردد. نفس مقتول را مردود و مقبول یکی است و جسم بی جان را پروای نیش عقرب تریاق مجرب نه، مرده از نیشتر مترسانش. نقد دنیا و وعد آخرت در خور التفات این حضرت نیفتاد و بهر دو بیک بار پشت پا زد تا برتبه اعلی موفق و طالب الحق للحق گردید، بل طلب الحق بالحق دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد. اغلب اهل عالم ونسل آدم از دو صنف خارج نباشند: یا کاسب معاشند، یا طالب معاد. قومی بعشوه عاجل در عیش و قومی بوعده آجل در طیش. دل ها در هوس دنیا بسته و تن ها در طلب عقبی خسته، خنک آن که خود را از این هر دو رسته دارد و جان بیاد یکی پیوسته. راجیا لقاء ربه آنسا بداء حبه ناسیا عن دواء قلبه دوائه بدائه حیاته فی فنائه فنائه فی بقائه.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، قبل از اینکه به خاطر شور و شوقی که داشت بیتاب شود، شخصی در شهر اصفهان مقام شهریاری را بر عهده داشت. هر سال به وسیله شغل و مقام خود، املاک و ثروت جدیدی به داراییهای قدیمیاش اضافه میکرد و از داراییهایش انسانی متمول و صاحب ثروت به شمار میرفت. اما به تدریج اوضاع به هم ریخت و ثروت بیش از حدی که داشت برایش تبدیل به بار و سنگینی شد. املاک و زمینهایش به مرور از درآمد افتاد و عمارتهایش رفتهرفته خراب شدند. کار و فعالیتش بدون نتیجه ماند و خیلی زود به جایی رسید که تنها از طریق قرض میتوانست نیازهایش را تأمین کند. با این حال، او هنوز هم دستش به سوی دیگران دراز بود و به دیگران کمک میکرد، مایحتاج زندگیاش را میفروخت و آداب پذیرش را یاد میگرفت. با وجود مشکلات، امیدش را از دست نداد و بیتوجه به تمجید و سرزنش دیگران، به زندگیاش ادامه داد.
او از دو نوع انسان یاد میکند: یک دسته کسانی که به دنبال معیشت هستند و گروه دیگر کسانی که در پی آخرت و جاودانگی. اما کسی که خود را از این دو دسته جدا کند و به دنبال معنای عمیقتری از زندگی باشد، در واقع به حقیقتی دست مییابد که سایرین از آن غافلاند. در پایان، او به وصال و دیدار حق امیدوار است و در جستجوی حقیقت، زندگیاش را معنا میدهد.
گر در دو جهان کام دل و راحت جان است
من وصل تو جویم که باز هر دو جهان است
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا و آن دنیا آرامش و خوشی وجود دارد، من به دنبال وصال تو هستم چون وجود تو هم در این دنیا و هم در آن دنیاست.
فلسی نخرم عشوه این جا که پدید است
باور نکنم وعده آن جا که نهان است
هوش مصنوعی: من فریب جلوههای ظاهری را نمیخورم و به وعدههایی که در خفا و دور از چشم هستند، اعتماد نمیکنم.
این جا که پدید است بدیدیم چنین است
آن جا که نهان است چه دانیم چه سان است
هوش مصنوعی: ما آنچه را که در اینجا نمایان است، دیدهایم، اما دربارهی آنچه که در پس پرده نهان است، هیچ اطلاعاتی نداریم و نمیدانیم چه شکلی دارد.
من کوی تو جویم که باز عرش برین است
من روی تو خواهم که باز باغ جنان است
هوش مصنوعی: من به دنبال کوی تو هستم که در آن عرش حقیقی وجود دارد و من به روی تو نیاز دارم چون که بهشت در آنجا است.
از کلام بزرگان است که دنیا عاشق خود را تارک است و تارک خود را عاشق. صدقوا سلام الله علیهم. چه شاهد این مقال در آینه وجود صاحبی مشهود است و اینک میبینم که اگر تارک دنیا باشد مالک دنیا گشت و اگر طالب عقبی نیست صاحب عقبی هست.
هوش مصنوعی: از گفتههای حکیمانه بزرگان چنین برمیآید که دنیای عشقورزی به سوی خود، کسانی را که دلبستهاش هستند، میرانَد و در عوض، کسانی که از آن میگذرند، خود به دنیا تعلق میگیرند. در وجود افراد قدری که در این مورد نمونه هستند، این حقیقت به وضوح قابل مشاهده است. به وضوح میتوان دید که اگر کسی از دنیا دل بکند، در حقیقت به مالکیت دنیا در میآید و اگر به دنبال آخرت نیست، در واقع به داراییهای آن نیز دست پیدا خواهد کرد.
هر چه درین راه نشانت دهند
گر نستانی باز آنت دهند
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این مسیر به تو نشان دهند، اگر نپذیری، دوباره به تو خواهند داد.
صاحب کافی که نقد دو کون را با سرها از کف رها کرد طاعت بارگاهی در عوض گرفت که بهتر از دل و جان است و خوش تر از هر دو جهان.
هوش مصنوعی: صاحب کافی، که تمام دنیای مادی را با همه زیباییهایش رها کرده، در عوض به مقام و جایگاهی رسید که از جان و دل انسان ارزشمندتر و زیباتر است.
در بلندی سپهر و بز سپهر
در نکوئی جنان و بز جنان
هوش مصنوعی: در ارتفاع آسمان و برترین مقام، در خوبی و زیبایی بهشت و بهترین نعمتهای آن.
موج تسئیم این بدان زنجیر
نور خورشید او بر اوتابان
هوش مصنوعی: موج تسلیم این به خاطر زنجیر نور خورشید او بر بزرگراه است.
آسمانی که آسمان سازد
آفتابی ز هر کرانه عیان
هوش مصنوعی: آسمانی که زیبایی و شکوه خاصی دارد، هر سو نور و روشنی را به وضوح میتاباند.
آفتابی که آفتاب بود
سایه گستر بسایه یزدان
هوش مصنوعی: خورشیدی که خود نور و روشنی است، سایهاش به کلام خداوند میافتد.
ساحتش را بهشت خوانم لیک
نه بهشتی که خواندم از قرآن
هوش مصنوعی: من زمینش را بهشت مینامم، اما نه بهشتی که در قرآن توصیف شده است.
کز پی زندگی است جلوه این
وز پس مردن است وعده آن
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که جلوهها و زیباییهای زندگی از دنبال کردن زندگی سرچشمه میگیرد، و وعدههای بعد از مرگ نیز از همین زندگی ناشی میشود. به عبارت دیگر، زندگی در این دنیا و افقهای آن به ما نشان میدهد که چه چیزهایی در انتظار ماست بعد از مرگ.
دوش رضوان بگردد درگاهش
بود پویان و کام دل جویان
هوش مصنوعی: دیشب در بهشت، افرادی در حال رفت و آمد بودند که به دنبال خوشبختی و آرزوهای خود بودند.
گفتم: این جا جازتی طلبی
گفت: اگر دارد این هوس امکان
هوش مصنوعی: گفتم: آیا به دنبال چیزی میگردی؟ گفت: اگر این آرزو امکانپذیر باشد.
گفتم: از پاسبان بحسرت گفت
گر نبودی مهابت کیوان
هوش مصنوعی: گفتم: اگر نبود آن قدرت و عظمت کیوان، پاسبان حسرت چه میگفت؟
گفتم: از حاجبان اشارت راند
سوی بهرام ترک و تیر وکمان
هوش مصنوعی: گفتم: یکی از خدمتکاران اشاره کرد که به سوی بهرام ترک بروم و تیر و کمانم را آماده کنم.
گفتمش: ناگزیر باید دید
جور دربان حاجب سلطان
هوش مصنوعی: به او گفتم: ناچار باید با سختگیری و رفتار سخت دربان حاجب سلطان مواجه شویم.
قصر شاه است و بار آن دشوار
نه بهشت است و وصل آن آسان
هوش مصنوعی: کاخ شاه پر از دشواری و مشکلات است، نه بهشت و سرزمین خوشبختی که رسیدن به آن راحت باشد.
بس قفا خورد باید از حاجب
بس جفا دید باید از دربان
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و ناملایمات را باید از کسانی تحمل کرد که در مقامهای میانی قرار دارند و به نوعی مسئولیتهایی را به عهده دارند.
کافرم گر کفی ز خاک درش
به فروشم بملک هر دو جهان
هوش مصنوعی: اگر من کافر باشم و حتی یک تکه از خاک درگاهت را به فروش بگذارم، به دنیای دو جهان میارزد.