گنجور

بخش ۲۷

جلایر! گر توانی کرد، کاری
اگر تو لؤلؤ شهوار داری
نیاری از چه این لؤلؤ به بازار
که نیکو مشتری داری خریدار
نثار رهگذار شاه کن زود
متاع تو همیشه هست محمود
دعا بر ولیعهد شهنشاه
که او زآغاز بودی لایق گاه
شها عرضی جلایر می‌نماید
که از دل غم رود شادی بیاید
مِهین فرزند دولت شاه مغفور
شده چندان ز الطاف تو مسرور
کنون امرم نموده ای جلایر
چرا اشفاق شه را پای تا سر
نکردی نظم از چه مرحمت‌هاش
خفا از چه بماند سازیش فاش
به من چندان در رحمت گشوده
میان همگنانش بس ستوده
شمرده بنده‌ای از بندگانش
روا باشد که بوسم آستانش
نکرده خدمتی مقبولش افتاد
روا باشد که جان در راه او داد
ندارم گوهری لایق به کارش
مگر سر هست مقدور نثارش
اگر بگذشت بر من روزگاری
به غفلت در میان خوار و زاری
بحمدالله که بَختم گشت بیدار
ز خواب غفلت و شب‌های بسیار
زمان غم به سر شد دور شادی
بیاید دست اکنون هر مرادی
شدم از بندگان حضرت او
کند قابل خدا بر خدمت او
پدر گر رفته از این دار فانی
وجود شاه بادا جاودانی
مرا هم باب و هم مولا و سرور
به درگاهش کمین هستم ز چاکر
شهنشاه بلند اختر بدو داد
بر او باب عراقین جمله بگشاد
چو بعضی ملک آذربایجانش
بشد از دست و گم شد از مکانش
محال کرمشاهان را عوض داد
ولیعهدش بکرد و خاطرش شاد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جلایر! گر توانی کرد، کاری
اگر تو لؤلؤ شهوار داری
هوش مصنوعی: ای جلایر! اگر می‌توانی، تلاشی کن؛ زیرا اگر بخواهی، می‌توانی به زیبایی و ارزشمندی گوهرهایی مانند مروارید دست یابی.
نیاری از چه این لؤلؤ به بازار
که نیکو مشتری داری خریدار
هوش مصنوعی: به چه دلیل این مروارید را به بازار می‌آوری وقتی که مشتری خوب و خریدار مناسبی داری؟
نثار رهگذار شاه کن زود
متاع تو همیشه هست محمود
هوش مصنوعی: به زودی هدیه‌ات را به سفره‌دار شاه بده، چون ارزش تو همیشه باقی و فراوان است.
دعا بر ولیعهد شهنشاه
که او زآغاز بودی لایق گاه
هوش مصنوعی: دعا می‌کنم برای ولیعهد پادشاه، زیرا او از ابتدا برای این مقام شایسته بود.
شها عرضی جلایر می‌نماید
که از دل غم رود شادی بیاید
هوش مصنوعی: در میان غم و اندوه، زیبایی و روشنی‌ای وجود دارد که باعث می‌شود شادی به دل‌ها بازگردد.
مِهین فرزند دولت شاه مغفور
شده چندان ز الطاف تو مسرور
هوش مصنوعی: ای فرزند بزرگوار شاه که یادش گرامی است، به قدری از محبت‌های تو خوشحال شده‌ایم که قابل وصف نیست.
کنون امرم نموده ای جلایر
چرا اشفاق شه را پای تا سر
هوش مصنوعی: اکنون کارم را به گونه‌ای سامان داده‌ای که چرا شاه را از سر تا پا به این شکل نمایان ساخته‌ای؟
نکردی نظم از چه مرحمت‌هاش
خفا از چه بماند سازیش فاش
هوش مصنوعی: چرا در نظم خود از مهربانی‌ها و لطف‌هایش چیزی نمی‌گویی؟ آیا این باعث می‌شود که زیبایی‌های آن پنهان بماند؟
به من چندان در رحمت گشوده
میان همگنانش بس ستوده
هوش مصنوعی: خداوند رحمتش را به گونه‌ای وسیع به من عطا کرده که در میان دیگران از من ستایش می‌شود.
شمرده بنده‌ای از بندگانش
روا باشد که بوسم آستانش
هوش مصنوعی: بنده‌ای از خداوند را که با نیت خالص به درگاهش مراجعه کند و او را بوسه‌وار احترام گذارد، سزاوار می‌دانند.
نکرده خدمتی مقبولش افتاد
روا باشد که جان در راه او داد
هوش مصنوعی: اگر چه من خدمتی درخور و پسندیده به او نکرده‌ام، اما آیا جایز است که جانم را در راه او فدای کنم؟
ندارم گوهری لایق به کارش
مگر سر هست مقدور نثارش
هوش مصنوعی: من هیچ گوهری که شایسته‌ی او باشد ندارم جز اینکه سرم را برای او نثار کنم.
اگر بگذشت بر من روزگاری
به غفلت در میان خوار و زاری
هوش مصنوعی: اگر روزگاری به طور نادانی و بی‌توجهی از کنار مشکلات و سختی‌ها عبور کرده باشم و در میان ذلت و ناتوانی باقی مانده باشم.
بحمدالله که بَختم گشت بیدار
ز خواب غفلت و شب‌های بسیار
هوش مصنوعی: خوشبختانه بخت من از خواب بی‌خبر بودن و شب‌های طولانی بیدار شده است.
زمان غم به سر شد دور شادی
بیاید دست اکنون هر مرادی
هوش مصنوعی: زمان غم به پایان رسیده و حالا وقت شادی است. بیایید با دست‌های پر از امید، هر آرزویی را جشن بگیریم.
شدم از بندگان حضرت او
کند قابل خدا بر خدمت او
هوش مصنوعی: به دلیل بندگی و خدمت به خدا، به درجه‌ای رسیده‌ام که شایستگی نزدیک‌تر شدن به او را دارم.
پدر گر رفته از این دار فانی
وجود شاه بادا جاودانی
هوش مصنوعی: اگر پدر از این دنیای فانی رفته باشد، برای شاه زندگی ابدی آرزو می‌کنم.
مرا هم باب و هم مولا و سرور
به درگاهش کمین هستم ز چاکر
هوش مصنوعی: من در درگاه او، هم به عنوان خدمتگزار و هم به عنوان یک شخص ارشد و محترم، آماده‌ی خدمت و انتظار هستم.
شهنشاه بلند اختر بدو داد
بر او باب عراقین جمله بگشاد
هوش مصنوعی: پادشاه بلندآوازه، سرنوشت نیکویی به او عطا کرد و درهای شهرهای عراق را برای او گشود.
چو بعضی ملک آذربایجانش
بشد از دست و گم شد از مکانش
هوش مصنوعی: چند بخشی از سرزمین آذربایجان از دست رفت و دیگر نشان و ناثار آن پیدا نیست.
محال کرمشاهان را عوض داد
ولیعهدش بکرد و خاطرش شاد
هوش مصنوعی: نعمت و بزرگی‌های پادشاهان را عوض کرد، اما ولیعهدش را به او داد و او را خوشنود کرد.