قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - و له ایضاً فی مدحه
عاشق بی کفر در شرع طریقت کافرست
کافری بگزین گرت شور طریقت در سرست
کفر دانی چیست آزادی ز قید کفر و دین
آوخا زین قید آزادی که قید دیگرست
نور ایمان مضمرست ای خواجه در ظلمات کفر
آری آری چشمهٔ حیوان به ظلمات اندرست
زان سبب خوانند کافر انبیا را از نخست
وین سخن از روز روشن بی سخن روشنترست
زان سبب کز هر یکی دیدند چندین معجزات
از طریق عجز میگفتند کاو پیغمبرست
لاجرم هر دین که هست از کفر پیدا شد نخست
پس به معنی مومنست آنکو به صورت کافرست
کفر صورت چست درد فقر و سوز عاشقی
درد آن و سوز این الحق عجب جان پرورست
نفس را کامل نماید درد فقر و سوز عشق
بانگ کوس از ضربتست و بوی عود از آذرست
عکسهای فکرت تست آنچه اندر عالمست
نقشهای فکرت تست آنچه اندر دفترست
خود رسول خود شدی اسکندر رومی مدام
وآنچه گفتی گفتی این فرمودهٔ اسکندرست
یک سخن سربسته گویم کاو نداند بدسگال
مصدر اندر فعل مضمر گرچه فعل از مصدرست
فعل و مصدر را ز یکدیگر بنتوانی گسیخت
کاین دو را با یکدگر پیوند بوی و عنبرست
هستی خورشید رخشان وآنچه بینی روزنست
هست یک هستی مطلق وآنچه بینی مظهرست
می خمار آرد هم از می دفع میگردد خمار
لاجرم اندر تو ای دل درد و درمان مضمرست
تا نباشد راست مسطر نشاید ساختن
وین عجب کان راستی را باز میزان مسطرست
ترک اوصاف طبیعت گو دلا کز روی طبع
هرچه خیزد ناقصست و هرچه زاید ابترست
خود زنی بدکاره کز بیگانه آبستن شود
هرچه میزاید حرامست ار پسر یا دخترست
خلق نیکی کز طبیعت میبزاید مرد را
پیکری بیجان بسان صورت صورتگرست
وآدمی کاو را نباشد سوز عش و درد فقر
اسب چوبین است کش نی دست و نی پا و سرست
شخص بیجان دختران را بهر لعبت لایقست
اسب چوبین کودکان را بهر بازی درخورست
فکر و ذکر اختیاری چیست دام مکر و شید
کانکه بی می مستی آرد در پی شور و شرست
اژدهای نفس نگذارد که رو آری به گنج
اژدهاکش شو گرت در سر هوای گوهرست
شیر حق آن اژدها را کشت اندر عهد مهد
لاجرم هر آدمی کاو حیّهدر شد حیدرست
اژدهاکش هیچ میدانی درین ایام کیست
میر احمد سیرتست و صدر حیدر گوهرست
میرزا آقاسی آنکو وصف روی و رای او
زآنچه آید در گمان و وصف و دانش برترست
ذات بیهمتای او قلبست و گیتی قالبست
عدل ملکآرای او روحست و عالم پیکرست
فطرت او آسمانی کش محامد انجمست
طینت او پادشاهی کش مکارم لشکرست
گر بدو خصمش تشبه کرد کی ماند بدو
نیست سلطان هرکه چون هدهد به فرقش افسرست
لاغرستش کلک اگرچه فتنهٔ عالم بود
آری آری هرکجا بسیار خواری لاغرست
محضر قدر رفیع اوست گردون لاجرم
اینهمه انجم بر او چون مهرها بر محضرست
گر ز گردون فرّ او افزوده گردد نی عجب
هرکجا آیینه بینی صیقلش خاکسترست
گر به کام شیر بنگارند نام خلق او
تا ابد چون نافهٔ آهو کان مشک او فرست
آصف بن برخیا گر خوانمش آید به خشم
خواجه خشم آرد بلی گر گوییاش چون چاکرست
هرکجا ذکری ز خلقش لادن اندر لادنست
هرکجا وصفی ز رایش اختر اندر اخترست
کلک او یک شِبْر نی باشد ولی دارم شگفت
کز چه آن یک شِبْر یک هندوستان نیشکرست!
تا جهان ماند بماند او که بی او روزگار
موکبی بی شهریارست و سپاهی بی سرست
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در ستایش کهف الادانی ولاقاضی وزیر بینظیر حاجی آقاسی طاب ثراه: بر دلم صدهزار نیشترستقصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در مدح سلطان ماضی محمدشاه غازی و حاج میرزا آقاسی: هستی دو وجه دارد مخفی و ظاهر است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشق بی کفر در شرع طریقت کافرست
کافری بگزین گرت شور طریقت در سرست
هوش مصنوعی: عاشقی که به اصول دینی و شرع پایبند نیست در حقیقت در راه حقیقت کافر به حساب میآید. اگر شور و شوقی برای درک حقیقت در دل داری، بهتر است تا به کفر و بیدینی روی بیاوری.
کفر دانی چیست آزادی ز قید کفر و دین
آوخا زین قید آزادی که قید دیگرست
هوش مصنوعی: آزادی به معنای رهایی از محدودیتهای بیفکری و باورهای نادرست (کفر) چیست، و در عین حال، آزادی خود به یک قید و بند دیگر تبدیل میشود که باید از آن نیز رهایی یافت.
نور ایمان مضمرست ای خواجه در ظلمات کفر
آری آری چشمهٔ حیوان به ظلمات اندرست
هوش مصنوعی: ای آقا، نور ایمان در دل تاریکیهای کفر پنهان است. بله، سرچشمه زندگی همواره در این ظلمات وجود دارد.
زان سبب خوانند کافر انبیا را از نخست
وین سخن از روز روشن بی سخن روشنترست
هوش مصنوعی: به همین خاطر، انبیا را از زمانهای قدیم کافر مینامند و این حرفی است که به وضوح و بدون هیچ ابهامی روشنتر از روز است.
زان سبب کز هر یکی دیدند چندین معجزات
از طریق عجز میگفتند کاو پیغمبرست
هوش مصنوعی: به همین خاطر که از هر یک از آنها معجزات زیادی دیدهاند، به این نتیجه رسیدند که او پیامبر است و این معجزات به خاطر ناتوانی انسانهاست.
لاجرم هر دین که هست از کفر پیدا شد نخست
پس به معنی مومنست آنکو به صورت کافرست
هوش مصنوعی: به ناچار هر دینی که وجود دارد ابتدا از بیدینی و کفر شکل گرفته است، بنابراین کسی که ظاهراً کافر به نظر میرسد، در حقیقت ممکن است به معنای واقعی ایمان داشته باشد.
کفر صورت چست درد فقر و سوز عاشقی
درد آن و سوز این الحق عجب جان پرورست
هوش مصنوعی: انکار و بیدینی ظاهری دارد، اما درد فقر و عشق واقعاً عمیق است. درد ناشی از فقر و شعله عشق هر یک ویژگی خاصی دارند و حقیقتاً این دردها باعث باروری جان انسان میشوند.
نفس را کامل نماید درد فقر و سوز عشق
بانگ کوس از ضربتست و بوی عود از آذرست
هوش مصنوعی: عشق و فقر هر دو میتوانند انسان را دچار درد و رنج کنند. اما در این میان، عشق میتواند تسکینی به وجود آورد و مانند بویی خوش بر زندگی انسان بنشیند. در این اوضاع، هر ضربهای که به انسان وارد میشود، میتواند صدای زیبایی به همراه داشته باشد و تجربههای سخت نیز به نوعی روح را صفا ببخشد.
عکسهای فکرت تست آنچه اندر عالمست
نقشهای فکرت تست آنچه اندر دفترست
هوش مصنوعی: تصاویر و تصورات ذهنی تو، نشاندهندهی واقعیتهای موجود در جهان هستند. آنچه در دنیای بیرون وجود دارد، در حقیقت، نقشهایی است که در دفتر ذهن تو ترسیم شدهاند.
خود رسول خود شدی اسکندر رومی مدام
وآنچه گفتی گفتی این فرمودهٔ اسکندرست
هوش مصنوعی: تو به خوبی نماینده و فرستاده اسکندر رومی شدهای و همیشه آنچه را که گفتهای، همانند سخنان اسکندر است.
یک سخن سربسته گویم کاو نداند بدسگال
مصدر اندر فعل مضمر گرچه فعل از مصدرست
هوش مصنوعی: یک سخن را به طور غیرمستقیم بیان میکنم که کسی که نادان است، نمیتواند مفهوم واقعی آن را درک کند، حتی اگر عمل از یک منبع خاص نشأت گرفته باشد.
فعل و مصدر را ز یکدیگر بنتوانی گسیخت
کاین دو را با یکدگر پیوند بوی و عنبرست
هوش مصنوعی: عمل و معنای آن را نمیتوان از هم جدا کرد، زیرا این دو به یکدیگر وابسته و نزدیک هستند مانند عطر و خوشبویی.
هستی خورشید رخشان وآنچه بینی روزنست
هست یک هستی مطلق وآنچه بینی مظهرست
هوش مصنوعی: این اشعار به این معناست که وجود همچون خورشید درخشان است و آنچه که در دنیا مشاهده میکنیم تنها جلوهها و تجلیات آن وجود مطلق هستند. به عبارتی، حقیقت اصلی و بزرگتر از آن چیزی است که ما با حواس خود میبینیم و درک میکنیم. آنچه ما میبینیم تنها نمایی از واقعیت عمیقتری است.
می خمار آرد هم از می دفع میگردد خمار
لاجرم اندر تو ای دل درد و درمان مضمرست
هوش مصنوعی: شراب خمار به دل مینشیند و حالتی خاص میآفریند، اما در عین حال این حال گذراست و از می دور میشود. ای دل، در تو درد و درمانی نهفته است که باید به آن پی ببری.
تا نباشد راست مسطر نشاید ساختن
وین عجب کان راستی را باز میزان مسطرست
هوش مصنوعی: برای ساختن یک خط راست، وجود راستای درست ضروری است. جالب اینجاست که خود راستای درست، میزان و معیاری برای سنجش دیگری است.
ترک اوصاف طبیعت گو دلا کز روی طبع
هرچه خیزد ناقصست و هرچه زاید ابترست
هوش مصنوعی: از ویژگیهای طبیعت دست بکش، ای دل! زیرا آنچه از خواست طبیعی به وجود میآید ناقص و ناتمام است و هر چیزی که به وجود آید بیریشه و بدون هدف خواهد بود.
خود زنی بدکاره کز بیگانه آبستن شود
هرچه میزاید حرامست ار پسر یا دخترست
هوش مصنوعی: زن فاحشهای که از مردان بیگانه باردار میشود، هر چیزی را که به دنیا بیاورد، چه پسر باشد و چه دختر، حرام است.
خلق نیکی کز طبیعت میبزاید مرد را
پیکری بیجان بسان صورت صورتگرست
هوش مصنوعی: آفریدههای نیکو که از ذات انسان سرچشمه میگیرند، مانند جسمی بیروح هستند که تنها شبیه به صورت یک هنرمند میباشند.
وآدمی کاو را نباشد سوز عش و درد فقر
اسب چوبین است کش نی دست و نی پا و سرست
هوش مصنوعی: آدمی که عشق و درد فقر او را نرنجاند، مانند اسب چوبی است که دست و پا ندارد و هیچ حرکتی نمیتواند داشته باشد.
شخص بیجان دختران را بهر لعبت لایقست
اسب چوبین کودکان را بهر بازی درخورست
هوش مصنوعی: شخص بیروح و فاقد احساس، مناسب بازی و سرگرمی دختران نیست. در واقع، تنها کسانی که دارای روح زندگی و نشاط هستند، لایق بازی و شادمانی در کنار هم هستند.
فکر و ذکر اختیاری چیست دام مکر و شید
کانکه بی می مستی آرد در پی شور و شرست
هوش مصنوعی: اندیشه و یادآوری که به اختیار خودمان هست، چه دامی از فریب و فسون است! زیرا کسی که بدون می نوشی مست میشود، به دنبال شور و شوق زیادی میافتد.
اژدهای نفس نگذارد که رو آری به گنج
اژدهاکش شو گرت در سر هوای گوهرست
هوش مصنوعی: نفس انسان مانند اژدهایی است که اجازه نمیدهد به گنجی از معرفت و ارزشها دست یابی. اگر در دل آرزوی دستیابی به این گنج را داری، باید با این نفس مبارزه کنی.
شیر حق آن اژدها را کشت اندر عهد مهد
لاجرم هر آدمی کاو حیّهدر شد حیدرست
هوش مصنوعی: در زمان ظهور حق، شیر حق آن موجود ترسناک را از بین برد. بنابراین هر انسانی که در مسیر حق قرار گیرد، مانند حیدر (علی) خواهد شد.
اژدهاکش هیچ میدانی درین ایام کیست
میر احمد سیرتست و صدر حیدر گوهرست
هوش مصنوعی: آیا میدانی در این روزها چه کسی است که همچون اژدهاکش میباشد؟ او کسی نیست جز میر احمد سیر که در درخشانترین مقامها قرار دارد و همچون جوهر حیدر است.
میرزا آقاسی آنکو وصف روی و رای او
زآنچه آید در گمان و وصف و دانش برترست
هوش مصنوعی: میرزا آقاسی آن کسی است که توصیف چهره و ویژگیهای او فراتر از تصور و شناخت عموم است و دانایی او نیز بالاتر از آنچه میتوان در نظر گرفت، میباشد.
ذات بیهمتای او قلبست و گیتی قالبست
عدل ملکآرای او روحست و عالم پیکرست
هوش مصنوعی: وجود او یگانه و بیمانند است؛ قلب انسان به او وابسته است و دنیا همچون قالبی است که به عدل او شکل میگیرد. روح او به مانند نیرویی است که عالم را زنده میکند و جهان هم در حقیقت پیکرهای است که روح او آن را تحریک میکند.
فطرت او آسمانی کش محامد انجمست
طینت او پادشاهی کش مکارم لشکرست
هوش مصنوعی: طبیعت او به گونهای است که آسمان را به یاد میآورد، زیرا فضایل و ویژگیهای او مانند ستارههایی در آسمان میدرخشند. وجود او به مانند یک فرمانروای بزرگ است که صفات نیکو و برترش مانند لشکری از فضایل بهوضوح قابل مشاهده است.
گر بدو خصمش تشبه کرد کی ماند بدو
نیست سلطان هرکه چون هدهد به فرقش افسرست
هوش مصنوعی: اگر کسی خود را به دشمنش شبیه کند، دیگر چه نیکو و بدی باقی میماند. هر کسی که مانند هدهد تاجی بر سر دارد، در جایگاه سلطنت است.
لاغرستش کلک اگرچه فتنهٔ عالم بود
آری آری هرکجا بسیار خواری لاغرست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگرچه کسی به ظاهر لاغر و کمجان به نظر میرسد، اما در واقع میتواند همانند یک معضل بزرگ در دنیا باشد. به عبارتی، هر جا که مشکلات و سختیهای زیادی وجود دارد، ممکن است این فرد لاغر و ضعیفشکل، در پسِ خود معانی عمیقتری داشته باشد و به نوعی در آن فضا بیشتر نمایان شود.
محضر قدر رفیع اوست گردون لاجرم
اینهمه انجم بر او چون مهرها بر محضرست
هوش مصنوعی: محل و مقام با ارزش او در آسمان است، بنابراین تمامی ستارهها و اجرام آسمانی در مقابل او همچون خورشیدهایی هستند که در محضر او قرار دارند.
گر ز گردون فرّ او افزوده گردد نی عجب
هرکجا آیینه بینی صیقلش خاکسترست
هوش مصنوعی: اگر از آسمان، دُرّ و جواهر زیادی به کسی برسد، نباید تعجب کرد؛ زیرا هر جا که آئینهای دیده شود، نشانهی صاف و درخشان آن در واقع خاکستری است که بر رویش نشسته است.
گر به کام شیر بنگارند نام خلق او
تا ابد چون نافهٔ آهو کان مشک او فرست
هوش مصنوعی: اگر نام او را بر شیر بنویسند، این نام تا ابد در دلها مانند بوی مشک باقی خواهد ماند، همانطور که نافه آهو همیشه عطر و بوی خود را پخش میکند.
آصف بن برخیا گر خوانمش آید به خشم
خواجه خشم آرد بلی گر گوییاش چون چاکرست
اگر او را آصف بن برخیا بخوانم، خشمش میگیرد. آری اگر بگویی، به خشم میآید؛ چون [آدمِ] افتادهای است.
هرکجا ذکری ز خلقش لادن اندر لادنست
هرکجا وصفی ز رایش اختر اندر اخترست
هوش مصنوعی: هرجا که نامش ذکر شود، به مانند عطر و خوشبوئی است و هرجا که از او توصیف شود، درخشانتر از ستارهای است.
کلک او یک شِبْر نی باشد ولی دارم شگفت
کز چه آن یک شِبْر یک هندوستان نیشکرست!
کِلْکِ (قلم) او یک وجب نی است؛ ولی در شگفتم که چرا همان یک وجب نی، یک هندوستان نیشکر میباشد!
تا جهان ماند بماند او که بی او روزگار
موکبی بی شهریارست و سپاهی بی سرست
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا باقی است، او هم باقی خواهد ماند؛ زیرا بدون او، زمان همچون کاروانی است که سرپرستی ندارد و سپاهی است که فرماندهی ندارد.
حاشیه ها
1399/03/02 18:06
nabavar
بیت 7 ، چیست
بیت 8 ، نفس را کامل نماید درد فقر و سوز عشق
بیت 15 ، تا نباشد راستی مسطر نشاید ساختن
بیت 19 ،وآدمی کاو را نباشد سوز ” عشق“ و درد فقر
بیت 30 ،این همهانجمبراو چونمهره ها بر محضرست
بیت 33 ، خواجه خشم آرد بلی گر ”گوییش “چون چاکرست
بیت 35 ، کلک او یک ”شیرِ نی “باشد{شیر نی =شیره ی نیشکر}

قاآنی