شمارهٔ ۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده نواب فریدون میرزا گوید
امروز ای غلام به از عیش کار نیست
برگیر زین ز رخش که روز شکار نیست
تا می نگویی آنکه خداوند کاهلست
کان کاهلی که نز پی کارست عار نیست
انده مدار اگر نشدیم ای پسر سوار
کانکس پیاده است که بر می سوار نیست
ها صید من تویی چه گرایم به سوی صید
صیدی به حضرتست که در مرغزار نیست
گور و گوزن و کبک و غزالم تویی به نقد
تنها تو هر چهاری اگر هر چهار نیست
گر گویم ای غلام که داری سرین گور
هرگز سرین گور چنین بردبار نیست
باکشَی غزالی و با جلوه گوزن
نی نی که کمانکش و این میگسار نیست
ور خوانمت غزال بیابان به خط و خال
هرگز غزال درخور بوس و کنار نیست
خیز ای پسر به خادم خلوتسرا بگوی
کامروزه ره به بزم خداوندگار نیست
ور آسمان به حضرت ما آورد نیاز
خادم کند اشاره که امروز بار نیست
اِنها کند که حضرت قاآنی است این
جبریل را نخوانده براین درگذار نیست
او مدح خوان شاه جهانست لاجرم
کس در همه زمانه بدین اعتبار نیست
شاهی که خاک از نظر پاک درکند
وز نقد جود کیسهٔ آمال پرکند
ما ای ندیم دولت خویش آزمودهایم
لختی ز روزگار به سختی نبودهایم
ماگاه کف به سوی بط باده بردهایم
ما گاه لب به لعل بت ساده سودهایم
بر دل گشاده مرد نگیرد زمانه تنگ
نهمار این سخن ز بزرگان شنوده ایم
ترکی که خنده بر رخ قیصر نمیکند
ما صدهزار بوسه ز لعلش ربودهایم
شوخی که کفش بر سر خاقان نمیزند
ما صدهزار شب به کنارش غنودهایم
ماهی که شاه را به گدایی نمیبرد
ما بارها به بوس لبش را شخوده ایم
با ابرویی که چون دم شیرست پر گره
بازی کنان شجاعت خویش آزمودهایم
وز طرهای که چون تن مارست پر شکنج
ما صدهزار چین به فراغت گشودهایم
از خود چو آبگینه نداریم هیچ نقش
وز طبع ساده نقش دو عالم نمودهایم
در عین سادگی همه نقشیم از آن قبل
کز زنگ حرص آینهٔ دل زدودهایم
در بارگاه شه به ارادت ستادهایم
و اقبال خویش را به سعادت ستودهایم
فرخ شه آنکه هست خداوندگار من
شکرش پس از سپاس خداوند کار من
خیزید یک قرابه مرا می بیاورید
هی من خورم شراب و شما هی بیاورید
شاهانه خورد باید مهی را به های و هوی
طنبور و ارغنون و دف و نی بیاورید
تا با نفس پیاله شد آمد کند به کام
همچون نفس پیاله پیاپی بیاورید
زآن بارگیر روح که نارفته در گلو
چون خون فرو رود برگ و پی بیاورید
زان دست پخت عقل که چون نور اولیا
زی رشد رهنما شود از غیّ بیاورید
زان جوهری که از نفحات نسیم او
بینفخ صوره مرده شود حی بیاورید
زان شربتی که درگلوی نحل اگر کنند
بر جای نوش هوش کند قی بیاورید
زان پیبشر که طرهٔ طومار عمر من
چون زلف تابدار شود طی بیاورید
طبعم ز ران شیر کباب آرزو کند
هان هیزمش ز تخت جم و کی بیاورید
در قم شراب نیست حریفان خدای را
برتر نهید گامی و از ری بیاورید
مانا شراب ری ندهد مر مرا کفاف
یک زنده رود بادهام از جی بیاورید
ور جام باده در دهن اژدها در است
همت کنید و از دهن وی بیاورید
بیخویش مدح شاه جهان خوشتر آیدم
تا من روم ز خویش شما هی بیاورید
فرمانده ملوک سلیمان راستین
کش جم در آستان بود و یم در آستین
باز ای غلام سرکش و خونخواره بینمت
وز بهر جنگ زین زبر باره بینمت
بر پشت رخش شعلهٔ جوّاله خوانمت
بر روی زین ستاره سیاره بینمت
نایب مناب چرخ ستمکاره دانمت
قایم مقام هر جفا کاره بینمت
بر گرد گل دو سنبل ژولیده یابمت
بر گنج رخ دو کژدم جراره بینمت
پوشیده روی تافته در موی بافته
روحالقدس اسیر دو پتیاره بینمت
از غرفهای باغ جنان بچگان حور
گردن برون کشیده به نظاره بینمت
مانی به روزگار جوانی که از نخست
گر روی چون مه و دل چون خاره بینمت
آمد مه جمادی حالی مناسبست
گر روی چون مه و دل چو خاره بینمت
مردم بر آب و آینه بینند ماه و من
بر جای آب و آینه رخساره بینمت
چون خاکپای خسرو پیوسته بویمت
چون فیض دست دارا همواره بینمت
شاهی که از نوال ز بس مال میدهد
هفتاد ساله توشهٔ آمال میدهد
اورنگ ملک تاج سخا افسر کرم
بازوی ترک پشت عرب پهلوی عجم
اکسیر فضل جان هنرکیمیای علم
رکن وجود رایت جود آیت کرم
میقات حلم مشعر دانش مقام فیض
میزاب علم کعبهٔ دین قبلهٔ امم
عرق جمال مغز جلال استخوان فر
الهام نظم سحر سخن معجز قلم
ایوان مجد طلاق علا شمسهٔ علو
دریای فضل گنج عطا لجهٔ نعم
شخص کمال روح سخا پیکر سخن
جسم وقار چشم حیا عنصر همم
باب ظفر نیای هنر دایهٔ خطر
فخر پدر مطیع برادر مطاع عم
فرزند بخت بچهٔ دولت نتاج تاج
پیوند ملک وارث کی یادگار جم
قانون عیش اصل طرب فصل انبساط
درمان درد داروی انده علاج غم
آشوب ابر آتش زر مایه سوز سیم
طوفان گنج دشمن کان خانهروب یم
ناموس عدل میر زمان مایه امان
قانون جود ناهب کان واهب درم
پیکان تیر نوک سنان نیش ناچخش
جاسوس مرگ پیک فنا قاصد عدم
هرون حیا شعیب شرافت خلیل خوی
یوسف لقا کلیم کرامت مسیح دم
خلخال مجد یاره دولت سوار ملک
بازوی عدل نیروی دین شهسوار ملک
ای از لهیب تیغ تو دوزخ زبانه یی
وی از نهیب قهر تو محشر فسانهای
از چنبرکمند تو گردون نمونه یی
وز جنبش سمند تو دوران نشانهای
در صحن فطرت تو معانی سراچهای
از لحن فکرت تو مغانی ترانهای
خورشید چرخ بزم ترا آفتابهای
ایوان عرش کاخ ترا آستانهای
هر فیضی از لقای تو عیش مخلَدی
هرآنی از بقای تو عمر زمانهای
در خنصر جلال تو افلاک خاتمی
در خرمن نوال تو اجرام دانهای
چهرت چو مهر نو دهد بی وسیلتی
دستت چو ابر جود کند بیبهانهای
ملک ترا مداین دنیا خرابهای
جود ترا معادن دریا خزانهای
سیر سپهر عزم تو را روزنامهای
گنج وجود جود ترا جامه خانهای
وصف چو ذات عقل ندارد نهایتی
فکرت چو بحر عشق ندارد کرانهای
از لطمهٔ عتاب تو در جنبشست چرخ
با موج آسکون چکند هندوانهای
جاه تو جامهای که جهانست ذیل او
جود تو خرمنی که وجودست کیل او
شاها خدایگان سپهرت غلام باد
بر صدرگاه سدّهٔ جاهت مقام باد
چون فکرت قویم تو از جان قوام جست
بر فطرت سلیم تو از حق سلام باد
ازکردگار قرعهٔ بختت به نام گشت
از روزگار جرعهٔ عیشت به کام باد
از تیغ روشن تو که برهان قاطعست
بر منکران بخت تو حجت تمام باد
چون کرم قز که رشتهٔ او هست دام او
رگهای خصم بر تن خصم تو دام باد
مشکین مشام کلک تو چون عسطهزن شود
زان عسطه مغز هفت فلک را زکام باد
بی گرمی سخای تو در دیگ آرزو
هفتاد ساله پختهٔ آمال خام باد
بیماه خلخی می خلر بود حرام
با ماه خلخت می خلر به جام باد
نقد این زمان عروس جهان چون به عقد تست
با هرکه جز تو انس پذیرد حرام باد
گرد سمند و برق پرندت به روزگار
تا روز حشر مایهٔ نور و ظلام باد
وز زهرهٔ کفیدهٔ خصمت به روز کین
ناف سما و پشت زمی سبز فام باد
قاآنی ار چه سحر حلال آورد همی
کوته کند سخن که ملال آورد همی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز ای غلام به از عیش کار نیست
برگیر زین ز رخش که روز شکار نیست
هوش مصنوعی: امروز ای خدمتگزار، از لذت و خوشی خبری نیست. پس از این اسب، زین را برگیر که امروز روز شکار نیست.
تا می نگویی آنکه خداوند کاهلست
کان کاهلی که نز پی کارست عار نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگویی خداوند تنبل است، بدان که تنبلی برای کسی که به دنبال کار باشد، عیب نیست.
انده مدار اگر نشدیم ای پسر سوار
کانکس پیاده است که بر می سوار نیست
هوش مصنوعی: نگران نباش اگر به هدفات نرسیدی، چون گاهی انسانها به جایی میرسند که نباید باشند و این تصمیمات در زندگیشان وجود دارد.
ها صید من تویی چه گرایم به سوی صید
صیدی به حضرتست که در مرغزار نیست
هوش مصنوعی: تو خود صید من هستی، پس چرا به دنبال شکار دیگری بروم؟ چون شکار واقعی در بیابان نیست، بلکه در حضور توست.
گور و گوزن و کبک و غزالم تویی به نقد
تنها تو هر چهاری اگر هر چهار نیست
هوش مصنوعی: تو در واقع تمام زیباییها و ویژگیها را در خود داری، و اگرچه هر یک از این ویژگیها ممکن است به تنهایی وجود داشته باشند، تو در نهایت تمام آنها را به یکجا جمع کردهای.
گر گویم ای غلام که داری سرین گور
هرگز سرین گور چنین بردبار نیست
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویم، ای خدمتگزار، که چه چیزی در زیر خاک داری، هرگز نمیتوانی بگویی که زیر خاک اینقدر صبور است.
باکشَی غزالی و با جلوه گوزن
نی نی که کمانکش و این میگسار نیست
هوش مصنوعی: اگه غزالی زیبایی و جلوهی گوزنی را داری، پس به کمانکش و این میگسار توجه نکن.
ور خوانمت غزال بیابان به خط و خال
هرگز غزال درخور بوس و کنار نیست
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای طبیعی و جذابیتهای خاص غزال بیابان را توصیف کنم، هرگز به معنای واقعی آن غزال، که شایسته بوسه و نوازش باشد، نخواهد بود.
خیز ای پسر به خادم خلوتسرا بگوی
کامروزه ره به بزم خداوندگار نیست
هوش مصنوعی: برو پسر، به خدمتکار بگو که امروز راهی به محفل خداوند نیست.
ور آسمان به حضرت ما آورد نیاز
خادم کند اشاره که امروز بار نیست
هوش مصنوعی: اگر آسمان به ما نیاز پیدا کند، خادم باید این را بفهمد که امروز بارانی در کار نیست.
اِنها کند که حضرت قاآنی است این
جبریل را نخوانده براین درگذار نیست
هوش مصنوعی: گویی که حضرت قاآنی، این جبریل را نخوانده، پس بر این درگاه منت نگذارید.
او مدح خوان شاه جهانست لاجرم
کس در همه زمانه بدین اعتبار نیست
هوش مصنوعی: او به ستایش شاه جهان میپردازد، بنابراین در تمام زمانها کسی به این مقام و اعتبار نمیرسد.
شاهی که خاک از نظر پاک درکند
وز نقد جود کیسهٔ آمال پرکند
هوش مصنوعی: پادشاهی که با دقت و پاکی، زمین را از کثیفیها پاک کند و با بخشش و generosity، آرزوها و خواستههای مردم را برآورده سازد.
ما ای ندیم دولت خویش آزمودهایم
لختی ز روزگار به سختی نبودهایم
هوش مصنوعی: ما دوستان، خوشبختی خود را امتحان کردهایم و این را میدانیم که در زندگی به مدت طولانی با مشکلات و سختیها روبرو نبودهایم.
ماگاه کف به سوی بط باده بردهایم
ما گاه لب به لعل بت ساده سودهایم
هوش مصنوعی: ما گاهی برای نوشیدن شراب سراغ بط رفتهایم و گاهی نیز لب به لعل معشوقهام که بسیار ساده و بیتکلف است، زدهایم.
بر دل گشاده مرد نگیرد زمانه تنگ
نهمار این سخن ز بزرگان شنوده ایم
هوش مصنوعی: فرد شجاع و دلیر، هرگز تحت تأثیر سختیهای زمانه قرار نمیگیرد. این گفته را از بزرگان آموختهایم.
ترکی که خنده بر رخ قیصر نمیکند
ما صدهزار بوسه ز لعلش ربودهایم
هوش مصنوعی: لبخندی که بر چهرهٔ پادشاهی نمینشیند، ما هزاران بوسه از لب او گرفتهایم.
شوخی که کفش بر سر خاقان نمیزند
ما صدهزار شب به کنارش غنودهایم
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده و روان این بیت را بیان کنیم، میتوان گفت: شوخی که ما با او داریم، به اندازهای است که حتی شاه هم به آن توجهی نمیکند، در حالی که ما شبها به آرامی کنارش خوابیدهایم.
ماهی که شاه را به گدایی نمیبرد
ما بارها به بوس لبش را شخوده ایم
هوش مصنوعی: ماهی که به شاه نیامد تا به گدایی بیفتد، ما بارها لبش را بوسیدهایم.
با ابرویی که چون دم شیرست پر گره
بازی کنان شجاعت خویش آزمودهایم
هوش مصنوعی: با ابرویی که مانند دم شیر پر از پیچ و تاب است، شجاعت خود را در بازی و تمرین امتحان کردهایم.
وز طرهای که چون تن مارست پر شکنج
ما صدهزار چین به فراغت گشودهایم
هوش مصنوعی: از موهایی که مانند بدن مار پر از پیچ و تاب است، ما صدهزار چین و لختی را با آرامش باز کردهایم.
از خود چو آبگینه نداریم هیچ نقش
وز طبع ساده نقش دو عالم نمودهایم
هوش مصنوعی: ما از خود هیچ نوع زیبایی و برجستگی نداریم، اما با طبیعت خالص و سادهامان توانستهایم نقشی در دو جهان خلق کنیم.
در عین سادگی همه نقشیم از آن قبل
کز زنگ حرص آینهٔ دل زدودهایم
هوش مصنوعی: در ظاهر ساده به نظر میرسیم، اما در واقع همه ما از ویژگیهای خوب و تنشهای ناشی از طمع و سرقت دلها پاک شدهایم.
در بارگاه شه به ارادت ستادهایم
و اقبال خویش را به سعادت ستودهایم
هوش مصنوعی: ما در حضور پادشاه با احترام ایستادهایم و برای خوشبختیامان از شانس و اقبال خود تقدیر کردهایم.
فرخ شه آنکه هست خداوندگار من
شکرش پس از سپاس خداوند کار من
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که سرپرست و راهنمای من خداوند است. من پس از سپاسگذاری از او، شکرگزار او نیز هستم.
خیزید یک قرابه مرا می بیاورید
هی من خورم شراب و شما هی بیاورید
هوش مصنوعی: بیدار شوید و یک ظرف شراب برایم بیاورید، تا من نوشیدنی را بخورم و شما مدام برایم بیاورید.
شاهانه خورد باید مهی را به های و هوی
طنبور و ارغنون و دف و نی بیاورید
هوش مصنوعی: باید به صورت با شکوه و در حالی که صدای طنبور، ارغنون، دف و نی به گوش میرسد، میهمانان را به شکلی محترمانه و مجلل پذیرایی کنید.
تا با نفس پیاله شد آمد کند به کام
همچون نفس پیاله پیاپی بیاورید
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس به پیاله تبدیل شود، میتوان گفت که به کام میآید؛ همانطور که نفس در پیاله پیاپی حاضر میشود، اینجا نیز باید مرتب و مداوم بیاورید.
زآن بارگیر روح که نارفته در گلو
چون خون فرو رود برگ و پی بیاورید
هوش مصنوعی: از آن روح سنگین که در گلو باقی مانده و مانند خون به درون میرود، برگ و ریشهای بیاورید.
زان دست پخت عقل که چون نور اولیا
زی رشد رهنما شود از غیّ بیاورید
هوش مصنوعی: از دستپخت عقل که مانند نور اولیا هدایتکننده است، برای راهنمایی به رشد و شکوفایی بیاورید و از انحراف دوری جویید.
زان جوهری که از نفحات نسیم او
بینفخ صوره مرده شود حی بیاورید
هوش مصنوعی: از آن جواهر که نسیم روحبخش او باعث زنده شدن چیزهای مرده میشود، دعوت کنید که بیاید.
زان شربتی که درگلوی نحل اگر کنند
بر جای نوش هوش کند قی بیاورید
هوش مصنوعی: از آن شربتی که در گلوی زنبور عسل میریزند، اگر آن را به جای دیگری ببرید، ممکن است فراموشی یا عدم تمرکز ایجاد کند.
زان پیبشر که طرهٔ طومار عمر من
چون زلف تابدار شود طی بیاورید
هوش مصنوعی: از آنجایی که عمر من مانند دمی گذرا و پرپیچ و خم است، پس از من درخواستی داشته باشید تا این طوفان را بگذرانیم.
طبعم ز ران شیر کباب آرزو کند
هان هیزمش ز تخت جم و کی بیاورید
هوش مصنوعی: طبیعت من طعم شیر کباب را میطلبد، پس ای کسانی که از تخت جمشید هستید، چه زمانی این غذای خوشمزه را برایم میآورید؟
در قم شراب نیست حریفان خدای را
برتر نهید گامی و از ری بیاورید
هوش مصنوعی: در قم خبری از شراب نیست، پس دوستان خدا را ارج نهید و قدمی بردارید و از ری شراب بیاورید.
مانا شراب ری ندهد مر مرا کفاف
یک زنده رود بادهام از جی بیاورید
هوش مصنوعی: اگر شراب ری به من ندهند، من هیچ گاه نخواهم توانست به اندازه حتی یک زنده رود زندگی کنم. بیاورید برای من بادهای از جی.
ور جام باده در دهن اژدها در است
همت کنید و از دهن وی بیاورید
هوش مصنوعی: اگر جام باده در دهان اژدهایی است، باید تلاش کنید و آن را از دهان او بیرون بیاورید.
بیخویش مدح شاه جهان خوشتر آیدم
تا من روم ز خویش شما هی بیاورید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بهتر است من به وصف و ستایش شاه دنیا بپردازم تا اینکه خودم به تنهایی از وجود شما دور شوم؛ بنابراین، من از شما میخواهم که همواره من را با خود داشته باشید.
فرمانده ملوک سلیمان راستین
کش جم در آستان بود و یم در آستین
هوش مصنوعی: فرمانده واقعی سلیمان، نگهبانی داشت که در درگاه او ایستاده بود و در دستش جویباری از آب بود.
باز ای غلام سرکش و خونخواره بینمت
وز بهر جنگ زین زبر باره بینمت
هوش مصنوعی: ای غلام سرکش و خونریز، تو را دوباره میبینم و تو را برای جنگ از فراز زین مینگرم.
بر پشت رخش شعلهٔ جوّاله خوانمت
بر روی زین ستاره سیاره بینمت
هوش مصنوعی: وقتی بر روی اسبش نشستهام، شعلهای از آتش را بر پشت او تصور میکنم و به ستارهها و سیارهها که در آسمان درخشاناند، خیره میشوم.
نایب مناب چرخ ستمکاره دانمت
قایم مقام هر جفا کاره بینمت
هوش مصنوعی: من تو را به عنوان جانشین چرخ فلک ستمگر میشناسم و تو را در مقام هر زورگویی که به دیگران آزار میرساند، میبینم.
بر گرد گل دو سنبل ژولیده یابمت
بر گنج رخ دو کژدم جراره بینمت
هوش مصنوعی: نزدیک گل، دو گل سنبل آشفته را میبینم و در کنار زیبایی صورتش، دو کژدم کوچک را مینگرم.
پوشیده روی تافته در موی بافته
روحالقدس اسیر دو پتیاره بینمت
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف موجودی پرداخته شده که به زیبایی و زرق و برق اشاره دارد. او که به طور خاص با ظاهری زیبا و تاثیرگذار در ذهن میماند، تحت تأثیر احساسات و موانع کوچکی قرار دارد که او را به نوعی محدود میکند. در واقع، زیبایی و جذابیت او به همراه چالشها و مشکلاتی است که نمیتوان نادیده گرفت.
از غرفهای باغ جنان بچگان حور
گردن برون کشیده به نظاره بینمت
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، کودکان حور که گردنهای زیبا و ظریفی دارند، سرشان را به بیرون آورده و به تماشا مشغولند.
مانی به روزگار جوانی که از نخست
گر روی چون مه و دل چون خاره بینمت
هوش مصنوعی: در روزهای جوانی، اگر چهرهات مانند ماه باشد و درونت را همچون خاری ببینم، تو را در نظر خواهم گرفت.
آمد مه جمادی حالی مناسبست
گر روی چون مه و دل چو خاره بینمت
هوش مصنوعی: بهار که به میهمانی میآید، حال و هوای دل هم زیبا و مناسب میشود. اگر چهرهات چون ماه باشد و دل من همچون خار، آن وقت به دیدنت مشتاق میشوم.
مردم بر آب و آینه بینند ماه و من
بر جای آب و آینه رخساره بینمت
هوش مصنوعی: مردم در آب و آینه ماه را میبینند، اما من در جایی که آب و آینه وجود دارد، فقط چهره تو را مشاهده میکنم.
چون خاکپای خسرو پیوسته بویمت
چون فیض دست دارا همواره بینمت
هوش مصنوعی: من چون همواره پای خسرو را میبینم که بر زمین میافتد، تو را نیز همانند فیض و برکت دارا همیشه در نظر دارم.
شاهی که از نوال ز بس مال میدهد
هفتاد ساله توشهٔ آمال میدهد
هوش مصنوعی: پادشاهی که به خاطر بخششهای فراوانش، از ثروت خود به دیگران کمک میکند، میتواند آرزوهای مردم را به واقعیت تبدیل کند و آنها را به آیندهای بهتر برساند.
اورنگ ملک تاج سخا افسر کرم
بازوی ترک پشت عرب پهلوی عجم
هوش مصنوعی: اقوام مختلف با ویژگیها و صفات خاص خود در این بیت توصیف شدهاند. اشاره به این است که تاج و تخت اقتدار و کرم، قدرت و سخاوت را نشان میدهد. در کنار آن، قدرت بدنی و توانمندی اقوام مختلف نیز مطرح شده است. به طور کلی، این بیت به زیبایی و شکوه سلطنت و ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی اقوام اشاره میکند.
اکسیر فضل جان هنرکیمیای علم
رکن وجود رایت جود آیت کرم
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی بیانگر این است که فضیلت و هنر، مانند اکسیر ارزشمندی هستند که وجود انسان را غنی میکنند. علم را میتوان به عنوان پایه و اساس نیکویی و بخشندگی دانست، که خود نشانهای از کرم و سخاوت است.
میقات حلم مشعر دانش مقام فیض
میزاب علم کعبهٔ دین قبلهٔ امم
هوش مصنوعی: مکانی که حوصله و بردباری در آنجا جمع میشود، مرکزی برای دانایی و محل دریافت نعمتها و علم است. کعبهای که دین به دور آن میچرخد و نقطهی قبله برای همهی ملتها است.
عرق جمال مغز جلال استخوان فر
الهام نظم سحر سخن معجز قلم
هوش مصنوعی: زیبایی چهره و شور و شوق آن، روح و جوهره خلاقیت را به وجود میآورد و الهامبخش نظم و زیبایی گفتار و آثار هنری میشود.
ایوان مجد طلاق علا شمسهٔ علو
دریای فضل گنج عطا لجهٔ نعم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فضیلتها و نعمات الهی میپردازد. در آن به ویژگیهای والای خدا و پرتو نورانی کمالات اشاره شده است. همچنین به دریای بندگی و عطای الهی و انبوه نعمتها و برکات اشاره دارد که همچون امواجی در زندگی آدمی جاری است. به طور کلی، بیانی است از عظمت و فراوانی رحمتها و فضلهایی که در زندگی وجود دارد.
شخص کمال روح سخا پیکر سخن
جسم وقار چشم حیا عنصر همم
هوش مصنوعی: شخصی که به اوج جوانمردی و سخاوت رسیده، در گفتار خود به پرباری و لطافت معروف است، در رفتار و شخصیتش آرامش و وقار دارد، و در نگاهش حیا و شرم موج میزند. وجودش سرشار از احساسات برانگیزاننده و نشاطآور است.
باب ظفر نیای هنر دایهٔ خطر
فخر پدر مطیع برادر مطاع عم
هوش مصنوعی: در این متن به ویژگیهای فردی اشاره شده که در مسیر موفقیت و افتخار خانوادهاش قرار دارد. او وارث هنر و کامیابی است و از خطرها نمیترسد. به نوعی، او به پدرش افتخار میکند و نسبت به برادرش که مقام و توجه بیشتری دارد، اثبات وفاداری و اطاعت میکند.
فرزند بخت بچهٔ دولت نتاج تاج
پیوند ملک وارث کی یادگار جم
هوش مصنوعی: فرزند خوشبختی، فرزند نعمت و شانس، نشانهای از قدرت و ثروت است. او میراثی از گذشتههای دور و یادگاری از پادشاهان بزرگ است.
قانون عیش اصل طرب فصل انبساط
درمان درد داروی انده علاج غم
هوش مصنوعی: قانون شادی، اساس لذت و بخشش نشاط است. درمان درد، داروی اندوه و راه حلی برای غمهاست.
آشوب ابر آتش زر مایه سوز سیم
طوفان گنج دشمن کان خانهروب یم
هوش مصنوعی: در این بیت، وضعیت ناپایدار و پر آشوب طبیعت توصیف شده است. ابرها نشاندهنده آتش و گرما هستند و طوفان میتواند اشاره به قدرت و ویرانی داشته باشد. همچنین، این تصویر نشان از تضاد میان عناصر مختلف مانند طلا و نقره دارد. در نهایت، به یک دشمن و خانهای که در حال تخریب است نیز اشاره میشود، که به نوعی نشاندهنده خطر و آسیب در این موقعیت است.
ناموس عدل میر زمان مایه امان
قانون جود ناهب کان واهب درم
هوش مصنوعی: ناموس عدل، که به معنای اصول و قوانین عادلانه است، در زمان حاکمیت، موجب حفظ امنیت و آرامش جامعه میگردد. این قوانین شایستهسالاری و بخشندگی را نوید میدهند و ثروت و نعمتها را به دیگران عطا میکنند.
پیکان تیر نوک سنان نیش ناچخش
جاسوس مرگ پیک فنا قاصد عدم
هوش مصنوعی: پیکانی که نوک تیز و برندهای دارد، نشانهای از مرگ و نابودی است. این پیک به نوعی پیامآور پایان زندگی و عدم وجود است.
هرون حیا شعیب شرافت خلیل خوی
یوسف لقا کلیم کرامت مسیح دم
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیها و خصوصیات admirable برخی از پیامبران و شخصیتهای بزرگ اشاره دارد. هرون، برادر موسی، نمایانگر حیا و سخاوت است. شعیب، با شرافت خود، الگوی تعهد و اخلاق را به نمایش میگذارد. خلیل، یعنی ابراهیم، نشاندهنده وابستگی عمیق به خدا و قداست است. یوسف، با زیباییاش، به تجلی عشق الهی و کارهای نیک مشهور است. کلیم، یعنی موسی، به خاطر کرامت و مقام بلندش شناخته میشود. و سرانجام، مسیح به دلیل روحانی بودن و دم مسیحاییاش در دلها جا دارد. این شخصیتها نمایانگر صفات عالی انسانی و الهی هستند.
خلخال مجد یاره دولت سوار ملک
بازوی عدل نیروی دین شهسوار ملک
هوش مصنوعی: زیور و زینت حکومت و عزت مانند خلخال، بر دستان قدرت و عدالت است که به همراه نیروی ایمان، پادشاهی را به دوش میکشد.
ای از لهیب تیغ تو دوزخ زبانه یی
وی از نهیب قهر تو محشر فسانهای
هوش مصنوعی: ای شعلهور بودن تیغ تو، جهنم هم میسوزد و از خشم تو، قیامت نیز داستانی شگفت را به نمایش میگذارد.
از چنبرکمند تو گردون نمونه یی
وز جنبش سمند تو دوران نشانهای
هوش مصنوعی: تو به مانند گردانی در آسمان هستی و حرکات سمند تو نشانهای از جابهجایی دورانها به شمار میآید.
در صحن فطرت تو معانی سراچهای
از لحن فکرت تو مغانی ترانهای
هوش مصنوعی: در فضای طبیعت تو، معانی زیادی وجود دارد و از لحن اندیشهات، ترانهای زیبا و دلنشین سروده میشود.
خورشید چرخ بزم ترا آفتابهای
ایوان عرش کاخ ترا آستانهای
هوش مصنوعی: خورشید درخشش و زیبایی بزم تو را مانند آفتابهای میداند و آسمان بارگاه تو را بهمثابه آستانهای برای درگاه بزرگ تو توصیف میکند.
هر فیضی از لقای تو عیش مخلَدی
هرآنی از بقای تو عمر زمانهای
هوش مصنوعی: هر نعمت و خوشی که از ملاقات تو به دست میآید، برای همیشه است و هر لحظه از ادامه وجود تو، عمر تمام دنیای من را رقم میزند.
در خنصر جلال تو افلاک خاتمی
در خرمن نوال تو اجرام دانهای
هوش مصنوعی: در دست تو، شکوه و عظمت آسمانها مانند انگشتری جائزهای نفیس به نظر میرسد، و تمامی اجرام آسمانی در مقابل نعمتها و برکات تو، همچون دانهای در انبار به حساب میآیند.
چهرت چو مهر نو دهد بی وسیلتی
دستت چو ابر جود کند بیبهانهای
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ماه نو زیباست و بیهیچ واسطهای، دستت مانند ابر، بخشنده و بدون هیچ دلیلی خیر و محبت میورزد.
ملک ترا مداین دنیا خرابهای
جود ترا معادن دریا خزانهای
هوش مصنوعی: پادشاهی تو مانند یک ویرانه در شهرهاست، اما generosity و بخشش تو همچون گنجینهای در دل دریا است.
سیر سپهر عزم تو را روزنامهای
گنج وجود جود ترا جامه خانهای
هوش مصنوعی: سیر天 و زمین به شما نشان میدهد که وجود بخشش شما همچون روزنامهای است که لباس خانهتان را میسازد.
وصف چو ذات عقل ندارد نهایتی
فکرت چو بحر عشق ندارد کرانهای
هوش مصنوعی: میتوان گفت که عقل و درک انسان همیشه محدودیت دارد و نمیتوان انتهایی برای آن تصور کرد. از سوی دیگر، فکر و اندیشهای که از عشق سرچشمه میگیرد نیز همچون دریایی بیکران است و هیچ مرزی برای آن وجود ندارد.
از لطمهٔ عتاب تو در جنبشست چرخ
با موج آسکون چکند هندوانهای
هوش مصنوعی: چرخ زمان به سبب انتقادها و برخوردهای تو به حرکت درآمده و مانند هندوانهای در آب به نوسان افتاده است.
جاه تو جامهای که جهانست ذیل او
جود تو خرمنی که وجودست کیل او
هوش مصنوعی: مقام و منزلت تو همچون جامهای است که همه جهان زیر سایه آن قرار دارد و generosity تو مانند خوشهای است که وجود و هستی را در بر میگیرد.
شاها خدایگان سپهرت غلام باد
بر صدرگاه سدّهٔ جاهت مقام باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، خداوندگار آسمان، بر صدر نشینی و مقام تو، از تویی حاکم بر جاه و جلال خودت، همیشه گرامی و سرفراز باد.
چون فکرت قویم تو از جان قوام جست
بر فطرت سلیم تو از حق سلام باد
هوش مصنوعی: وقتی که اندیشهات قوی است، جان تو بر اساس فطرت پاکت به سمت حقیقت و درستکاری حرکت میکند. سلام بر تو که از حق و حقیقت نشأت میگیری.
ازکردگار قرعهٔ بختت به نام گشت
از روزگار جرعهٔ عیشت به کام باد
هوش مصنوعی: سرنوشتت به خوبی رقم خورده و خوشیها و لذتهای زندگیات فراهم شده است.
از تیغ روشن تو که برهان قاطعست
بر منکران بخت تو حجت تمام باد
هوش مصنوعی: از شمشیر درخشان تو که دلیل محکمی است برای کسانی که به خوششانسی تو اعتقادی ندارند، امیدوارم که حجت کافی و کاملی باشد.
چون کرم قز که رشتهٔ او هست دام او
رگهای خصم بر تن خصم تو دام باد
هوش مصنوعی: مانند کِرم ابریشم که رشتهاش را به دام میتند، رگهای دشمن بر بدن دشمن تو نیز به دام تبدیل شود.
مشکین مشام کلک تو چون عسطهزن شود
زان عسطه مغز هفت فلک را زکام باد
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از قلم تو میآید، مانند عطر بینظیری است که تمام آسمانها را تحت تأثیر قرار میدهد و همچون سرمازدگی از بادی سرد بر آنها تأثیر میگذارد.
بی گرمی سخای تو در دیگ آرزو
هفتاد ساله پختهٔ آمال خام باد
هوش مصنوعی: بدون دسترسی به حرارت و سخاوت تو، آرزوهای من در دیگ زندگی به مدت هفتاد سال پخته و در نهایت ناپخته باقی میماند.
بیماه خلخی می خلر بود حرام
با ماه خلخت می خلر به جام باد
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نیست، فضایی بیحالت و بیروح وجود دارد، اما با وجود ماه، آن فضا زیبا و دلپذیر میشود. حس کنید که در غیاب ماه، آنجا غیرقابل تحمل است، اما با حضور آن، همه چیز معنایی تازه پیدا میکند و زندگی به جریان میافتد.
نقد این زمان عروس جهان چون به عقد تست
با هرکه جز تو انس پذیرد حرام باد
هوش مصنوعی: این زمان زیباترین و ارزشمندترین چیز در جهان است و چون تو را به عنوان همسر خود برگزیدهام، هر کس دیگری که با او دوستی کند، ممنوع و ناپسند است.
گرد سمند و برق پرندت به روزگار
تا روز حشر مایهٔ نور و ظلام باد
هوش مصنوعی: وجود تو همچون سایهای از شب و روز در زندگیام خواهد بود و تا پایان دنیا، هم نور امید و هم تاریکی را به همراه خواهد داشت.
وز زهرهٔ کفیدهٔ خصمت به روز کین
ناف سما و پشت زمی سبز فام باد
هوش مصنوعی: در روز انتقام، از درد و رنج بخصوصی که از دشمن به جان آمده، زمین سبز و آسمان به رنگ تلخی و تلخکامی درمیآید.
قاآنی ار چه سحر حلال آورد همی
کوته کند سخن که ملال آورد همی
هوش مصنوعی: هرچند قاآنی از جادو و سحر خوب سخن میگوید، اما در نهایت میتواند باعث خستگی و کلافگی شود.
حاشیه ها
1391/05/30 12:07
سیما.م
با سلام.
در بند 3 این ترکیب بند , دربیت دوم:شاهانه خُوْرْد باید مِی را به های و هوی
و در بیت هشتم:زان پیشتر که طرهٔ طومار عمر من ,
صحیح می باشد .