گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۹ - بر سبیل تغزل و ترکیب‌بند گوید

گر خضر دهد آب بقایت به زمستان
مستان بستان جام می از ساقی مستان
بستان به شبستان قدح از دست نگارین
کز روی دلارا شکند رونق بستان
ترکی‌که به خوناب جگر دارد معجون
در هر نظری اشک تر زهدپرستان
لعل لب دلدار گز و خون رزان مز
در خرقهٔ سنجاب خز و کنج شبستان
درکش می چون خون سیاووش به بهمن
کز نیرویش از دست رود رستم دستان
خمر عنبی خواهم و بستانی کاو را
نارنج غیب سیب زنخ نار دو پستان
اینست علاج دل بیمار طبیبا
سودم ندهد شیرهٔ عناب و سپستان
چون بادهٔ ‌گلگون بودت‌ گو نبود گل
فرخنده بهارست به میخواره زمستان
خستی دلم ای دوست به دستگان نگارین
دستان تو ای بس‌که بگویند به دستان
بیرحمی و یک ذره وفا در دل تو نیست
تخمیست مروت ‌که در آب و گل تو نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر خضر دهد آب بقایت به زمستان
مستان بستان جام می از ساقی مستان
هوش مصنوعی: اگر خضر (نماد زندگی و جاودانگی) در زمستان آب بقای تو را بدهد، در این حال بستان (باغ) و نوشیدن جام می از دست ساقی مستان (شراب‌فروشان) لذت را به ارمغان می‌آورد.
بستان به شبستان قدح از دست نگارین
کز روی دلارا شکند رونق بستان
هوش مصنوعی: در باغ در شب، به دست زیبایی، جامی بخور که بخاطر چهره دل‌انگیز او، شادی و زیبایی باغ را دوچندان می‌کند.
ترکی‌که به خوناب جگر دارد معجون
در هر نظری اشک تر زهدپرستان
هوش مصنوعی: ترکی که در دلش درد و رنج دارد، در هر نگاهش اشکی جاری می‌شود که بیشتر از زهد و زهدورزی دیگران است.
لعل لب دلدار گز و خون رزان مز
در خرقهٔ سنجاب خز و کنج شبستان
هوش مصنوعی: لب‌های دلبر همچون لعل است و انسان را به شدت شگفت‌زده می‌کند. خون، دردی عمیق و وصف‌ناپذیر را به جان می‌مالد. در کنار هم، در جایی با آرامش و راحتی نشسته‌ایم، شاید به یاد گذشته یا گرمای عشق.
درکش می چون خون سیاووش به بهمن
کز نیرویش از دست رود رستم دستان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و شجاعت می‌پردازد. بهمنی که با نیروی خود حسرت و اندوه سیاووش را از دل رستم برمی‌دارد، نشان‌دهنده تأثیر عمیق احساسات و یادآوری قهرمانان بزرگ است. خون سیاووش نشانه‌ای از فداکاری و جدال‌های گذشته است که همچنان در دل رستم باقی مانده و او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در واقع، این تصویر به عظمت معنوی و یاد و خاطره‌ی قهرمانان در دل نسل‌های بعدی اشاره می‌کند.
خمر عنبی خواهم و بستانی کاو را
نارنج غیب سیب زنخ نار دو پستان
هوش مصنوعی: من خواهان شراب انگوری هستم و باغی که در آن، نارنج و سیب به صورت پنهانی وجود داشته باشد. دو پستان او هم چون میوه‌ای زیبا و دل‌انگیز است.
اینست علاج دل بیمار طبیبا
سودم ندهد شیرهٔ عناب و سپستان
هوش مصنوعی: این درمانی برای دل بیمار نیست، پزشک! مصرف شیره عناب و سپستان برای من فایده‌ای ندارد.
چون بادهٔ ‌گلگون بودت‌ گو نبود گل
فرخنده بهارست به میخواره زمستان
هوش مصنوعی: وقتی که باده‌ای خوش‌رنگ و خوش‌طعم در دست داری، گویی بهار و شکوفه‌های گل در دسترس است، در حالی که در واقع زمستان است و خبری از بهار و گل‌های خوشبو نیست.
خستی دلم ای دوست به دستگان نگارین
دستان تو ای بس‌که بگویند به دستان
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو خیلی ناراحت و خسته است، زیرا دستان رنگین و زیبای تو که خیلی مورد توجه دیگران قرار گرفته، باعث این خستگی شده است.
بیرحمی و یک ذره وفا در دل تو نیست
تخمیست مروت ‌که در آب و گل تو نیست
هوش مصنوعی: در دل تو نه تنها بی‌رحمی وجود دارد، بلکه حتی اندکی وفا هم پیدا نمی‌شود. شرافت و انسانیت، در وجود تو جایی ندارد.