غزل شمارهٔ ۳
کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را
بساز برگ و نوای دی و زمستان را
گلوی بلبله و راح ارغوانی گیر
بدل گل سحر و بلبل خوش الحان را
چو آفتاب می و صبح روی ساقی هست
چراغ و شمع چه حاجت بود شبستان را
از آن فروخته گوهر که سوی نور جمال
دلیل شد به شب تیره پور عمران را
قرین شکر و عود و شراب و شمع کنید
طیور بابزن و برّههای بریان را
چو جمع شد همه اسباب عیش موی به موی
به حلقه آر سر و زلفکی پریشان را
شو آستین بتی درکش و ز زلف و رخش
پر از بنفشه و گل کن کنار و دامان را
عبیر و عود بر آتش منه بگیر و بده
به باد طرهٔ مشکین عنبرافشان را
به ار نماند درختان و بوستان را بر
درخت قامت گیر و به زنخدان را
گهی به گاز فراگیر سیب غبغب را
گهی به مشت بیفشار نار پستان را
مفتحی نه از آن زلف عنبرین دل را
مفرحی ده ازین لعل شکرین جان را
بگیر زلفش و از روی لعل یکسو کن
به دست دیو منه خاتم سلیمان را
به پیچ جعدش و از روی خوب یک جانه
به روی گنج ممان اژدهای پیچان را
ازین دو گوهر جانی نکوتر ار خواهی
به رشته کش گهر مدحت جهانبان را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را
بساز برگ و نوای دی و زمستان را
هوش مصنوعی: حالا که درختان و آوازها وجود ندارد، به ساختن باغ و سرسبزی در فصلهای پاییز و زمستان بپرداز.
گلوی بلبله و راح ارغوانی گیر
بدل گل سحر و بلبل خوش الحان را
هوش مصنوعی: صدای خوش بلبل را به خاطر داشته باش و در دل خود رنگ زیبای گل را بکار. یعنی در میان زیباییهای طبیعت، لذت بینظیر صدا و احساسات را فراموش نکن.
چو آفتاب می و صبح روی ساقی هست
چراغ و شمع چه حاجت بود شبستان را
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی ساقی مانند خورشید و صبح درخشنده است، دیگر به چراغ و شمع برای روشنی بخشیدن به شبستان نیازی نیست.
از آن فروخته گوهر که سوی نور جمال
دلیل شد به شب تیره پور عمران را
هوش مصنوعی: به خاطر گوهری که در شب تاریک به سمت نور زیبایی اشاره کرد، پور عمران را به فروش گذاشتند.
قرین شکر و عود و شراب و شمع کنید
طیور بابزن و برّههای بریان را
هوش مصنوعی: با هم نعمتها و زیباییها را تدارک ببینید و حال و هوای خوشی را برای پرندگان و گوشتهای بریان فراهم کنید.
چو جمع شد همه اسباب عیش موی به موی
به حلقه آر سر و زلفکی پریشان را
هوش مصنوعی: وقتی تمام وسایل خوشی و لذت فراهم شد، با دقت و نازکی، موهایت را در دایرهای بچین و دستهای از موهای نامرتب را به نمایش بگذار.
شو آستین بتی درکش و ز زلف و رخش
پر از بنفشه و گل کن کنار و دامان را
هوش مصنوعی: دستهای خود را بالا بزن و زیبایی او را در آغوش بگیر، و از موها و چهرهاش که پر از گل و بنفشه است، لذت ببر و دامنش را نیز در کناری قرار بده.
عبیر و عود بر آتش منه بگیر و بده
به باد طرهٔ مشکین عنبرافشان را
هوش مصنوعی: بگذار عود و بخور را به آتش نیفکنیم، بلکه بهتر است که این عطر خوشبو را به باد بسپاریم تا طرهٔ مشکی و زیبا را که مانند دانههای انگور میدرخشد، بر افرازیم.
به ار نماند درختان و بوستان را بر
درخت قامت گیر و به زنخدان را
هوش مصنوعی: اگر درختان و باغها باقی نمانند، تو بر قامت درختان استوار شو و به زیبایی چهرهات تکیه کن.
گهی به گاز فراگیر سیب غبغب را
گهی به مشت بیفشار نار پستان را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات باید با ملایمت و با دقت به خواستهها و نیازهای دیگران پاسخ دهیم و گاهی نیاز است که با قاطعیت و قوت به خواستههایمان برسیم.
مفتحی نه از آن زلف عنبرین دل را
مفرحی ده ازین لعل شکرین جان را
هوش مصنوعی: اگر خوشی و سرور دل را از زلف خوشبو و دلانگیز نمیتوانی بگیری، پس از این دانههای شیرین و خوشمزه، جانم را شاد کن.
بگیر زلفش و از روی لعل یکسو کن
به دست دیو منه خاتم سلیمان را
هوش مصنوعی: گوشهای از زلفش را بگیر و زیبایی چهرهاش را از من دور کن، و در دست دیو، انگشتر سلیمان را نگذار.
به پیچ جعدش و از روی خوب یک جانه
به روی گنج ممان اژدهای پیچان را
هوش مصنوعی: به خاطر مجعد بودن موهای او و زیبایی رویش، از شگفتیهایش غفلت نکن و پشت سرش را فراموش نکن، زیرا همچون اژدهای پیچان، رازهای زیادی در او نهفته است.
ازین دو گوهر جانی نکوتر ار خواهی
به رشته کش گهر مدحت جهانبان را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی جان نیکویی را به دست آوری، باید گوهر ستایش و تحسین یک ولایتمدار را در رشته بکشی.
حاشیه ها
1392/07/09 15:10
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
1393/03/13 17:06
میلاد سماوات
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن