قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در ستایش شاهزاده ی آزاده اعتضادالسلطنه علیقلی میرزا دام اقباله فرماید
تا لاله به باغ و گل به گلزارست
میخواره ز زهد و توبه بیزارست
بر لاله به بانگ چنگ میخوردن
عصیانگذشته را ستغفارست
امروز نشاط مل به از دی بود
و امسال صفای گل به از پارست
نوروز و جنون من به یک فصلست
نیسان و نشاط من به یکبارست
درکام کهینه جرعهام رطلست
بر نام مهینه قرعهام یارست
ایمان بِهِلم که نوبت کفرست
سبحه بدرم که وقت زنارست
ساقی جامی که عشرتم خامست
مطرب زیری که حالتم زارست
می از چه نمیخوری مگر ننگست
بوس از چه نمیدهی مگر عارست
من شیخ نوان بدل ندارم دوست
تا شوخ جوان ماه رخسارست
تسبیح ببر که در کفم بندست
دستار مهل که بر سرم بارست
می ده که نسیم سبزه در مغزم
مشکین نفحات زلف دلدارست
برخیز و یکی به بوستان بخرام
کش سبزه بهشت و جوی انهارست
برگرد سمن بنفشگان بینی
پیرامن روز از شب تارست
گل دایرهیی ز لعل و بلبل را
دو پای برو به شکل پرگارست
آن بلبلکان نگرکشان در حلق
بیصنعت خلق بربط و تارست
وان بربط و تار ایزدیشان را
حاجت نه به زیر و بم او تارست
و آن قمریکان که شغلشان بر سرو
چون موزونان نشید اشعارست
وان سنبلکانکه بویشان در مغز
گویی به دل گلاب عطارست
وان نرگسکان چو حوضی از بلور
کش زرد فوارهیی ز دینارست
یاگرد یکی طبقچهٔ زرین
کوبیده ز نقره هفت مسمارست
و آن شاخهٔ ارغوان که ترکیبش
چون مژهٔ عاشقان خونبارست
یا پارهیی از عقیقکان خرد
کز ساعد شاهدی پدیدارست
وان نیلوف که چون رسن بازان
بیلنگر بر رسنش رفتارست
بر بام رود به ریسمانگویی
دزدست و کمندگیر و طرارست
و آن خیری زردبین که از خردیش
رنج یرقان عیان ز رخسارست
نرگس از ساق خود عصا گیرد
مسکین چکند هنوز بیمارست
وان غنچه به طفل هاشمی ماند
کاو را ز حریر سبز دستارست
از بیم همی به زیر لب خندد
کش خار رقیب سان پرستارست
شَعیای پیمبرست پنداری
کش اره به سر نهاده از خارست
یا طوطیکی به خاربن خفته
کش زمرد بال و لعل منقارست
بیرنگ ز صنع خامهٔ قدرت
بس صورت گونگون نمودارست
نه سرخی لالگان ز شنگرفست
نه سبزی سبزگان ز زنگارست
ای ترک به فصلی این چنین ما را
دانی که شراب و بوسه درکارست
در خوردن باده اینچه تعطیلست
در دادن بوسه این چه انکارست
ها باده بخور بهار در پیش است
هی بوسه بده خدای غفارست
پرسی همه دم که بوسه میخواهی
میخواهم آخر این چه اصرارست
گویی همه دم که باده مینوشی
مینوشم آری این چه تکرارست
می ده که شبست و جمله در خوابند
جز بخت خدایگان که بیدارست
شهزاده علیقلی که از فرهنگ
قاموس علوم و کنز اسرارست
فخریست ازان سبب لقب او را
کش فخر به نه سپهر دوارست
چرخ ارچه بلند پیش او پستست
سیم ار چه عزیز نزد او خوارست
جز آنکه به بذل گنج مجبورست
در هرچهگمان برند مختارست
روحیست کش از عقول اجسامست
نوریست کش از قلوب ابصار ست
بیند به سرایر آنچه آمالست
داند به ضمایر آنچه افکارست
رویش به بها چو لمعهٔ نورست
رایش به ذکا چو شعلهٔ نارست
ای جان جهان که خنجرت جسمیست
کش نصرت و فتح و فال و مقدارست
گویی که ز صلب آسمان زاده
شمشیر کج تو بس که خونخوارست
آنانکه سفر کنند در دریا
گویند به بحر کوه بسیارست
من گر ز تو چون به دست تو دیدم
دانستم کاین حدیث ستوارست
لیکن نشنیده بودم از مردم
بحری که مقام او به کهسارست
بر کوههٔ زین چو دیدمت گفتم
بر کوه نشسته بحر زخارست
گر خصم ترا بود سرافرازی
یا بر سر نیزه یا سر دارست
بازست پی سوال در پیشت
هر دستی اگر چه برگ اشجارست
قوس است و بال تیر و تیر تو
در قول و بال خصم غدارست
وین طرفه که قطب ساکنست و او
قطب ظفرست و نیک سیارست
بزم تو سزد مقام قاآنی
علیین جایگاه ابرارست
تا بار خدا یکست و عالم دو
تا دخترکان سه مامکان چارست
پنج و شش نرد حکم هفت اقلیم
چون هشت جنان ترا سزاوارست
نه گردون وقف ده حواست باد
تا سهلترینکسوری اعشارست
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در مدح سلطان ماضی محمدشاه غازی و حاج میرزا آقاسی: هستی دو وجه دارد مخفی و ظاهر استقصیدهٔ شمارهٔ ۴۲: که جلوه کرد که آفاق پر ز انوارست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا لاله به باغ و گل به گلزارست
میخواره ز زهد و توبه بیزارست
هوش مصنوعی: تا زمانی که لالهها در باغ و گلها در گلزار هستند، عشقها و مستیها از رهبانیت و توبه دورند.
بر لاله به بانگ چنگ میخوردن
عصیانگذشته را ستغفارست
هوش مصنوعی: به صدای چنگ، لالهها در حال گلهگزاری از گذشتههای ناامیدکننده و خطاها هستند و اکنون درخواست آمرزش و بخشش میکنند.
امروز نشاط مل به از دی بود
و امسال صفای گل به از پارست
هوش مصنوعی: امروز حال و هوای ملایم و شادابتری نسبت به دیروز داریم و امسال گلها زیباتر و خوشبوتر از سال گذشتهاند.
نوروز و جنون من به یک فصلست
نیسان و نشاط من به یکبارست
هوش مصنوعی: نوروز و دیوانگی من در یک فصل اتفاق میافتد و خوشحالی من در آن زمان به اوج خود میرسد.
درکام کهینه جرعهام رطلست
بر نام مهینه قرعهام یارست
هوش مصنوعی: در دهنم قدری از شراب هست که به اندازه یک رطل میماند و در این حال، عشق من به محبوبی خاص نظیر همان شراب است.
ایمان بِهِلم که نوبت کفرست
سبحه بدرم که وقت زنارست
هوش مصنوعی: ایمان من به این سبب است که زمان کفر فرارسیده و سجدهام به خاطر این است که وقت پوشیدن زنار (نماد کفر) است.
ساقی جامی که عشرتم خامست
مطرب زیری که حالتم زارست
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی به من بده که پنجمین جام از ده جام من باشد، و ای مطرب، آوازت را طوری بخوان که حال و روز من بسیار غمناک است.
می از چه نمیخوری مگر ننگست
بوس از چه نمیدهی مگر عارست
هوش مصنوعی: چرا از می نمینوشی مگر اینکه برایت مایه ننگ است؟ و چرا لبخند نمیزنی مگر اینکه برایت عیب و نقصی به حساب میآید؟
من شیخ نوان بدل ندارم دوست
تا شوخ جوان ماه رخسارست
هوش مصنوعی: من رفیق و دوست جوانی با چهرهی زیبا دارم که نمیتوانم کسی را در مقام او پیدا کنم.
تسبیح ببر که در کفم بندست
دستار مهل که بر سرم بارست
هوش مصنوعی: دستمالی که بر سرم هست، بار سنگینی دارد و من مشغول ذکر گفتن هستم، بنابراین آن را رها کن.
می ده که نسیم سبزه در مغزم
مشکین نفحات زلف دلدارست
هوش مصنوعی: نسیم سبز طبیعی، بوی خوشی را به مغزم میآورد که از عطر زلف محبوبم سرچشمه میگیرد.
برخیز و یکی به بوستان بخرام
کش سبزه بهشت و جوی انهارست
هوش مصنوعی: برخیز و به باغ برو، چرا که سبزهها زیبایی بهشت و جویهای آرامش را دارند.
برگرد سمن بنفشگان بینی
پیرامن روز از شب تارست
هوش مصنوعی: به دور سمنهای بنفش، نگاهی بینداز و ببین که روز، چطور از شب تار میگذرد.
گل دایرهیی ز لعل و بلبل را
دو پای برو به شکل پرگارست
هوش مصنوعی: گل به شکل دایرهای است که با لعل و بلبل تزیین شده و دو پای آن به گونهای طراحی شده که شبیه پرگار به نظر میرسد.
آن بلبلکان نگرکشان در حلق
بیصنعت خلق بربط و تارست
هوش مصنوعی: به این بلبلهای نغمهسرا توجه کن که در حلقهای از بندگی بدون هنر و دستساختههای بشری، ساز و آواز میزنند.
وان بربط و تار ایزدیشان را
حاجت نه به زیر و بم او تارست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که این ساز و موسیقی که از آن صحبت میشود، برای الههها و خداوندان خصوصیتی ندارد و تأثیری بر آنها نمیگذارد. آنها به دنیای زیر و بم این موسیقی نیازی ندارند و در واقع فراتر از این مسائل هستند.
و آن قمریکان که شغلشان بر سرو
چون موزونان نشید اشعارست
هوش مصنوعی: و آن کسانی که کارشان مانند سروهاست، شعر را به زیبایی و با مهارت سروده و اجرا میکنند.
وان سنبلکانکه بویشان در مغز
گویی به دل گلاب عطارست
هوش مصنوعی: آن سنبلهایی که بویشان در مغز به یاد میآورد، گویی عطر گلهای خوشبو را در دل دارند.
وان نرگسکان چو حوضی از بلور
کش زرد فوارهیی ز دینارست
هوش مصنوعی: گلهای نرگس مانند حوضی ساخته شده از بلور و شفاف هستند که از درون آنها آب زردرنگی مانند دینار و سکهای طلایی به بیرون میجوشد.
یاگرد یکی طبقچهٔ زرین
کوبیده ز نقره هفت مسمارست
هوش مصنوعی: اگر یکی ظرفی طلایی درست کرده باشد و با چکش نقرهای هفت میخ بر آن زده باشد.
و آن شاخهٔ ارغوان که ترکیبش
چون مژهٔ عاشقان خونبارست
هوش مصنوعی: آن شاخه ارغوانی که شبیه به مژههای عاشقانی است که اشک میریزند.
یا پارهیی از عقیقکان خرد
کز ساعد شاهدی پدیدارست
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به زیبایی و جذابیت وجود دارد. تشبیه کردن یک بخش از عقیق به زیبایی یک شاهد، به نوعی تجسم زیبایی و دلربایی است که میتواند از هر سو نمایان شود. در واقع، سهولت در درک و شناخت زیباییها در اطراف و نقش آنها در زندگی انسانها مطرح شده است.
وان نیلوف که چون رسن بازان
بیلنگر بر رسنش رفتارست
هوش مصنوعی: این نیلوفر آبی که بیسیم و لنگر، بر روی آب به حرکت در میآید و مانند بازیگران چابک و آزاد در جایی که قرار دارد، حرکت میکند.
بر بام رود به ریسمانگویی
دزدست و کمندگیر و طرارست
هوش مصنوعی: در بام و سقف، به نظر میرسد که کسی در حال دزدی یا شکار صید است و با دقت و تبحر کارش را انجام میدهد.
و آن خیری زردبین که از خردیش
رنج یرقان عیان ز رخسارست
هوش مصنوعی: و آن خوبی زردرنگی که به خاطر خردیش درد زردی را به وضوح بر چهرهاش میتوان دید.
نرگس از ساق خود عصا گیرد
مسکین چکند هنوز بیمارست
هوش مصنوعی: نرگس به خاطر عارضهاش به چوب عصا نیاز دارد و مسکین به حالت نفرین زمان همچنان در رنج و درد به سر میبرد.
وان غنچه به طفل هاشمی ماند
کاو را ز حریر سبز دستارست
هوش مصنوعی: این غنچه به مانند کودکی از خاندان هاشمی است که با دستاری از پارچه سبز پوشانده شده است.
از بیم همی به زیر لب خندد
کش خار رقیب سان پرستارست
هوش مصنوعی: از ترس، ناگاه لبخندی بر لب میآورد، همانطور که پرستار از وجود رقیب احساس خطر میکند.
شَعیای پیمبرست پنداری
کش اره به سر نهاده از خارست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی شبیه پیامبر است، اما فکر نکنید که او از سختیها و مشکلات در زندگیاش بیخبر است. او نیز با چالشها و دردها دست و پنجه نرم کرده است.
یا طوطیکی به خاربن خفته
کش زمرد بال و لعل منقارست
هوش مصنوعی: یا طوطیای که بر روی خار و خزه خوابیدهای، بالهای تو از زمرد و منقارت از لعل است.
بیرنگ ز صنع خامهٔ قدرت
بس صورت گونگون نمودارست
هوش مصنوعی: بدون رنگ و بغیر از وجود مادی، قلم قدرت به خلق تصاویر مختلف پرداخته است.
نه سرخی لالگان ز شنگرفست
نه سبزی سبزگان ز زنگارست
هوش مصنوعی: نه رنگ سرخی که لالهها دارند، به خاطر رنگ قرمز سنگ معدنی شنگرف است، و نه رنگ سبزی که سبزهها دارند، ناشی از زنگار است.
ای ترک به فصلی این چنین ما را
دانی که شراب و بوسه درکارست
هوش مصنوعی: ای ترک، آیا میدانی در این فصل چه حال و هوایی داریم که شراب و بوسه در میان است؟
در خوردن باده اینچه تعطیلست
در دادن بوسه این چه انکارست
هوش مصنوعی: در نوشیدن شراب چرا باید خود را محدود کنیم؟ و چرا در دادن بوسه باید انکاری وجود داشته باشد؟
ها باده بخور بهار در پیش است
هی بوسه بده خدای غفارست
هوش مصنوعی: بیا برای شادی و خوشحالی باده بنوشیم، چون بهار نزدیک است. همچنین، به یاد داشته باش که رحمت خداوند فراوان است و او همیشه بخشنده است.
پرسی همه دم که بوسه میخواهی
میخواهم آخر این چه اصرارست
هوش مصنوعی: همیشه از من میپرسی که آیا بوسه میخواهی، اما من نمیدانم چرا اینقدر اصرار داری.
گویی همه دم که باده مینوشی
مینوشم آری این چه تکرارست
هوش مصنوعی: هر لحظه که تو شراب مینوشی، گویی من هم در همان لحظه آن را مینوشم. این چه نوع تکراری است که در آن زندگی میکنیم؟
می ده که شبست و جمله در خوابند
جز بخت خدایگان که بیدارست
هوش مصنوعی: در دل شب که همه در خوابند، تنها بخت و سرنوشت بزرگان بیدار و هوشیار است.
شهزاده علیقلی که از فرهنگ
قاموس علوم و کنز اسرارست
هوش مصنوعی: شهزاده علیقلی کسی است که سرشار از علم و دانش و اسرار مهم است.
فخریست ازان سبب لقب او را
کش فخر به نه سپهر دوارست
هوش مصنوعی: لقب او به دلیل این است که برتری و افتخار او به هیچ سواری وابسته نیست، بلکه مانند گوی گردان آسمان، به خودی خود درخشان و برجسته است.
چرخ ارچه بلند پیش او پستست
سیم ار چه عزیز نزد او خوارست
هوش مصنوعی: هر چند که چرخ فلکی از نظر موقعیت بالاست و قدرت زیادی دارد، ولی در برابر او که بالاتر است، حقیر و کوچک به نظر میرسد. همچنین، هر چند که نقره دارای ارزش و اعتبار زیادی است، در نزد او ممکن است بیارزش و ناچیز باشد.
جز آنکه به بذل گنج مجبورست
در هرچهگمان برند مختارست
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که برای بخشیدن ثروت تحت فشار باشد، در هر چیزی که تصور کنند، آزادی انتخاب دارد.
روحیست کش از عقول اجسامست
نوریست کش از قلوب ابصار ست
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این مطلب میپردازد که روح به نوعی از افکار و جسم فراتر است و مانند نوری میباشد که از دلها و باطنها به دیدگان میتابد. به عبارتی، روح به عنوان یک حقیقت فراتر از جسم و عقل، به روشنایی و آگاهی درونی انسان کمک میکند.
بیند به سرایر آنچه آمالست
داند به ضمایر آنچه افکارست
هوش مصنوعی: آنچه را که در خانه آرزوهاست میبیند و از دلها آنچه را که در افکار وجود دارد، میداند.
رویش به بها چو لمعهٔ نورست
رایش به ذکا چو شعلهٔ نارست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشش او، مانند نور لطیف و جذاب است و از نظر هوش و ذکاوت، شبیه شعلهٔ آتش، پرانرژی و زنده میباشد.
ای جان جهان که خنجرت جسمیست
کش نصرت و فتح و فال و مقدارست
هوش مصنوعی: ای جان جهان، تو مانند خنجری هستی که جسم و وجودت به پیروزی و موفقیت و سرنوشت مرتبط است.
گویی که ز صلب آسمان زاده
شمشیر کج تو بس که خونخوارست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مانند آن است که شمشیر کج تو از آسمان به دنیا آمده است، زیرا به اندازهای خونریزی و ویرانی به بار آورده است.
آنانکه سفر کنند در دریا
گویند به بحر کوه بسیارست
هوش مصنوعی: آنهایی که در دریا سفر میکنند، میگویند دریا پر از کوههای زیادی است.
من گر ز تو چون به دست تو دیدم
دانستم کاین حدیث ستوارست
هوش مصنوعی: وقتی که تو را در دست خود دیدم، فهمیدم که این موضوع بسیار واقعی و معتبر است.
لیکن نشنیده بودم از مردم
بحری که مقام او به کهسارست
هوش مصنوعی: اما من از مردم دریا نشنیدهام که مقام او به بلندی کوههاست.
بر کوههٔ زین چو دیدمت گفتم
بر کوه نشسته بحر زخارست
هوش مصنوعی: وقتی تو را بر دامنه کوه دیدم، گفتم که دریایی از زیبایی و بزرگی را مشاهده میکنم.
گر خصم ترا بود سرافرازی
یا بر سر نیزه یا سر دارست
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو در اوج عزت و glory باشد، این یا به خاطر دلاوری اوست که بر بالای نیزه قرار دارد، یا به دلیل قدرت و بزرگیاش که در بالای دار است.
بازست پی سوال در پیشت
هر دستی اگر چه برگ اشجارست
هوش مصنوعی: هر دستی که در مقابل تو دراز شود، حتی اگر فقط برگ درختان باشد، هنوز سوالی در آن نهفته است.
قوس است و بال تیر و تیر تو
در قول و بال خصم غدارست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در موقعیتی قرار داری که حوادث به سرعت در حال پیشرفت هستند و تمام این فعالیتها تحت تأثیر نیروهای نامطمئن و خطرناک قرار دارد. شما در حال برنامهریزی یا انجام کاری هستید، اما رقبایتان به طرز غافلگیرکنندهای عمل میکنند.
وین طرفه که قطب ساکنست و او
قطب ظفرست و نیک سیارست
هوش مصنوعی: این شخص به گونهای است که در عین ساکن بودن، به مرکز و هدف پیروزی نزدیک است و با این حال، در حرکت و پویایی نیز نیکو عمل میکند.
بزم تو سزد مقام قاآنی
علیین جایگاه ابرارست
هوش مصنوعی: مهمانی تو یا مجالس تو شایسته مقام و رتبهای والا است و در جایگاه نیکان و انسانهای درستکار قرار دارد.
تا بار خدا یکست و عالم دو
تا دخترکان سه مامکان چارست
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به تعداد و تنوع موجودات و نعمتهای الهی دارد. به این ترتیب میتوان گفت که خداوند یک بار و یکتا است، اما آفریدهها و موجودات در دنیا متفاوت و متعددند. به عبارتی، در عین یکتایی خدا، جهان پر از تنوع و زیبایی است و هر چیز در جای خود و با ویژگیهای خاصی قرار دارد.
پنج و شش نرد حکم هفت اقلیم
چون هشت جنان ترا سزاوارست
هوش مصنوعی: پنج و شش تاس، مانند هفت اقلیم، و هشت بهشت، برای تو شایسته است.
نه گردون وقف ده حواست باد
تا سهلترینکسوری اعشارست
هوش مصنوعی: همیشه به یاد داشته باش که دنیا در اختیار تو نیست؛ زیرا کوچکترین اشتباه میتواند عواقب بزرگی داشته باشد.
حاشیه ها
1389/06/05 19:09
در پاورقی دیوان ذیل شعیا (بیت 29) آمده:
شعیا نام دیگری از حضرت زکریا پیامبر بنیاسرائیل است که طبق روایات مذهبی به درختی پناه برد و
در دل آن جایگرفت و شیطان به صورت پیری درآمد و ارهٔ دوسر را نزد مردم آورد تا با آن درخت را
ببریدند و زکریا را میان درخت به دو نیم کردند.