گنجور

دیباچه ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.

ربنا وفقنا لمجاهده النفس و متعنا بمشاهده القدس، امددنا بکتائب الغیب و خلصنا عن مهالک الریب، البسنا درع کفایتک و قلدنا سیف حمایتک، نور قلوبنا بعلم الیقین.

و افتح عیوننا بفتح مبین. کی نجاهد فیک حق جهادک؛ و نهتدی الی سبیل رشادک.

نحمدک اللهم علی ما دللتنا علیه من شرایع الاسلام و خصصتنا بمن ودایع احکام صحابه سیدالانام علیه و آله افضل السلام. الذی بعثته نبیا بالسیف و امانا من الجور والحیف هادیا لسبیلک الحق، ناطقا بکتابک الصدق، ناظرا بوجهک، ناطقا بوحیک، امرا بامرک، ناهیا بنهیک و شددت عضده باخیه ولیک النبیه فشیدت بسیفه قواعد الدین و ایدت بنصره معاشر المسلمین جعلته للدین حساما و للشرع قواما و للخلق اماما، ظهرا للمجاهدین و قهرا للمعاندین امیرا للمومنین صلواتک علیه وعلی اولاده الاطهار واولیائه الاخیار

وبعد: بر روان دانشوران پوشیده نماند که بسط نور وجود و نظم بزم شهود برای تکمیل طاعت و معرفت است که: الطاعه فرع و اصلهاالشرع.

درختی که بیخ محکم ندارد شاخ خرم نیارد. رونق دین حنیف برواج شرع شریف است و رواج آن بقوت بازوی جهاد و قدرت نیروی اجتهاد غازیان عرصه دین و عالمان علم یقین که عاشق رضای خدا باشند و سالک طریق هدی، ذوق طاعت یابند، شوق معرفت شناسند، سبق از ذکر حق گیرند، ورق از فکر خود شویند. درس بندگی خوانند ودهند، سر در راه دین گیرند و نهند، چنان که از آغاز کار جهان که پیغمبران پاک روان پایه بعثت گرفتند و آئین دعوت نهادند، هیچ گاه رتبه قرب حق عزوجل بی شرکت علم و عمل مقدور نگردید و اجرای احکام دین بی زحمت مجاهده مشاهده نیفتاد.

حضرت ابوالبشر بارتبت نبوت و نسبت ابوی روزگاری خسته نفاق قابیل و فراق هابیل بود و از فرزند ناخلف خلافی چند مشاهده فرمود که از جناب قدسش چاره خواست واز جهان انسش آواره ساخت تا حکم خالق رواج گرفت و امر خلایق امتزاج.

نوح نبی با سفاین حلم و خزاین علم، عمری ابلاغ نصایح کرد و انواع فضایح دید، عاقبت تاب لوم و انکار قوم نیاورده، بحر غیرت بجوش آورد و بهیبت در خروش آمد تا موج طوفان بفوج طغیان برانگیخت و روی زمین از کفر و کین بپرداخت، کار دین راست کرد و گیتی چنان که خواست.

خلیل جلیل با خلعت خلت و پاکی ملت، معالم حق، بر معاشر خلق القاء میکرد و چندان که شرح کافی میداد، جرح وافی میدید، لاجرم دست مجاهدت گشوده قصد بیت الصنم کرد و فرصتی مغتنم جست که معبد فارغ از بار معبود ساخت و عرضه نار نمرود گشت، تا نسیم رحمت از گلشن عزت در اهتزاز آمد و معجزی زاهر چهره نمود که باغ جان ها بلاله یقین آراسته داشت و خار انکار از گلبن دل ها پیراسته.

موسی علی نبینا و علیه السلام حجتی چون آفتاب روشن در دست داشت و چندان که در دعوت قوم، افاضه انوار هدایت میکرد، منکران را ظلمت غوایت اضافه میشد تا برای دین بپاکی کین برخاست و آیت خشم پیغمبری آشکار فرمود، بامر الهی اجرای اوامر و نواهی جست و بعون یزدانی شوکت فرعونی در هم شکست، فرقه کافران غرق کرد و باطل از حق فرق.

مسیح روشن نفس که جان رفته باز پس دادی و بنفس مقدس علاج اکمه و ابرص فرمودی در مهد صبی بامر خدا اعلام بعثت خود کردو سالی چند آزردگان رنج ضلال را داروی پند میداد که شاید دل های مرده زنده آید و درد لجاج را تدبیر علاجی رسد، عاقبت بی مجاهده یهود عنود کشف اسرار حق و نشر آثار دین مشهود نگشت.

و چون نوبت دعوت بحضرت خاتم انبیاء و سید اصفیا سبب خلق عالم، شرف نسل آدم، سفینه نجات نوح، سکینه حیات روح، رسول رب جلیل؛ دلیل راه خلیل، گشاینده نطق کلیم، طرازنده باغ نعیم، تازگی نفس قدسی، زندگی جان عیسی، رهنمای سبل، پیشوای رسل،محمد مصطفی علیه و آله آلاف التحیه و الثناء رسید که جامع حکم حکم بود و خواجه علم و علم، گردش چرخ گردان دگرگون شد و رونق بازار مجاهدت افزون گشت؛ چه در عهود سلف هداه امم را غالبا اقامه امر مدعا باصابت تیر دعا و وساطت اسبابی دیگر بود و حاجت بجهاد سیف کمتر، اگر فرزندی با پدر مخالف میشد مهاجر میگشت نه مشاجر و اگر آتش طغیانی برمی خاست بجنبش طوفانی فرو مینشست. شوکت خار انگاری بجلوه باغ گلزاری رفع میشد؛ سطوت خصم قهاری بلطمه رود خون خواری پست میگشت، اقامه حکم ربانی از اعاده روح حیوانی دست میداد.

خلاف این عهد که خواجه ما را حجت نبوت از سیف شاهراست و پایه فتوت از عزم قاهر. لایکلف الله نفسا الا وسعها. اختلاف شئون و احوال باقتضای ازمنه و اوقات است که وقتی آدم صفی را مقتضی برق عصیان بود و این عهد آئینه نور ایمان گشت و هم‌چنین هر یک از رهبران جهان باقتضای زمان آیتی مبین داشتند که حجت اثبات رسالت و قاهر ارباب ضلالت میشد.

یکی را تیشه وری پیشه دادند، یکی را دسته گل بر کف نهادند. یکی را چوبی معجر نما عطاکردند، یکی را نطقی علت زدا روا دیدند تا شخص عالم که در عهد آدم بمثابه کودکی نارسیده بود و بهری از هستی خویش ندیده، عمرها در مراتب ترقی سیر کرده، بتدریج زمان تکمیل نفس نمود، چون بحد وقوف رسید و مرتبه کمال دریافت، بظاهر قابل التفات اشرف کائنات گردید و بمقتضای حال بساط پیشین در نور دیده، رسمی نو آئین برنهاد که بازی معتاد کودک در خور پیران زیرک نبود، ثبوت نبوت ختم رسل را حجتی شایسته بایست که بگوهر خویش مظهر معجزات پیش باشد و بی شرکت دیگر اسباب، مروج ملت و کتاب گشته، بحدت خود برق عصیان بسوزد، نور ایمان برفروزد، بجای شاخ درختان، بیخ بدبختان برکند، مثال اژدرپیچان پیکر کفر بی جان کند، گل های رنگین در آتش کین بکارد، غبار علت از چهره ملت بشوید، لاجرم قرعه این فال بنام تیغ جهاد افتاده بدست خدا از جیب هدی برآمد، جلوه جلال پایه کمال گرفت، نوایر سطوات صفدری در معارک غزوات حیدری بالا کشید و حدت ضرب ذوالفقار بر هستی جان کافران ظفر جست، بخطفه برقی جثه قومی جرق کرد، بلطمه موجی هستی فوجی غرق نمود، لاله گلشن از شعله روشن برآورد، کیفر کفر از لجه نیل بداد. گوهر جان بپیکر دین باز بخشید، سرهای پرشر همسر خاک ساخت، تن های ناپاک در بر مغاک انداخت، قضا فتنة تیغ غزا شد، زمانه اوراق جاهلیت بخون شست، علم ساطع، انباز سیف قاطع گردید وفروغ آن دو گوهر بر اسود و احمر لامع آمد تا دین حق مایة رونق پذیرفت و زمانه بشریعت راست آراسته گشت.

فالحمد لله ولت مده النصب
و عز بالسیف دین مصطفی العربی

و پس از زمان ظهور رسالت که خسرو ملک وصایت تارک گاه ولایت برافراخت، هم چنان باز در سراء و ضراء و پنهان وپیدا، منتهز اسباب مجاهدت بود و منتقم ارباب معاندت تا سر بر سر هوای دوست نهاد و جان در کار وفای جانان صرف کرد.

برپرید آن باز عنقا گیر شاه
آن سپاه اشکن بخود نی با سپاه
بس فزونی ها درون نقص هاست
مر شهیدان را بقا اندر فناست

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم به آن لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون الآیه .

و زان پس دو فرزند بتول عذرا که دلبند رسول بطحا و آویزه عرش برین و پرو و پرورده روح الامین بودند، پرتو عنایت بکشور هدایت انداخته، بحکم تکلیف که فراخور طاقت هر نفس است و باندازه قدرت هر کس، عشق لقا در دل، ذوق بقا در جان، شوق شفاعت بر سر، درس شجاعت در بر، سرها بر دست رضا نهاده، تن ها بحکم قضا در داده، بمردی فارس میدان دین گشتند و بغیرت از سر دنیای دون گذشته، یکی سر براه همت نهاده، یکی جان فدای امت فرموده، یکی کشته دشت غزا گشت، یکی خسته زهر جان گزا شد، یکی کام و خنجر بزهر آلود، یکی کام از خنجر قهر گرفت.

جان بجانان دادن آمد کیش شان
سهم نافع شهد نافع پیش شان
هر که اندر مرگ بیند صدر جود
هم چو پروانه بسوزاند وجود

پروانه عاشق که وصل نور جوید تا از خود دور نگردد خود نور نگردد، شاهد شمع که راحت جمع خواهد، تاخود نسوزد بزمی نیفروزد.

هم چنین هر یک از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین در هر عهد و اوان که بزم امامت بنور کرامت افروختند واحدا بعد واحد، مایة جان شریف و قایه دین حنیف کرده، گاه متقلد سیف مجاهدت بودند، گاه متحمل رنج مصابرت، رنج خود خوار میداشتند، دین حق عزیز میگرفتند که در راه وفا از خار جفا چه بیم است ودر بحر ولا از موج بلا چه باک؟

آن که در بحر قلزم است غریق
چه تفاوت کند ز یارانش
عاشق کعبه خوار میدارد
که بپا میخلد مغیلانش

تا حجت امامت بحجت قائم اقامت گرفت و چندی چون جلوه گل در چمن و تابش شمع بر انجمن، چهره عیان گشوده داشت و ظلمت جهان زدوده، یک چند نیز بر مثال شاهد گل که با برقع غنچه مانوس گردد و پرتو شمع که از پرده فانوس تابد، نشر طیب افاضت کرده وبسط نور اضائت؛ وزان پس مانند شاخ گل در کاخ بستان و شمع تابان در حجره شبستان درخلوت غیب نشست، در، بر بیگانگان بست و تنی چند از خواص را بار رخصتی خاص مبذول داشت که گاهی راه بستان جویند، بار شبستان یابند؛ بمعنی پرتوی از غیب بینند، نهانی نکهتی در جیب آرند، جهانی بنشانی از آن روشن کنند، عصری بعطری ازین گلشن سازند؛ تا حدود شرایع هم چنان جاری و شایع باشد و مهام ودایع بکلی مهمل وضایع نگردد.

پس درین نوبت غیبت که کاخ خلوت را در فراز است و روزگارهجران دراز، قرار روی زمین ومدار زمان، موقوف کفایت ایشان است که نواب صاحب عصرند و در حکم حاجب قصر، چه هر عهدی را حظی جداگانه نصیب است و بنای گیتی بر فراز و نشیب. طبیعت روز طلیعه مهر جهان افروز را مقتضی بود که مطرح اشعه نور گشت و مظهر انوار ظهور. ماهیت شام خاصیت ظلام در برداشت که پرتو التفات خور را شایسته و درخور نگشت.

لاجرم تدبیر عالم آن بکوکبی چند رخشان حوالت رفت که عکسی از جلوه خور ربایند ونوری در ظلمت شب نمایند، مثال دوره این عهد که قابل ظهور مقدس نبود و مظهر نور مقتبس گردید، چهره روز وصل پوشیده ماند وپرده شام هجر در کشیده، نیر امامت در حجاب نهان گردید و کوکب نیابت رهنمای جهان، تا جاده هدایت از حفره غوایت فرق شود و در هر حال جمال شاهد مطلوب از نظر بینندگان محجوب نماند.

فارغ ای دل منشین گر بودش رحم بسی
نه چنان هم که دهد بی طلبی کام کسی

دولت وصل جانان، خاص ارباب و جد وطلب است، نه آسودگان راحت طلب و آن را که سالک راه طلب باشد، کجا پروای روز وشب باشد؟

خاطر عشق در ره کوی دوست چنان در وادی یاد اوست که نه روز از شب شناسد، نه راحت از تعب.

مستی شوق ره سپر گردد
هستی خویش بی خبر آید

جز حدیثش نگوید و نشنود، جز بیادش نخیزد و نغنود، هر چه پوید جز او نجوید، هر چه بیند جز او نبیند. حتی یصیر سمعه الذی یسمع به. و بصره الذی بیصربه و یده الذی یبطش به. طالبان راه هدی را جذبه شوقی سرکش یابد که دل از پنجه صبر رباید تا براه طریقت گذر کنند و بنور حقیقت نظر، فانی عشق نور شوند و از هر چه ظلمت دور. الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور الآیه

اکنون که روز غیبت کبری است و شام فرقت عظمی، هر که را دل در کشاکش سیل است کجا پروای نهار و لیل است؟ کاروانان ره نورد که بر گرد جهان گردند تا راه بیابان نگیرند و شب ها شتابان نگردند؛ کجاوه بمنزل مقصود برند، چسان روح صبح امید ببینند؟ ناظران نور طلب را، پرد ه های تاری شب، حاجب جمال مطلوب نیست که دلبران را جلوه چهر آذری در چنبر زلف عنبری خوش تر است و چشمه لب های شیرین در ظلمت خط های مشکین دلکش تر.

شد زلف حجاب رخ او از نظر غیر
حمدا لحکیم جعل اللیل لباسا

پرده زلف، حجاب دیده بیگانه باشد وتار شب، مردم راحت گزین را بهانه که نه جز خواب غفلت پیشه دارند، نه جز رستش خویش اندشه. خلاف مردان کار که شب های تار بنور طلب و فرط تعب راه پویند وچهره صبح از طره شام جویند، ان ناشئه اللیل هی اشد و طا و اقوم قیلا، آب حیات در راه ظلمات پدید آمد، شعله نخل طور در ظلمت شام دیجور چهره نمودف ارائه طریق معراج باضائه نهار محتاج نبود. سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الآیه .

قومی براحت خو کرده، بنعمت پرورده که در اعتدال هوای شب پای پیمودن راه طلب ندارند، کجا تاب گرمی روز و تابش مهر جان افروز آرند که سنگ خارا گدازد و ارض غبراتفته سازد، شوکت شعاع مهر خاوری نه چون جلوه فروغ ماه و مشتری است که هر کس را بار دیدار دهد و در هر دیده پدیدار شود.

هر که را روی ببهبود نبود
دیدن روی نبی سود نبود

چهره خورشید رسالت، در دیده ارباب ضلالت چنان بود که هر چه پیش میرفتند و بیش میدیدند، چشم ناپاکشان خیره تر میشد و جان بی باک شان تیره تر. همچنان اکثری از اصحاب شیر یزدان، که طاقت دیدار نور ایمان نداشتند بپاداش انکار حسی و قلبی مستوجب عقاب دنئی و عقبی گشتند ودر عهد شهود نیر شهادت که وقت ظهور گوهر ارادت بود تنی چند از جمع مریدان در سلک شهیدان آمد و باقی مرتد و هالک شدند و طعمه نارمالک. و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الناس لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها الآیه .

در عهد شهود، انوار امامت نیز که بهار زمان بود و نهار ایمان طینت های خوب و زشت و استعداد دوزخ و بهشت، در عالم روشنائی روز بزودی جلوه بروز میکرد و تن های نژند و جان های ضعیف، تاب تابش مهر تکلیف نمیآورد.

تا در زمان صاحب عصر و زمان، پس از چندی که نقد طاقت مردمان بر محک امتحان رفت، چنین مقتضی حکمت و رحمت افتاد که چهره بیضای ملت در طره سودای غیبت نهفته گردد و هوای دور زمان را در عالم انسدال شام، اعتدال تام پدید آید، چه پرده لیل، لباس هر عیب است و جلوه نهار کاشف استار غیب.

تکلیف غیبت کم تر از حضور است و خدمت نزدیک سخت تر از دور.

ما تکلیف غیبت بجا نیاریم، کجا تاب خدمت حضور داریم؟

هر که بخویشتن رود ره نبرد بسوی او
دیده ما نیاورد طاقت حسن روی او

مقدار قدرت خلایق بر مرآت حکمت خالق روشن تر است که تدبیر دور این مدت و تکلیف این طایقه از امت، بدین گونه مقرر داشت که در راحت هوای شب، بنرمی راه طلب پیش گیرند و دنبال رهبران خویش، تا بالتفات خاطر امام زمان، از ظلمت شام هجران امان یابند و بدولت صبح وصال باز رسند.

شبان تیره امیدم بصبح روی توباشد
لقد تفتش عین الحیوه فی الظلمات

سید کاینات علیه افضل الصلوه که کاشف راز نهان بود و ناظم کار جهان، کفایت هدایت امت بودیعت کتاب و عترت حواله کرد تا در عهد ظهور و غیبت، هر که را دیده بخت وسعادت باز باشد، از دیدن نور حقیقت باز نماندو در هر عهد از آن، سالکان طریق دین را وصول سر منزل یقین دست دهد. زمانی نیز امامت بظاهر طالع بود و پرتو هدایت بعالم ساطع و حال که زمانه مقتضی حجاب است و هنگام اقتفای خبر و کتاب، بازباب تحقیق بر ارباب توفیق گشاده اند و صلای عام در داده اند، حکم شریعت همان است که گفته اند، خامة تکلیف همان که رفته.

سبیلی واضح تر از شرع نبی نیست، دلیلی ناصح تراز خبر و نبی یعنی قرآن نه.

علمای امت جلیل را در پایه انبیای بنی اسرائیل شمرده اند و مکنت ارشاد و اجتهادی وافی عطا کرده، تا احکام فرقان و خبر بامر نواب حضرت منتظر، در صفحه جهان منتشر باشد و در دیده جهانیان جلوه گر.

ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر.

حالی اسباب نیل مقصود، از هر جهه آماده و موجود است و مایة غیرتی اندک ضرور و در کارگه هداه اعلام و غزاه اسلام بجودت نطق و بیان و حدت سیف وسنان از محافظت شریعت و متابعت ودیعت، غافل نگردند، تاهم درین عالم موجب بلندی نام گردد، هم در آن نشاه مایة نکویی.

سرانجام، خواجه بزم رسالت، بفارس دشت بسالت فرمود: که یا علی اعجب الناس ایمانا و اعظمهم ثوابا قوم یکون فی آخرالزمان لم یلحقوا النبی ص و حجب عنهم الحجه فآمنوا بسودا علی بیاض.

همانا قصه این حدیث بشارتی بخلق جهان است و اشارتی بدور این زمان که بتیغ سطوت شهریار عدل و یمن همت عالمان عامل، با وجود فرقت عهد نبوتت و غیبت نور امامت، عقاید معاشر امت بکتاب و سنت، چنان راسخ و صادق است که گوئی حضرت مقصود آفرینش بدیده بینش دیده اند و اخبار عترت طاهرین بسمع رضا و یقین شنیده، چه در سیاق این عهد و اوان که روزگار سر ناسازگاری داشت و زمانه کینه دیرینه میخواست، مشرکان قصد دین کرده بودند، دشمنان سر بکین آورده، خفاش آهنگ هور میکرد، ظلمت پیکار نور میجست، موج فتن اوج گرفته، شاخ بلا بالا کشیده، کفار روس رخنه ملک محروس درخواسته، غوغای زاغ از صحن باغ برخاسته، کاخ اسلام در شرف ویرانی بود، کار مسلمانی در عقده پریشانی. لقد ذهب الاسلام الا بقیه قیلا من الناس الذی هو لازمه، لیبکی علی الاسلام ان کان باکیا، فقد ترکت ارکانه و معالمه.

حق سبحانه و تعالی منتی بر دور زمان نهاد ورحمتی بر خلق جهان فرستاد که نظام کار دین و ملت و قوام گام ملک و دولت، بفر شوکت و شکوه سلطنت شاهنشاه دنیا و دین، شهریار زمان و زمین، آسمان مهرپرور، آفتاب سایه گستر، پیکر پاک نور، جلوه نار طور، مایة گوهر خرد، پایه قدرت احد، فروغ رحمت و جود، شکوه نشاه وجودف طینتی از آب حیوان سرشته، مصحفی از لطف یزدان نبشته، صورتی بر معنی ملک، عالمی بالاتر از فلک، شاه وری، ماه ثری، سپاه خدا، پناه هدی، ابوالفتح والعلی فتحعلی شاه قاجار مفوض داشت که روزگار ملکش پیوسته بهار باد و بهار عدلش آسایش روزگار.

لامبدل لکلماته، جف القلم بماجری
ملک هم بر ملک قرار گرفت

تیغ جهادش شحنه بازار دین شد و صیقل زنگار کین. دور زمانش محئی رسم جهاد گشت و مظهر آثار عدل و داد؛ کار گیتی بساز راستی باز آورد، عرصه آفاق از گرد نفاق پیراسته خواست.

باغ از زاغ تهی کرد، زغن بر سر و سهی نماند، شاخ بلا برید، تیغ ستم بر کند، پای فتنة شکست، دست رخته ببست، غبار ظلمت زدود، فروغ ایمان فزود، سرایمان بغیبت ظاهر ساخت، جهان از علت وعیب بپرداخت، گردش زمان را گوشمالی سزا داد، مزاج روزگار را اعتدالی روا دید، که هر چه زاید، امن و امان باشد و هر چه آرد، اسلام و ایمان.

روزگار آخر اعتبار گرفت
باش تا صبح دولتش بدمد

هنوزش جوشن غزا بر پیکر روشن است و مغفر جهاد بر تارک مبارک.

موکب عزمش از کوشش رزم نیاسوده، گوهر حسامش راحت نیام ندیده. افواج جیش مجاهد آراسته دارد و امواج بحر مجاهد برخاسته، رأی منصورش مقصور بر این است که بکلی ساحت خاک از ظلمت کفر پاک کند وبسیط غبر اغیرت بساط خضرا سازد. تخم طغیان برافتد، عصر عدوان سرآید. صرصر نفاق نخیزد، حنظل خلاف نروید، نام روس نیست گردد و بانک ناقوس پست آید، هر چه باشد، طاعت فرمان ایزدی باشد و آیت پیمان احمدی.

کاین هنوز از نتیجه سحر است
این رحمتی بر اهل زمین بود ز آسمان

اللهم اید الدین بنصر اعلامه و ابدالا من بطول ایامه و متع المسلمین ببقائه و نورالعالمین بلقائه، مادام الدین سبیلا و الحق دلیلا و الامن سرورا و الایمان نورا.

کارسازان کارگاه قدم که نقش جهان از کتم عدم برآوردند، همان در عالم علم ازل که مدت عهد دول مرتب میشد بهردوری نشاء طوری دادند و هر دهری در خور بهری دیدند، بر همان نظم وبر همان ترتیب گردش ادوار و دهور، در رشته سنین و شهور کشیدند.

و چون نوبت این عهد خجسته که با عهد ابد پیوسته باد؛ در رسید چنین در خور افتاد که پایه این دولت عظمی بر سایر دول چون ملت سید بطحا بر سایر ملل رتبه برتری یابد. پس جهاد قوم طغیان در زمان عهد میمونش بر کلک تقدیر رفت که هر چه در ملک سلطانی بامر یزدانی از پرده نهان بعرصه جهان آید همه ایت خیر وصواب باشد و مایة اجر وثواب.

کفار بنی الاصفر که از جانب شمال ایران مجاور ثغور آذربایجان بودند، دست تعرض بحوزه اسلام گشوده، بر خاطر علمای اعلام علامت الهام پدید آمد که ذات مسعود شهریار یگانه در این زمانه که زمان غیبت امام علیه السلام است بیابت خاص نایب عام مخصوص باشد و احکام دولت روزافزون بحجت عقل و نقل منصوص، تیغ جهاد که از عهد امام علیه السلام در مهد نیام خفته بود و زنگ فراق گرفته، دیگر باره سر بر آورد و رستخیزی دیگر آورد که صراط تکلیفش در میان است و از دو جانب جاده دوزخ و جنان.

لیدخل المومنین و المومنات جنات تجری من تحتهاالانهار، خالدین فیها و یکفر عنهم سیئاتهم و کان ذلک عندالله فوزا عظیما و یعذب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظانین بالله ظن السوء علیهم دائره السوء و غضب الله علیهم و لعنهم واعدلهم جهنم و ساءت مصیرا

بار دیگر مفتاح جنت و نار در کف مردان کار آمد و غیرت دین داری با همت شهریاری یار گشت، سلطنت دنئی و عقبی جمع کرد، مملکت صورت و معنی ضبط فرمود، خیل جلادت از کمین برون تاخت، دست سعادت از آستین بدر شد، آفتاب طالع همایون، پرتو سعادتی عام بر ساحت حال بندگان انداخت که هر یک از خواص و عوام را بهره فیضی تام در خور پایه و مقام خود رسد و هر کس در، زی، صنعت خویش راه اکتساب جنان پیش گرفت. من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا الآیه .

یکی را روضه جنانی جزای دادن جانی است، یکی را نعمت خلدی بهای قطره خونی. قومی بمایة بذل جان، دولت حسن مآل گیرند، برخی بجبایت خراج دیوان، تنعم نعیم رضوان یابند. گروهی بحفظ ثغور ملک ایمان، رشف ثغور حور و غلمان جویند، شکر این نعمت بر زمره تابعان ملت لازم وبر جمله بندگان حضرت واجب، خاصه مسلمین حدود آذربایجان که هم از نخست بعون پروردگار ودود و حکم شهریار جهان کمر مجاهدت بر میان بسته اند و در مقابل دشمن نشسته، پاسداران ملک و دینند، شیرمردان روزکین. بمردی شهره دنیا گشته، برادی بهره عقبا جسته. چشم و دل بر حکم حق دارند، مال و جان در راه دین گذراند. بسختی تن دهند، بغیرت سرنهند، بسربازی مشهورند، بدین‌داری مشغول.

به نیل این سعادت اقربند، بشکر این عطیت انسب. چه در بدایت حال فتنة قوم ضلال از این سرزمین برخاست و رأی عالم آرا بتربیت اهل این مملکت توجه یافت تا خاطر اهل عناد از رخنه ثغر بلاد مأیوس گردد و خطه عیش عباد از سطوت تیغ جهاد محروس. فانظروا الی آثار رحمه الله کیف یحئی الارض بعد موتها، شید ثغورالدین، واید غزاه المسلمین، بعد ما استولت عداتهم و تولت ولاتهم و انقضت کتابئهم و انقضت کواکبهم، و ذل نصیرهم و قل مجیرهم، بسیف الجهاد و لیث الجلاد و غیث الامان و غوث الزمان و جیش الخطر وطیش الظفر و جثه الابصار و جثه الانصار و قلب الایمان و جند الرحمن، پناه ملک و دین، شکوه روی زمین، ولیعهد دولت، نگهبان ملت:

وین منت خدای جهان بر جهانیان
خسرو غازی ابوالمظفر عباس

ادام الله نصره رایاته و اقام حجه آیاته و ابد ابوده و خلد خلد شهوده.

کایت دین از روانش گیرد آیین
یقولوان فی الجمات حسن البدایع
و فی الشجر الطوبی بدیع المحاسن
اذا شئت ان تلقی المحاسن کلها

اگر وعده خلد رضوان در خاطر یاران عجول موقع قبول ندارد، اینک روضه خلد برین در دیده خلق زمین جلوه گر است و شجر طوبی بثمر خوبی بارور.

ففی وجه من اهوی جمیع المحاسن
حضرتش را بهشت خوانم لیک
نه بهشتی که خواندم از قرآن
کز پی زندگی است جلوه این

فیها سرر مرفوعه و اکواب موضوعه و نمارق مصفوفه و زرابی مبثوثه، لا ینقطع نعیمها و لایطعن مقیمها و لایهرم خالدها و لا ییاس ساکنها.

غلمانش بر حمیت در گشاده، حورانش بخدمت ایستاده. موج سلسالش زنجیر هر جان، بار اشجارش یاقوت و مرجان. ولی از هر سو شحنگان بردرند و هر کس رانه در خور که آن در، باری یابد یا در آن جا جائی جوید.

وز پس مردن است وعده آن
ای بجائی کاسمان منت پذیرد

حضرت سالار مجاهدین است و کعبه آمال دولت و دین. لن تنالوه الابشق الانفس، هر که را کعبه قدس باید، زحمت نفس شاید، ان المتقین فی جنات و نهر، تا دولت تقوی نصیب نباشد، جنت باقی کسیب نگردد.

اینجا جای مردی و غیرت است و بازار صرف همت. هر که گامی بیشتر گذارد، کامی بیشترتر ستاند، جلادتی یابد که سعادتی دریابد. ولی ممتحن خواهد که تاب امتحان آرد، از راه بلا برنخیز، از تیغ غزا رخ نتابد. خانه ثبات باشد، خزانه حیات گردد. تا کسی در صف مردان راه آید و در خور درگاه شاه، جانب حضرت گیرد، دولت رخصت یابد، روضه جنت بیند، سایه طوبی گزیند، شربت جام تسنیم نوشد، ثمر شاخ تسلیم چیند، سزای کوشش غزا ستاند، بصدر صفه رضا نشیند. و فی الاخره اکبر درجات و اکثر تفضیلا.

نشاه دنیا مجملی از عالم عقبی است و اطوار اینجا پرتوی از انوار آنجا، هر چه درنشاء باقی موجود است در عالم فانی مشهود باشد، ولی آنجا با صفت کمال است و اینجا بر سمت اجمال، چه این عالم، عالم حس و حجاب است و دیده محجوبان، تاب دیدار چهره عیان ندارد، لاجرم هر چه بیند در پرده باشد و چون این پرده برافتد، جمال تفصیل مکشوف است و دلیل تفصیل معروف.

ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا برحمتک عذاب النار.

یارب چنان که بنده عاصی را درین عالم، فریندگی این حضرت علیا که جنت دنیاست عطا کردی، بهره توفیقی عطا کن که در آن نشاه نیز از نعمت نعیم عقبی وسایه درخت طوبی باز نماند. انه لاییاس من روح الله الاالقوم الکافرون.

تا دهی جایش کجا اندر جوارت
اگرم هیچ نباشد نه بدنیا نه بعقبی

بنده خادم. عیسی حسینی فراهانی که یکی از بندگان حضرت است و پروردگان نعمت عمری در سده سدره مثال، برسوم چاکری اشتغال داشته چندان که اقتراف جرایم نموده بر اقتطاف مکارم فزوده و هر جا سزای نقمت گشته، جزای نعمت گرفته، خطاها کرده، عطاها برده، نعمت ها برده، خجلت ها گزیده که نه تعداد آن داند، نه تدبیر این تواند.

تا زمان جوانی بود و بهار زندگانی که نهال امل نشو و نما میکرد و شاخ قوی برگ و نوا داشت توفیق طاعتی نیافت، تقدیم خدمتی نکرد که زنگ زلتی شوید یا عذر خجلتی گوید و اکنون که عهد مشیب فراز آمده و فراز عمر بنشیب رسیده؛ بهار زندگانی را نوبت خزان است و باد حسرت ازهر طرف وزان؛ شاخ قوی در هوای پستی، بیخ امل را آهنگ سستی، جوانی رفته، نوانی آمده، نفسی مانده، هوسی نمانده، عمری بغفلت گذشته، پشتی بخجلت خم گشته، حاصل زندگی مایة شرمندگی دارد و منزل جسم و جان در کوی درماندگی. نه طاقت عاعتی که دل را بامید آن نویدی دهد، نه قدرت خدمتی که قامت خمیده را بشوق آن راست سازد. نه پائی که برای ضراعت برخیزد. نه دستی که بدامان شفاعت آویزد، نه جانی که در خور نثار آید، نه دلی که کس را بکار آید.

چون تو دارم همه دارم اگرم هیچ نباید
در سینه ام افسرده دلی هست ولیکن

رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا.

از این پس نوبت شمردن نفس است، نه سپردن هوس، اگر در سر هوائی است روا نست، و گر جان را برگ باید، مرگ شاید. ولی تا از حیات روان رمقی باشد و از کتاب بقا ورقی ماند، محال است و خلاف عقل نفسی جز هوس خدمت زیستن و بار سر، بی هوای طاعت کشیدن.

آن دل که توانم بکسی داد ندارم
هر که بی او زندگانی میکند
گر نمیرد سخت جانی میکند
برف پیری مینشیند بر سرم

اینک بفربخت خداوند جهان، جهان پیر جوانی از سر گرفته و چرخ گوژپشت، قامت خدمت برافراخته، عجب نیست که خادمی چون این ضعیف در حین توانی، قدرت توان یابد و با ضعف پیری قوت جوان، فلک بر بندگان حضرت دست نیابد، زمانه بر چاکران دولت شکست نیارد. دلی که ببندگی بسته شد غم نبیند، قدی که بچاکری افراخت خم نگیرد.

این بنده اگر رسم بندگان ندارد، اسم بندگی دارد، اگر در عداد چاکری نیست در تعداد چاکران هست، چون توان پرستش نجوید زبان ستایش نبندد که یاد اقبال شهریار جهان برنائی بخت پیران است و دانائی طبع نادان.

باز طبعم نوجوانی میکند
هر چند پیر و خسته دل و ناتوام شدم

ضعف پیری را اگر دستی هست بر ظاهر قالب است نه باطن قلب و معنی انسان گوهر دل است نه پیر گل، زندگی جان موقوف زندگی جنان است نه تابع حرکات جوارح و ارکان، هر که دل از بندگان زنده دارد تا قیامت جانی پاینده دارد.

هر گه که یاد بخت تو کردم جوان شدم
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد بعشق

حالی اگر مدت عمر عزیز بغفلت گذشته و رشته امل بمقراض کسل مقطوع گشته، قضای اعمال ایام سلف و وقتی که ببی حاصلی تلف شد، ممکن است که بقیت عمر صرف حرف جهاد شود و وقف کار معاد، ولی چون بازوی مجاهدت از کار مانده، نیروی جهدی در کار است ضبط احکام شرع کند و اقوال فقها جمع و چون قدرت عمل نباشد قوة علمی باید که اسرار فتاوی شرح کنیم و داستانی از گفته راستان طرح؛ هیهات! هیهات! عمر کوته بین و امید دراز.

عمری که شباب آن بشتاب برق یمان رفت بمشیب آنچه اعتماد است که پیری سالخورد بعادت طفلان خردسال از نو جاده کتاب جوید و جانب استاد پوید، ببازیچه سبقی خواند، بدریوزه سخنی راند.

ثبت است بر جریده عالم دوام ما
به شوخی دانش آموزد ز دانش گیتی افروزد

من نه پیرم که طفل کتابم.

عیب جویان خرده بین بحکم انصاف معذورند چه علی الظاهر تصمیم این عزیمت در سن کهولت امکان سهولت نداشت و در بادی نظر حمل بر سخافت پیری میشد و جوانان را مایة دلیری، ولیکن دانندگان آگاه نیکو شناسند که اقدام این مهم نه باعتماد امتداد عمر است، نه باستظهار بلاغت و فضل، کزین پس عمری باقی نمانده و زین پیش فضلی کسب نکرده، بل بامید تایید الهی و امداد اقبال پادشاهی خامة توکل برگرفته و عمری از سر گرفته.

به سختی دفتری سازد بدفتر نکتة پردازد
بر آنم که گر بخت یاری کند
زمان اندکی پایداری کند
نگارم سخن های نغز و جوان

قومی بی خبران که اندیشة این عمل، محمول بطول امل دارند و سودای این هوس از فنون جنون شمارند، اگر طعنه زنند، اگر خنده، اگر بکنایت گویند یا بصاحت، خاطر پریشان را برایشان نه رأی لجاج است، نه برد و قبولشان احتیاج.

قل لااسئلکم علیه اجرا ان اجری الا علی الله.

فحاوی فتاوی جهاد که از دیرباز در حجاب رسایل نهفته بود و همچنان در حکم ناگفته، اگر در این زمانه که شهریاری چنان در تحت بخت است و گیروداری چنین از دشمنی سخت، باز بآیین پیش مستور و محجوب ماند، کجا از رسم دین‌داری سزد، چرا در کیش دولت خواهی روا باشد. و انا اوایاکم لعلی هدی اوفی ضلال مبین، فراغت از گل و گلرخ در این چنین فصلی زامهات جنون است و الجنون فنون، هر که درین عهد فرخنده مهد که روز بازار جهاد و جهد است، نه داخل فوج مجاهدین باشد، نه تابع حکم مجتهدین، نه سلاح کین پوشد نه صلاح دین نیوشد، مسائل غزا نپرسد و نداند، فواید کوشش نجوید و نخواند، حقیقت جنون در خویش دارد و طریقت جبان در پیش. فحاق بالذین سخرو امنهم و کانوا بیستهزون.

ز گفتار پیران روشن روان
ای که حمال عیب خویشتنید

درویش وارسته از خویش را، کجا پروای شوخی از غمازان است.

طعنه ب عیب دیگران مزنید
الا یا معشر النصحا کفوا
فانی لاابالی بالنصایح
ولا بعد المشیب اطیع نصحا
و لا اصغی للوام و ناصح
گر بر رخم بخندی بر من منه سپاس

قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون.

بر این ایزد پاک باشد گواه که: مسود اوراق در ابداع این سیاق جویای رضای خالق است نه در قید قبول خلایق.

کاین خاصیت مرا رخ چون زعفران دهد
رمیت ببین منک ان کنت کاذبا

اکثر طبایع را ابیات شعر و غزل از آیات جنگ وجدل محبوب تر است و در نفس بشر، لهو و طرب از علم و ادب مرغوب تر. اگر این بنده تابع میل طبایع میشد، امکان داشت که از جمیع فوائد فضلای عصر، بضبط فرای دنظم و نثر رعیت کند و از دفتر ادبا و دیوان بلغا فصلی چند بدست آرد که جمله نسخه انتخاب باشد و تحفه محفل احباب. زحمت حاضران بکاهد، عشرت ناظران بخواهد، رأی خود از پی آرا افکند و هوائی تابع آهوا پیدا کند، نه چون اکنون که هر چه گوید و جوید مسائل جهاد و دفاع است و مخالف اغلب طباع.

دکان بی رونقی گشاده، متاعی بی مشتری نهاده، سخن از وعده جنان سراید وحالی دادن جان باید، اگر معتقدان تغییر عقیدت دهند مستمعان عرضه ملامت گردند، دوستان ترک صحبت گویند، یاران راه نفرت گیرند، دست و دل یاری ندهد، بخت و اختر مساعدت نکند، قلم سرپیچد ورق رخ بتابد، رواست و سزا. اذا اعظم المطلوب قل المساعد. درین کار یزدان مرا یار بس. یا الهی و سیدی وربی:

و ان کنت فی الدنیا بغیرک افرح
ذالعام مضی ولیت شعری

قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی وهب لی الجد فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا و احدا و حالی فی خدمتک سرمدا.

هل یصل لی رضاک قابل
هر کسی را هوسی در سر وکاری در پیش

تعدد طرق حق، باندازه نفوس خلق است که هر کس رأی علی حده دارد و راهی جداگانه گیرد، اگر مومن است، اگر مشرک، اگر ناجی است اگر هالک؛ جمله را روی دل بود سوی او و کعبه جان کوی او.

الحمدالله بل اکثرهم لایعلمون، کافر بنده اوست، مومن پرستنده او، عارف زنده باوست، عاشق نازنده باو. عابدان راه عبادت گیرند، مریدان حکم ارادت پذیرند، مشایخ از همت دم زنند، حکیمان در حکمت قدم؛ صوفیان در وجد و سماعند، قشریان در بحث و نزاع، فقیهان مشغول بفتوی و فقیران مشعوف بتقوی. محدث در کار روایت، محقق در شرح و درایت، یکی زاهد است، یکی شاهد، یکی قاعد است، یکی مجاهد.

این بنده چندان که در خود بیند، نه در حلقه هیچ یک از آنها راهی دارد، نه از مسلک هیچ کدام آگاهی، نه قابل کفر است نه ایمان، نه مقبول کافر است نه مسلمان، نه توفیق زهد یافته، نه جانب جهد شتافته، نه تاب قعود آرد، نه طاقت شهود.

دلی دیوانه در سینه دارد و از آن دری دیرینه، که نه آن از بند پند گیرد، نه داروئی در این سودمند افتد، هر لحظه بجائی کشد، هر بار هوائی کند، نه جهدی که کامی جوید، نه تابی که گامی پوید، نه بختی که بحق در سازد، نه هوسی که بخود پردازد، نه فرمان خرد برد، نه در قید نیک و بد باشد. کار جان از دست آن مشکل است و پای عقل از جهل آن در گل.

من بی چاره گرفتار هوای دل خویش
آن که دایم منزل او در دل است

ربنا ظلمنا انفسنا و ان تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.

پاکا ملکا، هستی جان آن تست، عالم دل زیر فرمان تو. اگر برانی عدل است و اگر بخوانی فضل. اگر بگیری بنده ایم و اگر ببخشی شرمنده ایم.

بنده عاصی که خسته بار معاصی است، اگر بر آن درگاه روئی سپید ندارد، موئی سپید دارد، که چون بتربت عجز مالد، بحسرت خویش نالد، اشک ندامت ببارد، دست تضرع بر آرد، پرده گردون چاک کند، شعله در خرمن افلاک زند، قوایم عرش بلرزه در افتد، حظایر قدس بجنبش در آید، قدسیان بترحم خیزند، عرشیان بتظلم آیند. بحر انبساط مرحمت موج زند، موج انسجام رافت فوج کشد، صفت رحیمی جلوه نماید، جلوه کریمی چهره گشاید، اگر کوه کوه ذلت و کفران باشد، پایمان رحمت و غفران گردد.

حیرتی دارم که از دل غافل است
الهی لئن جلت و جمت خطیئتی

بزرگی خاصه ذات خداوندی است رحیم، عمت رحمته که درهای رحمت بتقصیر خدمت نبندد و اسباب نعمت بنقصان طاعت نگیرد، وسایل هدایت برانگیزد، بهانه عنایت بدست آرد، بندگان را رهنمائی کند، فروماندگان را دست گیرد. ان الله فی ایام دهرکم نفحات. همانا نفخه رحمتی از گلشن عنایت در اهتزاز آمد و ابواب الطاف شهریار جهان بر چهره حال ناتوان باز کرد که ناقابلی چون این ضعیف بتقدیم مهمی شریف ممتاز داشت، حکم فرمان که تالی امر یزدان است؛ در باب کتابی در باب جهاد عزنفاذ یافت که هم احکام مجاهدت بین المسلمین شهره گردد و هم این این بنده را بواسطه شرح آن بهره باشد. الحمدالله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنتهدی لولا ان هداناالله، پس لازم آمد که با عدم بضاعت و فقدان استطاعت بحکم المأمور بمعذور بقدر مقدور در اذعان فرمان پادشاهی و القای احکام الهی صرف سعی و بذل جهد پیش گیرم و از دفتر دانندگان آئین و کیش نکتة که عامه مسلمین را بکار آید و فرقه مجاهدین را برغبت افزاید انتخاب کنیم. چه موجب صدور حکم مستطاب بتالیف کتاب همین بود که هر یک از فضلای عصر و علمای عهد که مصباح حقایق و مفتاح دقایق و منهاج علم و معراج حلم و صراط عدل و نشاط عقلند، در مجاری این اوقات که حزب شیطان در ثغر ایمان رخنه میجست و جنود کفر در حدود ملک فتنة میکرد، فصلی از فضل جهاد بکلک رشاد نگاشته بودند و متون دفاتر از عقود جواهر انباشته، هر کس را مکنت جمع جمیع رسایل و دولت حفظ تمام مسائل دست نمیداد و بدین سبب اکثر ارباب طلب با درد حرمان بودند و جویای درمان، لاجرم رأی همایون که ناصر شرع و ایمان است و ناشر حکم یزدان، مقتضی گشت که کمنونات صحایف شرایف که هر یک زیب منطقه جوزا و عقد مرسله حور است، اذا رایتهم حسبتهم لولوا منثورا، مانند کواکب سیار و لآلی شهوار در یک برج قران کنند و بیک درج قرین کردند تا زمره طالبان را بجهدی اندک، دولت وصل هر یک دست دهد.

بنده مولف نیز:

فغفوک عن ذنبی اجل و اوسع
به فرمان دارای گیرنده شهر

شرایف فحاوی از صحایف فتاوی باز جست و جزوی چند که نسخه اقتباس فواید باشد و معنی اقتناس شوارد در قلم آورده، قانون ترتیبی بر آن نهاد که هر که باشد، هر چه خواهد، بی شایبه کلفت و سابقه معرفت از مطالعه فهرست آن کشف تواند کرد و چون از نقل تمام رسایل نوع اطنابی در تالیف کتاب حاصل میشد که مایة انزجار طبع طالب و انفصام عقد مطالب میگشت، اضطرارا مطالبی چند که موهم تکربر بود بر خامة تحریر نرفت، فقراتی نیز که بر مثال زلف خوبان دلبند و دراز بود مانند شب وصل کوتاه و دلنواز آمد و هر چه چون کار مردان آزاده مجمل و معقد افتاده بود چون روی ترکان ساده روشن و گشاده شد. غرایب دقایق که از یکدیگر وحشت غزال چین داشتند بیک مرتع امن و منهل عذب مانوس گشتند، غوانی معانی که در حجله افصح اللغات پرده نشین بودند بر کوی لفظ دری چهره دلبری گشوده:

ز دانش بهر کس رساننده بهر
پارسی گو گرچه تازی خوش تر است

برخی از آیات صریحه و اخبار صحیحه و اسرار حکمت آمیز و نصایح رغبت انگیز که مایة غیرت غازیان و عبرت ناظران میشد نیز بمناسبت مقام و ملایمت سبک کلام ضمیمه افادات فقها و افاضات علماء نشرالله فوائدهم و یسر عوائدهم گردید تا از جمع و ترکیب و نظم و ترتیب این اوراق مختصری نافع خاص و عام و مجموعه جامع فواید و احکام رونق اتمام یابد و بحقیقت آن گاه تمام گردد که در نظر ارکان دین پسندیده امده موقع قبول فضلای دانشمند گیرد.

دیگر شاهد طبع من از بی جمالی آشفته نباشدکه راه حریم جلال گیرد، بار جناب اقبال یابد، یاری بخت میمونش بپایه تخت همایون برد، طالع سعدش از ذلت بعد رهاند؛ بعزت قرب رساند، حاجبانش راه خلوت نمایند، خادمانش بند برقع گشایند. اگر جمالی ندارد همین کمالش بس که طالع نیکو خوش تر از عارض دلجو است، سرمه براعت نخواهد، غازه لطافت نباید که نظر بزرگان بر صفای باطن است، نه طراز ظاهر، سخن از صدق عقیدت باید نه لطف عبارت. در حضرت خداوندان، کمال صدق بکار آید نه جمال بلاغت.

گفته ناسزای شبانی، مقبول حضرت سبحانی شد و تصحیف بلال حبشی مطبوع رسول قرشی گشت و با مایة صدق کفر آن معنی دین بود و سین این ایلغ از شین بکر معنی هر چند حلیه فصاحت پوشد تا عشوه ارادات نیارد جلوه صباحت ندارد. فکر بنده همان بهت که بی صنعت ترسل و زحمت تکلف، چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست، در دیده نظر بازان جلوه دلبری کند و عشوه شاهدی فروشد.

عشق را خود صد زبان دیگر است
شاهد آن نیست که موئی و میانی دارد

آنان که زیب تجمل دارند، طرز تصنع دانند، کسوت خودنمائی پوشند فتنة خودآرائی گردند، زمره خود فروشانند، نه فرقه خرقه پوشان که بصورت ژنده اند، بمعنی زنده، ازخود راسته اند، ببی خودی پیوسته، خود در میان نبینند و خودی در نظر نیارند که کسوتی بر این پوشنده یا عشوه از آن فروشند.

بنده مسکین از خود چه دارد که بخلقش نماید یا بلطفش آراید؟

نمایش هیچ و آرایش نیست، خاص قدرت یکی است و بس، تعالی شانه و تقدس چه پایه زیست بمایة نیست عطا کرد و از معنی هیچ، صورتی پیچ در پیچ در آورد، الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم فیدت علی صفحاته انوار اسرار القدم.

رشته سخن بدرازای کشید و دست طلب از دامان مطلب جدا ماند، اگر در مجاری مسطورات، جسارتی رفته یا از حدادب تجاوزی واقع گشته، از کمال رافت خداوندان دور نیست که مورد اغماض سازند نه اعراض، چه خاطر آشفته را از توارد نوایب دهر، دست قدرت از کار رفته بود و خامة سرکش عنان از پنجه بیان گرفته، ظاهر است که چون زمام کار در کف غمازی سیاه کار افتد، نتیجه آن جز آیت پشیمانی و غایت پریشانی چه خواهد بود والعذر عندگرام الناس مقبول، اکنون بتوفیق خدای معبود، نوبت شروع بمقصد و رجوع بمقصود است.

بنده طلعت آن باش که آنی دارد
یا رب هئی لنا من امرنا رشدا
واجعل معونتک الحسنی لنا مددا
ولا تکلنا الی تدبیر انفسنا

منک البدایه و بمنک الهدایه و الیک النهایه و علیک الکفایه انت المغیث و انت المعین، ایاک نعبد و ایاک نستعین.

فالنفس یعجز عن اصلاح ما فسدا
بیان و عنوان کتاب

مبنای ترتیب این کتاب مستطاب بر مقدمه و هشت باب و خاتمه است.

جنات عدن مفتحه لهم الابواب.

باب اول: در تکلیف جهادیه شاهنشاه اسلام.

باب دویم: در تکالیف شرعیه حافظان ثغور اسلام و والیان عظام.

باب سیم: در مهمات متعلقه علمای راشدین و فضلای مجتهدین.

باب چهارم: در مسائل جهادیه پیشنمازان و واعظان.

باب پنجم: در مهمات متعلقه صدور ملک و امینان دولت ومشیران حضرت و زمره ارباب اعمال از کتاب و عمال.

باب ششم: در احکام جهادیه بهادران سپاه و سرداران لشکر نصرت پناه اسلام وکافه جنود مسلمین.

باب هفتم: در بیان امور متعلقه بکافه مسلمین بلاد تصرفی اسلام.

باب هشتم: در بیان تکلیف مسلمین ساکنین بلاد تصرفی کفار.

الحمدلله علی عظیم نعمته که هر یک از ابواب ثمانیه لاتسمع فیها لاغیه، از فواید فضلای عهد نمونه جنات عدن است و معابد غزلان انس و مشاهد انوار قدس. فیها ما تشتهیه الانفس و تلذالاعین

روضه ماء نهرها سلسال
دوحه سجع طیرها موزون
این پر از لاله های رنگارنگ

جداول معانی روان کرده، فواکه فواید ببار آورده. خمایل فضایل پیراسته، حدایق حقایق آراسته.

من شقیق و اقحوان وورد و خزامی و نرجس و بهار، عیون نواظر در ریاضی نواضر متنعم داشته، طیور بلاغت بر غصون عبارت مترنم گشته من حمام و بلبل و یمام و هزار و هدهد و قماری، ساغر لفظ از باده فضل گران ساخته و بر دست سقات سطور در بزم کتاب مسطور بگردش در انداخته، گوئی رشحه فیض قدس است که از مبداء اسباغ جود بر عالم امکان وجود رسیده، یا شربت ماء معین که ساقی حور عین بر معشر خلق زمین پیموده.

وین پر از میو ه های گوناگون
یا حبذا جنات عدن ازلفت
لمعاشر الاطراب والاطراء
فی دوحه یحکی الجنان بشربه

و چون لازم بود که قبل از شروع بمباحث ابواب برخی از فضایل جهاد که بر خامة ارباب اجتهاد رفته و از تتبع سنت و کتاب فرا گرفته اند مشروح شود و شرحی از ذمایم کفر و رذایل روس بر ارباب غیرت و ناموس معروض گردد لهذا شمه از امو مزبور در مقدمه مذکور گشت و در خاتمه نیزنبذی از جوامع کلم و جواهر حکم که در کار ارباب مجاهدت فصلی از سوال و جواب در موقع بحث اصحاب گشته، بر زبان قلم و بیان رقم خواهد رفت و مجموع این کتاب باحکام الجهاد واسباب الرشاد موسوم شد، امید که زمره مطالعان را مایة سداد و توشه معاد و موجب مزید حسن اعتقاد گردد بالله التوفیق

اما مقدمه و آن مشتمل است بر سه مقاله. والسلام

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسم الله الرحمن الرحیم
هوش مصنوعی: بسم خداوند بخشنده مهربان این نوید را به قلب شما می‌رسانم که با مدد الهی و رحمت او، می‌توانیم شروعی تازه و امیدوارکننده داشته باشیم.
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.
هوش مصنوعی: پروردگارا، بر ما صبر نازل کن و گام‌های ما را ثابت بدار و ما را بر قوم کافر پیروز ساز.
ربنا وفقنا لمجاهده النفس و متعنا بمشاهده القدس، امددنا بکتائب الغیب و خلصنا عن مهالک الریب، البسنا درع کفایتک و قلدنا سیف حمایتک، نور قلوبنا بعلم الیقین.
هوش مصنوعی: خدایا ما را در مبارزه با نفس یاری کن و به دیدن قدس مشرف کن. ما را با نیروهای غیبی کمک کن و از خطرات شک و تردید نجات بده. ما را به زره کفایت خود مجهز کن و شمشیر حمایت خود را به ما عطا کن. دل‌های ما را با علم یقین روشن کن.
و افتح عیوننا بفتح مبین. کی نجاهد فیک حق جهادک؛ و نهتدی الی سبیل رشادک.
هوش مصنوعی: چشم‌های ما را به روشنی باز کن. کمک کن تا در راه مبارزه برای تو درست عمل کنیم و به راه هدایت تو راه پیدا کنیم.
نحمدک اللهم علی ما دللتنا علیه من شرایع الاسلام و خصصتنا بمن ودایع احکام صحابه سیدالانام علیه و آله افضل السلام. الذی بعثته نبیا بالسیف و امانا من الجور والحیف هادیا لسبیلک الحق، ناطقا بکتابک الصدق، ناظرا بوجهک، ناطقا بوحیک، امرا بامرک، ناهیا بنهیک و شددت عضده باخیه ولیک النبیه فشیدت بسیفه قواعد الدین و ایدت بنصره معاشر المسلمین جعلته للدین حساما و للشرع قواما و للخلق اماما، ظهرا للمجاهدین و قهرا للمعاندین امیرا للمومنین صلواتک علیه وعلی اولاده الاطهار واولیائه الاخیار
هوش مصنوعی: خداوند را حمد می‌گوییم به خاطر آنچه ما را به آن راهنمایی کرده است از اصول اسلام و به خاطر اینکه ما را از احکام صحابه بزرگوار پیامبر برتر قدرتمند کرده است. او را به عنوان پیامبری که با شمشیر فرستاده شده، و به ما امان می‌دهد از ظلم و ستم، و هدایتی به سوی حق قرار داده است. او سخنگوی کتاب راستین توست و در برابر وجه تو قرار دارد، او به وحی تو ناطق است، به فرمان تو عمل می‌کند و از نهی تو پیروی می‌نماید. او به یاری برادرش قدرت و استحکام دین را افزایش داد و با نصرت خود به مسلمانان یاری رساند. او برای دین سلاحی و برای شریعت پایبندی و برای خلق پیشوایی قرار داده است. او پشتیبان مجاهدان و تسلط بر دشمنان است و امیری برای مؤمنان می‌باشد. بر او و بر progeny مطهر او و دوستان برگزیده‌اش درود می‌فرستیم.
وبعد: بر روان دانشوران پوشیده نماند که بسط نور وجود و نظم بزم شهود برای تکمیل طاعت و معرفت است که: الطاعه فرع و اصلهاالشرع.
هوش مصنوعی: سپس: برای دانشمندان روشن است که گسترش نور وجود و ترتیب جلوه‌های شهود، به منظور تکمیل عبادت و شناخت است، زیرا عبادت فرع است و اصل آن، شرع می‌باشد.
درختی که بیخ محکم ندارد شاخ خرم نیارد. رونق دین حنیف برواج شرع شریف است و رواج آن بقوت بازوی جهاد و قدرت نیروی اجتهاد غازیان عرصه دین و عالمان علم یقین که عاشق رضای خدا باشند و سالک طریق هدی، ذوق طاعت یابند، شوق معرفت شناسند، سبق از ذکر حق گیرند، ورق از فکر خود شویند. درس بندگی خوانند ودهند، سر در راه دین گیرند و نهند، چنان که از آغاز کار جهان که پیغمبران پاک روان پایه بعثت گرفتند و آئین دعوت نهادند، هیچ گاه رتبه قرب حق عزوجل بی شرکت علم و عمل مقدور نگردید و اجرای احکام دین بی زحمت مجاهده مشاهده نیفتاد.
هوش مصنوعی: درختی که ریشه‌اش محکم نباشد، نمی‌تواند میوه‌ای خوب داشته باشد. رونق دین راستین به اجرای شرع شریف بستگی دارد و این اجرای احکام دین نیاز به تلاش و قدرت مجاهدان و دانشمندان واقعی دارد که عاشق خشنودی خدا هستند و در مسیر هدایت قدم برمی‌دارند. آنها طعم عبادت را می‌چشند و اشتیاق به شناخت حقیقت را در خود حس می‌کنند. باید به یاد خدا پرداخته و از افکار خود دور شوند. آنها درس بندگی را می‌آموزند و به دیگران نیز می‌آموزند و همواره در راه دین تلاش می‌کنند. از زمان ظهور پیامبران، هیچگاه نزدیکی به خداوند بدون علم و عمل مقدور نبوده و اجرای احکام دین بدون زحمت و مجاهده امکان‌پذیر نیست.
حضرت ابوالبشر بارتبت نبوت و نسبت ابوی روزگاری خسته نفاق قابیل و فراق هابیل بود و از فرزند ناخلف خلافی چند مشاهده فرمود که از جناب قدسش چاره خواست واز جهان انسش آواره ساخت تا حکم خالق رواج گرفت و امر خلایق امتزاج.
هوش مصنوعی: حضرت آدم، به عنوان نخستین پیامبر و پدر بشر، دوران سختی را در عذاب فساد و نفاق فرزندان خود، قابیل و هابیل، گذراند. او از رفتار ناپسند یکی از فرزندانش غمگین شد و از خداوند خواست تا راه حلی برای این معضل بیابد. در نتیجه، او به نوعی از دنیا و زندگی عادی خود دور شد تا قربانی تغییر و تأثیرات ناشی از اراده خداوند بر انسان‌ها باشد.
نوح نبی با سفاین حلم و خزاین علم، عمری ابلاغ نصایح کرد و انواع فضایح دید، عاقبت تاب لوم و انکار قوم نیاورده، بحر غیرت بجوش آورد و بهیبت در خروش آمد تا موج طوفان بفوج طغیان برانگیخت و روی زمین از کفر و کین بپرداخت، کار دین راست کرد و گیتی چنان که خواست.
هوش مصنوعی: نوح پیامبر با تحمل صبر و دانشی که داشت، سال‌ها به مردم نکته‌های آموزنده را منتقل کرد و در این راه با انواع دشواری‌ها روبه‌رو شد. در نهایت، از خشم و انکار قومش دیگر نتوانست تحمل کند و به شدت واکنش نشان داد. این واکنش او باعث شد که طوفانی به راه بیفتد که کفر و کینه را از زمین براند. او دین را اصلاح کرد و دنیا را طبق خواسته‌اش سامان داد.
خلیل جلیل با خلعت خلت و پاکی ملت، معالم حق، بر معاشر خلق القاء میکرد و چندان که شرح کافی میداد، جرح وافی میدید، لاجرم دست مجاهدت گشوده قصد بیت الصنم کرد و فرصتی مغتنم جست که معبد فارغ از بار معبود ساخت و عرضه نار نمرود گشت، تا نسیم رحمت از گلشن عزت در اهتزاز آمد و معجزی زاهر چهره نمود که باغ جان ها بلاله یقین آراسته داشت و خار انکار از گلبن دل ها پیراسته.
هوش مصنوعی: خلیل جلیل با لباس خلوص و پاکی ملت، اصول حق را به مردم می‌آموخت و هر چه بیشتر توضیح می‌داد، بیشتر مورد انتقاد قرار می‌گرفت. به همین دلیل، عزم سفر به خانه بت‌ها کرد و فرصتی مناسب جستجو کرد تا معبد را از بار معبود خالی کند و آتش نمرود را برافروزد. این کار باعث شد نسیم رحمت از باغ عزت در حرکت بیفتد و معجزه‌ای نمایان شود که روح‌ها را با یقین زینت می‌بخشید و خار انکار را از دل‌ها پاک می‌کرد.
موسی علی نبینا و علیه السلام حجتی چون آفتاب روشن در دست داشت و چندان که در دعوت قوم، افاضه انوار هدایت میکرد، منکران را ظلمت غوایت اضافه میشد تا برای دین بپاکی کین برخاست و آیت خشم پیغمبری آشکار فرمود، بامر الهی اجرای اوامر و نواهی جست و بعون یزدانی شوکت فرعونی در هم شکست، فرقه کافران غرق کرد و باطل از حق فرق.
هوش مصنوعی: موسی، پیامبر ما، دلیل و نشانه‌ای مانند خورشید درخشان داشت و هر زمان که قوم خود را به هدایت دعوت می‌کرد، همان‌طور که نور هدایت را بر آنها می‌تاباند، انکارکنندگان را به عمق جهل و تاریکی می‌کشاند. این وضعیت باعث شد که برای دین خالصانه‌ای که داشت، صف‌آرایی کند و نشان خشم پیامبری‌اش را به وضوح نشان دهد. به فرمان خدا، او دست به اجرای دستورات و نهی‌ها زد و با کمک الهی، قدرت فرعونیان را شکست و گروه کافران را غرق کرد و باطل را از حق جدا کرد.
مسیح روشن نفس که جان رفته باز پس دادی و بنفس مقدس علاج اکمه و ابرص فرمودی در مهد صبی بامر خدا اعلام بعثت خود کردو سالی چند آزردگان رنج ضلال را داروی پند میداد که شاید دل های مرده زنده آید و درد لجاج را تدبیر علاجی رسد، عاقبت بی مجاهده یهود عنود کشف اسرار حق و نشر آثار دین مشهود نگشت.
هوش مصنوعی: مسیح، روح پاکی که زندگی را به کسانی که از دست رفته بودند برگرداند، با نفس مقدس خود به درمان بیماری‌های لاعلاج اشاره کرد و در دوران کودکی‌اش به فرمان خداوند از بعثت خود خبر داد. او به مدت چندین سال به بیماران و گمراهان نصیحت می‌کرد تا شاید دل‌های مرده حیات پیدا کنند و برای درمان لجاجت راهی پیدا شود. اما در نهایت بدون تلاش و کوشش، یهودیان سرسخت نتوانستند اسرار حق و آثار دین را به درستی درک کنند و منتشر کنند.
و چون نوبت دعوت بحضرت خاتم انبیاء و سید اصفیا سبب خلق عالم، شرف نسل آدم، سفینه نجات نوح، سکینه حیات روح، رسول رب جلیل؛ دلیل راه خلیل، گشاینده نطق کلیم، طرازنده باغ نعیم، تازگی نفس قدسی، زندگی جان عیسی، رهنمای سبل، پیشوای رسل،محمد مصطفی علیه و آله آلاف التحیه و الثناء رسید که جامع حکم حکم بود و خواجه علم و علم، گردش چرخ گردان دگرگون شد و رونق بازار مجاهدت افزون گشت؛ چه در عهود سلف هداه امم را غالبا اقامه امر مدعا باصابت تیر دعا و وساطت اسبابی دیگر بود و حاجت بجهاد سیف کمتر، اگر فرزندی با پدر مخالف میشد مهاجر میگشت نه مشاجر و اگر آتش طغیانی برمی خاست بجنبش طوفانی فرو مینشست. شوکت خار انگاری بجلوه باغ گلزاری رفع میشد؛ سطوت خصم قهاری بلطمه رود خون خواری پست میگشت، اقامه حکم ربانی از اعاده روح حیوانی دست میداد.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به دعوت پیامبر خاتم و سرور اوصیاء رسید که به خاطر او جهان خلق شده، و او مبدأ نسل آدم و کشتی نجات نوح است، روح و زندگی او، پیام‌آور پروردگار بزرگ، راهنما و دلیل همهٔ پیامبران، مقامش بهشت را تزیین کرده و زندگی‌اش شگفتی‌های عشق را به تصویر می‌کشد، همگان متوجه شدند که او صاحب علم و حکمت است. در آن زمان، تحولی در دنیای مبارزات و تلاش‌ها رخ داد؛ چرا که در گذشته، هدایت امت‌ها غالباً با دعا و وسایل دیگر صورت می‌گرفت و نیاز به جهاد با شمشیر کمتر بود. اگر فرزندی با پدرش مخالفت می‌کرد، مهاجر می‌شد و نه دشمن. و اگر طغیانی به وجود می‌آمد، مانند طوفانی که به سرعت فروکش می‌کند، آرام می‌شد. قدرت و شوکت ظالمین با درختی که در گلزار بسیج شده، زایل می‌شد و تسلط دشمنان با ریختن خون بی‌گناه تبدیل به ضعیفی می‌گشت که بالاتر از آن حکمت پروردگار در تثبیت روح انسانی بود.
خلاف این عهد که خواجه ما را حجت نبوت از سیف شاهراست و پایه فتوت از عزم قاهر. لایکلف الله نفسا الا وسعها. اختلاف شئون و احوال باقتضای ازمنه و اوقات است که وقتی آدم صفی را مقتضی برق عصیان بود و این عهد آئینه نور ایمان گشت و هم‌چنین هر یک از رهبران جهان باقتضای زمان آیتی مبین داشتند که حجت اثبات رسالت و قاهر ارباب ضلالت میشد.
هوش مصنوعی: برخلاف این پیمان که بزرگ ما حجت نبوت را از شمشیر شاهراست و مبنای جوانمردی را از اراده قهرآمیز می‌داند. خداوند هر انسانی را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند. تفاوت شرایط و وضعیت‌ها ناشی از زمان‌ها و اوقات مختلف است، به طوری که زمانی برای آدم صفی، گناه و عصیان به‌عنوان راهی محسوب می‌شد و این پیمان به آئینه‌ای از نور ایمان تبدیل گردید. همچنین هر یک از رهبران جهان بنا بر اقتضای زمان، نشان و دلیلی معتبر داشتند که می‌توانستند رسالت و برتری بر گمراهان را اثبات کنند.
یکی را تیشه وری پیشه دادند، یکی را دسته گل بر کف نهادند. یکی را چوبی معجر نما عطاکردند، یکی را نطقی علت زدا روا دیدند تا شخص عالم که در عهد آدم بمثابه کودکی نارسیده بود و بهری از هستی خویش ندیده، عمرها در مراتب ترقی سیر کرده، بتدریج زمان تکمیل نفس نمود، چون بحد وقوف رسید و مرتبه کمال دریافت، بظاهر قابل التفات اشرف کائنات گردید و بمقتضای حال بساط پیشین در نور دیده، رسمی نو آئین برنهاد که بازی معتاد کودک در خور پیران زیرک نبود، ثبوت نبوت ختم رسل را حجتی شایسته بایست که بگوهر خویش مظهر معجزات پیش باشد و بی شرکت دیگر اسباب، مروج ملت و کتاب گشته، بحدت خود برق عصیان بسوزد، نور ایمان برفروزد، بجای شاخ درختان، بیخ بدبختان برکند، مثال اژدرپیچان پیکر کفر بی جان کند، گل های رنگین در آتش کین بکارد، غبار علت از چهره ملت بشوید، لاجرم قرعه این فال بنام تیغ جهاد افتاده بدست خدا از جیب هدی برآمد، جلوه جلال پایه کمال گرفت، نوایر سطوات صفدری در معارک غزوات حیدری بالا کشید و حدت ضرب ذوالفقار بر هستی جان کافران ظفر جست، بخطفه برقی جثه قومی جرق کرد، بلطمه موجی هستی فوجی غرق نمود، لاله گلشن از شعله روشن برآورد، کیفر کفر از لجه نیل بداد. گوهر جان بپیکر دین باز بخشید، سرهای پرشر همسر خاک ساخت، تن های ناپاک در بر مغاک انداخت، قضا فتنة تیغ غزا شد، زمانه اوراق جاهلیت بخون شست، علم ساطع، انباز سیف قاطع گردید وفروغ آن دو گوهر بر اسود و احمر لامع آمد تا دین حق مایة رونق پذیرفت و زمانه بشریعت راست آراسته گشت.
هوش مصنوعی: برخی افراد برای کارهای مختلف از ابزارهای خاصی بهره‌مند شدند؛ برخی با تیشه و برخی با دسته گلی در دستانشان. برخی چوبی برای نشانه‌ای مهم دریافت کردند و برخی دیگر را به سخنرانی‌هایی بر پایه استدلال دعوت کردند. در این میان، فردی عالم و با دانش وجود داشت که در زمان آدم همچون کودکی نرسیده به کمال بود و از وجود خود آگاهی نداشت. او در طول زمان تحقق نفس خویش را آغاز کرد و با گذشت زمان به مرتبه کمال رسید. وقتی که به مرحله‌ای از خودآگاهی رسید و قابل توجه شد، به طور طبیعی قواعد جدیدی را در جامعه معرفی کرد که با رفتارهای عادی کودکان متناسب نبود. برای اثبات نبوت که آخرین پیامبر بود، نیازی به استدلالاتی بود که به او اجازه می‌داد تا معجزات خود را بدون نیاز به کسی دیگر به منصه ظهور برساند، و حقیقت جامعه را با ایمان روشن کند. او به جای به دست آوردن مزایا، بر کافران حمله کرد و با شدت به جنگ با کفر پرداخت. با استفاده از قدرت جهاد، جلوه‌ای از عظمت به دست آورد و بجای خشم و کینه، نسیم محبت را در جامعه پخش کرد. در مبارزات و جنگ‌ها، از قدرت خود برای برطرف کردن فساد استفاده کرد و به تدریج، بقایای جاهلیت را محو کرد. با ظهور علم و قدرتی که در دست داشت، به تدریج دین حق و شریعت نیکو را در دل‌های مردم جا انداخت.
فالحمد لله ولت مده النصب
و عز بالسیف دین مصطفی العربی
هوش مصنوعی: پس سپاس خدا را که به ما کمک کرد تا دشواری‌ها را پشت سر بگذاریم و با قدرت شمشیر، دین پیامبر عرب را تقویت کنیم.
و پس از زمان ظهور رسالت که خسرو ملک وصایت تارک گاه ولایت برافراخت، هم چنان باز در سراء و ضراء و پنهان وپیدا، منتهز اسباب مجاهدت بود و منتقم ارباب معاندت تا سر بر سر هوای دوست نهاد و جان در کار وفای جانان صرف کرد.
هوش مصنوعی: پس از شروع رسالت، هنگامی که خسرو سلطنت را رها کرد، او همچنان در حال تلاش و مجاهدت بود. در این دوران، او به طور مخفی و آشکار در پی مجازات دشمنان بود و جانش را برای وفاداری به محبوبش فدای عشقش می‌کرد.
برپرید آن باز عنقا گیر شاه
آن سپاه اشکن بخود نی با سپاه
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به نام عنقا به پرواز درآمد و اکنون باید شاه این سپاه را بگيرد و خود را به خطری که سپاه تهدید می‌کند، نیندازد.
بس فزونی ها درون نقص هاست
مر شهیدان را بقا اندر فناست
هوش مصنوعی: بسیاری از ویژگی‌های مثبت در درون نقص‌ها و کمبودها نهفته است. زندگی ابدی و جاودان شهیدان در دل فانی بودنشان است.
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم به آن لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون الآیه .
هوش مصنوعی: خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را خریده است و به جای آن به آنان بهشت وعده داده است. آن‌ها در راه خدا می‌جنگند و در این میدان به کشته شدن می‌پردازند و کشته می‌شوند.
و زان پس دو فرزند بتول عذرا که دلبند رسول بطحا و آویزه عرش برین و پرو و پرورده روح الامین بودند، پرتو عنایت بکشور هدایت انداخته، بحکم تکلیف که فراخور طاقت هر نفس است و باندازه قدرت هر کس، عشق لقا در دل، ذوق بقا در جان، شوق شفاعت بر سر، درس شجاعت در بر، سرها بر دست رضا نهاده، تن ها بحکم قضا در داده، بمردی فارس میدان دین گشتند و بغیرت از سر دنیای دون گذشته، یکی سر براه همت نهاده، یکی جان فدای امت فرموده، یکی کشته دشت غزا گشت، یکی خسته زهر جان گزا شد، یکی کام و خنجر بزهر آلود، یکی کام از خنجر قهر گرفت.
هوش مصنوعی: دو فرزند مریم، که مورد محبت پیامبر و تحت نظارت روح‌الامین بودند، با روشنایی هدایت به سرزمین معرفت آمدند. بر اساس وظیفه‌ای که متناسب با توان هر شخص است و به اندازه قدرت هر کس، عشق وصال در دل‌ها، شوق جاودانگی در روح‌ها و آرزوی شفاعت در سرها ایجاد شد. آن‌ها با شجاعت و فداکاری به میدان شدند، آماده بودند که جانشان را برای دین فدا کنند و از دنیای پست کناره گرفتند. یکی به سمت هدف خود گام برداشت و دیگری جانش را برای امت نهاد. یکی در میدان جنگ جان باخت و دیگری زخم‌های زهرآلود را تحمل کرد. در این میان، برخی از آن‌ها به کام دشمن رسیدند و برخی دیگر با خنجری مسموم مقابله کردند.
جان بجانان دادن آمد کیش شان
سهم نافع شهد نافع پیش شان
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که افراد با جان و دل خود، فانی در عشق و محبت دیگران می‌شوند. در واقع، این نشان‌دهنده‌ی تقدس و اهمیت ارتباطات انسانی و احساسات عمیق میان روح‌ها است. همچنین به این نکته اشاره دارد که عشق و دوستی می‌تواند موجب نفع و خوشی باشد، مانند شهد شیرین که برای روح‌ها مفید و خوشایند است.
هر که اندر مرگ بیند صدر جود
هم چو پروانه بسوزاند وجود
هوش مصنوعی: هر کس که در مرگ به فضل و کرم نگاه کند، مانند پروانه وجودش را فدای آن می‌کند و می‌سوزاند.
پروانه عاشق که وصل نور جوید تا از خود دور نگردد خود نور نگردد، شاهد شمع که راحت جمع خواهد، تاخود نسوزد بزمی نیفروزد.
هوش مصنوعی: پروانه‌ای که عاشق نور است، به دنبال وصلی می‌گردد تا از خود دور نشود و به نور تبدیل نگردد. او نظاره‌گر شمعی است که می‌خواهد لذت جمع را بچشد، اما نمی‌خواهد خود را بسوزاند و به دردسر بیفتد.
هم چنین هر یک از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین در هر عهد و اوان که بزم امامت بنور کرامت افروختند واحدا بعد واحد، مایة جان شریف و قایه دین حنیف کرده، گاه متقلد سیف مجاهدت بودند، گاه متحمل رنج مصابرت، رنج خود خوار میداشتند، دین حق عزیز میگرفتند که در راه وفا از خار جفا چه بیم است ودر بحر ولا از موج بلا چه باک؟
هوش مصنوعی: همچنین هر یک از امامان معصوم در هر دوره‌ای که به مقام رهبری و امامت دست یافتند، به طور پیوسته جان خود را فدای دین اسلام کردند. گاهی سلاح جهاد به دست می‌گرفتند و گاهی تحمل زحمت و سختی می‌کردند. رنج‌های خود را نادیده می‌گرفتند و دین حق را گرامی می‌داشتند. آنها در مسیر وفاداری به آرمان‌های خود از آزار و سختی‌ها واهمه‌ای نداشتند و در برابر مشکلات به هیچ وجه نگرانی نداشتند.
آن که در بحر قلزم است غریق
چه تفاوت کند ز یارانش
هوش مصنوعی: کسی که در دریای عمیق و طوفانی غرق شده، چه فرقی برایش دارد که دوستانش کجا هستند یا چه احساسی دارند.
عاشق کعبه خوار میدارد
که بپا میخلد مغیلانش
هوش مصنوعی: عشاق و عاشقان کعبه، کسی را که به آنجا نمی‌رود و به آن اهمیت نمی‌دهد، نادیده می‌گیرند و او را بی‌ارزش می‌دانند.
تا حجت امامت بحجت قائم اقامت گرفت و چندی چون جلوه گل در چمن و تابش شمع بر انجمن، چهره عیان گشوده داشت و ظلمت جهان زدوده، یک چند نیز بر مثال شاهد گل که با برقع غنچه مانوس گردد و پرتو شمع که از پرده فانوس تابد، نشر طیب افاضت کرده وبسط نور اضائت؛ وزان پس مانند شاخ گل در کاخ بستان و شمع تابان در حجره شبستان درخلوت غیب نشست، در، بر بیگانگان بست و تنی چند از خواص را بار رخصتی خاص مبذول داشت که گاهی راه بستان جویند، بار شبستان یابند؛ بمعنی پرتوی از غیب بینند، نهانی نکهتی در جیب آرند، جهانی بنشانی از آن روشن کنند، عصری بعطری ازین گلشن سازند؛ تا حدود شرایع هم چنان جاری و شایع باشد و مهام ودایع بکلی مهمل وضایع نگردد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلیل امامت به وجود حضرت قائم (عج) استقرار یافت، مدتی مانند گل در چمن و شمع در جمع، ظاهر و روشن بود و ظلمت دنیا را زدود. سپس، مانند گل که با غنچه آشنا می‌شود و شمعی که از فواصل دور نور می‌تاباند، به نشر خوبی و افشای نور خود ادامه داد. پس از آن، همچون شاخه گلی در باغ و شمعی در شب به تنهایی نشسته، درب را بر روی غریبه‌ها بست و تنها به چند نفر از خواص اجازه داد که گاهی به باغ بیایند و از شبستان دیدن کنند. هدف این بود که آن‌ها بتوانند نوری از عالم غیب ببینند و روحی از آن به ارمغان آورده و جهانی روشن کنند، تا حدود احکام دین نیز همان‌طور که بود جاری باشد و اصول و ذخایر دینی به طور کامل فراموش نشود.
پس درین نوبت غیبت که کاخ خلوت را در فراز است و روزگارهجران دراز، قرار روی زمین ومدار زمان، موقوف کفایت ایشان است که نواب صاحب عصرند و در حکم حاجب قصر، چه هر عهدی را حظی جداگانه نصیب است و بنای گیتی بر فراز و نشیب. طبیعت روز طلیعه مهر جهان افروز را مقتضی بود که مطرح اشعه نور گشت و مظهر انوار ظهور. ماهیت شام خاصیت ظلام در برداشت که پرتو التفات خور را شایسته و درخور نگشت.
هوش مصنوعی: در این دوره غیبت که به‌نوعی به خلوت کاخ اشاره دارد و زمان جدا‌افتادگی طولانی شده، وضعیت زمین و زمان بستگی به توانایی آن‌ها دارد که در واقع نواب و نمایندگان صاحب عصر هستند و نقش نگهبان قصر را ایفا می‌کنند. هر دوره‌ای از تاریخ، ویژگی‌های خاص خود را دارد و جریان زندگی بر اساس تغییرات و تحولات ادامه می‌یابد. روزی که نور خورشید به وجود می‌آید، نیازمند جلوه‌گری و نمایش است و در این میان، شب ویژگی‌های خاص خود را دارد که نور خورشید را مناسب نمی‌داند و شایسته نمی‌بیند.
لاجرم تدبیر عالم آن بکوکبی چند رخشان حوالت رفت که عکسی از جلوه خور ربایند ونوری در ظلمت شب نمایند، مثال دوره این عهد که قابل ظهور مقدس نبود و مظهر نور مقتبس گردید، چهره روز وصل پوشیده ماند وپرده شام هجر در کشیده، نیر امامت در حجاب نهان گردید و کوکب نیابت رهنمای جهان، تا جاده هدایت از حفره غوایت فرق شود و در هر حال جمال شاهد مطلوب از نظر بینندگان محجوب نماند.
هوش مصنوعی: به ناچار، تدبیر خداوند عالم به آن چند ستاره درخشان روی آورد که تصویری از نور خورشید به دست آورند و نوری در تاریکی شب نمایان کنند. این وضعیت شبیه به دوره‌ای است که ظهور مقدس ممکن نبود و نور ظهور به نحوی دیگر نمایان شد. در این زمان، چهره روشن روز وصال پوشیده و پرده شب دوری گسترده شده بود. مقام امامت در پرده‌ای پنهان و ستاره نیابت راهنمای جهان باقی ماند، تا مسیر هدایت از آشفتگی‌ها جدا شود و در هر حال، زیبایی مطلوب از دید بینندگان پنهان نماند.
فارغ ای دل منشین گر بودش رحم بسی
نه چنان هم که دهد بی طلبی کام کسی
هوش مصنوعی: دل، بی‌خیال باش و راحت ننشین. اگر رحم و عطوفتی در کار باشد، نباید انتظار داشته باشی که بی‌دلیل کسی خواسته‌ات را برآورده کند.
دولت وصل جانان، خاص ارباب و جد وطلب است، نه آسودگان راحت طلب و آن را که سالک راه طلب باشد، کجا پروای روز وشب باشد؟
هوش مصنوعی: دولت و نعمت‌های الهی خاص افرادی است که اهل سعی و تلاش هستند و نه کسی که به دنبال آسایش و راحتی باشد. کسی که در مسیر طلب و جستجوی حقیقت قدم گذاشته، چگونه می‌تواند نگران روز و شب باشد؟
خاطر عشق در ره کوی دوست چنان در وادی یاد اوست که نه روز از شب شناسد، نه راحت از تعب.
هوش مصنوعی: عشق به دوست آنقدر عمیق و شدید است که در مسیر یاد او، وقتی به خاطرش می‌اندیشیم، دیگر نه روز و شب برایمان مشخص می‌شود و نه آرامش و سختی را تفاوت می‌گذاریم.
مستی شوق ره سپر گردد
هستی خویش بی خبر آید
هوش مصنوعی: شوق و آرزو می‌تواند انسان را به گونه‌ای غرق در خود کند که از وجود و وضعیت واقعی‌اش بی‌خبر شود.
جز حدیثش نگوید و نشنود، جز بیادش نخیزد و نغنود، هر چه پوید جز او نجوید، هر چه بیند جز او نبیند. حتی یصیر سمعه الذی یسمع به. و بصره الذی بیصربه و یده الذی یبطش به. طالبان راه هدی را جذبه شوقی سرکش یابد که دل از پنجه صبر رباید تا براه طریقت گذر کنند و بنور حقیقت نظر، فانی عشق نور شوند و از هر چه ظلمت دور. الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور الآیه
هوش مصنوعی: فقط درباره او صحبت می‌کند و فقط او را می‌شنود، جز او در یادش نمی‌آید و هیچ چیز دیگر نمی‌بیند. هر چه می‌جوید، جز او چیزی نمی‌یابد و هر چه می‌بیند، جز او نمی‌بیند. حتی گوشش همان چیزی است که با آن می‌شنود و چشمانش همان چیزی است که با آن می‌بیند و دستانش همان قدرتی است که با آن عمل می‌کند. کسانی که در جست‌وجوی راه هدایت هستند، به خاطر شوقی سرکش که دلشان را از صبر آزاد می‌کند، به راه حق می‌رسند و با نور حقیقت آشنا می‌شوند و به عشق نور دچار می‌شوند و از هر گونه تاریکی دور می‌گردند. خداوند ولی کسانی است که ایمان دارند و آنها را از تاریکی‌ها به روشنایی می‌برد.
اکنون که روز غیبت کبری است و شام فرقت عظمی، هر که را دل در کشاکش سیل است کجا پروای نهار و لیل است؟ کاروانان ره نورد که بر گرد جهان گردند تا راه بیابان نگیرند و شب ها شتابان نگردند؛ کجاوه بمنزل مقصود برند، چسان روح صبح امید ببینند؟ ناظران نور طلب را، پرد ه های تاری شب، حاجب جمال مطلوب نیست که دلبران را جلوه چهر آذری در چنبر زلف عنبری خوش تر است و چشمه لب های شیرین در ظلمت خط های مشکین دلکش تر.
هوش مصنوعی: در این دوران که دوران غیبت بزرگ و جدایی عمیق است، برای افرادی که دل‌شان درگیر مشکلات و دشواری‌هاست، اهمیت به وقت و زمان چه معنایی دارد؟ کاروان‌هایی که به سفر می‌روند و دور دنیا می‌چرخند تا راهی برای عبور از بیابان پیدا کنند و شب‌ها به سرعت حرکت می‌کنند، چگونه می‌توانند به مقصد نهایی برسند و صبحی پرامید را مشاهده کنند؟ افرادی که در جستجوی نور و روشنی هستند، در تاریکی شب، با حجاب‌های تار نمی‌توانند به زیبایی‌های دلخواه دست یابند؛ چرا که جلوه‌های دلربا و شیرین در دل شب جذاب‌تر از هر چیز دیگری هستند.
شد زلف حجاب رخ او از نظر غیر
حمدا لحکیم جعل اللیل لباسا
هوش مصنوعی: زلف او چنان شد که چهره‌اش از دید دیگران پنهان مانده، شکر خداوندی که شب را برای پوشش او لباس قرار داد.
پرده زلف، حجاب دیده بیگانه باشد وتار شب، مردم راحت گزین را بهانه که نه جز خواب غفلت پیشه دارند، نه جز رستش خویش اندشه. خلاف مردان کار که شب های تار بنور طلب و فرط تعب راه پویند وچهره صبح از طره شام جویند، ان ناشئه اللیل هی اشد و طا و اقوم قیلا، آب حیات در راه ظلمات پدید آمد، شعله نخل طور در ظلمت شام دیجور چهره نمودف ارائه طریق معراج باضائه نهار محتاج نبود. سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الآیه .
هوش مصنوعی: پرده زلف می‌تواند مانع دیدگان نا آشنا باشد و تاریکی شب بهانه‌ای برای افرادی که در راحتی زندگی می‌کنند، باشد؛ زیرا آن‌ها نه به جز خواب غفلت مشغول‌اند و نه به حال خود می‌اندیشند. اما برخلاف آن‌ها، مردانی هستند که در شب‌های تار به دنبال نور و شادابی هستند و چهره صبح را از تاریکی شب جستجو می‌کنند. در واقع، آن حالتی که شب به خود می‌گیرد، شدیدتر و نیرومندتر است. آب حیات در دل تاریکی پدیدار می‌شود و شعله‌های نور در میان تاریکی شب، روشنایی می‌بخشند. مسیر صعود به معنویت به نور روز نیاز ندارد. خداوندی که شبانه بنده‌اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد، شگفت‌انگیز و بزرگ است.
قومی براحت خو کرده، بنعمت پرورده که در اعتدال هوای شب پای پیمودن راه طلب ندارند، کجا تاب گرمی روز و تابش مهر جان افروز آرند که سنگ خارا گدازد و ارض غبراتفته سازد، شوکت شعاع مهر خاوری نه چون جلوه فروغ ماه و مشتری است که هر کس را بار دیدار دهد و در هر دیده پدیدار شود.
هوش مصنوعی: قومی که به راحتی عادت کرده و از نعمت‌های زندگی بهره‌مند شده‌اند، در شب توان پیمودن راه طلب را ندارند؛ بنابراین چگونه می‌توانند گرمای روز و تابش آفتاب سوزان را تحمل کنند؟ این تابش نه تنها سنگ سخت را ذوب می‌کند بلکه زمین را نیز می‌شکند. نور خورشید، مانند نور ماه و سیاره مشتری، برای همه قابل دیدن نیست و فقط عده‌ای خاص می‌توانند آن را مشاهده کنند.
هر که را روی ببهبود نبود
دیدن روی نبی سود نبود
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند چهره‌ی زیبا و خوشایند نبی را ببیند، در واقع از بهترین بهره‌مندی‌ها و خوشبختی‌ها محروم است.
چهره خورشید رسالت، در دیده ارباب ضلالت چنان بود که هر چه پیش میرفتند و بیش میدیدند، چشم ناپاکشان خیره تر میشد و جان بی باک شان تیره تر. همچنان اکثری از اصحاب شیر یزدان، که طاقت دیدار نور ایمان نداشتند بپاداش انکار حسی و قلبی مستوجب عقاب دنئی و عقبی گشتند ودر عهد شهود نیر شهادت که وقت ظهور گوهر ارادت بود تنی چند از جمع مریدان در سلک شهیدان آمد و باقی مرتد و هالک شدند و طعمه نارمالک. و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الناس لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها الآیه .
هوش مصنوعی: چهره خورشید رسالت برای کسانی که در ضلالت بودند، به گونه‌ای بود که هر چه بیشتر پیش می‌رفتند و بیشتر می‌دیدند، چشمان ناپاکشان خیره‌تر می‌شد و جان بی‌باکشان تاریک‌تر می‌گشت. بسیاری از یاران حق نیز که قدرت تحمل نور ایمان را نداشتند، با انکار حسی و قلبی خود مستحق عذاب در این دنیا و آخرت شدند. در زمانی که باید شاهد حقیقت می‌بودند و لحظه‌ای برای ظهور محبت الهی فراهم بود، برخی از پیروان در شمار شهیدان قرار گرفتند و باقی مانده از آن‌ها مرتد و هلاک شدند و به آتش دوزخ گرفتار شدند. خداوند گفته است: "ما بسیاری از مردم را به جهنم می‌فرستیم که آنها دل‌هایی دارند که نمی‌فهمند، چشمانی دارند که نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که نمی‌شنوند."
در عهد شهود، انوار امامت نیز که بهار زمان بود و نهار ایمان طینت های خوب و زشت و استعداد دوزخ و بهشت، در عالم روشنائی روز بزودی جلوه بروز میکرد و تن های نژند و جان های ضعیف، تاب تابش مهر تکلیف نمیآورد.
هوش مصنوعی: در زمان مشاهده معارف، نشانه‌های رهبری که به عنوان فصل نشاط و روزی روشن ایمان در نظر گرفته می‌شود، به سرعت در دنیا نمایان می‌شود. در این زمان، روح‌های ضعیف و بدن‌های ناتوان نمی‌توانند تاب و تحمل این نور و روشنایی را داشته باشند.
تا در زمان صاحب عصر و زمان، پس از چندی که نقد طاقت مردمان بر محک امتحان رفت، چنین مقتضی حکمت و رحمت افتاد که چهره بیضای ملت در طره سودای غیبت نهفته گردد و هوای دور زمان را در عالم انسدال شام، اعتدال تام پدید آید، چه پرده لیل، لباس هر عیب است و جلوه نهار کاشف استار غیب.
هوش مصنوعی: در زمان ظهور امام و پس از مدتی که مردم به آزمون‌های سختی دچار شدند، نظام حکمت و رحمت الهی اقتضا کرد که چهره اصلی ملت در سایه غیبت پوشیده بماند. در این شرایط، هوای زمانه به گونه‌ای درمی‌آید که به آرامش و ثبات می‌انجامد. زیرا شب، پوششی برای عیوب است و روز، پرده‌ها را کنار زده و حقیقت را نمایان می‌کند.
تکلیف غیبت کم تر از حضور است و خدمت نزدیک سخت تر از دور.
هوش مصنوعی: مهمان نبودن کمتر از مهمان بودن اهمیت دارد و کمک کردن از راه دور دشوارتر از کمک کردن به نزدیکان است.
ما تکلیف غیبت بجا نیاریم، کجا تاب خدمت حضور داریم؟
هوش مصنوعی: اگر ما نتوانیم به وظایف خود در غیاب انجام دهیم، چگونه می‌توانیم در حضور خدمت کنیم؟
هر که بخویشتن رود ره نبرد بسوی او
دیده ما نیاورد طاقت حسن روی او
هوش مصنوعی: هر کس که به خود بپردازد و در مسیر خود قدم بردارد، نمی‌تواند به او نزدیک شود و از زیبایی‌هایش بهره‌مند شود.
مقدار قدرت خلایق بر مرآت حکمت خالق روشن تر است که تدبیر دور این مدت و تکلیف این طایقه از امت، بدین گونه مقرر داشت که در راحت هوای شب، بنرمی راه طلب پیش گیرند و دنبال رهبران خویش، تا بالتفات خاطر امام زمان، از ظلمت شام هجران امان یابند و بدولت صبح وصال باز رسند.
هوش مصنوعی: قدرت انسان‌ها در برابر حکمت خداوند واضح‌تر می‌شود زمانی که تدبیر الهی در این مدت و وظایف این گروه از امت مشخص شده است. آنها باید در آرامش شب، با نرمی و صمیمیت به دنبال هدف خود بروند و از راهنمایی‌های رهبرانشان تبعیت کنند تا به لطف امام زمان، از ظلمت جدایی رهایی یابند و به سپیده‌دم وصال و ارتباط دوباره برسند.
شبان تیره امیدم بصبح روی توباشد
لقد تفتش عین الحیوه فی الظلمات
هوش مصنوعی: امیدم مانند شبی تاریک است که تنها روشنی صبح به چهره توست. در این شب‌های تار، زندگی‌ام را در جستجوی نور و روشنایی سپری کرده‌ام.
سید کاینات علیه افضل الصلوه که کاشف راز نهان بود و ناظم کار جهان، کفایت هدایت امت بودیعت کتاب و عترت حواله کرد تا در عهد ظهور و غیبت، هر که را دیده بخت وسعادت باز باشد، از دیدن نور حقیقت باز نماندو در هر عهد از آن، سالکان طریق دین را وصول سر منزل یقین دست دهد. زمانی نیز امامت بظاهر طالع بود و پرتو هدایت بعالم ساطع و حال که زمانه مقتضی حجاب است و هنگام اقتفای خبر و کتاب، بازباب تحقیق بر ارباب توفیق گشاده اند و صلای عام در داده اند، حکم شریعت همان است که گفته اند، خامة تکلیف همان که رفته.
هوش مصنوعی: سید کائنات، که در بهترین مقام و مقام‌ترین است، به عنوان کسی که رازهای نهانی را کشف می‌کند و نظم‌دهنده امور جهان است، هدایت امت را به کتاب و عترت واگذار کرد. او به ما نشان داد که در زمان ظهور و غیبت، هر کس که شانس و سعادتش مساعد باشد، نباید از مشاهده نور حقیقت باز بماند و در هر دورانی، اهل ایمان می‌توانند به یقین و درک عمیق برسند. در برخی زمان‌ها، مقام امامت به وضوح قابل مشاهده بود و نور هدایت به همه می‌تابید؛ اما اکنون زمانه به گونه‌ای است که حجاب‌هایی بر واقعیت‌ها کشیده شده و وقت پیگیری اخبار و کتاب‌هاست. در این شرایط، درهای تحقیق برای کسانی که صلاحیت دارند باز شده و اعلام عمومی درباره احکام شریعت همان است که گفته شده و وظایف همان است که مشخص شده است.
سبیلی واضح تر از شرع نبی نیست، دلیلی ناصح تراز خبر و نبی یعنی قرآن نه.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی واضح‌تر از سنت پیامبر نیست و هیچ دلیلی که بهتر از قرآن و سنت او باشد وجود ندارد.
علمای امت جلیل را در پایه انبیای بنی اسرائیل شمرده اند و مکنت ارشاد و اجتهادی وافی عطا کرده، تا احکام فرقان و خبر بامر نواب حضرت منتظر، در صفحه جهان منتشر باشد و در دیده جهانیان جلوه گر.
هوش مصنوعی: علمای بزرگ این امت را هم ردیف پیامبران بنی اسرائیل محسوب کرده‌اند و به آنها توانایی هدایت و اجتهاد کاملی عطا کرده‌اند تا احکام قرآن و پیام‌های فرستاده‌شده از طرف نائبان امام مهدی (عج) در سراسر جهان منتشر شود و در چشمان مردم دنیا خود را نمایان کند.
ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر.
هوش مصنوعی: ما قرآن را برای یادآوری آسان کرده‌ایم، آیا کسی هست که به یادگیری آن بپردازد؟
حالی اسباب نیل مقصود، از هر جهه آماده و موجود است و مایة غیرتی اندک ضرور و در کارگه هداه اعلام و غزاه اسلام بجودت نطق و بیان و حدت سیف وسنان از محافظت شریعت و متابعت ودیعت، غافل نگردند، تاهم درین عالم موجب بلندی نام گردد، هم در آن نشاه مایة نکویی.
هوش مصنوعی: همه شرایط برای رسیدن به هدف آماده و فراهم است و تنها نیاز به غیرتی اندک داریم. در میدان هدایت، با بیان خوب و شمشیرهای تیز از شریعت و وفاداری نسبت به آن محافظت کنیم. این کار نه تنها باعث اعتبار و نام آوری ما در این دنیا می‌شود، بلکه در جهان دیگر نیز به خوبی و نیکی ما می‌انجامد.
سرانجام، خواجه بزم رسالت، بفارس دشت بسالت فرمود: که یا علی اعجب الناس ایمانا و اعظمهم ثوابا قوم یکون فی آخرالزمان لم یلحقوا النبی ص و حجب عنهم الحجه فآمنوا بسودا علی بیاض.
هوش مصنوعی: در نهایت، بزرگ‌ترین خدمت گزار خداوند فرمود: «ای علی، شگفت‌انگیزترین مردم در ایمان و بزرگ‌ترین جزا را خواهند داشت مردمی که در آخرالزمان خواهند آمد و به پیامبر (ص) نرسیده‌اند و حقایق از آن‌ها پنهان است، اما با ایمان به ما ایمان می‌آورند.»
همانا قصه این حدیث بشارتی بخلق جهان است و اشارتی بدور این زمان که بتیغ سطوت شهریار عدل و یمن همت عالمان عامل، با وجود فرقت عهد نبوتت و غیبت نور امامت، عقاید معاشر امت بکتاب و سنت، چنان راسخ و صادق است که گوئی حضرت مقصود آفرینش بدیده بینش دیده اند و اخبار عترت طاهرین بسمع رضا و یقین شنیده، چه در سیاق این عهد و اوان که روزگار سر ناسازگاری داشت و زمانه کینه دیرینه میخواست، مشرکان قصد دین کرده بودند، دشمنان سر بکین آورده، خفاش آهنگ هور میکرد، ظلمت پیکار نور میجست، موج فتن اوج گرفته، شاخ بلا بالا کشیده، کفار روس رخنه ملک محروس درخواسته، غوغای زاغ از صحن باغ برخاسته، کاخ اسلام در شرف ویرانی بود، کار مسلمانی در عقده پریشانی. لقد ذهب الاسلام الا بقیه قیلا من الناس الذی هو لازمه، لیبکی علی الاسلام ان کان باکیا، فقد ترکت ارکانه و معالمه.
هوش مصنوعی: این داستان به نوعی نویدبخش برای مردم جهان است و اشاره‌ای به دوران فعلی دارد. در این زمان که با قدرت و عدالت شهریار و تلاش عالمان واقعی، با وجود جدایی از زمان نبوت و غیبت نور امامت، اعتقادات مردم به قرآن و سنت به حدی مستحکم و درست است که گویی این افراد به هدف آفرینش با دیدی عمیق نگاه کرده‌اند و خبرهای اهل بیت را با دلایل قوی شنیده‌اند. در شرایطی که جامعه با ناهمگونی و دشمنی مواجه بود و دشمنان به سمت دین حمله می‌کردند، دشمنان به شدت عمل می‌کردند و فضای تاریک به دنبال به چالش کشیدن نور بود، مشکلات و بلایای زیادی در حال افزایش بود. دوران سختی بر اسلام حاکم بود و وضعیت مسلمانان به شدت نگران‌کننده شده بود. اسلام تقریبا به حالتی شکننده درآمده و تنها عده‌ای از مردم به آن باقی مانده بودند که اگر کسی برای اسلام دلی می‌سوزاند، باید بر حال آن گریه کند، چرا که ستون‌ها و نشانه‌های آن به شدت آسیب دیده بودند.
حق سبحانه و تعالی منتی بر دور زمان نهاد ورحمتی بر خلق جهان فرستاد که نظام کار دین و ملت و قوام گام ملک و دولت، بفر شوکت و شکوه سلطنت شاهنشاه دنیا و دین، شهریار زمان و زمین، آسمان مهرپرور، آفتاب سایه گستر، پیکر پاک نور، جلوه نار طور، مایة گوهر خرد، پایه قدرت احد، فروغ رحمت و جود، شکوه نشاه وجودف طینتی از آب حیوان سرشته، مصحفی از لطف یزدان نبشته، صورتی بر معنی ملک، عالمی بالاتر از فلک، شاه وری، ماه ثری، سپاه خدا، پناه هدی، ابوالفتح والعلی فتحعلی شاه قاجار مفوض داشت که روزگار ملکش پیوسته بهار باد و بهار عدلش آسایش روزگار.
هوش مصنوعی: خداوند رحمت و نعمت بزرگی را بر زمان نازل کرد و رحمت‌هایی برای خلق جهان فرستاد که نظم کار دین و ملت و پایداری حکومت و سلطنت را تحت حمایت شاهنشاه قرار داده است. این شاه به عنوان شهریار زمان و زمین، آسمان را مهرآور و آفتاب را گسترنده ساخته است. او پیکری پاک و نورانی دارد و جلوه‌ای از آتش طور است. او مایه خرد و پایه قدرت بی‌نهایت است و نور رحمت و بخشش را به همراه دارد. او موجودی با طینتی از آب حیات است و سرشتی از لطف خدا دارد. به واسطه او، مملکت موجودی فراتر از آسمان‌هاست. این شاه، با سپاه خدا و پناه هدایت، ابوالفتح و عالی‌مقام فتحعلی شاه قاجار است. آرزو می‌شود که دوران سلطنتش همواره بهاری باشد و عدل او آرامش به ارمغان آورد.
لامبدل لکلماته، جف القلم بماجری
ملک هم بر ملک قرار گرفت
هوش مصنوعی: هر چیزی که قرار است اتفاق بیفتد، در تقدیر نوشته شده و قلم سرنوشت بر آنچه که باید باشد، نوشته شده است.
تیغ جهادش شحنه بازار دین شد و صیقل زنگار کین. دور زمانش محئی رسم جهاد گشت و مظهر آثار عدل و داد؛ کار گیتی بساز راستی باز آورد، عرصه آفاق از گرد نفاق پیراسته خواست.
هوش مصنوعی: شمشیر تلاش او مدافع بازار دین شده و زنگار کینه را پاک کرد. زمانه به شکل جدیدی از جهاد درآمد و نماد عدالت و انصاف گردید؛ کار دنیا به سوی حقیقت برگشت و فضای جهان از آلودگی نفاق پاک شد.
باغ از زاغ تهی کرد، زغن بر سر و سهی نماند، شاخ بلا برید، تیغ ستم بر کند، پای فتنة شکست، دست رخته ببست، غبار ظلمت زدود، فروغ ایمان فزود، سرایمان بغیبت ظاهر ساخت، جهان از علت وعیب بپرداخت، گردش زمان را گوشمالی سزا داد، مزاج روزگار را اعتدالی روا دید، که هر چه زاید، امن و امان باشد و هر چه آرد، اسلام و ایمان.
هوش مصنوعی: باغ از زاغ خالی شد و زغن بر سر درخت نشسته است و شاخه‌های بلا قطع شدند. تیغ ستم بی‌اثر گردید و پای فتنه شکسته شد. دست تبه‌کاران بسته و غبار ظلمت زدوده شد. نور ایمان افزایش یافته و خانه ما را با غیبت، روشن ساخت. جهان از دلیل و عیب خالی گشت. زمان به اصلاح خود پرداخته و حال روزگار را به تعادل رساند تا هرچه به وجود می‌آید، در امنیت و آرامش باشد و هرچه آورده شود، در راستای اسلام و ایمان باشد.
روزگار آخر اعتبار گرفت
باش تا صبح دولتش بدمد
هوش مصنوعی: در روزهای پایانی، زمانی که اوج اعتبار و موفقیت فرا می‌رسد، بهتر است صبر کرده و منتظر بمانی تا صبحی نو و فرصت‌هایی جدید پیش آید.
هنوزش جوشن غزا بر پیکر روشن است و مغفر جهاد بر تارک مبارک.
هوش مصنوعی: هنوز زره جنگی بر بدن او درخشان است و کلاه‌خود جهاد بر سرش قرار دارد.
موکب عزمش از کوشش رزم نیاسوده، گوهر حسامش راحت نیام ندیده. افواج جیش مجاهد آراسته دارد و امواج بحر مجاهد برخاسته، رأی منصورش مقصور بر این است که بکلی ساحت خاک از ظلمت کفر پاک کند وبسیط غبر اغیرت بساط خضرا سازد. تخم طغیان برافتد، عصر عدوان سرآید. صرصر نفاق نخیزد، حنظل خلاف نروید، نام روس نیست گردد و بانک ناقوس پست آید، هر چه باشد، طاعت فرمان ایزدی باشد و آیت پیمان احمدی.
هوش مصنوعی: موکب عزم او از تلاش در میدان جنگ خسته نشده و در حقیقت، هیچ آسایشی را تجربه نکرده است. او با گروهی از مجاهدان آماده به جنگ است و امواج جهاد او به پا خاسته‌اند. هدف او این است که به کلی زمین را از تاریکی کفر پاک کند و سرزمین‌های سبز را آباد سازد. باید که بذر طغیان ریشه‌دار شود و عصر ظلم و بیداد به پایان برسد. نفاق و تضاد نباید بر پا خیزد و نام رسوایی بر زبان‌ها نیفتد. در هر حال، اطاعت از فرمان خداوند و پیمانی که با پیامبر خدا بسته شده است، مهم‌ترین چیز است.
کاین هنوز از نتیجه سحر است
این رحمتی بر اهل زمین بود ز آسمان
هوش مصنوعی: این هنوز از اثر جادویی است که این رحمت از آسمان بر مردم زمین نازل شده است.
اللهم اید الدین بنصر اعلامه و ابدالا من بطول ایامه و متع المسلمین ببقائه و نورالعالمین بلقائه، مادام الدین سبیلا و الحق دلیلا و الامن سرورا و الایمان نورا.
هوش مصنوعی: خداوند، دین خود را با پیروزی علمای آن یاری فرما و عمر آنان را طولانی کن و مسلمانان را به وجود آنان متعین ساز. روشنی‌افروز جهانیان را از وجود آنان قرار ده. تا زمانی که دین راهنمایی باشد، حق نشانه‌ای باشد، امنیت خوشحالی باشد و ایمان نورافشانی کند.
کارسازان کارگاه قدم که نقش جهان از کتم عدم برآوردند، همان در عالم علم ازل که مدت عهد دول مرتب میشد بهردوری نشاء طوری دادند و هر دهری در خور بهری دیدند، بر همان نظم وبر همان ترتیب گردش ادوار و دهور، در رشته سنین و شهور کشیدند.
هوش مصنوعی: سازندگان کارگاه آفرینش که جهان را از عدم به وجود آوردند، در زمان علم ابدی و در دوره‌های مختلف، به هر یک از زمان‌ها ویژگی خاصی بخشیدند. آنها با نظم و ترتیبی که دارند، روند زمان را در سال‌ها و ماه‌ها به شکل خاصی رقم زدند.
و چون نوبت این عهد خجسته که با عهد ابد پیوسته باد؛ در رسید چنین در خور افتاد که پایه این دولت عظمی بر سایر دول چون ملت سید بطحا بر سایر ملل رتبه برتری یابد. پس جهاد قوم طغیان در زمان عهد میمونش بر کلک تقدیر رفت که هر چه در ملک سلطانی بامر یزدانی از پرده نهان بعرصه جهان آید همه ایت خیر وصواب باشد و مایة اجر وثواب.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت این پیمان مبارک برسد که با پیمان ابدی پیوند داشته باشد؛ چنین قرار بود که پایه این دولت بزرگ بر دیگر دولتها برتر شود، مانند مقام سید بطحا در میان ملت‌ها. بنابراین، مبارزات مردم در زمان این دوره خوش یمن بود که هر آنچه در قلمرو سلطنت به امر الهی از پرده پنهان بیرون آمد، همه از خیر و نیکی باشد و مایه پاداش و ثواب گردد.
کفار بنی الاصفر که از جانب شمال ایران مجاور ثغور آذربایجان بودند، دست تعرض بحوزه اسلام گشوده، بر خاطر علمای اعلام علامت الهام پدید آمد که ذات مسعود شهریار یگانه در این زمانه که زمان غیبت امام علیه السلام است بیابت خاص نایب عام مخصوص باشد و احکام دولت روزافزون بحجت عقل و نقل منصوص، تیغ جهاد که از عهد امام علیه السلام در مهد نیام خفته بود و زنگ فراق گرفته، دیگر باره سر بر آورد و رستخیزی دیگر آورد که صراط تکلیفش در میان است و از دو جانب جاده دوزخ و جنان.
هوش مصنوعی: کفار بنی الاصفر که در شمال ایران و در نزدیکی مرزهای آذربایجان قرار داشتند، به حوزه اسلامی حمله کردند. در این زمان، علمای بزرگ به الهام‌اهنگی دست یافتند که نشان می‌داد وجود مقدس شهریار یگانه در این دوران که زمان غیبت امام علیه‌السلام است، باید نماینده خاصی داشته باشد. احکام اسلامی که به وسیله عقل و نقل مشخص شده‌اند، باعث شدند تا شمشیر جهاد که از زمان امام علیه‌السلام در انتظار مانده بود، دوباره به صدا درآید و تحولی دیگر را به وجود آورد. در این راستا، مسیر تکلیف در میان دو راه جهنم و بهشت قرار داشت.
لیدخل المومنین و المومنات جنات تجری من تحتهاالانهار، خالدین فیها و یکفر عنهم سیئاتهم و کان ذلک عندالله فوزا عظیما و یعذب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظانین بالله ظن السوء علیهم دائره السوء و غضب الله علیهم و لعنهم واعدلهم جهنم و ساءت مصیرا
هوش مصنوعی: مؤمنان و مؤمنات به بهشت‌هایی وارد می‌شوند که از زیر درختان آن رودخانه‌ها جاری است و در آنجا برای همیشه خواهند ماند. خداوند گناهان آن‌ها را می‌آمرزد و این مسأله نزد خداوند پاداشی بزرگ به شمار می‌آید. اما منافقان، چه مردان و چه زنان، و همچنین مشرکان، دچار عذاب خواهند شد. آن‌ها درباره خداوند بدگمانی دارند و این بدگمانی بر آن‌ها می‌چرخد. غضب خدا بر آن‌ها فرود می‌آید و لعنت می‌شوند و جایگاهشان جهنم است که بدترین سرنوشت خواهد بود.
بار دیگر مفتاح جنت و نار در کف مردان کار آمد و غیرت دین داری با همت شهریاری یار گشت، سلطنت دنئی و عقبی جمع کرد، مملکت صورت و معنی ضبط فرمود، خیل جلادت از کمین برون تاخت، دست سعادت از آستین بدر شد، آفتاب طالع همایون، پرتو سعادتی عام بر ساحت حال بندگان انداخت که هر یک از خواص و عوام را بهره فیضی تام در خور پایه و مقام خود رسد و هر کس در، زی، صنعت خویش راه اکتساب جنان پیش گرفت. من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا الآیه .
هوش مصنوعی: مفتاح بهشت و جهنم دوباره در دستان مردان با ایمان قرار گرفت و غیرت دینی به کمک همت و شجاعت آنان آمد. آنان توانستند سلطنت دنیا و آخرت را به دست آورند و کشور را از لحاظ صورت و معنا ساماندهی کنند. گروهی از مبارزان بی‌باک به میدان آمدند و دست سعادت از آستین بیرون آمد. خورشید خوشبختی با نوری که به حال بندگان تاباند، به همه، چه خاص و چه عام، بهره‌ای کامل از فیض خود عطا کرد. هر کس به تناسب موقعیت و مرتبت خود در پی کسب فضل و بهره‌مندی از نیکی‌ها برآمد.
یکی را روضه جنانی جزای دادن جانی است، یکی را نعمت خلدی بهای قطره خونی. قومی بمایة بذل جان، دولت حسن مآل گیرند، برخی بجبایت خراج دیوان، تنعم نعیم رضوان یابند. گروهی بحفظ ثغور ملک ایمان، رشف ثغور حور و غلمان جویند، شکر این نعمت بر زمره تابعان ملت لازم وبر جمله بندگان حضرت واجب، خاصه مسلمین حدود آذربایجان که هم از نخست بعون پروردگار ودود و حکم شهریار جهان کمر مجاهدت بر میان بسته اند و در مقابل دشمن نشسته، پاسداران ملک و دینند، شیرمردان روزکین. بمردی شهره دنیا گشته، برادی بهره عقبا جسته. چشم و دل بر حکم حق دارند، مال و جان در راه دین گذراند. بسختی تن دهند، بغیرت سرنهند، بسربازی مشهورند، بدین‌داری مشغول.
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف گروهی از افراد پرداخته شده که به خاطر ایمان و وفاداری خود، جان و مال خود را در راه هدفی بزرگ فدا می‌کنند. برخی از آن‌ها به دلیل فداکاری‌هایشان، از نعمت‌های بهشتی بهره‌مند می‌شوند و برخی دیگر زندگی با فضیلت‌تری را تجربه می‌کنند. آن‌ها به حفظ سرزمین و دین خود مشغولند و در برابر دشمنان ایستادگی می‌کنند. این افراد به خاطر شجاعت و فداکاری‌هایشان در دنیا شناخته شده‌اند و به دنبال کسب آمرزش و پاداش در زندگی بعد از مرگ هستند. این افراد در راه ایمان و تعهد خود، سختی‌ها را تحمل کرده و هرگز از اصول خود کوتاه نمی‌آیند.
به نیل این سعادت اقربند، بشکر این عطیت انسب. چه در بدایت حال فتنة قوم ضلال از این سرزمین برخاست و رأی عالم آرا بتربیت اهل این مملکت توجه یافت تا خاطر اهل عناد از رخنه ثغر بلاد مأیوس گردد و خطه عیش عباد از سطوت تیغ جهاد محروس. فانظروا الی آثار رحمه الله کیف یحئی الارض بعد موتها، شید ثغورالدین، واید غزاه المسلمین، بعد ما استولت عداتهم و تولت ولاتهم و انقضت کتابئهم و انقضت کواکبهم، و ذل نصیرهم و قل مجیرهم، بسیف الجهاد و لیث الجلاد و غیث الامان و غوث الزمان و جیش الخطر وطیش الظفر و جثه الابصار و جثه الانصار و قلب الایمان و جند الرحمن، پناه ملک و دین، شکوه روی زمین، ولیعهد دولت، نگهبان ملت:
هوش مصنوعی: به سعادت نزدیک‌ترند کسانی که شکر این نعمت را به جا می‌آورند. در آغاز، فتنه قوم گمراهی از این سرزمین برپا شد و دانشمندان با تربیت مردم این دیار تلاش کردند تا مخالفان را ناامید کنند و زندگی بندگان را از آثار جنگ حفظ نمایند. نگاه کنید به آثار رحمت خداوند که چگونه زمین را پس از مردنش زنده می‌سازد. مرزهای دین را بنا می‌کند و مسلمانان را در میدان نبرد تقویت می‌کند، در حالی که دشمنان آن‌ها قدرتمند شدند و حکامشان فرار کردند. یاری رسان آنان کم شده و پشتیبانانشان رخت بربسته‌اند. این با نیروی جهاد و شجاعت مبارزان و بارش رحمت و کمک زمان، محقق می‌شود، و نشانگر وجود بینش و حمایت مؤمنان و سربازان خداوند است؛ پناهی برای ملک و دین، شکوه زمین، ولیعهد دولت و نگهبان ملت.
وین منت خدای جهان بر جهانیان
خسرو غازی ابوالمظفر عباس
هوش مصنوعی: اینخدای بزرگ و مهربان، لطف و بخشش خود را بر همه مردم نازله کرده و او را به خاطر فتوحاتش، خسرو غازی و ابو المظفر عباس نامیده است.
ادام الله نصره رایاته و اقام حجه آیاته و ابد ابوده و خلد خلد شهوده.
هوش مصنوعی: خداوند نایبان خود را یاری کند و نشانه‌های خود را برقرار سازد و ایشان را جاودانه و همیشه پایدار نگاه دارد.
کایت دین از روانش گیرد آیین
یقولوان فی الجمات حسن البدایع
هوش مصنوعی: دین انسان از روح او نشأت می‌گیرد و به مانند آداب و رسومی است که در دل کوه‌ها زیبایی‌های تازه‌ای را به نمایش می‌گذارد.
و فی الشجر الطوبی بدیع المحاسن
اذا شئت ان تلقی المحاسن کلها
هوش مصنوعی: در درخت طوبی زیبایی‌های خاصی وجود دارد، که اگر بخواهی می‌توانی همه زیبایی‌ها را در آن ببینی.
اگر وعده خلد رضوان در خاطر یاران عجول موقع قبول ندارد، اینک روضه خلد برین در دیده خلق زمین جلوه گر است و شجر طوبی بثمر خوبی بارور.
هوش مصنوعی: اگر دوستان عجول امیدی به وعده‌های بهشتی ندارند، اکنون بهشت به وضوح در نظر مردم دنیا نمایان است و درخت طوبی با میوه‌های نیکو پر بار شده است.
ففی وجه من اهوی جمیع المحاسن
حضرتش را بهشت خوانم لیک
هوش مصنوعی: در چهره محبوبم، همه زیبایی‌ها را می‌بینم و او را بهشتی برمی‌شمارم.
نه بهشتی که خواندم از قرآن
کز پی زندگی است جلوه این
هوش مصنوعی: بهشتی که در قرآن توصیف شده، تنها برای نمایش زیبایی و زندگی نیست، بلکه عمق و واقعیت‌های بیشتری دارد که فراتر از توصیف‌هاست.
فیها سرر مرفوعه و اکواب موضوعه و نمارق مصفوفه و زرابی مبثوثه، لا ینقطع نعیمها و لایطعن مقیمها و لایهرم خالدها و لا ییاس ساکنها.
هوش مصنوعی: در آنجا، تخت‌های بلند و زیبا بر پا شده است و جام‌های سرشار از شراب در دسترس قرار دارد و بالش‌ها به ترتیب چیده شده‌اند و فرش‌های نرم و گسترده در سرتاسر آنجا پهن شده‌اند. نعمت‌های آن هرگز قطع نخواهد شد و اقامت در آنجا هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد، و永遠 جوان خواهد ماند و ساکنانش هرگز ناامید نخواهند شد.
غلمانش بر حمیت در گشاده، حورانش بخدمت ایستاده. موج سلسالش زنجیر هر جان، بار اشجارش یاقوت و مرجان. ولی از هر سو شحنگان بردرند و هر کس رانه در خور که آن در، باری یابد یا در آن جا جائی جوید.
هوش مصنوعی: غلمان‌ها در حال خدمت به مهمانان هستند و حوران برای خدمت‌گزاری ایستاده‌اند. آب‌های جاری در اطراف مانند زنجیرهای زندگی به هر کس وصل می‌شود و درختان پر از یاقوت و مرجان هستند. اما از هر طرف زنگ خطر به صدا درآمده و هر کسی در تلاش است تا جایی در آن مکان پیدا کند.
وز پس مردن است وعده آن
ای بجائی کاسمان منت پذیرد
هوش مصنوعی: پس از مرگ، وعده‌ای است که در آن روزگار، آسمان‌ها مهر و محبت را می‌پذیرند.
حضرت سالار مجاهدین است و کعبه آمال دولت و دین. لن تنالوه الابشق الانفس، هر که را کعبه قدس باید، زحمت نفس شاید، ان المتقین فی جنات و نهر، تا دولت تقوی نصیب نباشد، جنت باقی کسیب نگردد.
هوش مصنوعی: حضرت سالار مجاهدان و نماد آرزوهای دولت و دین است. رسیدن به او نیازمند تلاش و زحمت فراوان است. هر کس که به دنبال مقام مقدس و والایی باشد، باید سختی‌ها و رنج‌ها را تحمل کند. درستکاران در بهشت‌های باصفا و در کنار نهرها قرار دارند و تا زمانی که کسی به مقام تقوا نرسد، بهشت ابدی برای او به دست نخواهد آمد.
اینجا جای مردی و غیرت است و بازار صرف همت. هر که گامی بیشتر گذارد، کامی بیشترتر ستاند، جلادتی یابد که سعادتی دریابد. ولی ممتحن خواهد که تاب امتحان آرد، از راه بلا برنخیز، از تیغ غزا رخ نتابد. خانه ثبات باشد، خزانه حیات گردد. تا کسی در صف مردان راه آید و در خور درگاه شاه، جانب حضرت گیرد، دولت رخصت یابد، روضه جنت بیند، سایه طوبی گزیند، شربت جام تسنیم نوشد، ثمر شاخ تسلیم چیند، سزای کوشش غزا ستاند، بصدر صفه رضا نشیند. و فی الاخره اکبر درجات و اکثر تفضیلا.
هوش مصنوعی: این مکان مخصوص مردان و شجاعت است و جایی برای تلاش و کوشش است. هر کسی که قدمی بیشتر برمی‌دارد، پیروزی بیشتری به دست می‌آورد و به خوشبختی نزدیک‌تر می‌شود. اما آزمایش‌کننده خواهد سنجید که آیا فرد می‌تواند در برابر چالش‌ها و مشکلات مقاومت کند و از خطرات دوری نکند. خانه‌ای که در آن ثبات وجود دارد، به مکانی برای زندگی تبدیل می‌شود. تا زمانی که کسی در جمع مردان قرار بگیرد و در جایگاه شاه قرار گیرد، موفقیت و خوشبختی برای او فراهم خواهد شد. او به باغ بهشت راه می‌یابد، از سایه‌ی درخت طوبی بهره‌مند می‌شود و از آبی گوارا می‌نوشد. او می‌تواند میوه‌های تسلیم را بچیند و به پاداش تلاش‌های خود برسد. در نهایت، به بالاترین درجات و بهترین نعمت‌ها دست خواهد یافت.
نشاه دنیا مجملی از عالم عقبی است و اطوار اینجا پرتوی از انوار آنجا، هر چه درنشاء باقی موجود است در عالم فانی مشهود باشد، ولی آنجا با صفت کمال است و اینجا بر سمت اجمال، چه این عالم، عالم حس و حجاب است و دیده محجوبان، تاب دیدار چهره عیان ندارد، لاجرم هر چه بیند در پرده باشد و چون این پرده برافتد، جمال تفصیل مکشوف است و دلیل تفصیل معروف.
هوش مصنوعی: دنیا در واقع نسخه‌ای مختصر از دنیای باطن است و ویژگی‌های اینجا تنها بازتابی از روشنایی‌های آنجاست. هر چیزی که در اینجا وجود دارد، در دنیای فانی قابل مشاهده است، اما آنجا با کمال و تمامیت خود متجلی می‌شود و اینجا به صورت مجمل و مختصر. این عالم، دنیای حس و حجاب است و چشمان کسانی که محجوب هستند، توانایی دیدن حقیقت را ندارند. بنابراین، هرچه می‌بینند، در پرده‌ای پنهان است و زمانی که این پرده کنار برود، زیبایی و جزئیات حقیقت نمایان می‌شود و نشانه‌های وضاحت آن شناخته می‌شود.
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا برحمتک عذاب النار.
هوش مصنوعی: پروردگارا، به ما در دنیا خوبى عطا کن و در آخرت نیز خوبى، و ما را از عذاب آتش جهنم برحمت خودت نجات بده.
یارب چنان که بنده عاصی را درین عالم، فریندگی این حضرت علیا که جنت دنیاست عطا کردی، بهره توفیقی عطا کن که در آن نشاه نیز از نعمت نعیم عقبی وسایه درخت طوبی باز نماند. انه لاییاس من روح الله الاالقوم الکافرون.
هوش مصنوعی: خدایا، همان‌طور که به بندگان گناهکار در این دنیا، شادی و خوشی وجود مقدس علی را عطا کردی، به من نیز توفیق بده تا در آن دنیا از نعمت‌های بهشتی و سایه درخت طوبی محروم نمانم. قطعاً ناامیدی از رحمت خدا فقط مخصوص کافران است.
تا دهی جایش کجا اندر جوارت
اگرم هیچ نباشد نه بدنیا نه بعقبی
هوش مصنوعی: اگر جایی برای من در نزدیکی‌ات نیست، حتی اگر هیچ‌چیز در این دنیا یا در آخرت نداشته باشم، چگونه می‌توانی جایی برای من فراهم کنی؟
بنده خادم. عیسی حسینی فراهانی که یکی از بندگان حضرت است و پروردگان نعمت عمری در سده سدره مثال، برسوم چاکری اشتغال داشته چندان که اقتراف جرایم نموده بر اقتطاف مکارم فزوده و هر جا سزای نقمت گشته، جزای نعمت گرفته، خطاها کرده، عطاها برده، نعمت ها برده، خجلت ها گزیده که نه تعداد آن داند، نه تدبیر این تواند.
هوش مصنوعی: من، عیسی حسینی فراهانی، که خدمتگزار خداوند هستم و در میان بندگان او قرار دارم، تمام عمرم را در خدمت و سپاسگزاری به سر برده‌ام. در این مسیر، گاهی اشتباهاتی مرتکب شده‌ام و در عوض، برکاتی را نیز دریافت کرده‌ام. هر وقت که دچار مشکلاتی شده‌ام، خداوند نعمت‌هایی به من عطا کرده و از خطاهایم پشیمان شده‌ام. تعداد این خطاها و پشیمانی‌ها را نمی‌دانم و تدبیری هم برای آن ندارم.
تا زمان جوانی بود و بهار زندگانی که نهال امل نشو و نما میکرد و شاخ قوی برگ و نوا داشت توفیق طاعتی نیافت، تقدیم خدمتی نکرد که زنگ زلتی شوید یا عذر خجلتی گوید و اکنون که عهد مشیب فراز آمده و فراز عمر بنشیب رسیده؛ بهار زندگانی را نوبت خزان است و باد حسرت ازهر طرف وزان؛ شاخ قوی در هوای پستی، بیخ امل را آهنگ سستی، جوانی رفته، نوانی آمده، نفسی مانده، هوسی نمانده، عمری بغفلت گذشته، پشتی بخجلت خم گشته، حاصل زندگی مایة شرمندگی دارد و منزل جسم و جان در کوی درماندگی. نه طاقت عاعتی که دل را بامید آن نویدی دهد، نه قدرت خدمتی که قامت خمیده را بشوق آن راست سازد. نه پائی که برای ضراعت برخیزد. نه دستی که بدامان شفاعت آویزد، نه جانی که در خور نثار آید، نه دلی که کس را بکار آید.
هوش مصنوعی: هنگامی که جوانی و روزهای پرشور زندگی بود و امیدها جوانه می‌زدند، فرد موفق به انجام هیچ عملی نشد که بتواند از آن خجالت بکشد یا به دیگران کمکی کند. اما اکنون که دوران پیری فرا رسیده و روزهای جوانی به پایان رسیده، احساس حسرت از همه سو وجودش را فراگرفته است. جوانی رفته و نشاط جای خود را به پژمردگی داده است. عمر با بی‌توجهی سپری شده و حالا خجالت و شرمندگی بر او سایه افکنده است. زندگی‌اش به احساس درماندگی دچار شده و نه امیدی برای دلش مانده، نه قدرتی برای خدمت‌کردن و نه توانایی برای ایستادن و عمل کردن. او در حال حاضر نه دستی برای کمک و نه دلی برای عشق ورزیدن دارد.
چون تو دارم همه دارم اگرم هیچ نباید
در سینه ام افسرده دلی هست ولیکن
هوش مصنوعی: وقتی تو را دارم، همه چیز را دارم؛ حتی اگر چیزی در دست نداشته باشم، در دل من اندوهی وجود ندارد.
رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا.
هوش مصنوعی: پروردگارا، استخوان‌های بدنم به خاطر پیری ضعیف شده و موهای سرم سفید شده‌اند.
از این پس نوبت شمردن نفس است، نه سپردن هوس، اگر در سر هوائی است روا نست، و گر جان را برگ باید، مرگ شاید. ولی تا از حیات روان رمقی باشد و از کتاب بقا ورقی ماند، محال است و خلاف عقل نفسی جز هوس خدمت زیستن و بار سر، بی هوای طاعت کشیدن.
هوش مصنوعی: از این به بعد باید به شمارش نفس و زندگی بپردازیم، نه به دنبال خواسته‌های نفسانی. اگر در دل آرزویی هست، باید بدانیم که اگر جان برود، مرگ نزدیک است. اما تا زمانی که زندگی وجود دارد و همچنان به ادامه حیات ادامه می‌دهیم، نداشتن هدف و فقط به دنبال لذت‌های زودگذر رفتن، منطقی نیست. باید به فکر زندگی واقعی و هدفمند باشیم و در خدمت به خود و دیگران تلاش کنیم.
آن دل که توانم بکسی داد ندارم
هر که بی او زندگانی میکند
هوش مصنوعی: من دلی ندارم که به کسی بسپارم، چون هر کسی به جز او زندگی می‌کند.
گر نمیرد سخت جانی میکند
برف پیری مینشیند بر سرم
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند به راحتی از دنیا برود، در پیری با مشکلات و سختی‌های زیادی روبه‌رو خواهد شد.
اینک بفربخت خداوند جهان، جهان پیر جوانی از سر گرفته و چرخ گوژپشت، قامت خدمت برافراخته، عجب نیست که خادمی چون این ضعیف در حین توانی، قدرت توان یابد و با ضعف پیری قوت جوان، فلک بر بندگان حضرت دست نیابد، زمانه بر چاکران دولت شکست نیارد. دلی که ببندگی بسته شد غم نبیند، قدی که بچاکری افراخت خم نگیرد.
هوش مصنوعی: اینک به برکت خداوند، جهان دوباره جوانی را از سر گرفته و چرخ زندگی به خدمت ایستاده است. جای تعجب نیست که کسی مانند من، با وجود ناتوانی، قدرتی برای خدمت پیدا کند و با ضعف پیری، توانی را احساس کند. آسمان نمی‌تواند به بندگان خدا آسیب بزند و زمانه نیز بر خدمتگزاران حکومت ظلم نمی‌کند. دلی که به خدمت دل بسته است، از غم دور خواهد بود و قامت کسی که در خدمت ایستاده، خم نخواهد شد.
این بنده اگر رسم بندگان ندارد، اسم بندگی دارد، اگر در عداد چاکری نیست در تعداد چاکران هست، چون توان پرستش نجوید زبان ستایش نبندد که یاد اقبال شهریار جهان برنائی بخت پیران است و دانائی طبع نادان.
هوش مصنوعی: این فرد ممکن است مانند بندگان عمل نکند، اما نامش به عنوان بنده محسوب می‌شود. اگر جزو خدمتگزاران نیست، اما در میان آنها قرار دارد. چون نمی‌تواند به درستی عبادت کند، اما زبانش از ستایش باز نمی‌ایستد. او به یاد بزرگی که برای مردم اهمیت دارد، سخن می‌گوید و به دانایی خود در برابر نادانی‌اش اشاره می‌کند.
باز طبعم نوجوانی میکند
هر چند پیر و خسته دل و ناتوام شدم
هوش مصنوعی: دوباره روح جوانی در من زنده شده است، هرچند که پیر و خسته و ناتوان شده‌ام.
ضعف پیری را اگر دستی هست بر ظاهر قالب است نه باطن قلب و معنی انسان گوهر دل است نه پیر گل، زندگی جان موقوف زندگی جنان است نه تابع حرکات جوارح و ارکان، هر که دل از بندگان زنده دارد تا قیامت جانی پاینده دارد.
هوش مصنوعی: ضعف ناشی از پیری تنها به ظاهر بدن مربوط می‌شود و به عمق وجود انسان ارتباطی ندارد. ماهیت واقعی انسان به درون او و گوهر دلش بستگی دارد، نه به ظواهر و سنّش. زندگی واقعی انسان به زندگی روح و معانی معنوی ارتباط دارد و نه به حرکات و فعالیت‌های بدنی. هر فردی که دلِ زنده و پایداری داشته باشد، تا ابد زنده و پاینده خواهد بود.
هر گه که یاد بخت تو کردم جوان شدم
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد بعشق
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد خوشبختی تو می‌افتم، جوان‌تر می‌شوم. آن کسی که دلش به عشق زنده شده، هرگز نمی‌میرد.
حالی اگر مدت عمر عزیز بغفلت گذشته و رشته امل بمقراض کسل مقطوع گشته، قضای اعمال ایام سلف و وقتی که ببی حاصلی تلف شد، ممکن است که بقیت عمر صرف حرف جهاد شود و وقف کار معاد، ولی چون بازوی مجاهدت از کار مانده، نیروی جهدی در کار است ضبط احکام شرع کند و اقوال فقها جمع و چون قدرت عمل نباشد قوة علمی باید که اسرار فتاوی شرح کنیم و داستانی از گفته راستان طرح؛ هیهات! هیهات! عمر کوته بین و امید دراز.
هوش مصنوعی: اگر عمر ارزشمند انسان در غفلت سپری شده و فرصت‌ها از دست رفته باشد، ممکن است باقی‌مانده عمر به جهاد و تلاش برای آخرت اختصاص یابد، اما اگر توانایی عمل کردن وجود نداشته باشد، باید به علوم شرعی و نظرات علما پرداخته و آن‌ها را جمع‌آوری کنیم. در اینجا، چون امکان عمل وجود ندارد، باید به تبیین و توضیح احکام بپردازیم و به نقل داستان‌های معتبر بپردازیم. اما افسوس که عمر کوتاه و آرزوها طولانی است.
عمری که شباب آن بشتاب برق یمان رفت بمشیب آنچه اعتماد است که پیری سالخورد بعادت طفلان خردسال از نو جاده کتاب جوید و جانب استاد پوید، ببازیچه سبقی خواند، بدریوزه سخنی راند.
هوش مصنوعی: زندگی که در اوج جوانی به سرعت سپری می‌شود، در پیری به کندی پیش می‌رود. در این زمان، اعتماد به خود و تلاش برای یادگیری دوباره مانند دوران کودکی بوجود می‌آید. در این مرحله، انسان به جستجوی کتاب و علم می‌پردازد و به سوی استادان می‌رود. او به بازی‌های کودکانه مشغول می‌شود و به گفتگوها و سخنان دلنشین می‌پردازد.
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
به شوخی دانش آموزد ز دانش گیتی افروزد
هوش مصنوعی: ثبت شده است در دفتر عالم که وجود ما همیشگی است، به‌طوری که با کنایه و شوخی، علم به ما می‌آموزد و ما از دانش جهان نور می‌گیریم.
من نه پیرم که طفل کتابم.
هوش مصنوعی: من نه آنقدر بزرگ شده‌ام که مانند یک بزرگسال با اطلاعات عمیق صحبت کنم و نه آنقدر کوچک هستم که فقط یادگیری‌هایم سطحی و ناکافی باشد.
عیب جویان خرده بین بحکم انصاف معذورند چه علی الظاهر تصمیم این عزیمت در سن کهولت امکان سهولت نداشت و در بادی نظر حمل بر سخافت پیری میشد و جوانان را مایة دلیری، ولیکن دانندگان آگاه نیکو شناسند که اقدام این مهم نه باعتماد امتداد عمر است، نه باستظهار بلاغت و فضل، کزین پس عمری باقی نمانده و زین پیش فضلی کسب نکرده، بل بامید تایید الهی و امداد اقبال پادشاهی خامة توکل برگرفته و عمری از سر گرفته.
هوش مصنوعی: خرده‌گیران شاید در حق این تصمیم قضاوتی داشته باشند و بگویند که در سنین پیری چنین اقدامی آسان نیست و به نظر می‌رسد که نوعی بی‌خود بودن ناشی از سن باشد. این در حالی است که افراد دانا و آگاه می‌دانند که این کار نه به خاطر طول عمر و نه به خاطر فضل و دانش صورت گرفته است، زیرا نه عمر زیادی باقی مانده و نه دانش زیادی کسب شده است. بلکه این اقدام با امید به یاری الهی و حمایت پادشاهی انجام شده و زندگی دوباره‌ای آغاز شده است.
به سختی دفتری سازد بدفتر نکتة پردازد
بر آنم که گر بخت یاری کند
هوش مصنوعی: به زحمت می‌نویسد و نکته‌ها را روی کاغذ می‌آورد و امیدوار است که اگر شانس به او کمک کند، کارش نتیجه‌بخش خواهد بود.
زمان اندکی پایداری کند
نگارم سخن های نغز و جوان
هوش مصنوعی: مدتی کوتاه، زیبای من، به یادگار می‌ماند تا گفتمان‌های دلنشین و شاداب برقرار شود.
قومی بی خبران که اندیشة این عمل، محمول بطول امل دارند و سودای این هوس از فنون جنون شمارند، اگر طعنه زنند، اگر خنده، اگر بکنایت گویند یا بصاحت، خاطر پریشان را برایشان نه رأی لجاج است، نه برد و قبولشان احتیاج.
هوش مصنوعی: گروهی نادان وجود دارند که تصور می‌کنند که این عمل، نتیجه آرزوهای طولانی آنهاست و این هوس را به عنوان نوعی دیوانگی می‌شمارند. اگر به آنها کم‌طاقتی و کنایه بزنند یا بخندند، برای این افراد، این مشکلات نه ناشی از لجاجتشان است و نه نیازی به پذیرش نظر دیگران دارند.
قل لااسئلکم علیه اجرا ان اجری الا علی الله.
هوش مصنوعی: بگو: من از شما هیچ پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من فقط بر عهده‌ی خداوند است.
فحاوی فتاوی جهاد که از دیرباز در حجاب رسایل نهفته بود و همچنان در حکم ناگفته، اگر در این زمانه که شهریاری چنان در تحت بخت است و گیروداری چنین از دشمنی سخت، باز بآیین پیش مستور و محجوب ماند، کجا از رسم دین‌داری سزد، چرا در کیش دولت خواهی روا باشد. و انا اوایاکم لعلی هدی اوفی ضلال مبین، فراغت از گل و گلرخ در این چنین فصلی زامهات جنون است و الجنون فنون، هر که درین عهد فرخنده مهد که روز بازار جهاد و جهد است، نه داخل فوج مجاهدین باشد، نه تابع حکم مجتهدین، نه سلاح کین پوشد نه صلاح دین نیوشد، مسائل غزا نپرسد و نداند، فواید کوشش نجوید و نخواند، حقیقت جنون در خویش دارد و طریقت جبان در پیش. فحاق بالذین سخرو امنهم و کانوا بیستهزون.
هوش مصنوعی: در متن، به این موضوع اشاره شده که اگر در زمانه‌ای که حکومت و جامعه تحت فشار دشمنی‌های سخت و پیچیده قرار دارد، کسی به اصول و دستورات دین که در موضوع جهاد و فتوای آن نهفته است، بی‌توجهی کند، این به هیچ عنوان صحیح نخواهد بود. در شرایطی که جهاد و تلاش برای حفظ ایمان ضروری است، نادیده گرفتن این وظایف نشان‌دهنده نوعی جنون و ترس است. افرادی که در این دوران جهاد، نه در کنار مجاهدان هستند و نه به دنبال علم و هدایت، در حقیقت خود را از مسیر درست دور کرده‌اند. در اینجا تأکید شده که غفلت و عدم درک مسائل مرتبط با جهاد و دین، فرد را به سمت خیانت و ضعف می‌کشاند.
ز گفتار پیران روشن روان
ای که حمال عیب خویشتنید
هوش مصنوعی: ای کسی که بار سنگین عیوب خود را به دوش می‌کشی، از سخنان خردمندان درس بگیر و از آنها راهنمایی بپذیر.
درویش وارسته از خویش را، کجا پروای شوخی از غمازان است.
هوش مصنوعی: درویشی که از خود رها شده است، هرگز نگران شوخی و بازی با دلسوزان نیست.
طعنه ب عیب دیگران مزنید
الا یا معشر النصحا کفوا
هوش مصنوعی: به دیگران طعنه و انتقاد نکنید ای جمع نیکوکاران، بی‌خیال باشید.
فانی لاابالی بالنصایح
ولا بعد المشیب اطیع نصحا
هوش مصنوعی: درون من بی‌توجه به نصیحت‌ها در حال سیر و سلوک است و حتی بعد از رسیدن به سن پختگی و نارسایی، هنوز به نصیحت‌ها گوش نمی‌کند.
و لا اصغی للوام و ناصح
گر بر رخم بخندی بر من منه سپاس
هوش مصنوعی: من به حرف‌های نصیحت‌کنندگان و سرزنش‌کنندگان گوش نمی‌دهم، حتی اگر بر چهره‌ام لبخند بزنند، هیچ سپاسی از من نخواهند داشت.
قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون.
هوش مصنوعی: بگو خداوند را، سپس آنها را در بازی و سرگرمی‌هایشان رها کن.
بر این ایزد پاک باشد گواه که: مسود اوراق در ابداع این سیاق جویای رضای خالق است نه در قید قبول خلایق.
هوش مصنوعی: این شخص که کار نوشتن را انجام می‌دهد، در خلق این آثار تنها در پی جلب رضایت خالق است و به تأیید یا پذیرش مردم اهمیت نمی‌دهد.
کاین خاصیت مرا رخ چون زعفران دهد
رمیت ببین منک ان کنت کاذبا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و جلوه خاصی که من دارم، شبیه رنگ زعفران است و اگر تو گمان کنی که من در این ادعا دروغ می‌گویم، به من نگاه کن تا حقیقت را ببینی.
اکثر طبایع را ابیات شعر و غزل از آیات جنگ وجدل محبوب تر است و در نفس بشر، لهو و طرب از علم و ادب مرغوب تر. اگر این بنده تابع میل طبایع میشد، امکان داشت که از جمیع فوائد فضلای عصر، بضبط فرای دنظم و نثر رعیت کند و از دفتر ادبا و دیوان بلغا فصلی چند بدست آرد که جمله نسخه انتخاب باشد و تحفه محفل احباب. زحمت حاضران بکاهد، عشرت ناظران بخواهد، رأی خود از پی آرا افکند و هوائی تابع آهوا پیدا کند، نه چون اکنون که هر چه گوید و جوید مسائل جهاد و دفاع است و مخالف اغلب طباع.
هوش مصنوعی: بسیاری از طبیعت‌ها به شعر و غزل بیشتر از موضوعات جنگ و جدل علاقه دارند و در روح انسان، سرگرمی و شادی بیشتر از علم و ادب مطلوب است. اگر من به این تمایلات جامعه پاسخ می‌دادم، ممکن بود از تمامی مفاهیم و افکار دانشمندان زمان بهره‌مند شوم و آثاری از نظم و نثر گردآوری کنم که مورد توجه عموم باشد و هدیه‌ای برای دوستانم محسوب شود. این کار می‌توانست زحمت حاضران را کم کند و خوشحالی ناظران را به ارمغان بیاورد، در حالی که اکنون بیشتر به مسائل جنگ و دفاع می‌پردازم که با بسیاری از تمایلات دیگر همخوانی ندارد.
دکان بی رونقی گشاده، متاعی بی مشتری نهاده، سخن از وعده جنان سراید وحالی دادن جان باید، اگر معتقدان تغییر عقیدت دهند مستمعان عرضه ملامت گردند، دوستان ترک صحبت گویند، یاران راه نفرت گیرند، دست و دل یاری ندهد، بخت و اختر مساعدت نکند، قلم سرپیچد ورق رخ بتابد، رواست و سزا. اذا اعظم المطلوب قل المساعد. درین کار یزدان مرا یار بس. یا الهی و سیدی وربی:
هوش مصنوعی: یک مغازه خلوت و بی رونق باز شده که کالایی در آن بی‌مشتری مانده است. صاحب مغازه در مورد وعده‌های بهشت صحبت می‌کند و باید جان خود را تسلیم کند. اگر کسانی که به این عقاید معتقد هستند، دچار تغییر شوند، شنوندگان دچار ملامت خواهند شد و دوستان از گفتگو دور خواهند شد، در حالی که یاران از یکدیگر متنفر خواهند شد. دل و دست کسی برای کمک پیش نمی‌آید و بخت و اقبال به یاری نخواهد آمد. اگر قلم به نوشتن امتیاز ندهد و صفحه به زیبایی ندرخشد، این امر کاملاً طبیعی و درست است. زمانی که خواسته‌ها بزرگ باشند، کمک‌ها کمتر می‌شوند. در این کار، از خداوند یاری می‌طلبم. ای خدای من و پروردگارم،
و ان کنت فی الدنیا بغیرک افرح
ذالعام مضی ولیت شعری
هوش مصنوعی: اگر در دنیا بدون تو خوش باشم، این سال هم گذشته و نمی‌دانم چه احساسی دارم.
قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی وهب لی الجد فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا و احدا و حالی فی خدمتک سرمدا.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، تمامی اعضای بدنم را برای خدمت به تو آماده می‌سازم و عزم و اراده‌ام را تقویت می‌کنم. به من قدرت ده که در ترس و محبت تو جدی باشم و همواره در ارتباط با خدمت به تو باقی بمانم، تا اعمال و دعاهایم همه در یک راستا و متصل به خدمت تو باشد و حال و وضعی در خدمت تو داشته باشم که همیشگی و دائم باشد.
هل یصل لی رضاک قابل
هر کسی را هوسی در سر وکاری در پیش
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم به رضایت تو دست پیدا کنم، در حالی که هر کسی آرزوها و مشغله‌هایی در سر دارد؟
تعدد طرق حق، باندازه نفوس خلق است که هر کس رأی علی حده دارد و راهی جداگانه گیرد، اگر مومن است، اگر مشرک، اگر ناجی است اگر هالک؛ جمله را روی دل بود سوی او و کعبه جان کوی او.
هوش مصنوعی: تنوع راه‌های حق به اندازه تعداد انسان‌هاست، زیرا هر فرد نظر و سلیقه خاص خود را دارد و می‌تواند مسیر متفاوتی را انتخاب کند. این تفاوت‌ها بسته به ایمان شخص ممکن است او را به بهشت یا جهنم بکشاند. همه آن‌ها در دل خود به سویی دارند و در واقع کعبه جانشان همان نقطه‌ای است که به آن ارادت دارند.
الحمدالله بل اکثرهم لایعلمون، کافر بنده اوست، مومن پرستنده او، عارف زنده باوست، عاشق نازنده باو. عابدان راه عبادت گیرند، مریدان حکم ارادت پذیرند، مشایخ از همت دم زنند، حکیمان در حکمت قدم؛ صوفیان در وجد و سماعند، قشریان در بحث و نزاع، فقیهان مشغول بفتوی و فقیران مشعوف بتقوی. محدث در کار روایت، محقق در شرح و درایت، یکی زاهد است، یکی شاهد، یکی قاعد است، یکی مجاهد.
هوش مصنوعی: خداوند را شکر که بیشتر مردم نمی‌دانند. کافر بنده اوست، مؤمن پرستنده او، عارف زنده اوست و عاشق به او. عابدان به عبادت مشغول‌اند، مریدان به ارادت می‌پردازند، مشایخ از همت صحبت می‌کنند، حکیمان در علم و خرد پیش می‌روند؛ صوفیان در وجد و سماع هستند، قشریان در بحث و نزاع مشغول‌اند، فقیهان به فتوای خود مشغولند و فقیران به تقوا آراسته‌اند. محدثان به روایت مشغول‌اند، محققان در شرح و شناخت کار می‌کنند. برخی زاهدند، برخی شاهد، برخی قاعد و برخی مجاهد.
این بنده چندان که در خود بیند، نه در حلقه هیچ یک از آنها راهی دارد، نه از مسلک هیچ کدام آگاهی، نه قابل کفر است نه ایمان، نه مقبول کافر است نه مسلمان، نه توفیق زهد یافته، نه جانب جهد شتافته، نه تاب قعود آرد، نه طاقت شهود.
هوش مصنوعی: این شخص به خوبی می‌داند که نه به هیچ‌یک از گروه‌ها تعلق دارد و نه از عقاید آن‌ها آگاهی دارد. او نه می‌تواند به کفر یا ایمان برسد و نه مورد قبول کافر یا مسلمان قرار می‌گیرد. او نه در تلاش برای ریاضت است و نه در تلاش برای کوشش. او نه می‌تواند آرام بنشیند و نه توانایی مشاهده کردن دارد.
دلی دیوانه در سینه دارد و از آن دری دیرینه، که نه آن از بند پند گیرد، نه داروئی در این سودمند افتد، هر لحظه بجائی کشد، هر بار هوائی کند، نه جهدی که کامی جوید، نه تابی که گامی پوید، نه بختی که بحق در سازد، نه هوسی که بخود پردازد، نه فرمان خرد برد، نه در قید نیک و بد باشد. کار جان از دست آن مشکل است و پای عقل از جهل آن در گل.
هوش مصنوعی: دل دیوانه‌ای در سینه دارد که از گذشته‌ای دور رنج می‌برد. این دل نه از آموزش‌های دیگران به خود عبرت می‌گیرد و نه دارویی می‌تواند در بهبود حالش اثر بگذارد. هر لحظه به گوشه‌ای می‌کشد و هر بار با احساسات متفاوتی روبرو می‌شود. نه تلاشی برای رسیدن به خواسته‌هایش می‌کند و نه توانایی برای پیگیری اهدافش دارد. بختش نیز به‌درستی سودی برایش ندارد و هیچ هوسی به سمت خودش نمی‌کشد. نه به دستورات عقل گوش می‌دهد و نه در قید خوبی و بدی قرار دارد. زندگی‌اش تحت تأثیر این وضعیت دشوار قرار گرفته و عقلش در جهل و نادانی گرفتار است.
من بی چاره گرفتار هوای دل خویش
آن که دایم منزل او در دل است
هوش مصنوعی: من خودم را در تنگنا و عذاب خواسته‌هایم می‌بینم، چون همیشه شخصی که عشق او را دارم در قلب من زندگی می‌کند.
ربنا ظلمنا انفسنا و ان تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، ما به خودمان ظلم کردیم و اگر تو ما را ببخشی و رحم کنی، حتما از زیانکاران خواهیم بود.
پاکا ملکا، هستی جان آن تست، عالم دل زیر فرمان تو. اگر برانی عدل است و اگر بخوانی فضل. اگر بگیری بنده ایم و اگر ببخشی شرمنده ایم.
هوش مصنوعی: نظام و کار جهان به دست توست و تو روح زندگی ما هستی. اگر از ما رویگردان شوی، عادلانه است و اگر به ما توجه کنی، سخاوت و مهربانی است. اگر ما را به عنوان غلام و بنده خود بگیری، ما به خاطر این موضوع شرمنده خواهیم شد و اگر ببخشی، ما به خاطر لطف تو دچار خجالت خواهیم شد.
بنده عاصی که خسته بار معاصی است، اگر بر آن درگاه روئی سپید ندارد، موئی سپید دارد، که چون بتربت عجز مالد، بحسرت خویش نالد، اشک ندامت ببارد، دست تضرع بر آرد، پرده گردون چاک کند، شعله در خرمن افلاک زند، قوایم عرش بلرزه در افتد، حظایر قدس بجنبش در آید، قدسیان بترحم خیزند، عرشیان بتظلم آیند. بحر انبساط مرحمت موج زند، موج انسجام رافت فوج کشد، صفت رحیمی جلوه نماید، جلوه کریمی چهره گشاید، اگر کوه کوه ذلت و کفران باشد، پایمان رحمت و غفران گردد.
هوش مصنوعی: من فردی ناامید هستم که از رفتارهای ناپسند خود خسته شده‌ام. اگر در برابر درگاه الهی عذر و دلیلی ندارم، حداقل یکی دو نشانه از ضعف و ندامت در وجودم هست. در این حالت، با حسرت و ندامت به خود می‌زنم و اشک‌های عبرت و پشیمانی‌ام را می‌ریزم. در دل به درگاه الهی دعا می‌کنم و از شدت احساساتم، آسمان را می‌شکافم و شعله‌های ندامت به آسمان می‌فرستم. در این اوضاع، تمامی موجودات آسمانی به تلاطم درمی‌آیند و فرشتگان متوجه حال من می‌شوند. دریاچه‌ای از رحمت و لطف الهی به راه می‌افتد و موج رحمت و محبت در دل‌ها به حرکت در می‌آید. در این میان، صفات رحمت و کرامت خداوند بروز می‌کند، و حتی اگر کوه‌ها نشانه‌ای از خفّت و کفران باشند، پای‌های من مملو از رحمت و بخشش خواهد شد.
حیرتی دارم که از دل غافل است
الهی لئن جلت و جمت خطیئتی
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی‌ای دارم که از دل غافل است. ای الهی، اگر به خاطر گناهانم حسابرسی کنی و مرا به جزای کارهایم برسانی، چه خواهد شد؟
بزرگی خاصه ذات خداوندی است رحیم، عمت رحمته که درهای رحمت بتقصیر خدمت نبندد و اسباب نعمت بنقصان طاعت نگیرد، وسایل هدایت برانگیزد، بهانه عنایت بدست آرد، بندگان را رهنمائی کند، فروماندگان را دست گیرد. ان الله فی ایام دهرکم نفحات. همانا نفخه رحمتی از گلشن عنایت در اهتزاز آمد و ابواب الطاف شهریار جهان بر چهره حال ناتوان باز کرد که ناقابلی چون این ضعیف بتقدیم مهمی شریف ممتاز داشت، حکم فرمان که تالی امر یزدان است؛ در باب کتابی در باب جهاد عزنفاذ یافت که هم احکام مجاهدت بین المسلمین شهره گردد و هم این این بنده را بواسطه شرح آن بهره باشد. الحمدالله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنتهدی لولا ان هداناالله، پس لازم آمد که با عدم بضاعت و فقدان استطاعت بحکم المأمور بمعذور بقدر مقدور در اذعان فرمان پادشاهی و القای احکام الهی صرف سعی و بذل جهد پیش گیرم و از دفتر دانندگان آئین و کیش نکتة که عامه مسلمین را بکار آید و فرقه مجاهدین را برغبت افزاید انتخاب کنیم. چه موجب صدور حکم مستطاب بتالیف کتاب همین بود که هر یک از فضلای عصر و علمای عهد که مصباح حقایق و مفتاح دقایق و منهاج علم و معراج حلم و صراط عدل و نشاط عقلند، در مجاری این اوقات که حزب شیطان در ثغر ایمان رخنه میجست و جنود کفر در حدود ملک فتنة میکرد، فصلی از فضل جهاد بکلک رشاد نگاشته بودند و متون دفاتر از عقود جواهر انباشته، هر کس را مکنت جمع جمیع رسایل و دولت حفظ تمام مسائل دست نمیداد و بدین سبب اکثر ارباب طلب با درد حرمان بودند و جویای درمان، لاجرم رأی همایون که ناصر شرع و ایمان است و ناشر حکم یزدان، مقتضی گشت که کمنونات صحایف شرایف که هر یک زیب منطقه جوزا و عقد مرسله حور است، اذا رایتهم حسبتهم لولوا منثورا، مانند کواکب سیار و لآلی شهوار در یک برج قران کنند و بیک درج قرین کردند تا زمره طالبان را بجهدی اندک، دولت وصل هر یک دست دهد.
هوش مصنوعی: خداوند دارای رحمت خاصی است که هیچگاه درهای رحمتش بر روی بندگانش بسته نمی‌شود و نعمت‌هایش به خاطر کم‌کاری آن‌ها کاهش نمی‌یابد. او به بندگانش راهنمایی می‌کند، به ناتوانان کمک می‌کند و در زندگی هر انسانی از طریق نعمت‌ها و رحمت‌هایش نفحات الهی را به وجود می‌آورد. در این زمان، فرصتی فراهم شده است تا من به عنوان یک فرد ضعیف در پی تحقق امور مهمی باشم و دست به نگارش کتابی درباره جهاد بزنم که هم احکام مجاهدت را برای مسلمانان مطرح کند و هم به من کمک کند. بنابراین، بر خود لازم می‌‌دانم که با توجه به امکانات محدودم، بر اساس دستورات الهی و تاکیدات پادشاهی مرتبط به این موضوع، سعی کنم به امور الهی بپردازم و نکاتی انتخاب کنم که به کار جامعه مسلمانان بیاید و بر اشتیاق مجاهدان بیفزاید. در زمانه‌ای که شیطان در تلاش برای تضعیف ایمان است، این کتاب به عنوان فصلی از جهاد نگاشته شده تا به آنانی که در پی دانش و راهنمایی هستند، کمک کند و آموزه‌های دینی را به آنان تقدیم نماید.
فغفوک عن ذنبی اجل و اوسع
به فرمان دارای گیرنده شهر
هوش مصنوعی: از من بگذر و رحمت کن؛ زیرا قدرت و وسعت بخشش تو فراوان است، همان‌طور که فرمانروای برتر تو نیازی به گناهکاران ندارد.
شرایف فحاوی از صحایف فتاوی باز جست و جزوی چند که نسخه اقتباس فواید باشد و معنی اقتناس شوارد در قلم آورده، قانون ترتیبی بر آن نهاد که هر که باشد، هر چه خواهد، بی شایبه کلفت و سابقه معرفت از مطالعه فهرست آن کشف تواند کرد و چون از نقل تمام رسایل نوع اطنابی در تالیف کتاب حاصل میشد که مایة انزجار طبع طالب و انفصام عقد مطالب میگشت، اضطرارا مطالبی چند که موهم تکربر بود بر خامة تحریر نرفت، فقراتی نیز که بر مثال زلف خوبان دلبند و دراز بود مانند شب وصل کوتاه و دلنواز آمد و هر چه چون کار مردان آزاده مجمل و معقد افتاده بود چون روی ترکان ساده روشن و گشاده شد. غرایب دقایق که از یکدیگر وحشت غزال چین داشتند بیک مرتع امن و منهل عذب مانوس گشتند، غوانی معانی که در حجله افصح اللغات پرده نشین بودند بر کوی لفظ دری چهره دلبری گشوده:
هوش مصنوعی: شرایف فحاوی پس از بررسی مجموعه‌ای از فتاوی، چند جزوه استخراج کرد که شامل نکاتی مفید بود و مفهوم اقتناس را به رشته تحریر درآورد. او قوانین خاصی برای این کار وضع کرد تا هر کسی بتواند به راحتی و بدون دغدغه، به اطلاعات مورد نظرش دسترسی پیدا کند. اما از آنجا که نقل برخی رسائل امکانات بیشتری را ایجاد نمی‌کرد و باعث خستگی و عدم تمرکز خواننده می‌شد، ناگزیر برخی مطالب حذف شد. متنی که باقی ماند، مانند زیبایی معناداری بود که در دل شب وصل، کوتاه و دلنشین می‌نمود. هر چه که بود به شکلی کوتاه و مؤثر بیان شد. مطالب پیچیده‌ای که از هم دور بودند، در یک فضای امن و دلچسب گرد هم آمدند و معانی زیبا که در دل زبان‌های فصیح پنهان بودند، در زبان دری نمایان شدند.
ز دانش بهر کس رساننده بهر
پارسی گو گرچه تازی خوش تر است
هوش مصنوعی: هر کسی باید از دانش و آگاهی بهره‌مند شود. اگرچه زبان عربی زیبا و دل‌نواز است، اما بهتر است به زبان فارسی صحبت کنیم.
برخی از آیات صریحه و اخبار صحیحه و اسرار حکمت آمیز و نصایح رغبت انگیز که مایة غیرت غازیان و عبرت ناظران میشد نیز بمناسبت مقام و ملایمت سبک کلام ضمیمه افادات فقها و افاضات علماء نشرالله فوائدهم و یسر عوائدهم گردید تا از جمع و ترکیب و نظم و ترتیب این اوراق مختصری نافع خاص و عام و مجموعه جامع فواید و احکام رونق اتمام یابد و بحقیقت آن گاه تمام گردد که در نظر ارکان دین پسندیده امده موقع قبول فضلای دانشمند گیرد.
هوش مصنوعی: در این متن به بررسی برخی آیات روشن و احادیث معتبر و نکات حکمت‌آمیز و نصایح موثر پرداخته شده است که می‌تواند راهگشا و عبرت‌آموز باشد. این مطالب به نحوی تنظیم و گردآوری شده‌اند که ضمن حفظ پیوستگی و انسجام، برای عموم مردم و دانش‌جویان علوم دینی مفید واقع شوند. هدف از این کار ایجاد مجموعه‌ای از آموزه‌ها و احکام است که بتواند به درستی و شایستگی در خدمت جامعه قرار گیرد و مورد توجه علمای بزرگوار قرار گیرد.
دیگر شاهد طبع من از بی جمالی آشفته نباشدکه راه حریم جلال گیرد، بار جناب اقبال یابد، یاری بخت میمونش بپایه تخت همایون برد، طالع سعدش از ذلت بعد رهاند؛ بعزت قرب رساند، حاجبانش راه خلوت نمایند، خادمانش بند برقع گشایند. اگر جمالی ندارد همین کمالش بس که طالع نیکو خوش تر از عارض دلجو است، سرمه براعت نخواهد، غازه لطافت نباید که نظر بزرگان بر صفای باطن است، نه طراز ظاهر، سخن از صدق عقیدت باید نه لطف عبارت. در حضرت خداوندان، کمال صدق بکار آید نه جمال بلاغت.
هوش مصنوعی: دیگر نباید شاهد افسردگی من به خاطر نداشتن زیبایی باشیم، زیرا حالا وقت آن رسیده که جلال و عظمت به دست آورد. بخت نیکو و موفقیت به قهرمانانش راهی به تخت سلطنت خواهد داد و سرنوشت خوشش، از ذلت دوران رهایی خواهد یافت و او را به عزت و مقام می‌رساند. نگهبانانش او را به خلوت می‌برند و خدمتکارانش پرده را کنار می‌زنند. اگر زیبایی ندارد، همین که سرنوشتش خوب است از زیبایی ظاهری مهم‌تر است. زیبایی و لطافت مهم نیست، زیرا بزرگان به درون پاک و باطن حقیقت نگاه می‌کنند، نه به ظواهر. باید سخن از صداقت و درست‌کرداریم باشد، نه تنها زیبایی کلمات. در نزد خداوندان، کمال صدق و حقیقت مهم‌تر از زیبایی بلاغت است.
گفته ناسزای شبانی، مقبول حضرت سبحانی شد و تصحیف بلال حبشی مطبوع رسول قرشی گشت و با مایة صدق کفر آن معنی دین بود و سین این ایلغ از شین بکر معنی هر چند حلیه فصاحت پوشد تا عشوه ارادات نیارد جلوه صباحت ندارد. فکر بنده همان بهت که بی صنعت ترسل و زحمت تکلف، چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست، در دیده نظر بازان جلوه دلبری کند و عشوه شاهدی فروشد.
هوش مصنوعی: گفته‌های بی‌ادبانه شبانی نزد خداوند پذیرفته شد و نسخه‌ای از کتاب بلال حبشی که به رسول خدا رسیده بود، منتشر گردید. این مطلب کفرآمیز به نوعی پایه‌گذار مفهوم دین شد و تفاوت بین حرف «سین» و «شین» هرچند که در قالب بلاغت قابل پذیرش باشد، اما اگر اراده و زیبایی به نمایش گذاشته نشود، جذابیتی نخواهد داشت. فکر من همان حیرت است که بدون هنر و زحمتی، مانند ماهی که نه سرخی و نه زردی دارد، در نگاه مخاطبان خود زیبایی و دلربایی به نمایش می‌گذارد و سحر و جذابیت خود را عرضه می‌کند.
عشق را خود صد زبان دیگر است
شاهد آن نیست که موئی و میانی دارد
هوش مصنوعی: عشق به قدری گسترده و عمیق است که به زبانی فراتر از الفاظ بیان می‌شود و هیچ نشانه‌ یا مرز مشخصی برای آن وجود ندارد.
آنان که زیب تجمل دارند، طرز تصنع دانند، کسوت خودنمائی پوشند فتنة خودآرائی گردند، زمره خود فروشانند، نه فرقه خرقه پوشان که بصورت ژنده اند، بمعنی زنده، ازخود راسته اند، ببی خودی پیوسته، خود در میان نبینند و خودی در نظر نیارند که کسوتی بر این پوشنده یا عشوه از آن فروشند.
هوش مصنوعی: افرادی که به ظواهر و زیبایی‌های تجملاتی اهمیت می‌دهند، به گونه‌ای تصنعی رفتار می‌کنند و سعی دارند خود را در قالب‌های خاص نمایش دهند. آن‌ها به نوعی از خودشیفتگی دچارند و به جای این که از درون خود به حقیقت برسند، به ظاهری که دارند دلخوشند. این افراد به دسته‌ای تعلق دارند که از خود و ارزش‌های واقعی فاصله گرفته‌اند و با پوشش‌های ظاهری خود را می‌فروشند. در واقع، آن‌ها نمی‌توانند خود واقعی‌شان را ببینند و در خدمت ظواهر باقی می‌مانند.
بنده مسکین از خود چه دارد که بخلقش نماید یا بلطفش آراید؟
هوش مصنوعی: من آدمی فقیر هستم که از خود چه چیزی دارم تا به دیگران نشان دهم یا با لطف و محبت آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهم؟
نمایش هیچ و آرایش نیست، خاص قدرت یکی است و بس، تعالی شانه و تقدس چه پایه زیست بمایة نیست عطا کرد و از معنی هیچ، صورتی پیچ در پیچ در آورد، الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم فیدت علی صفحاته انوار اسرار القدم.
هوش مصنوعی: وجود چیزی جز نمایشی از عدم نیست. قدرت واقعی و خالص تنها از آن خداست. او با کمال و قدس خود، زندگی و هستی را به وجود آورد و از هیچ، شکل و صورت‌های پیچیده‌ای خلق کرد. سپاس خداوندی را که جهان را از عدم آفرید و اسرار اولیه را در صفحاتی از آن منتشر ساخت.
رشته سخن بدرازای کشید و دست طلب از دامان مطلب جدا ماند، اگر در مجاری مسطورات، جسارتی رفته یا از حدادب تجاوزی واقع گشته، از کمال رافت خداوندان دور نیست که مورد اغماض سازند نه اعراض، چه خاطر آشفته را از توارد نوایب دهر، دست قدرت از کار رفته بود و خامة سرکش عنان از پنجه بیان گرفته، ظاهر است که چون زمام کار در کف غمازی سیاه کار افتد، نتیجه آن جز آیت پشیمانی و غایت پریشانی چه خواهد بود والعذر عندگرام الناس مقبول، اکنون بتوفیق خدای معبود، نوبت شروع بمقصد و رجوع بمقصود است.
هوش مصنوعی: سخن از حد خود فراتر رفت و نتوانستم به مطلب اصلی بپردازم. اگر در این نوشته جسارتی پیش آمده یا به آداب سخن گفتن کم‌لطفی شده، نباید از رحمت خداوندان دور دانست که مورد عفو قرار دهند نه کناره‌گیری. زیرا وقتی ذهن درگیر افکار و مشغله‌های روزگار باشد، کنترل بیان دشوار می‌شود و وقتی زمام کار به دست کسی باشد که بی‌ملاحظه عمل می‌کند، نتیجه‌ای جز پشیمانی و سردرگمی نخواهد داشت. اکنون با توفیق خدا، زمان شروع به هدف و بازگشت به مقصود فرا رسیده است.
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
یا رب هئی لنا من امرنا رشدا
هوش مصنوعی: خداوند، بنده‌ای باش که به جمال و چهره دل‌انگیز او توجه داشته باشد و از او راهنمایی در امور زندگی‌اش بخواهد.
واجعل معونتک الحسنی لنا مددا
ولا تکلنا الی تدبیر انفسنا
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که تو ای پروردگار، یاری خوب خود را برای ما به کمک بفرست و ما را به حال خود واگذار نکن تا با تدبیر خود به تنهایی مواجه شویم.
منک البدایه و بمنک الهدایه و الیک النهایه و علیک الکفایه انت المغیث و انت المعین، ایاک نعبد و ایاک نستعین.
هوش مصنوعی: ای خالق آغاز و هدایت، و ای مقصود نهایی ما، بر تو تکیه داریم و به تو اعتماد می‌کنیم. تو کمک‌کننده و یاور ما هستی. تنها تو را پرستش می‌کنیم و تنها از تو یاری می‌طلبیم.
فالنفس یعجز عن اصلاح ما فسدا
بیان و عنوان کتاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حتی بهترین تلاش‌ها هم نمی‌توانند آنچه که خراب شده را به حالت قبل برگردانند و در این مورد، از محتوای و عنوان کتاب سخن گفته می‌شود.
مبنای ترتیب این کتاب مستطاب بر مقدمه و هشت باب و خاتمه است.
هوش مصنوعی: این کتاب شامل یک مقدمه، هشت فصل و یک بخش پایانی است.
جنات عدن مفتحه لهم الابواب.
هوش مصنوعی: باغ‌های جاویدان برایشان باز است.
باب اول: در تکلیف جهادیه شاهنشاه اسلام.
هوش مصنوعی: فصل اول: در مورد وظیفه جهاد اسلامی شاهنشاه.
باب دویم: در تکالیف شرعیه حافظان ثغور اسلام و والیان عظام.
هوش مصنوعی: باب دوم: در مورد وظایف شرعی نگهبانان مرزهای اسلام و والیان بزرگ.
باب سیم: در مهمات متعلقه علمای راشدین و فضلای مجتهدین.
هوش مصنوعی: باب سیم: مربوط به مسائل و مباحث علمی علمای بزرگ و مجتهدین دارای فضیلت.
باب چهارم: در مسائل جهادیه پیشنمازان و واعظان.
هوش مصنوعی: فصل چهارم: در مورد مسائل جهاد و نقش پیشوایان دینی و موعظه‌کنندگان.
باب پنجم: در مهمات متعلقه صدور ملک و امینان دولت ومشیران حضرت و زمره ارباب اعمال از کتاب و عمال.
هوش مصنوعی: باب پنجم: در مورد مسائل مهمی که به صدور ملک مربوط می‌شود و همچنین درباره باورهای دولت، مشاوران محترم و گروهی که در امور کاری مشغول هستند.
باب ششم: در احکام جهادیه بهادران سپاه و سرداران لشکر نصرت پناه اسلام وکافه جنود مسلمین.
هوش مصنوعی: باب ششم به بررسی قوانین و مقررات مربوط به جهاد و اصول و قواعد آن برای سپاهیان و فرماندهان لشکرهایی که به حمایت از اسلام و مسلمانان می‌پردازند، اختصاص دارد.
باب هفتم: در بیان امور متعلقه بکافه مسلمین بلاد تصرفی اسلام.
هوش مصنوعی: باب هفتم: در مورد مسائلی که به تمامی مسلمانان در سرزمین‌های تحت کنترل اسلام مربوط می‌شود.
باب هشتم: در بیان تکلیف مسلمین ساکنین بلاد تصرفی کفار.
هوش مصنوعی: باب هشتم به بررسی وظایف مسلمانان ساکن در کشورهای تحت کنترل کفار می‌پردازد.
الحمدلله علی عظیم نعمته که هر یک از ابواب ثمانیه لاتسمع فیها لاغیه، از فواید فضلای عهد نمونه جنات عدن است و معابد غزلان انس و مشاهد انوار قدس. فیها ما تشتهیه الانفس و تلذالاعین
هوش مصنوعی: سپاس خداوند را بر نعمت‌های بزرگش، که هر یک از هشت در بهشت، محلی برای کلام بیهوده نیست و از مزایای اهل فضل و دانش در دوران خود، همانند باغ‌های بهشت و عبادتگاه‌های دل‌انگیز و مکان‌های روشنایی مقدس است. در آنجا، هرآنچه که نفس‌ها آرزو دارند و چشمان از آن لذت می‌برند، وجود دارد.
روضه ماء نهرها سلسال
هوش مصنوعی: باغی پر از آب روان و نهرهایی زلال را تصور کن که به شکل زنجیره‌ای در هم تنیده‌اند.
دوحه سجع طیرها موزون
این پر از لاله های رنگارنگ
هوش مصنوعی: درختان به شکل زیبای پرندگان است و اینجا پر از گل‌های رنگارنگ لاله است.
جداول معانی روان کرده، فواکه فواید ببار آورده. خمایل فضایل پیراسته، حدایق حقایق آراسته.
هوش مصنوعی: جداول معانی ساده و واضح شده‌اند و ثمرات مفیدی به وجود آورده‌اند. ویژگی‌های نیکو به زیبایی درآورده شده و باغ‌های حقیقت به شکلی زیبا تزئین گردیده‌اند.
من شقیق و اقحوان وورد و خزامی و نرجس و بهار، عیون نواظر در ریاضی نواضر متنعم داشته، طیور بلاغت بر غصون عبارت مترنم گشته من حمام و بلبل و یمام و هزار و هدهد و قماری، ساغر لفظ از باده فضل گران ساخته و بر دست سقات سطور در بزم کتاب مسطور بگردش در انداخته، گوئی رشحه فیض قدس است که از مبداء اسباغ جود بر عالم امکان وجود رسیده، یا شربت ماء معین که ساقی حور عین بر معشر خلق زمین پیموده.
هوش مصنوعی: من در میان گل‌ها و گیاهان زیبا مانند شقیق، اقحوان، و نرگس نشسته‌ام و از زیبایی و جلوه‌های طبیعت لذت می‌برم. پرندگان سخن‌وری بر شاخه‌ها آواز می‌خوانند و من نیز مانند کبوتر و بلبل و سایر پرندگان، مشغول نوشیدن شیرینی کلمات و زبانی نیکو هستم. گویی که نوشیدنی‌ای گرانبها از فضل الهی به من رسیده است و این احساس را در بزم ادبیات و کلمات حس می‌کنم، مانند آبی گوارا که دست ساقی از نعمت‌ها به ما می‌دهد.
وین پر از میو ه های گوناگون
یا حبذا جنات عدن ازلفت
هوش مصنوعی: این باغ سرشار از میوه‌های مختلف است و چه خوب است که به باغ‌های بهشت نزدیک شده‌ایم.
لمعاشر الاطراب والاطراء
فی دوحه یحکی الجنان بشربه
هوش مصنوعی: به جمع مردم خوش‌صدا و ستایش‌گر در باغی که باغ‌های بهشت را به یاد می‌آورد.
و چون لازم بود که قبل از شروع بمباحث ابواب برخی از فضایل جهاد که بر خامة ارباب اجتهاد رفته و از تتبع سنت و کتاب فرا گرفته اند مشروح شود و شرحی از ذمایم کفر و رذایل روس بر ارباب غیرت و ناموس معروض گردد لهذا شمه از امو مزبور در مقدمه مذکور گشت و در خاتمه نیزنبذی از جوامع کلم و جواهر حکم که در کار ارباب مجاهدت فصلی از سوال و جواب در موقع بحث اصحاب گشته، بر زبان قلم و بیان رقم خواهد رفت و مجموع این کتاب باحکام الجهاد واسباب الرشاد موسوم شد، امید که زمره مطالعان را مایة سداد و توشه معاد و موجب مزید حسن اعتقاد گردد بالله التوفیق
هوش مصنوعی: قبل از آغاز بحث درباره برخی از فضایل جهاد که از دانشمندان دین گرفته شده و بر اساس سنت و کتاب فراوانی اطلاعات جمع‌آوری شده است، لازم است نکاتی درباره ویژگی‌های کفر و زشتی‌های ضد ارزش‌ها که مخصوص افرادی است که به ناموس و غیرت خود اهمیت می‌دهند، ذکر شود. بنابراین پیش‌گفتاری درباره این موضوعات در مقدمه آورده شده است و در پایان نیز خلاصه‌ای از نکات مهم و حکمت‌هایی که در زمینه جهاد مطرح شده است، ارائه خواهد شد. این کتاب تحت عنوان "احکام جهاد و اسباب هدایت" نام‌گذاری شده است و امیدواریم که برای خوانندگان منبعی برای هدایت و توشه‌ای برای زندگی اخرت باشد.
اما مقدمه و آن مشتمل است بر سه مقاله. والسلام
هوش مصنوعی: مقدمه شامل سه بخش است. پایان.