قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۷
خوش بود خاصه فصل فروردین
بادهٔ تلخ و بوسهٔ شیرین
بوسهٔ گرم کز حلاوت آن
یک طبق انگبین چکد به زمین
بادهٔ تلخکز حرارت او
مور گیرد مزاج شیر عرین
گر تو گویی کدام ازین دو بهست
گویمت هر دو به همان و همین
آن یک از دست گلرخی زیبا
وین یک از لعل شاهدی نوشین
خاصه چون ترک پاکدامن من
مهوشی دلکشی درست آیین
سیم خد سرو قد فرشته همال
مشک مو ماهرو ستاره جبین
بدل سرمه در دو چشمش ناز
عوض شانه در دو زلفش چین
باد در زلفکانش حلقه شمار
ناز در چشمکانش گوشهنشین
سنبلش را ز ارغوان بستر
سوسنش را ز ضیمران بالین
بسته بر مژه چنگل شهباز
هشته در طره پنجهٔ شاهین
رشتهیی را لقب نهاده میان
پشتهیی را صفت نهاده سرین
علم جرالثقیل داند از آنک
بسته کوهی چنان به موی چنین
ساق او ماهی سقنقورست
که تقاضا کند بدو عنین
از جبینش اگر سوال کنی
علم الله یک طبق نسرین
صبح هنگام آنکه باد سحر
غم زداید ز سینهای حزین
ترکم از ره رسید خنداخند
با تنی پای تا به سر تمکین
گفت چونستی السلام علیک
ای ترا عون کردگار معین
جستم از جای و گفتمش به جواب
و علیکالسلام فخرالدین
گفت قاآنیا به گیسوی من
شعر بافی مکن بهل تضمین
باده پیش آر از آنکه درگذرد
عیش نوروز و جشن فروردین
یکی از حجره سوی باغ بچم
یکی از غرقه سوی راغ ببین
عوض سبزه بر چمن گویی
زلف و گیسو گشاده حورالعین
زان میم ده که کور اگر نوشد
بیند از ری حصار قسطنطین
بادهای کز نسیم او تا حشر
کوه و صحرا شود عبیر آگین
ور به آبستنی بنوشانی
می برقصد به بچه دانش جنین
قصه کوتاه از آن میش دادم
که برد روح را به علیّین
خورد چندانکه پیکرش ز نشاط
متمایل شد از یسار و یمین
نازهایی که شرم پنهان داشت
جنبشی کرد کم کمک ز کمین
ناگه از جای جست و بیرون ریخت
از کله زلف و کاکل مشکین
وان گران کوه را که میدانی
گاه بالا فکند و گه پایین
متفاوت نمود گردش او
چون در آفاق سیر چرخ برین
آسیاوار گه نمودی سیر
چون فلک در اراضی تسعین
گفتئیگردشش چوگردش چرخ
نگسلد تا به روز بازپسین
من به نظاره تا سرینش را
به قیاس نظر کنم تخمین
عقل آهسته گفت در گوشم
نقب بیجا مبر به حصن حصین
گفتم ای ترک رقص تاکی و چند
بوسهیی باگلاب و قند عجین
بوسهیی ده که از دهان به گلو
عذب و آسان رود چو ماء معین
بوسهیی ده که شهد ازو بچکد
کام را چون شکر کند شیرین
به شکرخنده گفت قاآنی
در بهار اینقدر مکن تسخین
گفتم ای ترک وقت طیبت نیست
با کم و کیف بوسه کن تعیین
چند بوسم دهی بفرما هان
بچه نسبت دهی بیاور هین
رخ ترش کرد کاین دلیری تو
هان و هان از کجاست ای مسکین
گفتمش زانکه مادح ملکم
روز و شب سال و ماه صبح و پسین
غبغب خویش راگرفت به مشت
شرمگین گفت کای خجسته قرین
به زنخدان من بخور سوگند
که نگویی به ترک من پس ازین
تا ز بهر دوام دولت شاه
تو نمایی دعا و من آمین
شاهگیتی ستان محمدشاه
که جهانش بود به زیر نگین
خصم او همچو تیغ اوست نزار
گرز او همچو بخت اوست سیمین
عدل او عرق ظلم را نشتر
خشم او چشم خصم را زوبین
عهد او چون اساس شرع قویم
عدل او چون قیاس عقل متین
سایهٔ دستش ار بهکوه افتد
سنگگیرد بهای در ثمین
نفخهٔ خلقش ار به دشت وزد
خاک یابد نسیم نافهٔ چین
رایت قدر او چو چرخ بلند
آیت جاه او چو مهر مبین
عقل در گوش او گشاید راز
که ازو خوبتر ندید امین
جان به بازوی او خورد سوگند
که ازین سختتر نیافت یمین
ناصر ملتست و کاسر کفر
ماحی بدعتست و حامی دین
فتح در ره ستاده دست بکش
تا که او بر جهد به خانهٔ زین
مرگ در ره نشسته گوشبهحکم
تا کی او در شود به عرصهٔ کین
زهره جو دهرهاش ز قلب قباد
تشنه لب دشنهاش به کین تکین
شعلهیی کز حسام او خیزد
ندهد آب قلزمش تسکین
شبهتی کز خلاف او زاید
نکند عقل کاملش تبیین
علم در عهد او بود رایج
چون شب جمعه سورهٔ یاسین
خبر عسدل او چنان مشهور
که در آفاق غزوهٔ صفین
خسروا ایکه بر مخالف تو
وحش و طیر جهان کند نفرین
بشکفد خاطر از عنایت تو
چون ضمیر سخنور از تحسین
بسفرد پیکر از مهابت تو
چون روان منافق از تهجین
بارهیی چون حصار دولت تو
در دو گیتی نیافتند رزین
بقعهیی چون بنای شوکت تو
در دو گیهان نساختند متین
رخنه افتد به کوه از سخطت
چون ز نوک قلم به مدّهٔ سین
بشکفد تا شکوفه در نیسان
بفسرد تا بنفشه در تشرین
باد مقصور مدت تو شهور
باد محصور دولت تو سنین
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۶ - فی المدیحه: حبذا تشریف شاهشاه دریا آستینقصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۸ - در ستایش محمدشاه غازی طاب الله ثراه فرماید: در ملک جم ز شوق شهنشاه راستین
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش بود خاصه فصل فروردین
بادهٔ تلخ و بوسهٔ شیرین
هوش مصنوعی: فصل فروردین، زمانی خوشایند و دلپذیر است که نوشیدن شراب تلخ و گرفتن بوسهای شیرین لذتبخش به نظر میرسد.
بوسهٔ گرم کز حلاوت آن
یک طبق انگبین چکد به زمین
هوش مصنوعی: بوسهٔ گرم به اندازهای شیرین است که مثل شهد عسل بر زمین میریزد.
بادهٔ تلخکز حرارت او
مور گیرد مزاج شیر عرین
هوش مصنوعی: شراب تلخی که به خاطر حرارت اوست، مزاج شیر را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
گر تو گویی کدام ازین دو بهست
گویمت هر دو به همان و همین
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی کدام یک از این دو بهتر است، من به تو میگویم هر دو به یک اندازه خوب هستند.
آن یک از دست گلرخی زیبا
وین یک از لعل شاهدی نوشین
هوش مصنوعی: یکی از آن گلهای زیبا و خوشبو است که در دستان اوست و دیگری از سنگهای قیمتی و خوش رنگی است که مربوط به یک شاهد جوان و دلربا میباشد.
خاصه چون ترک پاکدامن من
مهوشی دلکشی درست آیین
هوش مصنوعی: به ویژه زمانی که معشوقه پاکدامن من با زیبایی و جذابیتش مرا مجذوب خود کرده است.
سیم خد سرو قد فرشته همال
مشک مو ماهرو ستاره جبین
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک فرد میپردازد. شخصی با موهایی مانند مشک، قدی همچون درخت سرو و چهرهای که شبیه به فرشتهها است، توصیف شده است. همچنین این فرد با ماهرو و ستارههای زیبا در جبینش به تصویر کشیده میشود. در مجموع، توصیفکنندهای از زیبایی و جاذبهای خاص است که در این ویژگیها نهفته است.
بدل سرمه در دو چشمش ناز
عوض شانه در دو زلفش چین
هوش مصنوعی: در چشمانش زیبایی خاصی وجود دارد که مانند سرمه درخشان است و به جای شانه کردن موهایش، آنها را به صورت زیبا و جذابی چین داده است.
باد در زلفکانش حلقه شمار
ناز در چشمکانش گوشهنشین
هوش مصنوعی: باد در گیسوانش، مثل حلقهای میچرخد و ناز او در چشمانش، دلنشین و آرامبخش است.
سنبلش را ز ارغوان بستر
سوسنش را ز ضیمران بالین
هوش مصنوعی: سمبل او را از گل ارغوان و جایگاه خوابش را از خوابهای ضیمران فراهم کردهاند.
بسته بر مژه چنگل شهباز
هشته در طره پنجهٔ شاهین
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و جذاب همچون چشمانی تیزبین و قوی هستند که در دل موهای زیبا و درخشان پنهان شدهاند.
رشتهیی را لقب نهاده میان
پشتهیی را صفت نهاده سرین
هوش مصنوعی: در اینجا به یک رشته یا زنجیره اشاره شده که به عنوان یک لقب یا عنوان شناخته میشود، و همچنین به یک پشته که ویژگیای خاص دارد، توصیف شده است. در واقع، شاعر در تلاش است تا مفهوم عمیقتری را از طریق این تشبیهها منتقل کند؛ به نوعی که هر کدام از این تصویرسازیها نمایانگر جنبهها و ویژگیهای مختلفی است.
علم جرالثقیل داند از آنک
بسته کوهی چنان به موی چنین
هوش مصنوعی: علم بزرگ و سنگین مانند کوهی است که به سادگی با موی نازکی به هم پیوند خورده است. به این معنا که دانش و علم به قدری عمیق و وسیع است که حتی کوچکترین چیزها میتوانند تأثیرات زیادی بر آن بگذارند.
ساق او ماهی سقنقورست
که تقاضا کند بدو عنین
هوش مصنوعی: جوانی زیبا و دلربا مانند ماهی سقنقور است که در زمان نیاز و طلب، توجه و محبت دیگران را جلب میکند.
از جبینش اگر سوال کنی
علم الله یک طبق نسرین
هوش مصنوعی: اگر از پیشانی او بپرسی، علم خدا همچون گلی زیباروی نمایان میشود.
صبح هنگام آنکه باد سحر
غم زداید ز سینهای حزین
هوش مصنوعی: در صبح وقتی که نسیم دلپذیر سحر غم و اندوه را از دلهای غمگین میزداید.
ترکم از ره رسید خنداخند
با تنی پای تا به سر تمکین
هوش مصنوعی: ترکمن با خوشحالی و با حالتی آراسته و با وقار از راه رسید.
گفت چونستی السلام علیک
ای ترا عون کردگار معین
هوش مصنوعی: گفتند: چه خبر است، سلام بر تو، ای کسی که خداوند به تو کمک کرده است و تو را یاری کرده است.
جستم از جای و گفتمش به جواب
و علیکالسلام فخرالدین
هوش مصنوعی: از جایی بلند شدم و به او پاسخ دادم و سلامی بر فخرالدین فرستادم.
گفت قاآنیا به گیسوی من
شعر بافی مکن بهل تضمین
هوش مصنوعی: گفت: ای قاآن، در مورد گیسوی من شعر نساز و آن را به هم نزن.
باده پیش آر از آنکه درگذرد
عیش نوروز و جشن فروردین
هوش مصنوعی: الان باده بیاور که شادی و خوشی نوروز و جشن فروردین به زودی تمام میشود.
یکی از حجره سوی باغ بچم
یکی از غرقه سوی راغ ببین
هوش مصنوعی: در یکی از حجرهها به سمت باغی میروم و یکی از غرقهها (شخصی که در آب غرق شده) را به سمت باغ میشناسم و میبینم.
عوض سبزه بر چمن گویی
زلف و گیسو گشاده حورالعین
هوش مصنوعی: به جای سبزه و چمن، گویی زلف و موهای زیبا و دلربای حورالعین رونق گرفتهاند.
زان میم ده که کور اگر نوشد
بیند از ری حصار قسطنطین
هوش مصنوعی: از آن میم دانی که اگر نابینایی از شراب بنوشد، میتواند قلعه قسطنطین را ببیند.
بادهای کز نسیم او تا حشر
کوه و صحرا شود عبیر آگین
هوش مصنوعی: نوشیدنی که از نسیم او به وجود میآید، به قدری معطر است که میتواند عطرش کوهها و دشتها را پر کند و تا روز قیامت باقی بماند.
ور به آبستنی بنوشانی
می برقصد به بچه دانش جنین
هوش مصنوعی: اگر به کسی که باردار است آب بنوشانی، او منتظر زایمان و بچهدار شدن است و مانند جنینی که در شکم مادر است، خوشحال و شاداب خواهد بود.
قصه کوتاه از آن میش دادم
که برد روح را به علیّین
هوش مصنوعی: داستانی را به اختصار بیان کردم که روح را به مرتبههای بالا برد.
خورد چندانکه پیکرش ز نشاط
متمایل شد از یسار و یمین
هوش مصنوعی: او آنقدر خورد که خوشحالیاش او را به چپ و راست متمایل کرد.
نازهایی که شرم پنهان داشت
جنبشی کرد کم کمک ز کمین
هوش مصنوعی: ناز و زیباییهایی که در دل خود شرم و حیا دارند، به آرامی و به صورت پنهانی تحرکی ایجاد کردند.
ناگه از جای جست و بیرون ریخت
از کله زلف و کاکل مشکین
هوش مصنوعی: ناگهان، از جایش به شدت حرکت کرد و موهای سیاه و خوشبویش به همه جا پخش شد.
وان گران کوه را که میدانی
گاه بالا فکند و گه پایین
هوش مصنوعی: این کوه بزرگ را که میشناسی، گاهی به سمت بالا میرود و گاهی به سمت پایین.
متفاوت نمود گردش او
چون در آفاق سیر چرخ برین
هوش مصنوعی: گردش او در آسمانها مانند دایرهای است که در آن به گشت و گذار میپردازد و این سفر او را از دیگران متمایز میکند.
آسیاوار گه نمودی سیر
چون فلک در اراضی تسعین
هوش مصنوعی: تو مانند آسیاب، گاهی در حال چرخش بودی، همانطور که زمین در دورانی دایرهوار حرکت میکند.
گفتئیگردشش چوگردش چرخ
نگسلد تا به روز بازپسین
هوش مصنوعی: گفتی که چرخ زندگی همیشه در حال چرخش است و این چرخش تا روز واپسین ادامه خواهد داشت.
من به نظاره تا سرینش را
به قیاس نظر کنم تخمین
هوش مصنوعی: من به تماشا نشستهام تا قُطر کمرش را اندازهگیری کنم و برآوردی از آن داشته باشم.
عقل آهسته گفت در گوشم
نقب بیجا مبر به حصن حصین
هوش مصنوعی: عقل به آرامی به من گفت که بیهوده به دژ محکم حمله نکن.
گفتم ای ترک رقص تاکی و چند
بوسهیی باگلاب و قند عجین
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای دختر زیبا، تا کی باید از رقص تاک لذت ببری و چند بوسه را با گل و شکر در هم آمیخته کنی؟
بوسهیی ده که از دهان به گلو
عذب و آسان رود چو ماء معین
هوش مصنوعی: به او بوسهای بده که به آرامی و شیرینی از دهان به گلو منتقل شود، مانند آبی زلال و گوارا.
بوسهیی ده که شهد ازو بچکد
کام را چون شکر کند شیرین
هوش مصنوعی: بوسهای بده که از آن شیرینی و لذتی بچشد، طوری که کام را مانند شکر شیرین کند.
به شکرخنده گفت قاآنی
در بهار اینقدر مکن تسخین
هوش مصنوعی: قاآنی در بهار با لبخند محبتآمیزش میگوید که اینقدر در غم و ناراحتی نمان، بلکه از خوشیهای زندگی لذت ببر.
گفتم ای ترک وقت طیبت نیست
با کم و کیف بوسه کن تعیین
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای عشق زیبا، زمان مناسبی نیست که بخواهی با جزئیات و حساب و کتاب، بوسه بامعرفتی را تعیین کنی.
چند بوسم دهی بفرما هان
بچه نسبت دهی بیاور هین
هوش مصنوعی: بیا ببینم چند بار میخواهی من را ببوسی، لطفاً بگو، بچه، این را به من بگو تا من هم بیایم.
رخ ترش کرد کاین دلیری تو
هان و هان از کجاست ای مسکین
هوش مصنوعی: صورتش را در هم کشید و گفت: این شجاعت تو از کجا ناشی میشود، ای بیچاره؟
گفتمش زانکه مادح ملکم
روز و شب سال و ماه صبح و پسین
هوش مصنوعی: به او گفتم که ستایشگر پادشاه من در تمام روزها، ماهها و صبح و شبهای سال حضور دارد.
غبغب خویش راگرفت به مشت
شرمگین گفت کای خجسته قرین
هوش مصنوعی: او غبغب خود را گرفت و با شرم گفت: ای همراه خوشبخت.
به زنخدان من بخور سوگند
که نگویی به ترک من پس ازین
هوش مصنوعی: به لبان من قسم که بعد از این، هرگز به ترک من اشاره نکنی.
تا ز بهر دوام دولت شاه
تو نمایی دعا و من آمین
هوش مصنوعی: برای پایداری و استمرار حکومت تو، دعا میکنند و من هم به این دعا پاسخ مثبت میدهم.
شاهگیتی ستان محمدشاه
که جهانش بود به زیر نگین
هوش مصنوعی: محمدشاه، پادشاه بزرگ جهان، که بر تمام دنیا فرمانروایی میکند و آن را زیر کنترل خود دارد.
خصم او همچو تیغ اوست نزار
گرز او همچو بخت اوست سیمین
هوش مصنوعی: دشمن او به اندازهی یک شمشیر ضعیف است و نیروی او به اندازهی بختش قدرتمند و با ارزش است.
عدل او عرق ظلم را نشتر
خشم او چشم خصم را زوبین
هوش مصنوعی: عدالت او مانند دارویی است که ظلم را درمان میکند، و خشم او مانند نیزهای است که دشمنان را هدف میگیرد.
عهد او چون اساس شرع قویم
عدل او چون قیاس عقل متین
هوش مصنوعی: پیمان او همچون بنیان محکم دین است و عدالت او همچون استدلال های استوار عقلایی.
سایهٔ دستش ار بهکوه افتد
سنگگیرد بهای در ثمین
هوش مصنوعی: اگر سایهٔ دست او بر کوه بیفتد، سنگهای قیمتی از آن استخراج خواهد شد.
نفخهٔ خلقش ار به دشت وزد
خاک یابد نسیم نافهٔ چین
هوش مصنوعی: اگر روح او به دشت برسد، خاک آن جا بوی خوشی مانند عطر چین خواهد داشت.
رایت قدر او چو چرخ بلند
آیت جاه او چو مهر مبین
هوش مصنوعی: قدرت او مانند چرخی بزرگ و بلند است و مقام او همچون خورشیدی روشن و نمایان میباشد.
عقل در گوش او گشاید راز
که ازو خوبتر ندید امین
هوش مصنوعی: عقل به او میگوید که رازی را بگوید، چون کسی را که به او اعتماد کند، بهتر از او ندیده است.
جان به بازوی او خورد سوگند
که ازین سختتر نیافت یمین
هوش مصنوعی: من جانم را به بازوی او میسپارم و قسم میخورم که هیچ چیز به دشواری این حالتی که اکنون دارم، وجود ندارد.
ناصر ملتست و کاسر کفر
ماحی بدعتست و حامی دین
هوش مصنوعی: ناصر ملت، حامی مردم و مذهب است و کسی که باطل و بدعتها را از میان میبرد. او پاسدار دین و ارزشهای اسلامی است.
فتح در ره ستاده دست بکش
تا که او بر جهد به خانهٔ زین
هوش مصنوعی: پیروزی در راه، دست را کنار بگذار تا او به سمت خانه زین برود.
مرگ در ره نشسته گوشبهحکم
تا کی او در شود به عرصهٔ کین
هوش مصنوعی: مرگ در راه منتظر است و به دستورات فرمان گوش میدهد؛ پس چقدر باید منتظر بماند تا به میدان جنگ بیاید؟
زهره جو دهرهاش ز قلب قباد
تشنه لب دشنهاش به کین تکین
هوش مصنوعی: بیت اشاره به دو مفهوم دارد. اولین مفهوم از "زهره" و "قلب قباد" بیانگر نوعی دیالوگ یا رابطه عاطفی است که به نوعی در بیان احساسات و اشتیاق به دیگری پرداخته شده است. دومین بخش "تشنگی لب دشنه" نشاندهندهی یک نوع کشش و خواست عمیق، اما با تنش و پیچیدگی است. در کل، تصویر کامل یک رابطه عاطفی قوی و متناقض را به نمایش میگذارد که در آن میل و درد همزمان وجود دارد.
شعلهیی کز حسام او خیزد
ندهد آب قلزمش تسکین
هوش مصنوعی: شعلهای که از شمشیر او برمیخیزد، نمیتواند آبی که دریا باشد را آرام کند.
شبهتی کز خلاف او زاید
نکند عقل کاملش تبیین
هوش مصنوعی: عقلی که کامل و پخته باشد، نمیتواند چیزی را بگوید که با حقیقت یا واقعیت تضاد داشته باشد.
علم در عهد او بود رایج
چون شب جمعه سورهٔ یاسین
هوش مصنوعی: در زمان او، علم به اندازهای رواج داشت که میتوانست به سادگی و با دلنشینی همچون خواندن سورهی یاسین در شب جمعه احساس شود.
خبر عسدل او چنان مشهور
که در آفاق غزوهٔ صفین
هوش مصنوعی: خبر از شیریندلی او به اندازهای در میان مردم معروف است که مانند واقعهٔ صفین در تاریخ شناخته شده است.
خسروا ایکه بر مخالف تو
وحش و طیر جهان کند نفرین
هوش مصنوعی: ای خسرو، کسی که بر دشمنان تو حیات وحش و پرندگان جهان نفرین میفرستد.
بشکفد خاطر از عنایت تو
چون ضمیر سخنور از تحسین
هوش مصنوعی: دل از لطف تو خوشحال و شاداب میشود، مانند اینکه دل یک سخنور به خاطر ستایش و تحسین دیگران سرشار از شادی میگردد.
بسفرد پیکر از مهابت تو
چون روان منافق از تهجین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افراد تحت تاثیر عظمت و زیبایی تو مانند روح یک فرد دوگانهنما (منافق) از ترس و نگرانی به سمت دروغ و نیرنگ میروند. به عبارتی، وقتی که انسانها با قدرت و وقار تو روبهرو میشوند، آنها به افکار و رفتار نااصیل روی میآورند.
بارهیی چون حصار دولت تو
در دو گیتی نیافتند رزین
هوش مصنوعی: بارانی مانند حصار قدرت و ثروت تو در هیچ یک از جهانها پیدا نشد.
بقعهیی چون بنای شوکت تو
در دو گیهان نساختند متین
هوش مصنوعی: هیچ بنایی در دو جهان به استحکام و زیبایی جایی که تو ساختهای وجود ندارد.
رخنه افتد به کوه از سخطت
چون ز نوک قلم به مدّهٔ سین
هوش مصنوعی: وقتی که خشم و غضب تو در دل کوه نفوذ میکند، مانند این است که نوک قلمی به مداد سیاه فرو میرود.
بشکفد تا شکوفه در نیسان
بفسرد تا بنفشه در تشرین
هوش مصنوعی: بگذار گلها در بهار شکوفا شوند تا زیبایی گلهای بنفشه در پاییز باطل گردد.
باد مقصور مدت تو شهور
باد محصور دولت تو سنین
هوش مصنوعی: باد در حال گذر است و مدت زمانی که تو در آن هستی مانند ماهها میگذرد، و دوران خوشبختی و سعادت تو نیز به اندازه سالها ادامه دارد.