قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶ - در مدح شاهزاهٔ آزاده هلاکوخان بن شجاع السلطنه
مخسب ای صنم امشب بخواه بادهٔ روشن
بیار شمع به مجلس بریز نقل به دامن
بکش ترانهٔ دلکش بنه سپند بر آتش
بسوز عود به مجمر بسای مشک به هاون
مخور چمانهچمانه سبوسبو خور و خمخم
مده پیاله پیاله قدح قدح ده و من من
یکی ز روزنهٔ حجره در سراچه نظرکن
ببین چگونه برقصند بام و خانه و برزن
چگونه مست و خرابند گلرخان سمنسا
چگونه گرم سماعند شاهدان پریون
دن ارچه داشت دلی پر ز خون ز توبهٔ مستان
به خنده خنده برونکرد جام می ز دل دن
نه چهره روح مجسم چه چهره چهرهٔ ساقی
نه ناله عیش مصور چه ناله نالهٔ ارغن
یکی گرفته به بر دلبری چو دلبر یغما
یکی کشیده بکش شاهدی چو شاهد ار من
زمین زمین چمن از فروش اطلس و دیبا
هوا هوای بهشت از بخور عنبر و لادن
یکی ز بهر تماشا نظرگشوده چو نرگس
یکی ز بهر خوشآمد زبانگشاده چو سوسن
جون و پبر و زن و مرد و روستایی و شهری
پذیره را همه از روی شوق برزده دامن
تو نیز ای بت چین ای به چهره آذر برزین
پی پذیره بیا تا که زین زنیم به توسن
که بامداد ز خاور چو آفتاب برآید
برآید از طرف خاور آفتابی روشن
ابوالشجاع هلاکوی بن حسن شه غازی
که خاک معرکه از تیغ اوست منبت روین
چو او به عرصه به درعی نهان هزار نریمان
چو او به پهنه به رخشی عیان هزار تهمن
چو بزم خواهد روحی مصوّرست در ایوان
چو رزم جوید مرگی مجسمست به جوشن
شراب نوشد اما ز خون عرق مخالف
پیاله گیرد اما ز کاسهٔ سر دشمن
ز حلقه حلقهٔ جوشن عیان به عمرصه تن او
چنانکه نور درخشنده آفتاب ز روزن
به وقعه فوجش موجی چه موج موج بلاجو
به کینه خیلش سیلی چه سیل سیل بناکن
کمند و جوشنگردان ز امن عهدش دایم
یکی به کاسهٔ شیر و یکی به کیسهٔ ارزن
به روز رزمگه آهندلان آهنخفتان
بسان آتش سوزان نهان شوند در آهن
به جای سبزه بروید ز خاک ناوک آرش
به جای قطره ببارد ز ابر نیزهٔ قارن
شود جنون مجسم خمرد ز وسوسه در سر
شود هلاک مصور روان ز ولوله در تن
کمان و تیر چو یاران نورسیده ز هرسو
پی معانقه با هم شوند دست به گردن
چه میلها که کشد آسمان به چشم سلامت
ز نیزهها که نشیند فرو به چشمهٔ جوشن
چو او به نیزه زند دست روح قارن و مویه
چو او به تیر بردشست جان آرش و شیون
جهان ز سهم جهانسوز تیغ شعلهفشانش
به چشم خصم شود تنگتر ز چشمهٔ سوزن
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۵ - در مدح محمدشاه مبرور و لشکر کشیدن به سمت هرات گوید: سخنگزافه چه رانی ز خسروانکهنقصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۷ - در ستایش جناب جلالت مآب نظام المک فرماید: مگر شقیق عقیقست و کوه کان یمن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مخسب ای صنم امشب بخواه بادهٔ روشن
بیار شمع به مجلس بریز نقل به دامن
هوش مصنوعی: ای محبوب، امشب میخواهم که شرابی روشن بیاوری. شمع را در مجلس روشن کن و نقل را در دامن بریز.
بکش ترانهٔ دلکش بنه سپند بر آتش
بسوز عود به مجمر بسای مشک به هاون
هوش مصنوعی: آواز زیبایی را سر ده، عطر خوش را بر آتش بپاش، بخور خوشبو را در محفظه بسوزان و مشک را در هاون بکوک.
مخور چمانهچمانه سبوسبو خور و خمخم
مده پیاله پیاله قدح قدح ده و من من
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر این است که نباید به خوردن و نوشیدن کهنه و تکراری مشغول شد، بلکه باید به سراغ مواد تازه و با کیفیت رفت و از زندگی به طور کامل لذت برد. به جای اینکه بر غیبت و حواشی تمرکز کنیم، بهتر است که از لحظات خوب و ارزشمند بهرهبرداری کنیم و با دل باز به زندگی نگاه کنیم.
یکی ز روزنهٔ حجره در سراچه نظرکن
ببین چگونه برقصند بام و خانه و برزن
هوش مصنوعی: از یکی از روزنههای حجرهام به بیرون نگاه کن و ببین چگونه بام، خانه و کوچه به رقص درآمدهاند.
چگونه مست و خرابند گلرخان سمنسا
چگونه گرم سماعند شاهدان پریون
هوش مصنوعی: چگونه دلبرانی که چهرهای زیبا دارند، به شدت در حال مستی و شیدایی هستند؟ چگونه محبوبان با Beauty پریگونه، در حال سرور و شادی به رقص و پایکوبی مشغولند؟
دن ارچه داشت دلی پر ز خون ز توبهٔ مستان
به خنده خنده برونکرد جام می ز دل دن
هوش مصنوعی: دن که دلش پر از درد و غم است، با نگاهی طعنآمیز و خندهای تمسخرآمیز، جام شراب را از دلش بیرون میآورد و به توبه و پشیمانی مستان میخندد.
نه چهره روح مجسم چه چهره چهرهٔ ساقی
نه ناله عیش مصور چه ناله نالهٔ ارغن
هوش مصنوعی: چهرهٔ روحانی و معنوی کنار چهرهٔ زیبا و جذاب ساقی قرار دارد. همچنین، صدای شادی و خوشی از صدای غم و اندوهی که با رنگ ارغوانی همراه است، متمایز است.
یکی گرفته به بر دلبری چو دلبر یغما
یکی کشیده بکش شاهدی چو شاهد ار من
هوش مصنوعی: یک نفر به محبوبی دلبرش چنگ زده و در کنار اوست، و دیگری هم به محبوبی زیبا نگاه میکند و دلش به سوی او کشیده میشود. هر دو در حال عشقبازی و زیبایی هستند، اما دل هر یک جایی دیگر است.
زمین زمین چمن از فروش اطلس و دیبا
هوا هوای بهشت از بخور عنبر و لادن
هوش مصنوعی: زمین پر از چمن و گلزار است و عطر خوش دیبا و اطلس در فضا موج میزند؛ هوای اینجا به قدری دلانگیز است که انگار بهشت است و بوی خوش عنبر و لادن در آن پیچیده.
یکی ز بهر تماشا نظرگشوده چو نرگس
یکی ز بهر خوشآمد زبانگشاده چو سوسن
هوش مصنوعی: یکی برای تماشا و زیبایی چشمانش باز کرده مثل نرگس، و دیگری برای خوشامدگویی و خوشآمد گفتن زبانش را باز کرده مثل سوسن.
جون و پبر و زن و مرد و روستایی و شهری
پذیره را همه از روی شوق برزده دامن
هوش مصنوعی: جوان و پیر، زن و مرد، و افراد روستایی و شهری، همه با اشتیاق و محبت دست به دست هم میدهند و در کنار هم قرار میگیرند.
تو نیز ای بت چین ای به چهره آذر برزین
پی پذیره بیا تا که زین زنیم به توسن
هوش مصنوعی: ای زیبای چینی، با چهرهای چون آتش، بیا و به ما بپیوند که با هم بر سوارکاری خواهیم پرداخت.
که بامداد ز خاور چو آفتاب برآید
برآید از طرف خاور آفتابی روشن
هوش مصنوعی: وقتی صبح از شرق سر میزند، روشنایی آفتاب هم از سمت شرق به آسمان میتابد.
ابوالشجاع هلاکوی بن حسن شه غازی
که خاک معرکه از تیغ اوست منبت روین
هوش مصنوعی: ابوالشجاع هلاکویی، فرزند حسن، یک جنگجو و قهرمان است که نامش در میدان نبرد با تیغش درخشان است و دلیریهای او در جنگها به زمین نبرد جان میبخشد.
چو او به عرصه به درعی نهان هزار نریمان
چو او به پهنه به رخشی عیان هزار تهمن
هوش مصنوعی: وقتی او در میدان حاضر میشود، مانند درختی پنهان است که هزار نریمان (شیرهای نر) به او قدرت میدهند؛ و وقتی او در میدانی گسترده ظاهر میشود، مانند رخش (اسب فردوسی) است که هزار تهمتن (پهلوانان) در برابر او قرار میگیرند.
چو بزم خواهد روحی مصوّرست در ایوان
چو رزم جوید مرگی مجسمست به جوشن
هوش مصنوعی: وقتی که روح به شادابی و جشن نیاز دارد، در مکانی زیبا و دلپذیر حضور پیدا میکند. اما وقتی به دنبال نبرد و جنگ باشد، به گونهای در چهره مرگ و خطر نمایان میشود، همچون جنگجویی که زره به تن دارد.
شراب نوشد اما ز خون عرق مخالف
پیاله گیرد اما ز کاسهٔ سر دشمن
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را به عرق و خون دشمن تشبیه کرده و نشان میدهد که او از پیالهای که از سر دشمنش درست شده، مینوشد. این تصویر به نوعی اشاره به این دارد که لذت یا شادی او از طریق مقابله با دشمنان و آسیبهای آنها به دست میآید.
ز حلقه حلقهٔ جوشن عیان به عمرصه تن او
چنانکه نور درخشنده آفتاب ز روزن
هوش مصنوعی: از زنجیرهای زره واضح است که عمرش از آن چنان است که نور خورشید از روزنهای میتابد.
به وقعه فوجش موجی چه موج موج بلاجو
به کینه خیلش سیلی چه سیل سیل بناکن
هوش مصنوعی: در دل حادثهای بزرگ، گروهی مانند موج دریا به حرکت در میآیند و این موجها از خشم و کینه پر شدهاند. سیل این جمعیت مانند دیواری که به راه میافتد، به سوی هدف میآید.
کمند و جوشنگردان ز امن عهدش دایم
یکی به کاسهٔ شیر و یکی به کیسهٔ ارزن
هوش مصنوعی: در این بیت به قدرت و سلاحهایی اشاره شده که از عهد و پیمان خود محافظت میکنند، به طوری که یکی از آنها به عنوان نشانهای از صداقت و دیگری به عنوان نشانهای از ثروت است. این بیان میتواند به تعهد و وفاداری افراد نسبت به وعدههای خود، با وجود چالشها و خطرات اشاره داشته باشد.
به روز رزمگه آهندلان آهنخفتان
بسان آتش سوزان نهان شوند در آهن
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دلیران جنگجو به مانند آتش پنهانی در دل آهنها پنهان میشوند و آماده میشوند تا وارد میدان جنگ شوند.
به جای سبزه بروید ز خاک ناوک آرش
به جای قطره ببارد ز ابر نیزهٔ قارن
هوش مصنوعی: به جای سبزه و جوانی، به سمت خاک آرش بروید، و به جای بارش باران، نیروی نیزه قارن را احساس کنید.
شود جنون مجسم خمرد ز وسوسه در سر
شود هلاک مصور روان ز ولوله در تن
هوش مصنوعی: جنون و دیوانگی به طور واضح نمایان میشود و وسوسهها در سر آدمی چنگ میزنند. این وضعیت میتواند به نابودی روحی منجر شود و در بدن، اضطراب و تنش ایجاد کند.
کمان و تیر چو یاران نورسیده ز هرسو
پی معانقه با هم شوند دست به گردن
هوش مصنوعی: کمان و تیر مانند دوستان جوان و تازهنفس هستند که از هر سو به سمت یکدیگر میآیند و به نشانه دوستی و پیوند، دست در گردن هم میاندازند.
چه میلها که کشد آسمان به چشم سلامت
ز نیزهها که نشیند فرو به چشمهٔ جوشن
هوش مصنوعی: آسمان چه آرزوهایی را به چشمی سالم میکشد، در حالی که نیزهها به صورت فرو افتادهاند در چشمهای از آب زلال.
چو او به نیزه زند دست روح قارن و مویه
چو او به تیر بردشست جان آرش و شیون
هوش مصنوعی: وقتی او با نیزه خود ضربهای به دشمن میزند، روح قارن و نالههای او به گوش میرسد، و وقتی او با تیر به هدف میزند، جان آرش و فریادهای او واضح میشود.
جهان ز سهم جهانسوز تیغ شعلهفشانش
به چشم خصم شود تنگتر ز چشمهٔ سوزن
هوش مصنوعی: دنیا با قدرت آتشین و خطرناک آنقدر سوزان و تند است که برای دشمنانش به اندازهی یک سوزن تنگ و تنگتر میشود.