قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۸ - و له فی المدیحه
عیدست و جام زرنشان از میگرانبار آمده
هر زاهدی دامن کشان در دیر خمار آمده
زاهدکهکرد انکار می حیرت بدش ازکار می
از هرچه جزگفتار می اینک در انکار آمده
عیدست و یار دلستان بر دست جام ارغوان
با قدُ چون سرو روان بر طرف گلزار آمده
گل بیقرار از روی او سنبل اسیر موی او
اندر خم گیسوی او دلها گرفتار آمده
برگ صبوح از می بود جان را فتوح از می بود
تفریح روح از می بود هرگه که افکار آمده
می جان بود پیمانه تن دست بتانش پیرهن
زانگشتهایش بر بدن رگهای بسیار آمده
آن لجهٔ سیماب بین آن آتشینگرداب بین
آتش میان آب بین هردم شرربار آمده
عید مبارک پی نگر رخشنده جام می نگر
نالان نوای نی نگرکز هجر دلدار آمده
چنگست زالی ناتوان رگهاش پیدا زاستخوان
از ناتوانی هر زمان در نالهٔ زار آمده
نایی که بستد هوش نیگفتا چه اندرگوش نی
کز سینهٔ پرجوش نی آه شرربار آمده
بربد به کف بربط نگر خون بط اندر بط نگر
می تا به هفتم خط نگر در جام شهوار آمده
بیجادهٔکانی است می یاقوت رمانی است می
لعل بدخشانی است می کایینه کردار آمده
از مطلع طبعم دگر زد مطلعی تابندهسر
خورشید گویی جلوهگر بر چرخ دوار آمده
خرّم دو عید دلگشا اینک پدیدار آمده
فرخ دو جشن جانفزا اینک نمودار آمده
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۷ - در مدح شاهزاده ی مبرور شجاع السلطنه مغفور حسنعلی میرزا فرماید: عبدس و ساقی در قدح، صهبا ز مینا ریختهقصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۹ - مطلع ثانی: جشنی ز نوروز عجم کاراستش جمشید جم
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عیدست و جام زرنشان از میگرانبار آمده
هر زاهدی دامن کشان در دیر خمار آمده
هوش مصنوعی: این روز عید است و جامی که از شراب پر شده، به حاضران نشان میدهد. هر زاهد و پارسا نیز با شوق و سرحالی به میخانه آمده و دامن خود را بلند کرده تا از این جشن و خوشی بهرهمند شود.
زاهدکهکرد انکار می حیرت بدش ازکار می
از هرچه جزگفتار می اینک در انکار آمده
هوش مصنوعی: زاهدی که به شراب و مینوشی بیاعتناست، از کارهای شگفتانگیز آن حیران است. او از هر چیزی جز گفتار و صحبت فاصله گرفته و الآن به انکار حقیقتهایی که پیش رویش است، پرداخته.
عیدست و یار دلستان بر دست جام ارغوان
با قدُ چون سرو روان بر طرف گلزار آمده
هوش مصنوعی: عید و جشن است و محبوب دلنشین من با جامی از شراب ارغوانی در دست، با قدی که مانند سرو است، به سمت باغ آمده است.
گل بیقرار از روی او سنبل اسیر موی او
اندر خم گیسوی او دلها گرفتار آمده
هوش مصنوعی: گل نگران و بیقرار از زیبایی او، و سنبل که به موی او گرفتار شده است. دلها در خم گیسوی او اسیر شدهاند.
برگ صبوح از می بود جان را فتوح از می بود
تفریح روح از می بود هرگه که افکار آمده
هوش مصنوعی: برگ صبح از نوشیدنی خوشبوست، زندگی و شادی روح نیز از آن است. هرگاه که افکار و اندیشهها به سراغ ما میآیند، این میتواند به ما شادی و لذت بدهد.
می جان بود پیمانه تن دست بتانش پیرهن
زانگشتهایش بر بدن رگهای بسیار آمده
هوش مصنوعی: جان انسان در می و شراب همچون پیمانهای است که تن او را میپوشاند. آنچنان که زیبایی و جذابیت وجودش بر تنش نمایان شده و از رگهایش به وضوح میتوان دید.
آن لجهٔ سیماب بین آن آتشینگرداب بین
آتش میان آب بین هردم شرربار آمده
هوش مصنوعی: در آن دریاچه نقرهای، گردابی آتشین وجود دارد. در میان آب، آتش را میبینیم که هر لحظه شعلهور میشود.
عید مبارک پی نگر رخشنده جام می نگر
نالان نوای نی نگرکز هجر دلدار آمده
هوش مصنوعی: عید مبارک را جشن بگیر، به زیبایی جام نگاه کن، به صدای غمانگیز نی گوش بده که از دوری محبوب آمده است.
چنگست زالی ناتوان رگهاش پیدا زاستخوان
از ناتوانی هر زمان در نالهٔ زار آمده
هوش مصنوعی: حالت زار و ناتوانی او به خوبی نمایان است، مانند چنگی که از رگهایش رنج و درد را تسخیر کرده و از استخوانش درد میچکد. او هر بار که به ناله و فریاد میافتد، نشان از این ضعف و ناتوانی خود دارد.
نایی که بستد هوش نیگفتا چه اندرگوش نی
کز سینهٔ پرجوش نی آه شرربار آمده
هوش مصنوعی: نا، که صدای آن هوش را از سر میبرد، در اینجا نمیگوید چه در گوش دارد. از سینهای که پر از جوش و خروش است، آتشی سوزان و شعلهور بیرون میآید.
بربد به کف بربط نگر خون بط اندر بط نگر
می تا به هفتم خط نگر در جام شهوار آمده
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک وضعیت شاد و خوشایند میپردازد. در آن به نگهداری ساز بربط اشاره شده و همچنین به تماشای قطرات یاقوتی رنگ که در جامی پر از شادی و سرمستی نمایان است. به نوعی، شاعر به تجربهای از عشق و لذت پرداخته که در آن همه چیز به شکلی زیبا و خوش رنگ به نظر میرسد.
بیجادهٔکانی است می یاقوت رمانی است می
لعل بدخشانی است می کایینه کردار آمده
هوش مصنوعی: این بیت به وصف نوعی از شراب میپردازد که از مناطق مختلفی به دست آمده است. اشاره دارد به اینکه شرابهای مختلف هر کدام خصوصیات خاص خود را دارند، مانند نایاب بودن و زیبایی رنگ. همچنین بیانگر این است که شراب از نظر کیفیت و طعم تحت تأثیر جغرافیا و ویژگیهای منطقهای قرار دارد. در نهایت، این شعر به زیبایی و لطافت خاص شراب اشاره میکند.
از مطلع طبعم دگر زد مطلعی تابندهسر
خورشید گویی جلوهگر بر چرخ دوار آمده
هوش مصنوعی: چیزی شبیه به آغاز جدیدی در وجودم به وجود آمده که همچون خورشید در حال درخشش است و بر چرخ زمان نمایان شده است.
خرّم دو عید دلگشا اینک پدیدار آمده
فرخ دو جشن جانفزا اینک نمودار آمده
هوش مصنوعی: دو جشن شاد و دلانگیز اکنون بهوضوح ظاهر شدهاند، و دو مراسم فرحبخش و جانافزایی اکنون در معرض نمایش قرار گرفتهاند.