گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۰ - وله ایضاً

دوش ‌که شاه اختران والی چرخ چارمین
کرد ز اوج آسمان میل به مرکز زمین
من ز پس ادای فرض اندر خانهٔ خدا
بر نهجی ‌که واردست از در شرع و ره دین
کردم زی سرای خود میل و زدم قدم برون
گشنه چمان به کوی و درگه به یسار و گه یمین
چشم به پای و پا به ره نرم گرا و کند رو
دل ز خیال گه بگه تفته و درهم و غمین
گاه هوای فال و فرگه به خیال سم و زر
گاه اندیشهٔ خطر گاهی فکرت دفین
نفس به فکر عزّ و شان تن به هوای آب و نان
دل به وصال دلستان لب به خیال ساتکین
زمزمه هردمم به لب از پی جام پر ز می
وسوسه بی‌حدم بدل از غم یار نازنین
کآیا آن فرشته‌خو در چه مکانش گفتگو
ایدر با که همنفس ایدون با که همنشین
من دل در برم‌ کنون زین غم‌ ‌گشته بحر خون
تا که ببوسدش غبب یا که بمالدش سرین
یابد چون پس ازخورش ساده ز باده‌ پرورش
تاکه برد بدو یورش یا که ‌کند براو کمین
سرکشی‌ او چو سر کند میل به‌ شور و شر کند
از پی رام‌ کردنش یاد کند دو صد یمین
مانا با چه دوزخی رام شد آن بهشت‌رو
کز لب‌ کوثر آیتش نوش نماید انگبین
حالی ازدو چهر او و آندو کمند خم‌به‌خم
چیند شاخ ضیمران بوید برگ یاسمین
پاس دگر چو بگذرد بستر خواب‌ گسترد
تا به فراش خوابگه تن دهد آن بلای دین
پس ز در ملاعبت آید وگیردش ببر
سخت فشاردش بدن‌گرم ببوسدش جبین
این همه سهل بشمرم گ‌رنه به تخت عاج او
دیو هوس نمایدش از اثر شبق مکین
زیرا چون به تخت جم دست بیابد اهرمن
بی‌شک برسپوزد انگشت به حلقهٔ نگین
یابد چون به تخت سیم آری ناکسی ظفر
دست ستم ‌کند دراز ار همه خود بود تکین
آنگاه از غضب مرا هرسر مو شود به تن
همچو سنان‌‌گستهم راست به زیر پوستین
غیرت عصمتم بدان دارد تا کشم به خون
لاشهٔ خود ز تیر غم پیکر او به تیغ‌ کین
باری‌بس‌خیال‌ها بگذشت اندرم به دل
تا بگذشت ساعتی ز اول شب به هان و هین
طیره هنوز من در آن اول شب‌ که ناگهم
گشت ز خم‌کوچه‌یی طالع صبح دومین
در شب تیره‌ای عجب بنمود آفتاب‌رو
گرچه بر آفتاب نی ‌کژدم هیچگه قرین
ماند چو من دو چشم من خیره ز فرط روشنی
کاین شب نی‌ کلیم چون‌بیضاش اندرآستین
چون سوی او پس از وله نیکو بنگریستم
دیدم یار می‌رسد با دو رخان آتشین
چشمش یک تتار فن چهرش یک‌بهارگل
جعدش یک جهان شکن زلفش‌ یک سپهر چین
قدش یک چمن نهال امّا بر سرش ارم
لعلش یک یمن عقیق امّا با شکر عجین
نازک چون خیال من نقش میانش در کمر
زیر کمرش کوه سان شکل سرین ز بس سمین
آیت حسن و دلبری از خم طره‌اش عیان
راست چو نقش نصرت از رایت پور آتبین
بس که مهیب و جان شکر چشمش درگه نگه
گفتی در دو چشم او شیر ژیان بود مکین
هرچه شکنج و پیچ و خم بو‌د به زلف او نهان
هرچه فریب و رنگ و فن بود به چشم او ضمین
چشمم بر جمال او روشن گشت و گفتمش
لعل تو چیست‌گفت هی شادی یک‌جهان حزین
گفتمش ای بدیع رخ اهلا مرحبا بیا
کت به روان ز جان من باد هزار آفرین
زان سپسش ز رهگذر بردم تا وثاق در
تنگ ‌کشیدمش به بر راست چو خازن امین
زان پس ای بسا فسون خواندم تا که رام شد
همچو تکاوری حرون ‌کآوریش به زیر زین
هرچه غلط‌ گمان مرا رفت به جای دیگران
بعد کنار و بوس شد آن همه با ویم یقین
وایدون خیره مانده‌ام تا چه‌ دهم جواب اگر
شرحی زین حکایتم پرسد خسرو گزین
آنکه بر آستان او بوسه همی دهد ینال
آنکه به خاک راه او سجده همی برد تکین

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش ‌که شاه اختران والی چرخ چارمین
کرد ز اوج آسمان میل به مرکز زمین
هوش مصنوعی: شب گذشته، هنگامی که ستاره‌های برجسته آسمان به قدرت خود رسیدند و در جایگاه چهارم قرار گرفتند، از بلندی آسمان به سوی مرکز زمین گرایش پیدا کردند.
من ز پس ادای فرض اندر خانهٔ خدا
بر نهجی ‌که واردست از در شرع و ره دین
هوش مصنوعی: من پس از انجام وظیفه‌ای در خانه خدا، به شیوه‌ای که در دین و شریعت به ما تعلیم داده شده است، عمل می‌کنم.
کردم زی سرای خود میل و زدم قدم برون
گشنه چمان به کوی و درگه به یسار و گه یمین
هوش مصنوعی: از خانه‌ام خارج شدم و تصمیم گرفتم به سمت کوی و درگاه بروم. در این مسیر، گرسنه و در حال چرخیدن بودم، برخی اوقات به سمت چپ و گاهی به سمت راست می‌رفتم.
چشم به پای و پا به ره نرم گرا و کند رو
دل ز خیال گه بگه تفته و درهم و غمین
هوش مصنوعی: با نگاهی به رفتار و حرکات خود، آرام و با احتیاط پیش برو، زیرا دل به خاطر خیالات و احساسات متلاطم و غمگین است.
گاه هوای فال و فرگه به خیال سم و زر
گاه اندیشهٔ خطر گاهی فکرت دفین
هوش مصنوعی: گاه به فکر انداختن فال و شانس هستم، گاهی به خیال ثروت و قدرت، گاهی به اندیشهٔ خطر و چالش، و گاه در حال تفکر دربارهٔ رازها و موضوعات پنهان.
نفس به فکر عزّ و شان تن به هوای آب و نان
دل به وصال دلستان لب به خیال ساتکین
هوش مصنوعی: روح انسان به درشتی و بزرگی فکر می‌کند، در حالی که بدن به دنبال تأمین نیازهای اولیه مانند آب و نان است. دل عاشق به وصال معشوق می‌اندیشد و لب به یاد معشوق می‌زند.
زمزمه هردمم به لب از پی جام پر ز می
وسوسه بی‌حدم بدل از غم یار نازنین
هوش مصنوعی: هر لحظه، زمزمه‌ای بر لبم هست که به خاطر شراب پر، سر می‌زنم و وسوسه‌ای بی‌پایان دارم که جای غم معشوق نازنینم را بگیرد.
کآیا آن فرشته‌خو در چه مکانش گفتگو
ایدر با که همنفس ایدون با که همنشین
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی آن فرشته‌صفت در کجا به گفتگو می‌پردازد و با چه کسی همدلی و هم‌نشینی دارد؟
من دل در برم‌ کنون زین غم‌ ‌گشته بحر خون
تا که ببوسدش غبب یا که بمالدش سرین
هوش مصنوعی: حالا من از این غم چنان پریشانم که گویی دریایی از خون در دل دارم. تا وقتی که کسی بیاید و آن را نوازش کند یا بوسه‌ای بر آن بزند.
یابد چون پس ازخورش ساده ز باده‌ پرورش
تاکه برد بدو یورش یا که ‌کند براو کمین
هوش مصنوعی: پس از خورشید، درخت انگور به سادگی رشد می‌کند و به بار می‌نشیند، اما ممکن است که در این راه با چالش‌ها یا خطراتی روبرو شود.
سرکشی‌ او چو سر کند میل به‌ شور و شر کند
از پی رام‌ کردنش یاد کند دو صد یمین
هوش مصنوعی: طغیان او مانند وقتی است که به شوق و هیجان می‌افتد، اما در پی آرام کردن او باید از شیوه‌های زیادی استفاده کرد.
مانا با چه دوزخی رام شد آن بهشت‌رو
کز لب‌ کوثر آیتش نوش نماید انگبین
هوش مصنوعی: مانا با چه وضعیتی در دوزخ قرار گرفت که آن چهره بهشتی، از لب کوثر شیرینی شیرین و خوشمزه‌ای را می‌نوشد.
حالی ازدو چهر او و آندو کمند خم‌به‌خم
چیند شاخ ضیمران بوید برگ یاسمین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ظرافتی می‌پردازد که در وجود دو چهره وجود دارد. گویی کمندهایی به شکل خمیده به دور آن‌ها پیچیده شده و شکوفه‌های یاسمن مانند شاخ و برگ درختان زینت‌بخش آن‌ها است. در مجموع، این تصویر نشان‌دهنده‌ی زیبایی و ظرافت خاصی است که در نزدیکی این دو چهره وجود دارد.
پاس دگر چو بگذرد بستر خواب‌ گسترد
تا به فراش خوابگه تن دهد آن بلای دین
هوش مصنوعی: وقتی که شب از سیاهی خود بگذرد و بستر خواب را آماده کند، آن مصیبت بزرگ که دین نام دارد، بر تن انسان قرار می‌گیرد.
پس ز در ملاعبت آید وگیردش ببر
سخت فشاردش بدن‌گرم ببوسدش جبین
هوش مصنوعی: سپس او از در می‌آید و با محبت او را در آغوش می‌گیرد، به شدت او را فشار می‌دهد و پیشانی‌اش را می‌بوسد.
این همه سهل بشمرم گ‌رنه به تخت عاج او
دیو هوس نمایدش از اثر شبق مکین
هوش مصنوعی: من می‌توانم این را به سادگی بشمارم، اما اگر او به تخت سلطنت بنشیند، دیو خواسته‌ها و آرزوهایش را به وسوسه می‌آورد و تأثیر شبق (شمشیر) بر او نمایان می‌شود.
زیرا چون به تخت جم دست بیابد اهرمن
بی‌شک برسپوزد انگشت به حلقهٔ نگین
هوش مصنوعی: زیرا وقتی که اهرمن به سلطنت و قدرت نائل شود، قطعاً بر انگشتر سلطنتی تکیه خواهد کرد.
یابد چون به تخت سیم آری ناکسی ظفر
دست ستم ‌کند دراز ار همه خود بود تکین
هوش مصنوعی: وقتی کسی که لیاقت ندارد بر کرسی و مقام برسد، به طوری که ظلم و ستم را گسترش دهد، در واقع، این فرد توانایی و شایستگی لازم را ندارد و اگر تمام قدرتش را به کار گیرد، باز هم نخواهد توانست خود را تثبیت کند.
آنگاه از غضب مرا هرسر مو شود به تن
همچو سنان‌‌گستهم راست به زیر پوستین
هوش مصنوعی: زمانی که از خشم من بروز پیدا کند، هر تار موی من به صورت سنان‌های برنده در می‌آید و به زیر پوست من نفوذ می‌کند.
غیرت عصمتم بدان دارد تا کشم به خون
لاشهٔ خود ز تیر غم پیکر او به تیغ‌ کین
هوش مصنوعی: غیرت و غیرت‌پروری من به من نیرو می‌دهد تا حتی اگر لازم باشد، برای دفاع از او تا آخرین نفس و با تمام وجودم بجنگم و از خودم مایه بگذارم.
باری‌بس‌خیال‌ها بگذشت اندرم به دل
تا بگذشت ساعتی ز اول شب به هان و هین
هوش مصنوعی: بسیاری از خیال‌ها در دل من گذشتند تا اینکه ساعتی از ابتدای شب سپری شد.
طیره هنوز من در آن اول شب‌ که ناگهم
گشت ز خم‌کوچه‌یی طالع صبح دومین
هوش مصنوعی: هنوز من در آغاز شب هستم، در حالی که ناگهان از یک پیچ کوچه به صبح دومین برخورد می‌کنم.
در شب تیره‌ای عجب بنمود آفتاب‌رو
گرچه بر آفتاب نی ‌کژدم هیچگه قرین
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک، آفتاب‌رو جلوه‌ای عجیب داشت، با این حال هیچ‌گاه کژدم در کنار آفتاب قرار نمی‌گیرد.
ماند چو من دو چشم من خیره ز فرط روشنی
کاین شب نی‌ کلیم چون‌بیضاش اندرآستین
هوش مصنوعی: دو چشمان من به حدی از نور خیره مانده‌اند که این شب، مانند آستینی است که زره‌اش در آن پنهان شده است.
چون سوی او پس از وله نیکو بنگریستم
دیدم یار می‌رسد با دو رخان آتشین
هوش مصنوعی: وقتی به سوی او نگاه کردم و از حالت حیرت بیرون آمدم، دیدم که محبوبم با صورت‌های زیبا و جذابش به سمت من می‌آید.
چشمش یک تتار فن چهرش یک‌بهارگل
جعدش یک جهان شکن زلفش‌ یک سپهر چین
هوش مصنوعی: چشمان او مانند یک دریای عمیق و پر از راز است. چهره‌اش همانند گل‌های بهاری زیبا و شاداب می‌درخشد. موهایش به قدری جذاب و دلنشین هستند که می‌توانند تمام دنیا را برافرازند و تارهای مویش همچون آسمانی پر از ستاره می‌باشند که دل هر بیننده‌ای را می‌رباید.
قدش یک چمن نهال امّا بر سرش ارم
لعلش یک یمن عقیق امّا با شکر عجین
هوش مصنوعی: قد او مانند نهالی در چمن است، اما بر سرش مانند لعل ارزشمندی زینت دارد. بر روی این زیبایی، عطر شکر نیز به خوبی نشسته است.
نازک چون خیال من نقش میانش در کمر
زیر کمرش کوه سان شکل سرین ز بس سمین
هوش مصنوعی: انتظار می‌رود که شخصی با ظاهری زیبا و دلنشین، همچون خیال من، به نمایش درآید. قامت او به قدری خوش‌فرم و لاغر است که به سادگی می‌توان آن را با کوه مقایسه کرد، و آن زیبایی در ناحیه کمرش چنان است که ویژگی‌های منحصر به فردی دارد.
آیت حسن و دلبری از خم طره‌اش عیان
راست چو نقش نصرت از رایت پور آتبین
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی او از خم موهایش به وضوح دیده می‌شود، همان‌طور که نشانه پیروزی بر روی پرچم پسر آتوسا به روشنی نمایان است.
بس که مهیب و جان شکر چشمش درگه نگه
گفتی در دو چشم او شیر ژیان بود مکین
هوش مصنوعی: چشمان او چنان پر از قدرت و جاذبه است که گویا در آن دو چشمان شیر قادر و ترسناک جا گرفته است. این نگاه به قدری عمیق و تاثیرگذار است که می‌توان آن را به یک درگاه مقدس تشبیه کرد.
هرچه شکنج و پیچ و خم بو‌د به زلف او نهان
هرچه فریب و رنگ و فن بود به چشم او ضمین
هوش مصنوعی: هر گونه ناز و زیبایی که در موهای او پنهان است و هر نوع فریبی که در چشمان او وجود دارد، به خوبی نمایان است.
چشمم بر جمال او روشن گشت و گفتمش
لعل تو چیست‌گفت هی شادی یک‌جهان حزین
هوش مصنوعی: چشمم به زیبایی او روشن شد و از او پرسیدم لعل تو چیست؟ او پاسخ داد: ای شادی، تو هستی که یک دنیا را خوشحال می‌کنی، در حالی که خودت غمگینی.
گفتمش ای بدیع رخ اهلا مرحبا بیا
کت به روان ز جان من باد هزار آفرین
هوش مصنوعی: به او گفتم ای چهره‌ی زیبا، خوش آمدی! بیا و جانم را با حضور تو سرشار از سلام و درود کن. هزار بار بر تو درود می‌فرستم.
زان سپسش ز رهگذر بردم تا وثاق در
تنگ ‌کشیدمش به بر راست چو خازن امین
هوش مصنوعی: پس از آن، از کنار او گذشتم و او را به سمت خود کشیدم، مانند خازن مطمئن، که به دقت از آنچه در اختیارش است نگهداری می‌کند.
زان پس ای بسا فسون خواندم تا که رام شد
همچو تکاوری حرون ‌کآوریش به زیر زین
هوش مصنوعی: پس برای اینکه آن شخص تحت تأثیر قرار گیرد و تسلیم شود، تلاش زیادی کردم و مانند یک سوارکار چابک که اسبش را به زیر کنترل می‌آورد، او را به آرامش دعوت کردم.
هرچه غلط‌ گمان مرا رفت به جای دیگران
بعد کنار و بوس شد آن همه با ویم یقین
هوش مصنوعی: هرچه که به اشتباه در مورد من فکر کردند و به دیگران نسبت دادند، در نهایت کنار گذاشته شد و آن همه محبت و نزدیکی که فکر می‌کردم وجود دارد، از بین رفت.
وایدون خیره مانده‌ام تا چه‌ دهم جواب اگر
شرحی زین حکایتم پرسد خسرو گزین
هوش مصنوعی: من خیره و متحیر مانده‌ام که چه جوابی بدهم، اگر پادشاه برگزیده بخواهد توضیحی درباره‌ی داستانم بپرسد.
آنکه بر آستان او بوسه همی دهد ینال
آنکه به خاک راه او سجده همی برد تکین
هوش مصنوعی: کسی که در برابر او پایش را به زمین می‌ساید، و به خاک او احترام می‌گذارد، از او طلب یاری و استغفار می‌کند.

حاشیه ها

1399/10/10 07:01
فردوس

بیت سوم: درگه با فاصله باید نوشته شود. در گه