گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۹ - در مدح هژبر سالب و شهاب الله الثاقب اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب علیه السلام گوید

شبی‌گفتم خرد راکای مه‌گردون دانایی
که از خاک قدومت چشم معنی یافت بینایی
مرا در عالم صورت بسی آسان شده مشکل
چه باشد گر بیان این مسائل باز فرمایی
چرا گردون بود گردنده و باشد زمین ساکن
چرا این‌یک بود مایل به پستی آن به بالایی
چرا ممدوح می‌سازند سوسن را به آزادی
چرا موصوف می‌دارند نرگس را به شهلایی
چو از یک جوهر خاکیم ما و احمد مرسل
چرا ما راست‌رسم‌بندگی او راست مولایی
چه‌شد موجب‌که‌زلف‌گلرخان را داد طراحی
چه بد باعث‌که روی مهوشان را داد زیبابی
که اندر قالب شیطان نهاد آیات خنّاسی
که اندر طینت آدم سرشت آثار والایی
چرا افتاد بر سرکوهکن را شور شیرینی
به یوسف تهمت افکند از چه رو عشق زلیخایی
که آموزد به چشم نیکوان آداب طنازی
که می‌بخشد به قدگلرخان تشریف رعنایی
ز عشق‌صورت‌لیلی چه‌باعث‌گشت مجنون را
که در کوه و بیابان سر نهاد آخر به رسوایی
یکی در عرصهٔ‌گیتی خورد تشویش شهماتی
یکی در ششدر دوران نماید فکر عذرایی
چرا وحشت نماید آدمی از شیرکهساری
چرا نفرت نماید زاهد از رند کلیسایی
خرد گفتا که‌ کشف این حقایق‌ کس نمی‌داند
بجز فرمانروای شهربند مسندآرایی
امیرالمومنین حیدر ولی ایزد داور
که دربان درش را ننگ می‌آید ز دارایی
شهنشاهی‌ که ‌گر خواهد ضمیر عالم‌ آرایش
بر انگیزد ز پنهانی همه آثار پیدایی
ز استمداد رای ابر دست او عجب نبود
کندگر ذره خورشیدی نماید قطره دریایی
سلیمان بر درش موری‌ کند جمشید دربانی
خرد از وی‌ کهولت می‌پذیرد بخت برنایی
که داند تا زمام آسمان را بازگرداند
وگرنه بس شگفتی نیست اعجاز مسیحایی
گدای درگه وی خویش را داند کلیم‌الله
گرش نازل شود صدبار خوان من و سلوایی
اگر از رفعت قدر بلند او شود آگه
عنان‌ خویش زی‌ پستی‌گراید چرخ مینایی
به خورشید فلک نسبت نباید داد رایش را
که‌ این‌یک ‌پاک‌دامن ‌هست‌و آن ‌رندیست هرجایی
نیاید بی‌حضورش هیچ طفلی از رحم بیرون
نپوشد بی‌وجودش هیچ‌کس تشریف عقبایی
ز فرمانش اگرحور بهشتی رو بگرداند
کسی او را قبول طبع ننمایدبه لالایی
ز بیم احتساب او همانا چنگ می‌نالد
وگرنه عدل وی افکند ازبن بیخ رسوایی
نمی‌خواهد ستم بر عاشقان انصاف وی ورنه
ز لعل دلبران برداشت رسم باده پیمایی
به عهد او لباس تعزیت بر تن نپوشد کس
بجز چشم نکویان آن هم از بهر دلارایی
به دیر دهر ناقوس شریعت‌گر بجنباند
ز ترس از دوش هر راهب فتد زنار ترسایی
ز سهم ذوالفقار وی برآید زهرهٔ گردون
وگرنه بی‌سبب نبود فلک را لون خضرایی
از آن‌چون شع هر ش دیدهٔ انجم همی تابد
که از خاک رهش جشند یکسر کحل مینایی
شهنشاها تویی آن‌کس‌که ارباب طریقت را
به اقلیم حقیقت از شریعت راه بنمایی
چنان افکند بنیاد عناد از بیخ فرمانت
که یک جا آب و آتش را توانی جمع فرمایی
صباکی‌شرق‌و غرب‌دهر رایک‌لحظه فرساید
نیاموزد ز خنگت تا رسوم راه فرسایی
از آن‌رو سایه خود را تابع خصم تو می‌دارد
که ود را خصم‌نستاید به بی‌مثلی و همتایی
اگر بر اختلاف دهر حزمت امر فرماید
کند دیروز امروزی کند امروز فردایی
همانا خامه‌گر خواهد که‌ وصفت‌ جمله بنگارد
عجب نبود خیالات محال از طبع سودایی
سبک‌گردی‌ز عزمت‌گر به‌سنگ خاره بنشیند
ز سنگ خاره برخیزد گرانیهای خارایی
حبیب ‌از جان‌شها چون ‌در و صفت ‌بر زبان راند
سزد کز لفظ وی طوطی بیاموزد شکرخایی
ولیکن دست دوران پای‌بند محنتش دارد
چه باشد کز ره احسانش بند ازپای بگشایی
الا تا نشوهٔ صهبا ز لوح دل فرو شوید
نقوش محنت و غم را به گاه مجلس‌آرایی
ز ذکرت دوستاران را شود کیفیتی حاصل
که از خاطر برد کیفیت تأثیر صهبایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی‌گفتم خرد راکای مه‌گردون دانایی
که از خاک قدومت چشم معنی یافت بینایی
هوش مصنوعی: شبی به خرد گفتم که ای دانای بزرگ، گردونه‌ی آسمان تو را به من نشان بده. از خاک قد و قامت تو آگاهی به دست آوردم و چشم بینایی پیدا کردم.
مرا در عالم صورت بسی آسان شده مشکل
چه باشد گر بیان این مسائل باز فرمایی
هوش مصنوعی: در دنیای مادی، مشکلاتی که برای من وجود دارد، به نظر می‌رسد آسان‌تر شده‌اند. اگر تو بتوانی این مسائل را به وضوح توضیح دهی، ممکن است برایم روشن‌تر شوند.
چرا گردون بود گردنده و باشد زمین ساکن
چرا این‌یک بود مایل به پستی آن به بالایی
هوش مصنوعی: چرا آسمان همیشه در حال چرخش است اما زمین در جای خود ثابت است؟ چرا یکی از آن‌ها به سمت پایین و دیگری به سمت بالا متمایل است؟
چرا ممدوح می‌سازند سوسن را به آزادی
چرا موصوف می‌دارند نرگس را به شهلایی
هوش مصنوعی: چرا در وصف سوسن به آزادی اشاره می‌شود و چرا نرگس را با زیبایی خاصی توصیف می‌کنند؟
چو از یک جوهر خاکیم ما و احمد مرسل
چرا ما راست‌رسم‌بندگی او راست مولایی
هوش مصنوعی: ما از یک ماده و خاک ساخته شده‌ایم، همان‌طور که پیامبر احمد هم از همین جنس است. پس چرا ما بندگی او را با کمال نمی‌پذیریم، در حالی که او مولای ماست؟
چه‌شد موجب‌که‌زلف‌گلرخان را داد طراحی
چه بد باعث‌که روی مهوشان را داد زیبابی
هوش مصنوعی: چه شد که زلف‌های زیبا و دلربای دختران را به نقشه و طراحی کشیدند و چه شده که روی دل‌نشین و زیبايی آنها را این‌گونه زیبا ساخته‌اند؟
که اندر قالب شیطان نهاد آیات خنّاسی
که اندر طینت آدم سرشت آثار والایی
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این دارد که در دنیای مادی و خاکی، نشانه‌هایی از برتری و ویژگی‌های انسانی وجود دارد، حتی اگر در ظاهر، شکل و شمایل زمینی و شیطانی به خود بگیرند. به عبارتی، هرچند برخی امور ممکن است به نظر ناپسند یا شیطانی بیایند، اما در اعماق وجودشان، صفات با ارزشی نهفته است که نشان‌دهنده برتری انسانی است.
چرا افتاد بر سرکوهکن را شور شیرینی
به یوسف تهمت افکند از چه رو عشق زلیخایی
هوش مصنوعی: چرا بر کوه‌کن حالتی شیرین اما پر از شائبه و تهمت به یوسف افتاده است؟ به چه دلیل عشق مانند زلیخا به او دست داده است؟
که آموزد به چشم نیکوان آداب طنازی
که می‌بخشد به قدگلرخان تشریف رعنایی
هوش مصنوعی: چگونه می‌شود که به چشم‌های زیبا و دلدار، هنر و آداب زیبایی‌سازی را بیاموزند، در حالی که خود آن زیبایی‌ها، همواره افتخاری می‌بخشند به کسانی که سرشت و قامت زیبایی دارند.
ز عشق‌صورت‌لیلی چه‌باعث‌گشت مجنون را
که در کوه و بیابان سر نهاد آخر به رسوایی
هوش مصنوعی: عشق به چهره‌ لیلی چه باعث شد که مجنون در کوه و بیابان بیافتد و در نهایت به رسوایی دچار شود؟
یکی در عرصهٔ‌گیتی خورد تشویش شهماتی
یکی در ششدر دوران نماید فکر عذرایی
هوش مصنوعی: در این دنیا، برخی افراد از نگرانی‌ها و دغدغه‌ها رنج می‌برند، در حالی که دیگران به تفکر و تأمل درباره حوادث و موقعیت‌های مختلف زندگی می‌پردازند.
چرا وحشت نماید آدمی از شیرکهساری
چرا نفرت نماید زاهد از رند کلیسایی
هوش مصنوعی: چرا انسان باید از شیر وحشت کند یا از زهد و دیانت خود نفرت داشته باشد؟
خرد گفتا که‌ کشف این حقایق‌ کس نمی‌داند
بجز فرمانروای شهربند مسندآرایی
هوش مصنوعی: خرد بیان کرد که فقط کسی که در مقام رهبری و حکومت است، می‌تواند به درستی این واقعیت‌ها را درک کند و از آن‌ها آگاه باشد.
امیرالمومنین حیدر ولی ایزد داور
که دربان درش را ننگ می‌آید ز دارایی
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین علی، ولی خداوند داور است و به قدری بزرگ و باارزش است که هرچه در اختیار دارد، حتی دربان درگاهش نیز از آن شرم می‌کند.
شهنشاهی‌ که ‌گر خواهد ضمیر عالم‌ آرایش
بر انگیزد ز پنهانی همه آثار پیدایی
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی بخواهد، می‌تواند از درون عالم، تمام نشانه‌ها و آثار را به طور ناگهانی آشکار کند.
ز استمداد رای ابر دست او عجب نبود
کندگر ذره خورشیدی نماید قطره دریایی
هوش مصنوعی: از کمک گرفتن از ابر تعجبی نیست اگر یک ذره‌ی کوچک که از نور خورشید بهره‌مند است، بتواند به اندازه‌ی یک قطره دریا بزرگ به نظر بیاید.
سلیمان بر درش موری‌ کند جمشید دربانی
خرد از وی‌ کهولت می‌پذیرد بخت برنایی
هوش مصنوعی: سلیمان به درگاه خود موری می‌سازد، در حالی که جمشید با حکمت خود باید با پیری کنار بیاید، زیرا بخت بر او رو به افول دارد.
که داند تا زمام آسمان را بازگرداند
وگرنه بس شگفتی نیست اعجاز مسیحایی
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند که آیا او توانایی بازگرداندن نظم آسمان را دارد یا نه، و اگر این‌طور نیست، معجزه‌های مسیحی هم چندان شگفت‌آور نخواهد بود.
گدای درگه وی خویش را داند کلیم‌الله
گرش نازل شود صدبار خوان من و سلوایی
هوش مصنوعی: آدم محتاج و فقیر هرگز فراموش نمی‌کند که به کجا تعلق دارد و اهل کدام درگاه است. حتی اگر بارها بر او نازل شود، او همچنان با یاد و احترام به درگاه خود، زندگی می‌کند.
اگر از رفعت قدر بلند او شود آگه
عنان‌ خویش زی‌ پستی‌گراید چرخ مینایی
هوش مصنوعی: اگر کسی به بزرگی و مقام بلند او آگاه شود، ممکن است به خاطر اوج‌گیری‌اش از اصل و ریشه‌اش دور شود و به پستی برود.
به خورشید فلک نسبت نباید داد رایش را
که‌ این‌یک ‌پاک‌دامن ‌هست‌و آن ‌رندیست هرجایی
هوش مصنوعی: نباید شهرت و مقام خورشید را به چرخ و فلک نسبت داد، زیرا خورشید پاک و معصوم است، در حالی که فلک و چرخ زمان همیشه دچار نیرنگ و فریب هستند.
نیاید بی‌حضورش هیچ طفلی از رحم بیرون
نپوشد بی‌وجودش هیچ‌کس تشریف عقبایی
هوش مصنوعی: هیچ طفلی بدون حضور او از رحم متولد نمی‌شود و هیچ‌کس بدون وجود او از مقام و منزلت برخوردار نیست.
ز فرمانش اگرحور بهشتی رو بگرداند
کسی او را قبول طبع ننمایدبه لالایی
هوش مصنوعی: اگر هور بی‌نظیر بهشتی هم به خاطر دستوری او رویش را برگرداند، باز هم کسی او را با خوش‌حالی قبول نخواهد کرد.
ز بیم احتساب او همانا چنگ می‌نالد
وگرنه عدل وی افکند ازبن بیخ رسوایی
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از حساب و کتاب او، چنگ به صدا درمی‌آید وگرنه عدالت او از ریشه رسوایی را به وجود می‌آورد.
نمی‌خواهد ستم بر عاشقان انصاف وی ورنه
ز لعل دلبران برداشت رسم باده پیمایی
هوش مصنوعی: عاشقان به انصاف نیازی ندارند، چرا که اگر چنین باشد، دیگر باده‌نوشی و لذتی از زیبایی‌های دلبران برنمی‌گردد.
به عهد او لباس تعزیت بر تن نپوشد کس
بجز چشم نکویان آن هم از بهر دلارایی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به جز چشم‌های زیبا‌رو، به یاد عهد او لباس عزا به تن نمی‌کند و این تنها به خاطر زیبایی و دل‌ربایی آن‌هاست.
به دیر دهر ناقوس شریعت‌گر بجنباند
ز ترس از دوش هر راهب فتد زنار ترسایی
هوش مصنوعی: در میخانه، صدای ناقوس به خاطر ترس از عواقب، هر راهبی را به لرزه در می‌آورد و او را وادار به اندیشیدن می‌کند.
ز سهم ذوالفقار وی برآید زهرهٔ گردون
وگرنه بی‌سبب نبود فلک را لون خضرایی
هوش مصنوعی: از قدرت و جلوه ذوالفقار، ستاره‌ها و آسمان به زیبایی و روشنی می‌آیند و این زیبایی بی‌علت نیست که فلک رنگ سبزی به خود گرفته است.
از آن‌چون شع هر ش دیدهٔ انجم همی تابد
که از خاک رهش جشند یکسر کحل مینایی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و نورانی بودن ستاره‌ها اشاره می‌کند. به‌طوری‌که هرگاه که نوری از آن‌ها به زمین می‌تابد، این نور را می‌توان به‌نوعی به رنگ آبی یا میانی تعبیر کرد. در واقع، تاثیر و جاذبه‌ی این نور بر روی زمین به‌مانند رنگی خاص است که زیبایی خاصی را به طبیعت می‌بخشد.
شهنشاها تویی آن‌کس‌که ارباب طریقت را
به اقلیم حقیقت از شریعت راه بنمایی
هوش مصنوعی: تو ای شاه، شخصی هستی که به راهنمایی اربابان عرفان، آن‌ها را از قوانین شرعی به دنیای حقیقت هدایت می‌کنی.
چنان افکند بنیاد عناد از بیخ فرمانت
که یک جا آب و آتش را توانی جمع فرمایی
هوش مصنوعی: به حدی از ریشه‌ی فرمان تو، دشمنی و کینه به وجود آمده که می‌توانی آب و آتش را در یک مکان گرد هم بیاوری.
صباکی‌شرق‌و غرب‌دهر رایک‌لحظه فرساید
نیاموزد ز خنگت تا رسوم راه فرسایی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که در شرق و غرب زمان می‌گذرد، تو را فراموش نمی‌کند و نمی‌آموزد که چگونه از خواب آلودگی‌های زندگی‌ات رها شوی و به راهی درست قدم بگذاری.
از آن‌رو سایه خود را تابع خصم تو می‌دارد
که ود را خصم‌نستاید به بی‌مثلی و همتایی
هوش مصنوعی: به همین دلیل سایه‌اش را به دشمن تو واگذار می‌کند که او نیز دشمن را به نداشتن رقیب و همتایی تحسین می‌کند.
اگر بر اختلاف دهر حزمت امر فرماید
کند دیروز امروزی کند امروز فردایی
هوش مصنوعی: اگر زندگی بر وفق مراد تو نباشد، زمان می‌تواند دیروز را به امروز و امروز را به فردا تبدیل کند.
همانا خامه‌گر خواهد که‌ وصفت‌ جمله بنگارد
عجب نبود خیالات محال از طبع سودایی
هوش مصنوعی: البته، نویسنده می‌خواهد تمام ویژگی‌های تو را به تصویر بکشد و این کار جای شگفتی ندارد؛ زیرا ذهن خیال‌پرداز او قادر به تصور چیزهای غیرممکن است.
سبک‌گردی‌ز عزمت‌گر به‌سنگ خاره بنشیند
ز سنگ خاره برخیزد گرانیهای خارایی
هوش مصنوعی: اگر عزیمت و اراده‌ات قوی باشد، حتی اگر بر روی سنگ‌هایی سخت بنشینی، می‌توانی از آن سنگ‌ها بلند شوی و غم‌ها و مشکلات را پشت سر بگذاری.
حبیب ‌از جان‌شها چون ‌در و صفت ‌بر زبان راند
سزد کز لفظ وی طوطی بیاموزد شکرخایی
هوش مصنوعی: دوست و محبوب، هنگامی که نام و صفات جانش را به زبان می‌آورد، شایسته است که طوطی از کلمات او یاد بگیرد و شیرینی آن را درک کند.
ولیکن دست دوران پای‌بند محنتش دارد
چه باشد کز ره احسانش بند ازپای بگشایی
هوش مصنوعی: اما دست زمان، او را در بند مشکلات نگه‌داشته است؛ چه می‌شود اگر از مسیر لطفش، قید و بند او را باز کنی؟
الا تا نشوهٔ صهبا ز لوح دل فرو شوید
نقوش محنت و غم را به گاه مجلس‌آرایی
هوش مصنوعی: بگذار تا اثر شراب زفت بر دل برود و طرح‌های نگرانی و غم در این مجلس شادی محو شوند.
ز ذکرت دوستاران را شود کیفیتی حاصل
که از خاطر برد کیفیت تأثیر صهبایی
هوش مصنوعی: با یاد دوست، حالتی در دل عاشقان به وجود می‌آید که آن حال، اثر نوشیدنی معنوی را از یادشان می‌برد.