گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - د‌ر ستایش و نیایش ابولملوک ثانی جمشید جهان ثانی فتحعلی شاه قاجار طاب ثراه فرماید

اگر نظام امور جهان به دست قضاست
چرا به هرچه‌کند امر شهریار رضاست
شهی‌که قامت یکتای دهرگشته دوتا
به پیش‌گوهر او کز مثال بی‌همتاست
ستوده فتحعلی‌شاه شهریار جهان
که‌اصل و فرع وجود است و مایه ی اشیاست
مگر به نعل سمندش برابری‌کرده
که مه ز خجلت‌ گاهی نهان وگه پیداست
زمانه نافهٔ چین خواند مشک خلقش را
فکند چین به جبین ‌آسمان که عین خطاست
شود ز تیغ کجش راست‌کار هفت اقلیم
زهی عجب که به صورت کجست و راست‌ نماست
ز رشک طلعت او کور گشت دیدهٔ مهر
از آن ز خط شعاعی به دست مهر عصاست
دگر قبول سخن بی‌ادله جایز نیست
مرا به صدق سخن اولین بدیهه‌گواست
به باغ رزم سنانش نمو کند چون سرو
بلی ز اصل نباتست و مستعد نماست
فلک نباشد چون او چرا که چاکر اوست
اگرچه پایهٔ او ماورای چون و چراست
جهان به صورت معنیست اندرو مُد غم
عجب ‌مدارکه ‌او درجهان به‌صورت ماست
یک آسمان و ازو آشکار صد خورشید
یک آفتاب و مر او را هزارگونه سناست
اگرچه صدگهر از یک محیط برخیزد
نتیجهٔ‌ گهر صلب او دو صد دریاست
و گرچه این همه پهناورند و بی‌پایان
ولی ز جمله نکوتر دو بحر گوهر زاست
یکی که هستی او هست بی‌بها گوهر
یکی که‌ گوهر او گوهر تمام بهاست
یکی چو نور وجو دست و دیگری پرتو
یکی چو چشمهٔ خورشید و دیگری چو ضیاست
یکی حسینعلی میرزاست خسرو عهد
یکی حسن شه عادل ‌که معدلت فرماست
مرآن بسان مسیحا شکسته قفل سپهر
مراین بسان سلیمان‌ کلید فتح سباست
ز شور خدمت این در سر فلک سودا
ز تف ناچخ این در مزاج خور صفر است
زگرد توسن آن تاکه بنگری‌کهسار
ز نعل اَبَرَش این تا نظر کنی صحراست
نطاق خدمت آن طوق ‌گردن ‌گردون
زمین درگه این فرق گنبد خضر است
فنا ز رافت آن‌گشته همنشین بقا
بقا ز سطوت این درگذار سیل فناست
جهان مسخر آن یک ز ماه تا ماهی
فضای مملکت این زارض تا به سماست
مر آن نموده سبک سنگ خصم را چون کاه
مراین به‌ گوهر تیغش خواص‌ کاه ‌رباست
نقوش نامهٔ آن زیب پیکر طاووس
صریر خامهٔ این صیت شهپر عنقاست
به هرچه مخفی و غیبست ذات آن عالم
به هرچه مکمن ‌کونست رای این داناست
به عرض لشکر آن مهر و مه بود داخل
ز دخل همت این فقر و فاقه مستثناست
هم از تفقد آن یک ستم به جای ستم
هم از تشدد این یک بلا به جان بلاست
همه نتایج آن را فلک ز دل چاکر
همه سلالهٔ این را جهان ز جان مولاست
همه نتایج آن در جمال هشت بهشت
همه سلالهٔ این از جلال هفت آباست
مر آن به مملکت چرخ حاکم محکم
مر این به کشور آفاق والی والاست
حسام صولت آن روز رزم‌کشورگیر
کمند سطوت این وقت عزم قلعه‌‌ گشاست
ز سهم خنجر آن فتنه مختلف اوضاع
ز بیم ناوک این‌چرخ مرتعش‌اعضاست
ز رشک طلعت آن آفتاب چون ذره
ز حسرت گهر این سهیل همچو سهاست
ثنای این دو نیاری نمود قاآنی
اگرچه پایهٔ شعر تو برتر از شعر است
چگونه ‌گوهر توصیفشان توانی سفت
اگر چه حدت الماس فکرتت برجاست
چه‌سان به بادیهٔ مدحشان‌کنی جولان
اگرچه خنگ خیال تو آسمان پیماست
ز مدح دست بدار و برآر دست دعا
اگرچه برتو ز عجز مدیح جای دعاست
زمین درگهشان باد آسمان بلند
مدام تا که زمین زیر و آسمان بالاست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نظام امور جهان به دست قضاست
چرا به هرچه‌کند امر شهریار رضاست
هوش مصنوعی: اگر همه چیز در جهان به سرنوشت و تقدیر بستگی دارد، پس چرا همه چیزهایی که شهریار انجام می‌دهد مورد رضایت و تأیید قرار می‌گیرد؟
شهی‌که قامت یکتای دهرگشته دوتا
به پیش‌گوهر او کز مثال بی‌همتاست
هوش مصنوعی: سلطانی که تنها نمونه‌ای از زمانه خود است، به گونه‌ای سر به فلک کشیده که حتی دو چیز را در برابر جواهر وجودش کم‌عرض و کوچک می‌سازد، زیرا او بی‌نظیر و بی‌مثل است.
ستوده فتحعلی‌شاه شهریار جهان
که‌اصل و فرع وجود است و مایه ی اشیاست
هوش مصنوعی: در این بیت، به ستایش فتحعلی‌شاه اشاره شده است، که او را همچون پادشاه برتر و مهم در جهان مطرح می‌کند. او به عنوان یک شخصیت اصلی و منبع زندگی و وجود در نظر گرفته شده است.
مگر به نعل سمندش برابری‌کرده
که مه ز خجلت‌ گاهی نهان وگه پیداست
هوش مصنوعی: شاید به خاطر بزرگی و شکوه اسب اوست که گاهی ماه به خاطر خجالت خود، پنهان می‌شود و گاهی هم پیدا می‌شود.
زمانه نافهٔ چین خواند مشک خلقش را
فکند چین به جبین ‌آسمان که عین خطاست
هوش مصنوعی: دنیا به مانند گلی خوشبو و زیباست که زیبایی‌اش را بر سر آسمان نمایان کرده، ولی این زیبایی حقیقتی ندارد و در واقع تنها یک ظاهر است.
شود ز تیغ کجش راست‌کار هفت اقلیم
زهی عجب که به صورت کجست و راست‌ نماست
هوش مصنوعی: با استفاده از تیغ تیز او، می‌تواند کار را در هفت اقلیم سامان دهد. جالب اینجاست که او در ظاهر می‌تواند کج باشد، ولی در واقعیت کارش درست و راست است.
ز رشک طلعت او کور گشت دیدهٔ مهر
از آن ز خط شعاعی به دست مهر عصاست
هوش مصنوعی: چشمان مهر از زیبایی او به حسادت کور شدند و به خاطر نور او، مهر به این نتیجه رسید که هیچ‌گاه نمی‌تواند به او برسد.
دگر قبول سخن بی‌ادله جایز نیست
مرا به صدق سخن اولین بدیهه‌گواست
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم بدون مدارک و شواهد، سخنی را بپذیرم. حقیقت نخستین، خود شاهدی روشن است.
به باغ رزم سنانش نمو کند چون سرو
بلی ز اصل نباتست و مستعد نماست
هوش مصنوعی: در باغ جنگ، نیزه‌اش مانند سرو رشد می‌کند، زیرا از ریشه گیاه است و برای رشد آماده است.
فلک نباشد چون او چرا که چاکر اوست
اگرچه پایهٔ او ماورای چون و چراست
هوش مصنوعی: آسمان مانند او نیست چون او خدمتگزار دارد و اگرچه مقام و جایگاه او فراتر از هر گونه سوال و تردید است.
جهان به صورت معنیست اندرو مُد غم
عجب ‌مدارکه ‌او درجهان به‌صورت ماست
هوش مصنوعی: دنیا و آنچه در آن وجود دارد، نموداری از معنای عمیق‌تری است که در آن نهفته است. در واقع، حالتی از اندوه و حیرت در این دنیا وجود دارد که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. این حالت در حقیقت خود را در وجود انسان‌ها نمایان می‌کند.
یک آسمان و ازو آشکار صد خورشید
یک آفتاب و مر او را هزارگونه سناست
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده است که در آسمان به رغم وجود یک آفتاب، صدها نور و روشنی به چشم می‌خورد. این نشان می‌دهد که از یک منبع اصلی، نورهایی با اشکال و رنگ‌های مختلف پدید می‌آیند که تنوع زیادی دارند.
اگرچه صدگهر از یک محیط برخیزد
نتیجهٔ‌ گهر صلب او دو صد دریاست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه صدها جواهر از یک محیط‌ به وجود می‌آیند، نتیجهٔ اصلی و ارزشمند آن جواهر، غیر از خود، به اندازهٔ دو صد دریا ارزش دارد.
و گرچه این همه پهناورند و بی‌پایان
ولی ز جمله نکوتر دو بحر گوهر زاست
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا و چیزهای خوب آن بسیار گسترده و بی‌پایان هستند، اما از میان همه‌ی این زیبایی‌ها، دو دریا به ویژه ارزشمند و با ارزش‌ترند.
یکی که هستی او هست بی‌بها گوهر
یکی که‌ گوهر او گوهر تمام بهاست
هوش مصنوعی: وجودی هست که ارزش او هیچ‌گونه قیمتی ندارد، مانند یک گوهر بی‌نظیر. در مقابل، یک گوهر دیگر وجود دارد که خود تمامی ارزش‌ها و بهاها را در خود دارد.
یکی چو نور وجو دست و دیگری پرتو
یکی چو چشمهٔ خورشید و دیگری چو ضیاست
هوش مصنوعی: یک نفر مانند نور و گرما است و دیگری مانند پرتو آن. یکی شبیه چشمه‌ی خورشید و دیگری مانند روشنایی آن است.
یکی حسینعلی میرزاست خسرو عهد
یکی حسن شه عادل ‌که معدلت فرماست
هوش مصنوعی: حسینعلی میرزاست که سمبل شکوه و عظمت در دوران خودش به شمار می‌رود، و حسن شه عادل است که عدالت را برقرار می‌کند.
مرآن بسان مسیحا شکسته قفل سپهر
مراین بسان سلیمان‌ کلید فتح سباست
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن قدرت و تاثیرگذاری دو شخصیت بزرگ تاریخی است. مراد از "مسیحا" کسی است که مانند عیسی (ع) قادر است مشکلات بزرگ را حل کند و در اینجا با شکستن قفل آسمان به معنای برطرف کردن موانع و سختی‌ها اشاره دارد. از سوی دیگر، "سلیمان" به نماد حکمت و فرمانروایی اشاره می‌کند، که با داشتن کلید فتح، قادر است بر دشواری‌ها غلبه کند و به موفقیت دست یابد. به طور کلی، این متن نشان‌دهنده توانایی و تاثیرگذاری فردی است که می‌تواند بر چالش‌ها فائق آید و به گشایش و پیروزی دست یابد.
ز شور خدمت این در سر فلک سودا
ز تف ناچخ این در مزاج خور صفر است
هوش مصنوعی: از شوق خدمت، فکر و دل را به آسمان می‌برم و از شدت ناراحتی، حال و هوای درونم به رنگ صفر (بد) است.
زگرد توسن آن تاکه بنگری‌کهسار
ز نعل اَبَرَش این تا نظر کنی صحراست
هوش مصنوعی: از دیدن سوارکاری که بر اسبش سوار است، متوجه می‌شوی که آن نعل بزرگ، نشانه‌ای از قدرت و عظمت اوست؛ با نگاه کردن به او، به وسعت بیابان پی می‌بری.
نطاق خدمت آن طوق ‌گردن ‌گردون
زمین درگه این فرق گنبد خضر است
هوش مصنوعی: خدمت‌گذار اصلی و مهم، نماد ارتباط بین زمین و آسمان است و اینجا به عنوان یک محل مهم، نشان‌دهنده‌ی جایگاه ویژه‌ای در جهان است.
فنا ز رافت آن‌گشته همنشین بقا
بقا ز سطوت این درگذار سیل فناست
هوش مصنوعی: عشق و مهربانی باعث شده است که زوال و فنا در کنار بقا قرار بگیرد. بقا از قدرت و عظمت این پدیده، نشانه‌ای است بر اینکه درکنار زوال، زندگی و پایداری همیشه وجود دارد.
جهان مسخر آن یک ز ماه تا ماهی
فضای مملکت این زارض تا به سماست
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که کل جهان تحت اختیار و تسلط یک موجود خاص است. از ماه تا ماهی، یعنی از آن بالا تا پایین، همه جا در اختیار اوست و قلمرو او به اندازه‌ای وسیع است که از زمین تا آسمان را در بر می‌گیرد.
مر آن نموده سبک سنگ خصم را چون کاه
مراین به‌ گوهر تیغش خواص‌ کاه ‌رباست
هوش مصنوعی: دوستش را سبک و بی‌اهمیت مانند کاه کرده است، در حالی که خصم او با تیغش بر او افتخار می‌کند و به نوعی برتری دارد.
نقوش نامهٔ آن زیب پیکر طاووس
صریر خامهٔ این صیت شهپر عنقاست
هوش مصنوعی: نقش‌ها و طرح‌های زیبای آن پیکر همچون طاووس، به وسیلهٔ قلمی به نام صریر، با شکوه و عظمت در این نوشته به تصویر کشیده شده است.
به هرچه مخفی و غیبست ذات آن عالم
به هرچه مکمن ‌کونست رای این داناست
هوش مصنوعی: هر چیزی که در عالم غیب و راز قرار دارد، ذات آن عالم است و هر آنچه در وجود دارد، اراده و دانش این موجود دانا بر آن حاکم است.
به عرض لشکر آن مهر و مه بود داخل
ز دخل همت این فقر و فاقه مستثناست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره به آن دارد که در میان جمعیت و سپاهی که در میدان حضور دارند، نور خورشید و ماه نیز می‌درخشند. او به این نکته می‌پردازد که در شرایط سخت و فقر، اراده و تلاش فردی می‌تواند او را از بقیه جدا و مستثنی کند. به عبارت دیگر، تلاش و همت فرد باعث می‌شود که او در شرایط دشوار نیز درخشان و برجسته باشد.
هم از تفقد آن یک ستم به جای ستم
هم از تشدد این یک بلا به جان بلاست
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که از یک سو به خاطر محبت و توجه کسی، گاهی ظلم و ستمی که بر انسان می‌رود، بیشتر به چشم می‌آید و محسوس‌تر است. از سوی دیگر، شدت و سختی یک مشکل یا مصیبت دیگر، به نوعی مانند عذاب و مشکل دیگری احساس می‌شود. به عبارتی، انسان در مواجهه با درد و رنج‌ها، گاهی از محبت و توجه دیگران آسیب می‌بیند و این احساسات، همگی نشان‌دهنده بلایایی است که بر روح و جان آدمی تأثیر می‌گذارد.
همه نتایج آن را فلک ز دل چاکر
همه سلالهٔ این را جهان ز جان مولاست
هوش مصنوعی: همه نتایج و پیامدها در دست آسمان است، و هر چیز که در این دنیا وجود دارد، از روح و جان پروردگار سرچشمه می‌گیرد.
همه نتایج آن در جمال هشت بهشت
همه سلالهٔ این از جلال هفت آباست
هوش مصنوعی: تمام نتایج آن در زیبایی‌های هشت بهشت نمایان است و همه نسل‌های این کمال، از شکوه هفت پدر و مادر بزرگ‌تر به دست آمده‌اند.
مر آن به مملکت چرخ حاکم محکم
مر این به کشور آفاق والی والاست
هوش مصنوعی: این دو چیز به سرنوشت و دنیا مربوط هستند: یکی به حاکمی که بر سرنوشت انسان‌ها سلطه دارد و دیگری به نظارت و فرمانروایی بر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم.
حسام صولت آن روز رزم‌کشورگیر
کمند سطوت این وقت عزم قلعه‌‌ گشاست
هوش مصنوعی: حسام صولت آن روز در میدان نبرد، با قدرت و اراده‌ای قوی، آماده است تا قلعه‌ای را به تصرف درآورد.
ز سهم خنجر آن فتنه مختلف اوضاع
ز بیم ناوک این‌چرخ مرتعش‌اعضاست
هوش مصنوعی: با تأثیر خنجر آن فتنه، اوضاع به طرز متفاوتی در حال تغییر است و به خاطر ترس از تیر این دنیا، اعضا و اندام‌ها در حرکت و تلاطم هستند.
ز رشک طلعت آن آفتاب چون ذره
ز حسرت گهر این سهیل همچو سهاست
هوش مصنوعی: چشم و روی آن آفتاب به قدری زیباست که باعث حسادت و ناراحتی من می‌شود. من مثل دانه‌ای کوچک در برابر درخشش او احساس حقارت می‌کنم و این حسرت به اندازه‌ی روشنایی ستاره‌ها در آسمان بزرگ است.
ثنای این دو نیاری نمود قاآنی
اگرچه پایهٔ شعر تو برتر از شعر است
هوش مصنوعی: اگرچه شعر تو در جایگاه بالاتری قرار دارد، اما قاآنی به خوبی از این دو (شاعر یا شعرای دیگر) تعریف و تمجید کرده است.
چگونه ‌گوهر توصیفشان توانی سفت
اگر چه حدت الماس فکرتت برجاست
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی خوبی‌ها و ارزش‌های آنها را به خوبی بیان کنی، در حالی که افکار و درک تو به اندازه الماس درخشان و باارزش است؟
چه‌سان به بادیهٔ مدحشان‌کنی جولان
اگرچه خنگ خیال تو آسمان پیماست
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی در بیابان به ستایش آن‌ها بپردازی، حتی اگر خیال‌پردازیت به آسمان پرواز کند؟
ز مدح دست بدار و برآر دست دعا
اگرچه برتو ز عجز مدیح جای دعاست
هوش مصنوعی: مدح کردن را کنار بگذار و به جای آن دست دعا برآور، حتی اگر به خاطر ناتوانی‌ات نتوانی تو را ستایش کنم، چون در چنین وضعیتی، دعا دارای ارزش بیشتری است.
زمین درگهشان باد آسمان بلند
مدام تا که زمین زیر و آسمان بالاست
هوش مصنوعی: زمین محل وجود آن‌هاست و آسمان همیشه در حال تغییر و بالا و پایین رفتن است، به این معنا که زمین و آسمان همواره در حال تحول و جابه‌جا شدن هستند.