گنجور

شمارهٔ ۱۵ - ایضاقطعه ای است در نکوهش و شکایت از همو

خسروا جز دل من بنده که خود قابل نیست
کو خرابی که نه در ملک تو آباد بود
شکوه ها دارم اما ز فلک زان که فلک
یار اوباش شود یاور اوغاد بود
ندهد سیم و زر آن را که نه هم چون شب و روز
خود به نمامی و شیادی معتاد بود
ندهد دولت شغل و عمل آن را هرگز
که نه در صنعت اخذ و عمل استاد بود
من نه زراق و نه شیادم و در مذهب او
وای بر آن که نه زراق و نه شیاد بود
جامه ها سازد خونین همه چون خرقه بکر
تا یکی عنین در ملکی داماد بود
مسجد و منبر و محراب به حجاج دهد
گوشه گیری همه باسید سجاد بود
مثل بنده و این پیر مشعبد گوئی
مثل زال فریبنده و فرهاد بود
ظلم باشد که به عهد تو و با عدل تو باز
زان جفا پیشه مرا ناله و فریاد بود
خواجه تاشان مرا بین که معطل دارند
گنج در خاک و مرا بین که به کف باد بود
یک درم نیست درین کلبه که ماراست ولی
گنج قارون همه را در ارم عاد بود
یک ره آخر تو از ازین پیر خرف گشته بپرس
کاین چه افراط و چه تفریط و چه بیداد بود؟
سایش ناس کجا شاید رقاص شود
قاید قوم چرا باید قواد شود؟
تو چرا فاقد یک فلسی و سیم و زر تو
گه به شیراز رود، گاه به بغداد بود
گه عبورش به در حجره تجار افتد
گه گذارش به دم کوره حداد بود
گه به کشمیر فرستد و زیانی که رسد
از تو و سود ز هر کس که فرستاد بود
بدره شال که از بدره مال تو خرند
بالوفش خری ار قیمتش آحاد بود
بل که هر جنس که خواهی تو درین مرزش ارز
گر بود هفت به دیوان تو هفتاد بود
یارب این زهد ریائی چه بلائی بودست
کاین بلاها همه در خرقه زهاد بود
هر چه افساد بود گر به حقیقت نگری
زین گروه است و به شیطانش اسناد بود
لعن بر شیخ عدی واضع قانون بدی
کاول این قاعده در دین تو بنهاد بود
عزلت بنده و مشغولی این قوم به کار
یادگاری است که موروث ز اجداد بود
لیک اگر آخر این قصه به یاد آرد شاه
عبرتی زان چه درین واقعه افتاد بود
چه شد آن صاحب سلطان جلالت کامروز
خلف الصدق تو سلطانش ز احفاد بود
خود شهنشاه شد آگاه و گرنه بایست
زین گروه آن چه مرا دیده مبیناد بود
آن که شه کشت و شهش کشت شهان را باید
حذر از هر که ز تخم بد او زاد بود
مرترا خونی سی ساله بود آن که مرا
یک دو سال است که گویند ز حساد بود
سود داد و ستد او همه چون سود قصیر
که به بانوی یمن عرضه همی داد بود
سختم آید عجب از خسر عادل کاین سان
قصد آبا کند و ایمن از اولاد بود
ملک خود ایمن از این تخمه بدکن کاکنون
هم چو صیدی است که در پنجه صیاد بود
کیست زین فرقه خائن چه زمرد و چه ز زن
که نه بد دیده ز فراش و زجلاد بود
راه این سیل بگردان که به معموره ملک
رخنه فاحش اگر باز نه استاد بود
من خود این خار درین باغ نشاندم کامروز
خرمن جان مرا شعله وقاد بود
وان گهی تجربه ها کردم و دیدم کاین مرد
چاپلوسی کند و در پی ارصاد بود
حال گوساله بر بسته ز نصر الدین پرس
که چه سان چون رسن از میخش بگشاد بود
آه از آن مسجد و آن خواندن اوراد، و نماز
وان سخن ها که پس از خواندن اوراد بود
نه مگر پارس بود مولد سلمان کاکنون
خود ز بخت بد ما مولد شداد بود
به صفت آب طهارت نبود آب طهور
پاک و ناپاک چو از جمله اضداد بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروا جز دل من بنده که خود قابل نیست
کو خرابی که نه در ملک تو آباد بود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز دل من به تو وابسته نیست، زیرا دیگر چیزی که قابل توجه باشد، وجود ندارد. ویرانی‌ای که در آن، در قلمرو تو چیزی آباد نباشد.
شکوه ها دارم اما ز فلک زان که فلک
یار اوباش شود یاور اوغاد بود
هوش مصنوعی: من از مشکلات و درد دل‌هایی دارم، اما به خاطر آسمان و تقدیر، زیرا آسمان طرفدار آدم‌های بی‌قید و قانون می‌شود و به یاری افراد نادان می‌شتابد.
ندهد سیم و زر آن را که نه هم چون شب و روز
خود به نمامی و شیادی معتاد بود
هوش مصنوعی: کسی که به فریبکاری و دغل بازی عادت کرده باشد، هرگز نمی‌تواند چیز ارزشمندی مانند نقره و طلا به دیگران بدهد.
ندهد دولت شغل و عمل آن را هرگز
که نه در صنعت اخذ و عمل استاد بود
هوش مصنوعی: اگر کسی در کار و حرفه‌ای که به آن مشغول است، مهارت و تجربه کافی نداشته باشد، هرگز موفقیت و خوشبختی را نخواهد دید.
من نه زراق و نه شیادم و در مذهب او
وای بر آن که نه زراق و نه شیاد بود
هوش مصنوعی: من نه شخص فرهیخته‌ای هستم و نه اهل فریب و تزویر. وای بر کسی که نه فرهیخته است و نه اهل فریب، چرا که در دین او از دو حالت خارج نیست.
جامه ها سازد خونین همه چون خرقه بکر
تا یکی عنین در ملکی داماد بود
هوش مصنوعی: همه روزگار به رنگ خونین می‌پوشند، همچنان که کسی که لباس کهنه‌ای بر تن دارد، تا اینکه در سرزمینی کسی به عروسی برود که نابارور است.
مسجد و منبر و محراب به حجاج دهد
گوشه گیری همه باسید سجاد بود
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به حالتی دارد که در آن فردی به عبادت و ارتباط با خدا پرداخته و به دور از دنیای مادی و فریب‌های آن، به رویکردی عمیق و معنوی روی آورده است. او با وجود حضور در مکان‌های مذهبی و مذهبی به مانند مسجد و منبر، از مرحله‌ای بالاتر می‌گذرد و به تنهایی و سکوتی قابل تأمل می‌رسد که برایش آرامش و اتصال به خداوند به ارمغان می‌آورد. در واقع، او از فریب‌های ظاهری دنیا می‌گریزد و به عمق وجود خود و محبت الهی می‌رسد.
مثل بنده و این پیر مشعبد گوئی
مثل زال فریبنده و فرهاد بود
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به دو شخصیت اشاره دارد؛ یکی به بنده‌ای که به راه حق و حقیقت پایبند است و دیگری به پیر مشبد که نمادی از رهبری و هدایت است. همچنین به زال و فرهاد که از شخصیت‌های افسانه‌ای و حماسی هستند و در داستان‌ها به نوعی فریبنده و جذاب‌اند. به بیان دیگر، این متن به مقایسه بین افراد قائل است و به نوعی به تفاوت‌های میان آنها اشاره می‌کند.
ظلم باشد که به عهد تو و با عدل تو باز
زان جفا پیشه مرا ناله و فریاد بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم این بیت را به زبان ساده بیان کنم، می‌گوید: اگر به قول و وعده تو عمل نشود و عدالت برقرار نگردد، پس این بی‌توجهی و ظلم نسبت به من باعث می‌شود که من همچنان به شکوه و ناله پردازم.
خواجه تاشان مرا بین که معطل دارند
گنج در خاک و مرا بین که به کف باد بود
هوش مصنوعی: بنگر که دوستانم چطور وقت را تلف می‌کنند و در جستجوی گنجی در خاک هستند، در حالی که من گنجی در دستان خود دارم که مانند باد از دست می‌رود.
یک درم نیست درین کلبه که ماراست ولی
گنج قارون همه را در ارم عاد بود
هوش مصنوعی: در این کلبه هیچ财富 و پولی وجود ندارد، اما گنج و ثروت واقعی در سرزمین عاد وجود دارد که به شکلی غیرقابل تصور است.
یک ره آخر تو از ازین پیر خرف گشته بپرس
کاین چه افراط و چه تفریط و چه بیداد بود؟
هوش مصنوعی: در پایان، بهتر است از این فرد با تجربه که سن و سالی دارد، بپرسی که این چه نوع زیاده‌روی و کم‌کاری و ظلمی است که وجود دارد؟
سایش ناس کجا شاید رقاص شود
قاید قوم چرا باید قواد شود؟
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد که نادانی کسی باعث به رقص درآمدن او شود؟ چرا باید رهبری قوم به دست کسی باشد که تنها یک دلال است؟
تو چرا فاقد یک فلسی و سیم و زر تو
گه به شیراز رود، گاه به بغداد بود
هوش مصنوعی: چرا تو هیچ پول و ثروتی نداری، در حالی که گاهی به شیراز می‌روی و گاهی به بغداد؟
گه عبورش به در حجره تجار افتد
گه گذارش به دم کوره حداد بود
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که او به حجره بازرگانان می‌رسد و گاهی نیز به دم کوره آهنگر می‌افتد.
گه به کشمیر فرستد و زیانی که رسد
از تو و سود ز هر کس که فرستاد بود
هوش مصنوعی: گاهی او تو را به کشمیر می‌فرستد و آسیب‌هایی که از تو به جا می‌ماند و نفعی که از هر کسی که او فرستاده، خواهد رسید.
بدره شال که از بدره مال تو خرند
بالوفش خری ار قیمتش آحاد بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از مال تو در دنیا و زندگی به دست می‌آید، مثل حداکثر بهره‌ای که از آن می‌توان برد، اعتبار و ارزش خاصی دارد. اگر آن ارزش به تعداد افراد یا سایر موارد تقسیم شود، از اهمیت آن کاسته می‌شود.
بل که هر جنس که خواهی تو درین مرزش ارز
گر بود هفت به دیوان تو هفتاد بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از هر نوع کالا یا مصنوعی در این محدوده استفاده کنی، اگر ارزشی در آن باشد، در دفتر حساب تو به تعداد زیادی جمع خواهد شد.
یارب این زهد ریائی چه بلائی بودست
کاین بلاها همه در خرقه زهاد بود
هوش مصنوعی: خداوندا، این زهد و ریاکاری چه مصیبتی است که این همه درد و رنج در لباس وزهد برای مردم به وجود آمده است.
هر چه افساد بود گر به حقیقت نگری
زین گروه است و به شیطانش اسناد بود
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت نگاه کنی، تمام ناهنجاری‌ها و فسادهایی که وجود دارد، به این گروه مربوط می‌شود و به شیطان نسبت داده می‌شود.
لعن بر شیخ عدی واضع قانون بدی
کاول این قاعده در دین تو بنهاد بود
هوش مصنوعی: نقد و نفرین بر شیخ عدی که قانونی نادرست را وضع کرد و این قاعده را در دین تو بنا نهاد.
عزلت بنده و مشغولی این قوم به کار
یادگاری است که موروث ز اجداد بود
هوش مصنوعی: تنهایی و کناره‌گیری من نشان‌دهنده‌ی این است که این مردم مشغول یادآوری چیزی هستند که از نیاکانشان به ارث رسیده است.
لیک اگر آخر این قصه به یاد آرد شاه
عبرتی زان چه درین واقعه افتاد بود
هوش مصنوعی: اما اگر در پایان این داستان پادشاه از آنچه در این ماجرا رخ داد، درس عبرتی بگیرد.
چه شد آن صاحب سلطان جلالت کامروز
خلف الصدق تو سلطانش ز احفاد بود
هوش مصنوعی: چه شده است که آن صاحب جلال و شکوه، امروز در میان شما نیست؟ باید بدانید که جانشین واقعی‌اش، از نسل او می‌باشد.
خود شهنشاه شد آگاه و گرنه بایست
زین گروه آن چه مرا دیده مبیناد بود
هوش مصنوعی: خود شاه متوجه شد و اگر اینطور نمی‌شد، باید از این گروه می‌فهمید که آنچه را که من دیده‌ام، نمی‌توانند ببینند.
آن که شه کشت و شهش کشت شهان را باید
حذر از هر که ز تخم بد او زاد بود
هوش مصنوعی: کسی که پادشاهی را به قتل رساند و خود به دست پادشاهی دیگر کشته شد، باید از هر کسی که از نژاد اوست، احتیاط کند.
مرترا خونی سی ساله بود آن که مرا
یک دو سال است که گویند ز حساد بود
هوش مصنوعی: سال‌ها در زندگی دیگران حسادت را تجربه کرده‌ام، اما من فقط دو سال است که طعم این حس را چشیده‌ام.
سود داد و ستد او همه چون سود قصیر
که به بانوی یمن عرضه همی داد بود
هوش مصنوعی: تجارت و معامله‌اش تنها به اندازه سودهای اندکی است که به بانوی یمن ارائه می‌شود.
سختم آید عجب از خسر عادل کاین سان
قصد آبا کند و ایمن از اولاد بود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که منبعی از عجب و شگفتی را در مورد پدری عادل بیان می‌کند که اینگونه به اشیاء و مال خود توجه می‌کند، در حالی که نسبت به نسل بعدی‌اش احساس امنیت و آرامش دارد. این نوعی تعجب است از اینکه چطور او برای نسل گذشته‌اش این‌قدر اهمیت قائل است.
ملک خود ایمن از این تخمه بدکن کاکنون
هم چو صیدی است که در پنجه صیاد بود
هوش مصنوعی: هر کسی باید از طایفه و نسل خود محافظت کند، زیرا او نیز مانند شکار است که در دست صیاد گرفتار شده است.
کیست زین فرقه خائن چه زمرد و چه ز زن
که نه بد دیده ز فراش و زجلاد بود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان خیانت برخی افراد از یک گروه می‌پردازد و این نگرانی را دارد که آیا هیچ‌کس در این گروه دلسوز و قابل اعتماد وجود دارد یا خیر. او به این نکته اشاره می‌کند که چهره‌های فریبنده‌ای همچون زمرد یا زنان زیبا در بین این افراد وجود دارند، اما از نظر او نمی‌توان به آنها اعتماد کرد، زیرا ممکن است همانند دسیسه‌گران و خائن‌ها عمل کنند.
راه این سیل بگردان که به معموره ملک
رخنه فاحش اگر باز نه استاد بود
هوش مصنوعی: این سیل را به مسیری دیگر سوق بده، زیرا اگر به شهرهای بزرگ برسد، خسارت زیادی به بار خواهد آورد، مگر اینکه کسی به آن ترتیب اثر دهد و مانع شود.
من خود این خار درین باغ نشاندم کامروز
خرمن جان مرا شعله وقاد بود
هوش مصنوعی: من خود این خار را در این باغ کاشتم و امروز آتش جانم شعله‌ور شده است.
وان گهی تجربه ها کردم و دیدم کاین مرد
چاپلوسی کند و در پی ارصاد بود
هوش مصنوعی: در آن زمان ها تجربه هایی کسب کردم و متوجه شدم که این مرد، تملق می‌گوید و در جستجوی منافع شخصی خود است.
حال گوساله بر بسته ز نصر الدین پرس
که چه سان چون رسن از میخش بگشاد بود
هوش مصنوعی: گوساله در حالتی به نصرالدین می‌گوید که چرا زنجیری که به میخ بسته شده بود، به راحتی باز شده است.
آه از آن مسجد و آن خواندن اوراد، و نماز
وان سخن ها که پس از خواندن اوراد بود
هوش مصنوعی: آه، از آن مسجد و دعاهایی که در آن خوانده می‌شد، از نماز و از حرف‌هایی که بعد از آن دعاها گفته می‌شد.
نه مگر پارس بود مولد سلمان کاکنون
خود ز بخت بد ما مولد شداد بود
هوش مصنوعی: سلمان که از نسل پارس است، اکنون به خاطر بدبختی ما به سرنوشت شومی دچار شده است.
به صفت آب طهارت نبود آب طهور
پاک و ناپاک چو از جمله اضداد بود
هوش مصنوعی: آب طهارت به صفت خود، تنها آب پاک نیست و ناپاک هم به حساب نمی‌آید، چون در عالم وجود، چیزها همیشه در تضاد با یکدیگر وجود دارند.