اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
هوش مصنوعی: باد وزید و بوی خوش عطر را به همراه داشت، درختان بادام شکوفه کردند و زیبایی بهار را به نمایش گذاشتند.
نامهٔ نامی که نافهٔ مشک تر و نسخه خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل.
هوش مصنوعی: نامهای با خط زیبا و خوشایند به دستم رسید که بویی از مشک میداد و مانند نسخهای از عشق معشوق بود. این نامه در بهترین زمان و به زیباترین شکل به من رسید و ذهنم را پر از شادی و آرزو کرد. حالتی عجیبی در من پدید آمد؛ از یک سو در دل شادمانی و سرور داشتم و از سوی دیگر، آتش حسرت وجودم را میسوزاند. گاهی با دیدن آن خط زیبا شاد میشدم و گاهی با نداشتن حضور محبوبم دلم پر از شوق و طغیان میگشت.
یارب این آتش که در جان من است
سرد کن آنسان که کردی بر خلیل
هوش مصنوعی: ای خدا، این آتش درونم را به مانند آنگونه که بر ابراهیم سرد کردی، خاموش کن.
بلی، رسیدن این قاصد و رساندن این کاغذ، بعد از عهدِ بعید و قطع امید فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از محنت بود، و خاطر پریشان را با همه آشفتگی چندان شاد و شکفتگی داد که نعوذ الله اگر شمه از این معنی به آسمان رسد و فکر انتقام کند خدا میداند از آن عهد و زمان که دست جفای آسمان بهقطع رشته وصل پرداخته و ما را از یک دیگر جدا ساخته، یکدم از عمر خود شمارم و نفسی بهکام دل برآرم. هرگز ندیده بودم مگر امروز که نگاشته کلک سامی رسید و سر الکتابات نصف الملاقات ظاهر شد.
هوش مصنوعی: بله، رسیدن این قاصد و آوردن این نامه بعد از مدت طولانی و ناامیدی از بهبود اوضاع، مثل یک شادواری بعد از سختی و خوشحالی بعد از فاجعه بود. این خبر، با وجود تمام بینظمیها و تنشهای موجود، آنقدر دل خوشی و شادابی به شخص میبخشید که اگر تصور شود همین احساس به آسمان برسد و بخواهد انتقام بگیرد، مشخص نیست چقدر از زمانی که بخت ما بر اثر ظلم آسمان از هم گسسته و ما را از یکدیگر جدا کرده، را به حساب آورم و بتوانم لحظهای آرامش داشته باشم. هرگز پیش از این ندیده بودم، مگر امروز که نامهای از کلک سامی به دستم رسید و نشانهای از ملاقات نیز ظاهر شد.
بادهٔ خاک آلودمان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
باده و می خاکآلود و ناخالص ما را شیدا و مجنون میکند وای به زمانی که بادهٔ صاف و بیغش بنوشیم!
جایی که دیدن چند سطر و خواندن چند حرف بدینسان مایهٔ حیات و پیرایهٔ نشاط شود، نمیدانم دیدن یار مهربان و بوسیدن آن دست و بنان چه خواهد کرد؟
هوش مصنوعی: جایی که خواندن چند خط و چند کلمه به زندگی و شادابی انسان کمک میکند، نمیدانم دیدن دوست عزیز و بوسیدن دستان او چه احساسی را به وجود خواهد آورد؟
وصلت صنما بهشت دلکش باشد
هجران تو دوزخی پر آتش باشد
هوش مصنوعی: حضور زیبای تو بهشت دلپذیری است، اما جدایی از تو عذابی شعلهور و سوزان خواهد بود.
ما در خور دوزخیم یارب هر کو
در خورد بهشت است بر او خوش باشد
هوش مصنوعی: ما در آتش دوزخ هستیم، پروردگارا، هر کسی که به بهشت تعلق دارد، برای او خوشی و خوشحالی خواهد بود.
حاشا و کلا، استغفرالله ربی و اتوب الیه. هرگز خوش نباشد و تا قیامت دلکش نباشد، مگر من نه آن بودم که بر مرغ جان و تخم چشم خود رشکها داشتم که چرا آن بر لب دیوار است و این محروم دیدار. حالا از کجا این قدر حوصله و طاقت بههم رساندم که: می خورند حریفان و من نظاره کنم!
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی دید که من دلم شاد باشد و تا ابد هم شاد نخواهد بود، جز اینکه من آن کسی نباشم که به مرغ روح و تخم چشم خود حسادت میکردم، چون آن یکی بر لب دیوار است و این یکی از دیدار محروم مانده است. حالا چگونه توانستهام اینقدر صبوری و تحمل داشته باشم که در حالی که رقیبان میخورند، من فقط نظارهگر باشم؟
بهخدا بعد از این، اینطور تاب و توانایی ندارم و اینقدر صبر و شکیبایی در قدرت من نیست. لایکلف الله نفسا الا وسعها.
هوش مصنوعی: به خدا دیگر نمیتوانم اینقدر صبر و تحمل کنم و این قدرت از من فراتر است.
تا قوت صبر بود کردم
اکنون چهکنم اگر نباشد
هوش مصنوعی: تا وقتی که قدرت صبر داشتم، توانستم به شرایط ادامه دهم، اما الان چه کار باید بکنم اگر دیگر صبر نداشته باشم؟
اینجا قبول حیرت است، بلکه هنگام رشک و غیرت. سایه خود را در کوی یار رخصت بار نتواند داد، اکنون همه را در میان میبینم و خود را در کنار.
هوش مصنوعی: اینجا جایی است که میتوان حیرت کرد، اما بیشتر زمانی برای احساس حسادت و غیرت است. اجازه اینکه سایهام را در کوچهی محبوب ببینم ندارم، ولی حالا همه چیز را در اطراف میبینم و خودم را در کنار آنها حس میکنم.
مپندار که باز ملتزم صبر و قرار باشم لا والله.
هوش مصنوعی: نپندار که من همچنان بر صبر و سکوت باقی میمانم، قسم به خدا.
تا چشم من از روی تو مهجور بود
روزم همه همچون شب دیجور بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشمانم از دیدن تو دور بود، روزها برای من مانند شبهای تاریک و بینور گذشت.
اکنون که من از روی تو یارب دورم
هر کس که به رویت نگرد کور بود
هوش مصنوعی: حالا که من از زیبایی تو دور هستم، هر کسی که به چشمان تو نگاه نکند، واقعاً نابینا است.