برگردان به زبان ساده
بنفشه رسته از زمین به طرف جویبارها
و یا گسسته حور عین ز زلف خویش تارها
هوش مصنوعی: بنفشهای از زمین رشد کرده و به سمت جویبارها میرود، یا همچنان که حوری از زلفش تارهایی جدا شده است.
ز سنگ اگر ندیدهای چسان جهد شرارها
به برگهای لاله بین میان لالهزارها
هوش مصنوعی: اگر از سنگ نمیتوانی آتش بگیری، به تماشای شعلههای سرخ بر روی برگهای لاله در میان باغهای لاله برو.
که چون شراره میجهد ز شنگ کوهسارها
هوش مصنوعی: چون شعلهای از دل کوههای بلند و سرسبز برمیخیزد.
ندانما ز کودکی شکوفه از چه پیر شد
نخورده شیر عارضش چرا به رنگ شیر شد
هوش مصنوعی: شخصی که از کودکی دانا نبوده، حالا چرا بهصورت پیر درآمده و در عین حال چهرهاش به رنگ شیر است، در حالی که هنوز شیر نخورده است؟
گمان برم که همچو من به دام غم اسیر شد
ز پا فکنده دلبرش چه خوب دستگیر شد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مانند من، محبوبش نیز درگیر غم و اندوه شده است و این که او در این حالت به کمکش آمده و او را به شکل خوبی نجات داده است.
بلی چنین برند دل ز عاشقان نگارها
هوش مصنوعی: بله، دل عاشقان را چنین میدرد و میگیرد.
درین بهار هرکسی هوای راغ داردا
به یاد باغ طلعتی خیال باغ داردا
هوش مصنوعی: در این بهار، هر کس به یاد باغی است که زیبایی آن را در خیال خود دارد و آرزوی دیدن آن را در سر میپروراند.
به تیره شب ز جام می به کف چراغ داردا
همین دل منست و بس که درد و داغ داردا
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، با یک لیوان می در دست، فقط دل من است که درد و غم را با خود به همراه دارد.
جگر چو لاله پر ز خون ز عشق گلعذارها
هوش مصنوعی: وقتی که جگر مانند لاله سرخ از عشق معشوقهای گلی پر از خون باشد، بیانگر شدت و عمق احساسات عاشقانه است. این تصویر نشاندهندهی آتشین بودن عشق و درد و رنج ناشی از آن است.
بهار را چه می کنم چو شد ز بر بهار من
کناره کردم از جهان چو او شد از کنار من
هوش مصنوعی: وقتی بهار از من دور شد، چه فایدهای دارد که به بهار فکر کنم؟ من هم از دنیا دست کشیدم، چون او از کنارم رفت.
خوشا و خرم آن دمی که بود یار یار من
دو زلف مشکبار او به چشم اشکبار من
هوش مصنوعی: خوشا به حالم در آن لحظه که همراه یارم باشم، با دو فرشتهسان زلفهای سیاه او، در حالی که چشمانم پر از اشک است.
چو چشمهای که اندر او شنا کنند مارها
هوش مصنوعی: مثل چشمهای که مارها در آن شنا میکنند.
غزال مشکموی من ز من خطا چه دیدهای
که همچو آهوان چین از آن خطا رمیدهای
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا و دوستداشتنی من، چرا از من گلهمند هستی؟ مگر چه چیزی در من دیدهای که مثل آهوان ترسیدهای و از من دوری میکنی؟
بنفشهبوی من چرا به حجره آرمیدهای
نشاط سینه بردهای بساط کینه چیدهای
هوش مصنوعی: چرا عطر بنفشهات در گوشهٔ اتاق خوابیده و دل من را شاد نمیکند؟ تو کینهها و ناراحتیها را در اینجا جا دادهای.
بساز نقل آشتی بس است گیر و دارها
هوش مصنوعی: آشتی و صلح را باید برگردانید و دیگر دعوا و نزاع کافی است.
به صلح درکنارم آ، ز دشمنی کناره کن
دلت ره ار نمیدهد ز دوست استشاره کن
هوش مصنوعی: به آرامش و دوستی کنارم باش، دشمنی را دور کن. اگر قلبت نمیتواند راهی پیدا کند، از دوست کمک بگیر.
و یاچو سُبحه رشتهای ز زلف خویش پاره کن
بر او ببند صدگره وزان پس استخاره کن
هوش مصنوعی: چنانکه تسبیحی شدید را از رشتههای موی خود بگسلید و به آن تسبیح صد گره بزنید و سپس استخاره کنید.
که سخت عاجز آمدم ز رنج انتظارها
هوش مصنوعی: من از شدت درد و رنجی که در انتظار کشیدم، به شدت ناامید و ناتوان شدم.
نه دلبری که بر رخش به یاد او نظرکنم
نه محرمی که پیش او حدیث عشق سر کنم
هوش مصنوعی: در این بیت گویا شاعر از یک احساس تنهایی و دوری صحبت میکند. او میگوید نه کسی را دارد که به زیباییاش نگاه کند و نه دوستی که بتواند با او درباره عشق و احساستش صحبت کند. به نوعی، او در جستجوی محبت و همزبان است، اما هیچگونه ارتباطی برای تحقق این خواسته خود نمییابد.
نه همدمی که یک دمش ز حال خود خبر کنم
نه بادهٔ محبتی کزو دماغ تر کنم
هوش مصنوعی: من نه رفیقی دارم که لحظهای از حال خودم برایش بگویم، نه عشقی که بخواهم با آن حال و هوای خودم را تغییر دهم.
نه طبع را فراغتی که تن دهم به کارها
هوش مصنوعی: نه حالتی دارم که بتوانم به کارهایم برسم و فراغتی داشته باشم.
کسی نپرسدم خبر که کیستم چکارهام
نه مفتیم نه محتسب نه رند باده خوارهام
هوش مصنوعی: هیچکس از من نمیپرسد که کیستم و چه کارهام. نه بیادب هستم و نه همیشه در حال نظارت بر دیگران؛ من فقط فردیام که به نوشیدن باده علاقه دارم.
نه خادم مساجدم نه مؤْذن منارهام
نه کدخدای جوشقان نه عامل زوارهام
هوش مصنوعی: من نه خدمتگذار مساجد هستم، نه مؤذن که در مناره اذان بگوید، نه رئیس شورای روستای جوشقان، و نه مسئول امور زواره.
نه مستشیر دولتم نه جزو مستشارها
هوش مصنوعی: من نه به اندازهی دولتم خست و نه در زمرهی مشاوران هستم.
بهشت را چه می کنم بتا بهشت من تویی
بهار و باغ من تویی ریاض و کشت من تویی
هوش مصنوعی: بهشت برای من هیچ معنایی ندارد، زیرا تو بهشت من هستی. تو بهار و باغ منی، و هر چه که من در زندگیام میکارم و پرورش میدهم، تو هستی.
بکن هر آنچه می کنی که سرنوشت من تویی
بدل نه غایبی ز من که در سرشت من تویی
هوش مصنوعی: هر کاری که میخواهی بکن، چون تقدیر و سرنوشت من تویی. تو نه تنها از من دور نیستی، بلکه در وجود من جای داری.
نهفته در عروق من چو پودها به تارها
هوش مصنوعی: در رگهای من مانند تارهای نازک و ظریف، رازهایی پنهان وجود دارد.
دمن ز خندهٔ لبت عقیقزا، یمن شود
یمن ز سبزهٔ خطت به خرمی چمن شود
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند عقیق میخندد و دمنوش میآفریند؛ سرسبزی خط تو چنان است که زمین را به شادی و خرم میکند.
چمن ز جلوهٔ رخت پر از گل و سمن شود
سمن چو بنگرد رخت به جان و دل شمن شود
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو در جلوی چمن دیده شود، چمن پر از گل و عطر سمن میشود. حتی سمن هم با دیدن جمال تو، جان و دلش را جذب تو میکند.
از آنکه ننگرد چو تو نگاری از نگارها
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی تو نیست و کسی را نمیتوان پیدا کرد که به شگفتی تو بیندیشد.
به پیش شکرین لبت چه دم زند طبرزدا
که با لبت طبرزدا به حنظلی نیرزدا
هوش مصنوعی: به نزد لب شیرین تو، چه گوهری از طبرزدا میدرخشد که با لب تو، طبرزدا به تلخی نمیارزد.
خیال عشق روی تو اگر زمین بورزدا
ز اضطراب عشق تو چو آسمان بلرزدا
هوش مصنوعی: اگر تصور زیبایی تو بر زمین بیفتد، دل من به خاطر اضطراب عشق تو مانند آسمان لرزان خواهد شد.
همی ببوسدت قدم به سان خاکسارها
هوش مصنوعی: همواره به احترام و عشق، پای تو را میبوسم مانند خاکساران.
بت دو هفت سال من مرا می دو ساله ده
ز چشم خویش میفشان ز لعل خود پیاله ده
هوش مصنوعی: عشق من، تو با زیباییات به من دو سال جوانی عطا کن و از چشمانت، بادهای به من بده که همچون لعل (سنگ قیمتی) زیباست.
نگار لاله چهر من میی به رنگ لاله ده
ز بهر نقل بوسهای مرا به لب حواله ده
هوش مصنوعی: عشق زیبای من، لبانم را به رنگ گل لاله کن و برایم بوسهای بر لبانم بفرست.
کهواجبست نقل و می برای میگسارها
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته میشود که ضروری است که نوشیدنی و می را برای عاشقان و میگساران فراهم کنیم و به آنها ارائه دهیم. مهم است که لحظات خوشی را با آنها تقسیم کنیم و به اهمیت این مراسم توجه کنیم.
بهل کتاب را بهم که مرد درس نیستم
نهال را چه می کنم که ز اهل غرس نیستم
هوش مصنوعی: کتاب را کنار بگذار، چون من آدم درس خواندهای نیستم؛ درختی که میکاشتم هم به دلیل نداشته بودن اهل علم نمیتواند رشد کند.
شرابم آشکار ده که مرد ترس نیستم
بهحفظ کشت عمرخود کم از مترس نیستم
هوش مصنوعی: شراب را به من بنما، زیرا من آدمی نیستم که بترسم. از آنچه که در زندگیام ممکن است از دست برود، ترسی ندارم.
که منع جانورکند همی زکشتزارها
هوش مصنوعی: جانوران را از کشتزارها دور میکند.
من ار شراب میخورم به بانگ کوس میخورم
به بارگاه تهمتن به بزم طوس میخورم
هوش مصنوعی: من وقتی شراب مینوشم، با صدای موسیقی پیش میروم و در محفل بزرگترین دلیران و دلاوران میآسایم.
پیالههای دَه منی علی رؤوس میخورم
شراب گبر میچشَم می مجوس میخورم
هوش مصنوعی: من بادهای را که در پیالههای بزرگم وجود دارد، مینوشم و از طعم شراب زرتشتی لذت میبرم و همچنین باده مجوسی را هم میچشم.
نه جوکیم که خو کنم به برگ کوکنارها
هوش مصنوعی: من مانند گیاهی نیستم که به برگهای کوکنار عادت کنم.
الا چه سالها که من می و ندیم داشتم
چو سال تازه میشدی می قدیم داشتم
هوش مصنوعی: چه سالها که من روزها را با نوشیدن شراب گذراندم و هر بار که سال جدید را جشن میگرفتم، به یاد جوانی خود میافتادم.
پیالهها و جامها ز زرّ و سیم داشتم
دل جواد پر هنر کف کریم داشتم
هوش مصنوعی: من ظرفها و لیوانهایی از طلا و نقره داشتم و دل سخاوتمند و هنرمندی را به همراه داشتم.
چه خوش به ناز و نعمتم گذشت روزگارها
هوش مصنوعی: چه زیبا و دلنشین بود که با ناز و نعمت، روزهای زندگی سپری شد.
کنون هم ار چه مفلسم ز دل نفس نمیکشم
به هیچ روی منّتی ز هیچ کس نمیکشم
هوش مصنوعی: اکنون، هرچند که وضع مالیام خوب نیست و گرفتار مشکلات هستم، اما به هیچ وجه حاضر نیستم که از کسی طلبکار باشم یا از کسی کمکی بگیرم.
فغان ز جور نیستی به دادرس نمیکشم
کشیدم ار چه پیش ازین ازین سپس نمیکشم
هوش مصنوعی: من از ظلم و ستم نبودن شکایت نمیکنم، چون اگرچه قبلاً هم درد و رنج کشیدهام، اما دیگر نمیخواهم این بار هم تحمل کنم.
مگر بدانکه صدر هم رهانده ز افتقارها
هوش مصنوعی: آیا میخواهی بگویی که حتی خود صدر (مقام بالا) نیز از شر نیازمندیها و محدودیتها رها شده است؟
کریمهای که از کرم سحاب زرفشان بود
صفیهای که از صفا بهشت جاودان بود
هوش مصنوعی: زنی با فضیلت و با صفا که مهربانیاش مانند باران است و از میوههای بهشت نشأت گرفته است.
عفاف اوست کز ازل حجاب جسم و جان بود
فرشتهٔ زمین بود ستارهٔ زمان بود
هوش مصنوعی: عفاف آن ویژگیای است که از ابتدا به عنوان پوشش برای جسم و روح انسان قرار داده شده است. او همچون فرشتهای در زمین و ستارهای در زمان میدرخشد.
گلیست نوش رحمتش مصون ز نیش خارها
هوش مصنوعی: یک گل است که نعمتش از آسیب خارها در امان است.
سپهر عصمت و حیا که شاه اوست ماه او
شهی که هست روز و شب زمانه در پناه او
هوش مصنوعی: در آسمان پاکی و حیا، که مرکز آن یک پادشاه است، ماهی میتابد که همانند یک سلطان در روز و شب، همهچیز در حمایت و سایه او قرار دارد.
سپهر در قبای او ستاره در کلاه او
الا نزاده مادری شهی قرین شاه او
هوش مصنوعی: آسمان به لباس او میدرخشد و ستارهها در کلاه او جا دارند، جز اینکه مادری فرزندبری نیاورده که به پای او برسد و در مقام او قرار گیرد.
به خور ازین شرافتش سزاست افتخارها
هوش مصنوعی: این خورشید به خاطر این مقام و ارزشش، شایستهی افتخار و عظمت است.
یگانهای که از شرف دو عالمند چاکرش
ز کاینات منتخب سه روح و چار گوهرش
هوش مصنوعی: تنها کسی که از حیث بلندمرتبه بودن برتر از دو جهان است، بندهای دارد که از تمام هستی انتخاب شده و دارای سه روح و چهار گوهر میباشد.
به پنج حس و شش جهت نثار هفت اخترش
به هشت خلد و نه فلک فکنده سایه معجرش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و بزرگی شخصیتی میپردازد که در همه جهات و با تمام حواس مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. این فرد مانند ستارگان درخشان و آسمانی فراخ و زیباست و سایهاش در همه جا گسترده شده و بر زندگی دیگران تأثیر میگذارد.
به خلق داده سیم و زر نه ده نه صد هزارها
هوش مصنوعی: خداوند به مردم پول و ثروت بسیاری میدهد که قابل شمارش نیست.
میان بدر و چهر او بسی بود مباینه
از آنکه بدر هر کسی ببیندش معاینه
هوش مصنوعی: در بین ماه و چهره او تفاوتهای زیادی وجود دارد، زیرا هر کس که ماه را ببیند، حقیقت آن را درک میکند.
ولیک بدر چهر او گمان برم هر آینه
که عکس هم نیفکند چو نقش جان در آینه
هوش مصنوعی: اما من بر این باورم که چهره او مانند ماه است، چون در آینه، نقش جان نمیتواند تصویری اینچنین زیبایی را نشان دهد.
خود از خرد شنیدهام مر این حدیث بارها
هوش مصنوعی: من خود بارها از خرد این داستان را شنیدهام.
به حکم شرع احمدی رواست اجتناب او
وگرنه بهر ستر رخ چه لازم احتجاب او
هوش مصنوعی: بر اساس احکام دین اسلام، دوری از او جایز است، ولی اگر بخواهیم چهرهاش را بپوشانیم، چه نیازی به پنهانکاری در این باره وجود دارد؟
حیای او حجاب او عفاف او نقاب او
وگرنه شرم او بدی حجاب آفتاب او
هوش مصنوعی: حیا و عفت او مانند پوشش و نقابش است، چرا که اگر این حیا نبود، شرم او نیز همچون حجاب خورشید را میپوشاند.
شعاع نور طلعتش شکافتی جدارها
هوش مصنوعی: نور چهرهاش دیوارها را شکافته است.
زهی فلک به بندگی ستاده پیش روی تو
بهشت عدن آیتی ز خلق مشکبوی تو
هوش مصنوعی: ای خوشبختی، ستارهگان در خدمت تو ایستادهاند و بهشت عدن جلوهای از زیبایی و خوشبوئی توست.
تو عقل عالمی از آن کسی ندیده روی تو
نهان ز چشم و در میان همیشه گفتوگوی تو
هوش مصنوعی: تو عقل و هوش همهی عالمان را داری، اما کسی تا به حال نتوانسته چهرهات را که از دید پنهان است ببیند. همیشه در میان صحبتهایت هستی و گفتههایت تاثیرگذار است.
زبان به شکر رحمتت گشاده شیرخوارها
هوش مصنوعی: زبانها در نعمت و رحمت تو مانند نوزادان نرم و لطیف است.
خصایل جمیل تو به دهر هرکه بنگرد
وجود کاینات را دگر به هیچ نشمرد
هوش مصنوعی: هر کس که به زیباییهای تو بنگرد، دیگر هیچ چیز در جهان را ارزشمند نخواهد دانست و آنها را نادیده خواهد گرفت.
چو ذره آفتاب را به چشم درنیاورد
به نعمت وجود تو ز هست و نیست بگذرد
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از نور خورشید را نتواند در چشم ببیند، دیگر وجود تو باعث میشود که از هستی و نیستی فراتر برود.
همی ز وجد بشکفد به چهرهاش بهارها
هوش مصنوعی: او با شگفتی و شادی، به گونهای میدرخشد که هر بهاری در چهرهاش نمایان میشود.
ز بهر آنکه هر نفس ترا به جان ثنا کنم
برای طول عمر خود به خویشتن دعا کنم
هوش مصنوعی: برای اینکه هر لحظه تو را ستایش کنم و برای طول عمر خودم از خدا درخواست دعا کنم.
حیات جاودانه را تمنی از خدا کنم
که تا ترا به جان و دل ثنا به عمرها کنم
هوش مصنوعی: از خداوند خواهان زندگی ابدی هستم تا بتوانم همیشه با جان و دل تو را ستایش کنم و این ستایش را در طول عمرم ادامه دهم.
ز گوهر ثنای خود فرستمت نثارها
هوش مصنوعی: از جواهرهای ستایش خود برایت هدایایی میفرستم.
چه منتم ز مردمان که اصل مردمی تویی
چه صرفهام ز این و آن که صرف آدمی تویی
هوش مصنوعی: من چه نیازی به ستایش و احترام از دیگران دارم وقتی که تو خود اصل و اساس انسانیت هستی؟ و چه فایدهای دارد که به دیگران وابسته شوم، در حالی که تمام ارزشها و زیباییها در وجود تو نهفته است؟
جهان پر ملال را بهشت خرمی تویی
به جان غم رسیدگان بهار بیغمی تویی
هوش مصنوعی: دنیا پر از غم و اندوه است، اما تو بهشت خوشی و شادابی برای کسانی هستی که در درد و غم به سر میبرند. تو بهار بیغم و شادی آنها هستی.
همی فشانده از سمن به مرد و زن نثارها
هوش مصنوعی: همواره از گلهای خوشبو و معطر، هدایا و عطریات برای مردان و زنان پراکنده میکند.