قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۵ - ایضاً در مدح شاهنشاه ماضی محمدشاه قاضی طاب ثراه
شاها ز ساغر لب ساقی شراب خواه
آخر سکندری تو ازین چشمه آب خواه
از لعل یار بوسهٔ همچون شکرستان
ز الماس جام جوهر یاقوت ناب خواه
ساقی بخواه باده و بوس وکنار جوی
مطرب بخوان و بربط و چنگ و رباب خواه
دیشب هلال عید ز بام افق نمود
از دست مهوشی می چون آفتاب خواه
از آب تیغ در دل آتش شرر فکن
وز خاک کوی خویش شکست گلاب خواه
اقبال و بخت و شوکت و فر همعنان طلب
تایید و عون و فتح و ظفر همرکاب خواه
از عزم خود شتاب و ز گردون درنگ جوی
از حزم خود درنگ و ز غبرا شتاب خواه
بدخواه را ز چشمهٔ رخشان تیغ خویش
سیراب ساز و چشمهٔ عمرش سراب خواه
از روی و رای خویش مه و آفتاب جوی
از قدر و بذل خویش سپهر و سحاب خواه
از لطف خود به جان مؤالف ثواب بخش
وز قهر خود به جای مخالف عقاب خواه
تا ناورد ز حکم تو گردن کشد برون
از کهکشان به گردن گردون طناب خواه
تا صدهزار کشتی جان از بلا رهد
پنهان نهنگ تیغ به بحر قراب خواه
جز بخت خود که قرعهٔ بیداریش زدند
از امن عدل خویش جهان را بهخواب خواه
بادا دوام عمر تو تا روز رستخیز
یارب دعای بندهٔ خود مستجاب خواه
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۴ - در ستایش وزیر بی نظیر میرزا ابواقاسم قائم مقام فرماید: مگوگناه بود بر رخ نگار نگاهقصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۶ - در مدح معتمدالدوله منوچهرخان گوید: ماه من در جمع تا چون شمع چهر افروخته
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاها ز ساغر لب ساقی شراب خواه
آخر سکندری تو ازین چشمه آب خواه
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از ساقی بخواهان که از جام شراب بنوشی؛ زیرا در این چشمه آب، از سکندری کلام خود نیز استفاده کن.
از لعل یار بوسهٔ همچون شکرستان
ز الماس جام جوهر یاقوت ناب خواه
هوش مصنوعی: از لبهای دوست بوسهای شیرین مثل شکر بخواه که همانند جامی از الماس و گوهرهای یاقوت خالص است.
ساقی بخواه باده و بوس وکنار جوی
مطرب بخوان و بربط و چنگ و رباب خواه
هوش مصنوعی: ای ساقی، از تو میخواهم که شراب بیاوری و در کنار جوی، همبازوی من باش. بگذار تا مطرب برایمان بخواند و نغمههای بربط، چنگ و رباب به گوشمان برسد.
دیشب هلال عید ز بام افق نمود
از دست مهوشی می چون آفتاب خواه
هوش مصنوعی: در حالی که شب، هلال عید از بالای افق نمایان شد، تأثیر آن بر ذهن من مانند تابش آفتاب بود.
از آب تیغ در دل آتش شرر فکن
وز خاک کوی خویش شکست گلاب خواه
هوش مصنوعی: با تیغی که از آب ساخته شده، جرقهای در دل آتش بینداز و از خاک زادگاهت، گل شکستهای بیاور.
اقبال و بخت و شوکت و فر همعنان طلب
تایید و عون و فتح و ظفر همرکاب خواه
هوش مصنوعی: خودت را برای رسیدن به موفقیت و پیروزی تلاش کن و از قدرت و شانس خود بهره ببر.
از عزم خود شتاب و ز گردون درنگ جوی
از حزم خود درنگ و ز غبرا شتاب خواه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصد، با اراده و سرعت حرکت کن و از آسمان و زمان نیز کمی تأمل و اندیشه به خرج بده. در عین حال، با احتیاط و آرامش پیش برو و از بینظمی و هرج و مرج فاصله بگیر.
بدخواه را ز چشمهٔ رخشان تیغ خویش
سیراب ساز و چشمهٔ عمرش سراب خواه
هوش مصنوعی: با چهرهٔ زیبایت بدخواه را سیراب کن و عمرش را به توهمات بیفکن.
از روی و رای خویش مه و آفتاب جوی
از قدر و بذل خویش سپهر و سحاب خواه
هوش مصنوعی: از ظاهر و نیروی خود، نور و روشنایی ایجاد کن، و از میزان بخشش و فدای خود، آسمان و ابر بپوشان.
از لطف خود به جان مؤالف ثواب بخش
وز قهر خود به جای مخالف عقاب خواه
هوش مصنوعی: از رحمت و لطف خود بر جان نویسنده پاداش عطا کن و از خشم خود بر مخالفانش کیفر بده.
تا ناورد ز حکم تو گردن کشد برون
از کهکشان به گردن گردون طناب خواه
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از دستورات تو سرپیچی کند، بهتر است از آسمان و کهکشان به سمت او، طنابی بیندازی و او را مهار کنی.
تا صدهزار کشتی جان از بلا رهد
پنهان نهنگ تیغ به بحر قراب خواه
هوش مصنوعی: اگر گروهی از کشتیها بتوانند جان خود را از خطرات نجات دهند، مانند نهنگی که با تیغش در دریا میجنگد، آرامش را در این دریا به دست خواهند آورد.
جز بخت خود که قرعهٔ بیداریش زدند
از امن عدل خویش جهان را بهخواب خواه
هوش مصنوعی: جز مرغ بخت که شانس بیداریاش را به آن دادهاند، دنیا را به خواب صلح و عدالت خود رها کن.
بادا دوام عمر تو تا روز رستخیز
یارب دعای بندهٔ خود مستجاب خواه
هوش مصنوعی: ای کاش زندگی تو تا روز قیامت ادامه پیدا کند، خداوندا، دعای بندهی خود را اجابت کن.