گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶

زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست
دل که مرا در برست به که به زنجیر دوست
دیده عزیزم ولی یار چو گیرد کمان
دیده سپر بایدم کرد بر تیر دوست
پای به میدان عشق گر بنهی بنگری
مردم آزاده را رشک به نخجیر دوست
در همه عالم دلی رسته نبینی ز بند
صید گر اینسان کند زلف گرهگیر دوست
گردن تسلیم پیش آور قاآنیا
ور سر و جان می‌رود در سر تقدیر دوست

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست
دل که مرا در برست به که به زنجیر دوست
هوش مصنوعی: کیست که در این دنیا زنده و جاودان است، اما به دوست خود جان داده است؟ دل من که در آغوش اوست، بهتر از این است که به زنجیر دوستی دیگر گرفتار شوم.
دیده عزیزم ولی یار چو گیرد کمان
دیده سپر بایدم کرد بر تیر دوست
هوش مصنوعی: چشمانم خوب است، اما وقتی معشوق کمان را به دست می‌گیرد، باید از چشمانم حفاظت کنم تا بر تیر عشق شکست نخورم.
پای به میدان عشق گر بنهی بنگری
مردم آزاده را رشک به نخجیر دوست
هوش مصنوعی: اگر وارد عرصه عشق شوی، متوجه می‌شوی که آزادگان و انسان‌های شریف، حتی در عشق به محبوب خود، حرص و حسد را به جان می‌خرند.
در همه عالم دلی رسته نبینی ز بند
صید گر اینسان کند زلف گرهگیر دوست
هوش مصنوعی: در هیچ‌کجای دنیا دلی را نمی‌یابی که از دام عشق رسته باشد، اگر زلف‌های پیچیده‌ی دوست این‌گونه ترا دست و پا بزند.
گردن تسلیم پیش آور قاآنیا
ور سر و جان می‌رود در سر تقدیر دوست
هوش مصنوعی: به خودت آرامش بده و تسلیم شرایط باش، زیرا اگر همه چیز در حال تغییر باشد و حتی جان و سر تو در خطر باشد، باز هم تقدیر دوست حاکم است.