قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۸ - در مدح شاهزادهٔ آزاده مؤیدالدوله طهماسب میرزا فرماید
از چه نگویم سپاس ایزد بیچون
از چه نرانم درود طالع میمون
از چه نبالم بهر چه در زمی ایدر
از چه ننازم بهرکه در فلک ایدون
کز شرف خدمت امیر موید
کش فر اسکندرست و رای فلاطون
طعنه زند قدرم از جمال به خورشید
سخرهکند صدرم از جلال بهگردون
خادم قصر مرا دفینهٔ خسرو
چاکرکاخ مرا خزینهٔ قارون
سدّهام آموده از دراری مخزن
درگهم آکنده از لآلی مخزون
جامهٔ خدّام درگهم همه دیبا
کسوت سکان سدهام همه اکسون
توزی وکتانشان لباس در آذار
قاقم و سنجابشان لبوس بهکانون
سینهٔ حاسد ز رشک جاهم دوزخ
دیدهٔ دشمن ز شرم قدرم جیحون
آنچه جلالت به جاه من همه مضمر
آنچه سعادت به بخت من همه مقرون
گه ز بت ساده حجره سازم گلشن
گه ز بط باده چهره آرمگلگون
عیش مهنا مرا هماره مهیا
ز اختر میمون برغم حاسد مطعون
از چه نباشد چنین که هست به فرقم
سایه فکن شهپر همای همایون
از حسد نطق او که رشک طبر زد
اشک طبر زد گرفته رنگ طبر خون
قدر وی از بس عظیم ملک جهان تنگ
گویی یوسف به سجن آمده مسجون
فارس چهایرانزمین کدام کهشهریست
در نظر همتش سراچهٔ مسکون
نثرش کازرم هرچه لولو منثور
ظمشکآشوب هرچهگوهر مکنون
ماشطهٔ چهر هرچه شاهد معنی
واسطهٔ عقد هر چه گوهر مضمون
ساحت کانون به یک خطاب تو جنّت
عرصهٔ جنت به یک عتاب تو کانون
ملک ملک از بهار جاه تو خرم
فُلک فلک از نثار جود تو مشحون
چون بری از بهر وقعه دست به خنجر
چون نهی از بهرکینه پای بر ارغون
سیحونگردد ز تف تیغ تو صحرا
صحرا آید ز خون خصم تو سیحون
چرخ نیارد تو را همال به نیرنگ
دهر نجوید ترا مثال به افسون
باد نبنددکسی ز حیله به چنبر
آب نساید کسی ز خدعه به هاوون
صبح ز قهرت چو جان تیرهٔ هامان
شام ز مهرت چو رای روشن هرون
گرنه دو صد دیدگان بدیش ز انجم
جیش تو هرش زدی به چرخ شبیخون
نی به جز ارکان تنی به عهد تو مسکین
نی به جز از یم دلی به عصر تو محزون
رشحهیی از لجهٔ نوال تو دریا
قطرهٔ از قلزم عطای تو آمون
گر نه سعادت بود به بخت تو عاشق
ورنه جلالت بود به بخت تو مفتون
ازچه هماره است آن به بخت تو همدم
از چه همیشه است این به تخت تو مقرون
دادگرا داورا منم که به عهدت
داد دل خودگرفتم از فلک دون
در تن من ساری است مهر تو چون رگ
در رگ من جاری است جود تو چون خون
روزی اگر صدهزار بازکنم شکر
باز بود نعمتت ز شکر من افزون
در بر من همچو دل وفای تو مضمر
در دل من همچو جان رضای تو مکنون
هر سر مو گر شود هزار زبانم
شاکر یک نعمتت چگونه شود چون
بر رگم از نیشتر زنند دمادم
از رگم آید چو خون ثنای تو بیرون
تاکهگر انبار پشت تاک ز عنقود
تا که نگونسار شاخ نخل ز عرجون
کشورت از قیدکید حادثه ایمن
ملکتت از طیش جیش حادثه مامون
شعر من آن سرو بوستان معانی
چون قد خوبان به باغ مدح تو موزون
عمر تو همچون رویا در آخر اشعار
بادا آخر مدارگردش گردون
دولت و عمرت چنان دراز که حصرش
کس نتواند به غیر ایزد بیچون
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۷ - در مدح شجاع السلطنه حسنعلی میرزا: رود آمون گشت هامون ز اشک جیحونزای منقصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۹ - در ستایش پادشاه خلد آشیان محمدشاه غازی طابالله ثراه فرماید: ای ترک من ای عید تو چون روی تو میمون
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از چه نگویم سپاس ایزد بیچون
از چه نرانم درود طالع میمون
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور از خداوندی که بیپایان است سپاسگزاری کنم و چگونه از دوران خوش و شانس خوب خود قدردانی نکنم.
از چه نبالم بهر چه در زمی ایدر
از چه ننازم بهرکه در فلک ایدون
هوش مصنوعی: چرا به زمین افتخار کنم وقتی که در آسمان چیزهای بزرگتری وجود دارد؟ چرا به چیزی در زمین نازم در حالی که در آسمان چیزهای ارزشمندتر از آن هست؟
کز شرف خدمت امیر موید
کش فر اسکندرست و رای فلاطون
هوش مصنوعی: خدمت به امیر موید از شرافت بالایی برخوردار است، چرا که مانند نیرومندی اسکندر و دانایی افلاطون است.
طعنه زند قدرم از جمال به خورشید
سخرهکند صدرم از جلال بهگردون
هوش مصنوعی: منزلت و مقام من به زیبایی خورشید طعنه میزند و زیباییام بهقدری است که از عرش آسمان هم خنده میزند.
خادم قصر مرا دفینهٔ خسرو
چاکرکاخ مرا خزینهٔ قارون
هوش مصنوعی: خادمی که در قصر من است، گنجینهای از ثروت و منابع دارد و مانند خزانهٔ قارون، پر از دارایی و امکانات است.
سدّهام آموده از دراری مخزن
درگهم آکنده از لآلی مخزون
هوش مصنوعی: من خود را آماده کردهام و درونم پر از گنجینههای ارزشمند است.
جامهٔ خدّام درگهم همه دیبا
کسوت سکان سدهام همه اکسون
هوش مصنوعی: لباس خدمتکاران درگاه من همه از پارچهٔ نرم و باکیفیت است، و کسوت من که رهبری این عرصه را به عهده دارم، همگی از بهترین و زیباترین جزئیات ساخته شده است.
توزی وکتانشان لباس در آذار
قاقم و سنجابشان لبوس بهکانون
هوش مصنوعی: شما در روزهای سرد زمستان لباسهای گرم میپوشید و در فصلهای دیگر، پوشش متفاوتی دارید. به عبارت دیگر، در هر فصلی با توجه به شرایط، نوع لباس شما تغییر میکند.
سینهٔ حاسد ز رشک جاهم دوزخ
دیدهٔ دشمن ز شرم قدرم جیحون
هوش مصنوعی: دل حسود از حسادت مانند آتش میسوزد و دشمن به خاطر عظمت و قدرت من، خجالت میکشد.
آنچه جلالت به جاه من همه مضمر
آنچه سعادت به بخت من همه مقرون
هوش مصنوعی: آنچه که بزرگی و عظمت تو به مقام من وابسته است، تماماً در وجود تو نهفته است. و آنچه که خوشبختی و سعادت من به شانس و بخت من مربوط میشود، همه به تو گره خورده است.
گه ز بت ساده حجره سازم گلشن
گه ز بط باده چهره آرمگلگون
هوش مصنوعی: گاهی چنان میسازم که فضایی خوش و سرسبز پدید آید، و گاهی چهرهام را با شراب رنگارنگ زینت میبخشم.
عیش مهنا مرا هماره مهیا
ز اختر میمون برغم حاسد مطعون
هوش مصنوعی: زندگی خوش و راحتی من همیشه فراهم است، به خاطر ستارهای خوشیمن، هرچند که حسودان بجای خوب را زیر سوال ببرند.
از چه نباشد چنین که هست به فرقم
سایه فکن شهپر همای همایون
هوش مصنوعی: چرا نباید چنین باشد که در سرنوشتم، سایهاي از بالهای پرندهي خوشبختی و هنرمند بر افراشتهام فرود آید؟
از حسد نطق او که رشک طبر زد
اشک طبر زد گرفته رنگ طبر خون
هوش مصنوعی: این بیت به احساس حسادت و غم اشاره دارد. شخصی که به خاطر حسد، سخنانی میگوید که به شدت ناراحت کننده است، به طوری که رنگ چهرهاش تغییر میکند و به شدت غمگین و متاثر میشود. در واقع، این حسادتی که در دل او وجود دارد، باعث بروز احساسات عمیق و دردناک در او شده است.
قدر وی از بس عظیم ملک جهان تنگ
گویی یوسف به سجن آمده مسجون
هوش مصنوعی: بهقدری که مقام او بزرگ و ارجمند است، جهان برای او کوچک و تنگ به نظر میرسد، مانند این که یوسف به خاطر عظمتش به زندان افتاده و در آنجا محبوس شده است.
فارس چهایرانزمین کدام کهشهریست
در نظر همتش سراچهٔ مسکون
هوش مصنوعی: فارس و ایران زمین کدام شهری است که در نظرش، مرکز سکونت و زندگی باشد؟
نثرش کازرم هرچه لولو منثور
ظمشکآشوب هرچهگوهر مکنون
هوش مصنوعی: نثرش همچون زهرهای زیباست و هر داستانش مانند گنجی پنهان است. آثارش پر از آشفتگی و شگفتی است، همانند گوهری درخشان که در دل دریا پنهان شده است.
ماشطهٔ چهر هرچه شاهد معنی
واسطهٔ عقد هر چه گوهر مضمون
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اشاره دارد به این که هر چیزی که زیبا و دلربا است، باید از چیزی درونی و عمیقتر سر چشمه بگیرد. در واقع، زیبایی ظاهری تنها در صورتی ارزشمند است که معنای عمیقتری در پس آن وجود داشته باشد. همچنین، از نظر اهمیت مضامین و معانی در روابط و ارتباطات، نشان میدهد که هر چیزی که به عنوان پیوند یا اتحادی محسوب میشود، باید به نوعی غنی و پر محتوا باشد.
ساحت کانون به یک خطاب تو جنّت
عرصهٔ جنت به یک عتاب تو کانون
هوش مصنوعی: فضای مقدس و عزیز به یک فراخوان تو بهشت خلسه و شادی به یک نکتهٔ تردید و reprimand توست.
ملک ملک از بهار جاه تو خرم
فُلک فلک از نثار جود تو مشحون
هوش مصنوعی: سلطنت و حکومت تو با آمدن بهار خوشحال و سرزنده است، و جهان از generosity و سخاوت تو پر شده و بهرهمند میشود.
چون بری از بهر وقعه دست به خنجر
چون نهی از بهرکینه پای بر ارغون
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر یک درگیری و نبرد، دست به شمشیر میبری، باید مانند کسی که برای انتقام به پا گذاشته، به میدان بیایی.
سیحونگردد ز تف تیغ تو صحرا
صحرا آید ز خون خصم تو سیحون
هوش مصنوعی: خونی که از تیرهای تو بر زمین ریخته میشود، چنان فراوان است که زمین را پر میکند و دشتها را به رنگ سرخ درمیآورد.
چرخ نیارد تو را همال به نیرنگ
دهر نجوید ترا مثال به افسون
هوش مصنوعی: زندگی مانند چرخشی است که به خودی خود تو را به جایی نمیبرد، پس نباید به فریبها و نیرنگهای دنیا اعتماد کنی. به جای آن، باید خودت را با افسونها و شگفتیهای زندگی آشنا کنی.
باد نبنددکسی ز حیله به چنبر
آب نساید کسی ز خدعه به هاوون
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند با ترفند و حیله به مقصد برسد، همانطور که آب به وسیلهی فریب و نیرنگ از هاون تولید نمیشود.
صبح ز قهرت چو جان تیرهٔ هامان
شام ز مهرت چو رای روشن هرون
هوش مصنوعی: صبح که با خشم تو آغاز میشود، مانند جان تاریک و افسردهٔ هامان است، اما شام که به مهرت میگذرد، چون نظر روشن و روشنگر هرون است.
گرنه دو صد دیدگان بدیش ز انجم
جیش تو هرش زدی به چرخ شبیخون
هوش مصنوعی: اگر در شب ستارهها، چشمهایت به زیباییات خیره شده باشند، این نور و شکوه تو در دل شب، دل هر بینندهای را میبرد و به تحسین وامیدارد.
نی به جز ارکان تنی به عهد تو مسکین
نی به جز از یم دلی به عصر تو محزون
هوش مصنوعی: من جزو عناصر وجودم برای تو بدبختی است و جز از دریای دل، در زمان تو اندوهگینی ندارم.
رشحهیی از لجهٔ نوال تو دریا
قطرهٔ از قلزم عطای تو آمون
هوش مصنوعی: چند قطره از دریای بزرگی که بخششهای توست، در واقع نشاندهندهی عظمت و فراوانی آن بخششها است.
گر نه سعادت بود به بخت تو عاشق
ورنه جلالت بود به بخت تو مفتون
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی برای تو نباشد، عشق تو نیز وجود نخواهد داشت و اگر عظمت و جلال تو بر اساس بختت باشد، پس قطعاً تحت تأثیر آن نیز قرار خواهی گرفت.
ازچه هماره است آن به بخت تو همدم
از چه همیشه است این به تخت تو مقرون
هوش مصنوعی: چرا همیشه این خوشبختی در کنار توست و چرا این خوشبختی همیشه با مقام و موقعیت تو ارتباط دارد؟
دادگرا داورا منم که به عهدت
داد دل خودگرفتم از فلک دون
هوش مصنوعی: من همان دادرسی هستم که به خاطر عهدی که با تو بستم، دل خود را از دست چیزهای پست و بیارزش گرفتم.
در تن من ساری است مهر تو چون رگ
در رگ من جاری است جود تو چون خون
هوش مصنوعی: محبت و علاقهات در وجود من همچون خون در رگهایم جاری است و بخشش تو نیز به همان اندازه در زندگیام احساس میشود.
روزی اگر صدهزار بازکنم شکر
باز بود نعمتت ز شکر من افزون
هوش مصنوعی: اگر صد هزار بار هم شکرگزاری کنم، باز هم نعمتهای تو از سپاسگزاری من بیشتر است.
در بر من همچو دل وفای تو مضمر
در دل من همچو جان رضای تو مکنون
هوش مصنوعی: در آغوش من همچون دل، وفاداری تو وجود دارد و در دل من همچون جان، راضی بودن تو پنهان است.
هر سر مو گر شود هزار زبانم
شاکر یک نعمتت چگونه شود چون
هوش مصنوعی: اگر هر تار موی من به اندازه هزار زبان شکرگذاری کند، نتواند حق یک نعمت تو را ادا کند، چگونه ممکن است؟
بر رگم از نیشتر زنند دمادم
از رگم آید چو خون ثنای تو بیرون
هوش مصنوعی: دردی عمیق در وجودم حس میکنم که هر لحظه با شدت بیشتری تکرار میشود و از درونم عشق و مدح تو همچون خونی جاری میشود.
تاکهگر انبار پشت تاک ز عنقود
تا که نگونسار شاخ نخل ز عرجون
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از درختان و میوههای آنها اشاره دارد. در آن صحبت از انبار کردن میوهها و خرما میشود. به طور کلی، این مفهوم به ذخیرهسازی و استفاده از نعمتها و محصولات کشاورزی اشاره دارد. همچنین، اشارهای به چرخه زندگی و بهرهبرداری از منابع طبیعی نیز در این متن وجود دارد.
کشورت از قیدکید حادثه ایمن
ملکتت از طیش جیش حادثه مامون
هوش مصنوعی: کشور تو از حوادث و مشکلات در امان است و ملک تو در برابر آسیبها و خطرات محفوظ و ایمن میباشد.
شعر من آن سرو بوستان معانی
چون قد خوبان به باغ مدح تو موزون
هوش مصنوعی: شعر من مثل آن درخت زیبای بوستان معانی است که به نرمی و زیبایی، در ستایش تو سروده شده است؛ همانطور که قد انسانهای زیبا در باغ جلوهگر است.
عمر تو همچون رویا در آخر اشعار
بادا آخر مدارگردش گردون
هوش مصنوعی: عمر تو مانند یک وجهه در پایان اشعار خواهد بود، پس نگذار که چرخ زمان تو را به دور خود بچرخاند.
دولت و عمرت چنان دراز که حصرش
کس نتواند به غیر ایزد بیچون
هوش مصنوعی: خوشبختی و عمرت به قدری طولانی باشد که هیچکس نتواند آن را جز خدای بینظیر محدود کند.